سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امام خامنه ای و رویارویی با نفاق 2

مرض دل، یک نوع نیست، خودخواهی یک مرض دل است، شهوترانی یک مرض دل است، حق ناپذیری یک مرض دل است، قوم و خویش دوستی بی حد و حصر یک مرض دل است. تکبر و نخوت و این چیزها یک مرض دل است. دراین یک چیزهایی بود اما به تدریج زیاد شد. انحراف همین جور است، اول از جای کوچکی شروع می شود؛ اگر علاج نکردید، زاویه انحراف بتدریج وسیعتر خواهد شد، مرض روحی از جای کمی آغاز می شود، اگر علاج نشد، افزایش پیدا می کند. اینها یک دسته؛ اینها کسانی بودند که کارهای بدی -که بعدا اگر فرصت شد، عرض می کنم- انجام دادند و فصل مهمی از قرآن، مربوط به اینها، درباره شرح حال وخباثتهای اینهاست.
دسته دوم، کسانی هستند که جزو مؤمنین بودند و اول کار مطلقا هیچ نشانه ای از نفاق در آنها وجود نداشت، لیکن بمرور دچار عوارضی شدند. این عوارض، کار دست آنها داد. درست مثل این است که جسم سالمی، یک زخم کوچک به وجود می آید، بعد بی مراقبتی می کنند، این زخم کوچک- درانگشت او ، درپای او، در بدن او- چرک می کند؛ بی اعتنایی می کنند، این چرک زیاد می شود؛ بی اعتنایی می کنند، تبدیل می شود به این که باید این انگشت را ببرند؛ بی اعتنایی می کنند، بتدریج بالاتر می آید، دست را می گیرد و پیش می رود. همه چیز از خراش کوچکی شروع شد. درجامعه اسلامی زمان پیغمبر، این حادثه پیش آمد اینها ربطی به آن منافقین دسته اول ندارند، آنچه دراینها پدید آمد- از لحاظ حقیقت - غیر از آن چیزی نیست که درآن منافقین صدر اول پدید آمد. آنهاهم به همان بلیه دچار شدند، اینها هم به همان بلیه؛ اما آنها از اول جبهه دشمنی با اسلام گرفتند. این دسته دوم کسانی هستند که با پیغمبر، با حرکت اسلامی و با آن انقلاب عظیم، هیچ دشمنی نداشتند، دوست هم بودند؛ احیانا در جنگهایی هم شرکت کردند، در حوادث بزرگی هم بودند، اما یک خراش کوچکی پیش آمد، آن را علاج نکردند.
خدای متعال درآن آیه شریفه به آنها گفت:صدقه بدهید، یا انفاق کنید، یا چه بکنید؛ آنها سوگند خوردند که این کار را خواهند کرد و نکردند، «فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلف الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون». خلف وعده ای که آنها با خدا کردند، دروغی که با عمل خودشان گفتند، کار آنها را به آنجا رساند که «فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه»؛ خدا دردلهای آنها نفاق را به وجود آورد. کسی که منافق نیست، بعدا منافق می شود.
در آیه دیگری می فرماید:«ثم کان عاقبه الذین اساء السوء ان کذبوا بایات الله»؛ خلافکاری، گناه، ارتکاب محرم، عدم اعتنا و مبالات به تربیت خود، گاهی کار را به جایی می رساند که جزای کار بد آنها «سوء» است. البته این آیه را دو سه جور نقل کرده اند. این بنابر یک وجه از آن وجوهی است که معنا شده است. «سواء» یعنی بدترین، علاج خرابی کار بد آنها بدترین شد. آن بدترین چیست؟ «ان کذبوا بایات الله». تکذیب به آیات خدا، یعنی یک مؤمن بر اثر عدم مراقبت، عدم دقت، مواظب خود نبودن- مواظب حرف خود، کار خود، رفتار خود، معاشرت خود، فکر خود- و از خود مراقبت معنوی نکردن، کارش به جایی می رسد که ایمان خود را از دست می دهد، تکذیب «آیات الله» می کند.
اسم این مراقبت، همان تقواست؛ این تقوایی که دایم گفته می شود:«تقوا، تقوا» تقوا یعنی شما مراقب خودتان باشید، در رفتار و گفتار و حرف، مواظب باشید که شیطان در شما نفوذ نکند. البته هیچ انسانی از گناه بیرون نیست؛ مگر معصومین. همه گناه می کنند، همه ما دراین جهت مثل هم هستیم؛ جز معصومین. فرق آدم با تقوا با آدم بی تقوا این است که آدم بی تقوا خودش را در مقابل گناه رها می کند، مثل این که شما یک برگ را در روی موجی و جریان آبی بیندازید، این جریان این برگ را می برد، هیچ مقاومتی درمقابل جریان ندارد. آدم با تقوا مثل آن کسی است که اگر هم در یک جریان تندی افتاده است، شنا می کند، نمی گذارد، خود را جمع و جور می کند، خود را اداره می کند؛ نمی گذارد که او را آب ببرد. به فرض هم یک قدم عقب رفت، یک جا هم پایش لغزید، مراقب خودش است.
فرق است بین جسد و مرده ای که روی آب افتاده است، یا بی هوشی که روی آب افتاده و آب دارد او را می برد. با یک نفر که دارد تلاش می کند؛ بر فرض که آب، یک مقدار هم او را عقب ببرد. گناهی که برای متقی پیش می آید، این گونه است.
آن کسی که این رعایت را نکند، در معرض آن خطر است که «عاقبه الذین أسا السوءا ان کذبوا بایات الله»؛ در معرض این خطر هست، و ما درصدر اسلام داشتیم.
آن جریان اولی- دسته اول از منافقین- مجموعه ای مخصوص همان صدر اول بودند، هر چه هم گذشت، به تدریج دوره آنها تمام شد و طبعاً عده معدودی بودند؛ اما مجموعه دوم- دسته دوم- یعنی آن کسانی که ایمان آنها به خاطر عدم مراقبت، ضعیف شد- این پوسته یک جا آسیب پذیری پیدا کرد و میکروب واردش شد- جریان مستمری بود. این در دنیای اسلام بود و ادامه پیدا کرد. ادامه پیدا کرد و کرد و آن چیزی که بالاخره جریان اسلام را در صدر اول شکست داد، این بود! آن فجایع، آن فضایح و آن مشکلات، از این ناحیه پیش آمد- جریان دوم نفاق- البته آن روز، وضع سخت تر از امروز بود، امروز از این جهت، وضع خیلی آسانتر است.
دسته سوم از منافقین آن کسانی هستند که در یکی از آیات قرآن، از آنها اسم آورده شده است: «و ما لکم فی المنافق فئتین والله ارکسهم بما کسبوا اتحبون ان تهدوا من اضل الله»؛ که این، آن منافقینی هستند که مدینه آمدند و ایمان آوردند. بعد دچار همان لغزش های مؤمنانه شدند، خودشان را حفظ نکردند؛ این لغزش ادامه پیدا کرد و کارشان به آن جا رسید که به «یمامه» رفتند و با پیغمبر اعلان جنگ دادند- یعنی منافق محارب- این دسته سوم است.
غرض این که حقیقت نفاق در همه اینها یکسان است، حقیقت نفاق یک چیز است؛ منتها در قرآن در مورد سه دسته از منافقین اشاره شده است که اگر ما این سه دسته را نشناسیم، ممکن است خطاب های بعضی از آنها درباره بعضی دیگر تلقی بشود و انسان تعجب کند که این آیه شریفه دارد چه می گوید. وقتی شناختیم، معلوم خواهد شد.


آن نکته ای که عرض کردم «وضع آن روز، از وضع امروز دشوارتر و مشکل تر بود و امروز وضع آسانتر است»، آن را مختصراً عرض بکنم، تا بعد اگر مجالی بود، حرف های دیگری که هست- تا هر جا وقت بود- عرض بکنم.
مشکل نفاق چیست؟ مشکل نفاق عبارت است از ناشناخته بودن؛ دشمن منافق، هرچه ناشناخته تر باشد، خطر او بیشتر است. اگر به نحوی در یک جامعه وسیله ای دست مردم آمد که توانستند با آن وسیله، منافق را بشناسند، این خیلی خوب خواهد بود. این وسیله، درصدر اسلام نبود. عده ای منافق بودند، ولی از کجا می شد فهمید که آنها منافقند؟ البته پیغمبر اکرم به بعضی ها نشان داده بود؛ بعضی ها به دستور پروردگار، چهره منافقین را می شناختند، اما همانها هم مأمور بودند(که) به کسی نگویند.
گروه دوم، کارشان سخت تر است؛ این ضعاف الایمانی که به تدریج به سمت نفاق کشانده می شوند. مگر می شود آنها را شناخت! کسی است که فرض کنید در اعداد مجموعه شما بوده است و به خاطر مشکلی ایمان خود را از دست داده است و در جرگه دشمنان قرار گرفته است، اما شهامت اظهار ندارد، یا مصلحت را در عدم اظهار می بیند. از کجا می شود این را شناخت؟


درصدر اسلام، هیچ وسیله ای برای شناسایی نبود این که شما می بینید مردم صدر اسلام در برهه خاصی از زمان، دچار انحراف های عجیب و غریبی شدند، مقداری مربوط به این است که هیچ شاخصی وجود نداشت. البته کلمات پیغمبر شاخص بود، وجود امیرالمؤمنین(ع) شاخص بود، آنچه پیغمبر در مورد امیرالمؤمنین و درباره اهل بیت فرموده بود، اما این گونه الفاظ و کلمات، همیشه کسانی هستند که این گونه الفاظ و کلمات را تأویل کنند و شهدایی برایش درست کنند. حتی در مورد قرآن هم این کار را می کردند؛ در مورد آیات قرآن هم شبهه و تأویل و این حرف ها بود. همیشه بوده، حالا هم هست.
امروز یک نشانه وجود دارد؛ آن نشانه چیست؟ همراهی با دشمن شناخته شده! چون امروز نظام اسلامی، دشمن های شناخته شده معروفی دارد که هیچ پرده ریا و نفاقی روی صورتشان نیست؛ که در عرف انقلاب ما از آنها به استکبار تعبیر می شود. مظهرش حالا- مثلا- آمریکا و بعضی از کشورهای دیگر هستند. معلوم است که آنها دشمن هستند؛ دشمنی آنها هیچ پوششی ندارد، چنان هم نمی کنند، دشمنیشان را هم می گویند.


در زمان پیغمبر، چنین چیزی وجود نداشت؛ یعنی حکومت رم آن روز، یا ایران آن روز، اصلا در دسترس نبودند که دشمنی آنها معلوم باشد، یا ابراز دشمنی بکنند. دنیا، دنیایی بود که ارتباطات در آن بسیار کم، ضعیف و ناممکن (بود) مثل امروز نبود، امروز شما می دانید در دنیا کسانی که با انقلاب دشمنند، چه کسانی هستند حتی بسیاری از مردم، علل این دشمنی را هم می دانند.
چرا با این انقلاب دشمنند؟ معلوم است، اگر کسی به مسئله فلسطین، به معاملات بزرگ نفتی، به زد و بندهای مسائل تجاری، به نفوذی که دشمنها در کشورهای گوناگون نفت خیز و غیرنفت خیز می کنند، نگاه کند، خواهید فهمید که چرا با ما دشمنند. دستگاههای استکباری دنیا می توانند در همه جای دنیا نفوذ سیاسی و نفوذ اقتصادی و نفوذ فرهنگی را بدون هیچ دغدغه و مانعی انجام بدهند؛ دولتها هم کمکشان می کنند!
یک جا هم در دنیا وجود دارد که درمقابل دشمن، در مقابل تسلط دشمن، درمقابل این که کشور، دستخوش دشمن باشد، ایستاده اند؛ خوب، پیداست که با این جا دشمن خواهندبود. روشن است که سعی می کنند این مانع را در هم بشکنند. این مانع چیست؟ نظام اسلامی! البته مبنا و اصل کار، ملتند؛ اما ملت، مجموعه ای از انسانهاست. اگر نظمی، نظامی، قائدی، فرماندهی، دولتی و تشکیلاتی این ملت را بر طبق مطلوب، به سمتی متوجه نکند، مثل همه ملتهای مسلمان دیگری خواهند بود که مسلمانند، احیانا همین احساسات اسلام دوستی ملت ما را هم دارند- اگر همه هم نداشته باشند، بعضی دارند- اما هیچ حرکتی انجام نمی گیرد. پس در واقع آن چیزی که باید آنها با آن دشمنی بکنند، نظام و تشکیلات حکومت است، این بنای شامخ اسلامی است که اسلام در اینجا به وجود آورده است؛ و هر بخشی از این بنای شامخ که مستحکمتر باشد، بیشتر مورد بعض آنهاست، هر بخشی راسخ تر و قاطع تر در ایستادگی باشد آنها بیشتر بدشان می آید.
مثال آن، خود شما هستید- سپاه- دشمنها معمولا از سپاه، بیشتر بدشان می آید. استکبار از سپاه، خیلی بدش می آید. چرا؟ چون سپاه یکی از آن بحش هایی است که در مقابل موج سلطه، واضح تر و راسخ تر، پایبندیش به ارزشها، پایبندیش به اصول، پایبندیش به مبانی و دشمنیش با کسانی که با آنها مخالفند، واضح تر از همه است، لذا با سپاه بیشتر دشمنند. مثالهای دیگری هم دارد.


خوب، حالا که ما یک دشمن صریح داریم، دشمن کوچک هم نیست. دشمن پنهانی هم نیست، سراغ داخل می آییم. منافق را می شود از همراهی با دشمن شناخت. این وسیله، امروز در اختیار امروز ماست، ولی در اختیار مسلمان دوران پیغمبر نبود، هرکس که با دشمن همکاری می کند، مورد سوءظن قرار می گیرد. حالا می گویم که چرا می گوییم و مورد سوءظن، نمی گوییم «منافق».


هرکسی که برای دشمن و در جهت خواست او کار می کند، مورد سوءظن قرارمی گیرد. هرکسی که دشمن، از کار او استفاده می کند، مورد سوءظن قرارمی گیرد. «مورد سوءظن قرارمی گیرد» یعنی چه؟ یعنی آیا حتما منافق است؟ نه، چون ممکن است کارهایی از روی غفلت انجام بگیرد. یک نفر کاری را انجام می دهد، بد هم هست، آن دشمن صریح هم از او استفاده می کند، اما آن کننده کار از روی غفلت، این کار را انجام می دهد. نمی شود گفت «منافق». عرض کردم. اول بحث هم ما نباید معیاری در دست بگیریم و مرتب این متر و معیار را روی افراد، امتحان کنیم و مرتب بگوییم: این منافق، او منافق! این که نمی شود.
پس «مورد سوءظن قرارمی گیرد» یعنی چه؟ یعنی این امکان به وجود می آید که او بر روی خود پوششی کشانده باشد، در واقع جزو جبهه دشمن باشد و پوشش ایمان، پوشش ظاهری باشد. این گمان پیش می آید خوب راه برای امتحان باز است. چنانچه دیدیم نشانه غفلت در او هست و پیداست که غافل، یا جاهل است، حکم بکنیم به این که این از روی غفلت است؛ اما اگر دیدیم نشان عناد در او هست، می فهمیم که منافق است.


پس منافق امروز، از دوران صدر اسلام، قابل شناسایی است. آن روز این خصوصیت نبود، یا بسیار دشوار بود. برای همین است که آن قضایای صدراسلام با همه شگفت آوریش پیش آمد؛ قضایایی که تا حادثه کربلا استمرار داشت و بعد هرچه پیش آمد، در مقابل حادثه کربلا کوچک بود، چون حادثه کربلا اوج این قضایا بود.
بعدها ائمه (علیهم السلام) خانه نشین شدند، خیلی از مسلمانها از درخانه آنها کنار رفتند، اما اینها درمقابل حادثه کربلا، درمقابل شهادت جگر گوشه پیغمبر، درمقابل اسیر شدن دختران پیغمبر و در مقابل آن همه وحشی گریها با اولاد پیغمبر، کوچک بود، قضایای بعدی چیزی نبود، اهمیتی نداشت. پس پـنجاه سال بعد از رحلت پیغمبر-شصت سال بعد از هجرت - این قضایا استمرار داشت و مسلمانها به خاطر همین- به خاطر عدم امکان معرفت و شناسایی - دچار آسیبهایی بودن . عامل چه بود؟ عامل، نفاق بود. بخشی از قبیل دسته اول منافقین بودند؛ یعنی کسانی که ایمانی نداشتند، برای خرابکاری، برای دشمنی و از ترس جانشان تظاهر به ایمان کردند، اظهار بی ایمان نکردند. بعضی از این قبیل بودند که اینها معمولا در اقلیت هستند، کمند. بعضی از نوع دسته دوم منافقین بودند، یعنی کسانی که جزو خیل عظیم مؤمنین هستند، اما به خاطر بی احتیاطی، یا به خاطر عدم توجه، دچار آسیب می شوند. این آسیب، بالاخره آنها را به مشکل خواهد انداخت؛ دچار دردسرهای بزرگ خواهد کرد.
مردم این زمان باید از این همراهی با دشمن که امکان شناسایی است، استفاده کنند، این معیار را بایستی به کار ببندند؛ معیار بسیار مهمی است. امام (رضوان الله علیه) بارها این مطلب را بیان می کردند که هر وقت دشمنان از ما بدگویی می کنند، ما خوشحال می شویم؛ می فهمیم که دررفتار خودمان - که رفتار دارای جهتگیری انقلاب و اسلام است- جوری حرکت کرده ایم که آنها را عصبانی کرده است، پس درست حرکت کرده ایم.


وای به آن وقتی که آنها از ما تعریف کنند! آن وقت بایستی ما دغدغه پیدا کنیم. فکر کنیم مقصودشان چیست؟ در ما چه مشکلی به وجود آمده است که از ما تعریف می کنند؟ البته گاهی هم تعریف را از روی دغلی می کنند؛ به کسی هیچ علاقه ای هم ندارند. ولی برای ایجاد اختلاف بین مؤمنین، از یکی تعریف می کنند. این را هم ما در این دوره های زمان جنگ و بعد از جنگ، و تا امروز داشته ایم. گاهی از کسی یا جمعی تعریف می کنند، درحالی که با آنها دشمنند، برای این که دیگران را به آنها بین کنند، از آنها تعریف می کنند. ما این را هم داشته ایم. حیله های دشمن حیله های گوناگونی است.


البته من اینجا آنچه که به عنوان نکات قابل ذکر، مطرح کردم، میلی طولانی است و قصدم این بود که امروز حدود یک ساعت، یک ساعت و نیم دراین باره صحبت کنیم. لیکن هم وقت قدری گذشته، هم من خسته شدم. ان شاء الله این بحث را می گذارم به طور سر جمع شده، در فرصت مناسب دیگری مطرح می کنم؛ اما این سفارش را به همه شما برادران عزیز می کنم که با پدیده نفاق، هوشمندانه برخورد کنید.
پدیده نفاق، از آن پدیده های خطرناک است؛ وهمیشه به یاد داشته باشید که آن چیزی که در صدر اسلام توانست کوشش مجاهدین صدر اول اسلام و سربازان دور برپیغمبر و خود نبی مکرم اسلام و بهترین مؤمنان را در نهایت معطل بگذارد- نمی گوییم ضایع و باطل کند؛ چون ضایع که نمی شود کوششهای آنها ضایع شدنی نیست، بالاخره اثر خودش را خواهد بخشید، منتها با تأثیر-نیروها و لشکرهای دشمنان قداره کش و واضح نبود؛ بلکه حیله ها و تکرارها و قدرهای دشمنان نقابدار بود. کسانی که در باطن، مسلمان نبودند، اما ظاهرا چهره اسلامی به خود می گرفتند. یا از منافقین دسته اول بودند یا از منافقین دسته دوم.


اگر توجه به این باشد هوشیاری درمقابل مسأله نفاق و منافق، درجای خود قرار خواهد گرفت، و من اصرار دارم که روی مسأله منافقین در قرآن - آیات مربوط به منافقین- مطالعات خوبی انجام بگیرد کارهای اساسی بشود بنده هم اگر ان شاء الله یک وقتی فرصت بود و مناسبتی بود وجمعی مثل عزیزان بودند، ان شاء الله اگر عمری بود، یک روزی این بحثها را به طور مستوفاً و مفصل خواهم کرد.
پروردگارا! به محمد و آل محمد ریشه های نفاق را از دلهای ما بر کن.
پروردگارا! ایمان و محبت به خود را دردل ما راسخ کن.
پروردگارا! ما را از اولیای خود هرگز جدا مکن. ما را به دشمنان خودت قدمی نزدیک مفرما.
پروردگارا! ما را فریفته لبخندهای دشمنان خودت مگردان.
پروردگارا! ما درمیدان دفاع از حق تو- حقایق عالم آفرینش -پایداری و شجاعت ببخش.
پروردگارا! به محمد وآل محمد، قلب مقدس ولی عصر را از ما خشنود کن، روح مطهر امام و شهدای عزیز را از ما خشنود کن. پروردگارا! اسلام را در هر نقطه ای از نقاط عالم که هستند نصرت عنایت بفرما؛ دشمنان اسلام را مخذول و منکوب بفرما. و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان.


 


+نوشته شده در سه شنبه 90/6/8ساعت 2:42 عصرتوسط شاهد | نظر