سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شکل گیری طبقه خواص در انقلاب اسلامی - قسمت اول -

یکی از آفت هایی که هر انقلابی را تهدید می کند، ظهور طبقه ای است که در ادبیات سیاسی کلاسیک از آن به «نومانکلاتورا» یا طبقه خواص یاد می شود. در فرهنگ قرآنی برای توصیف خصائص این طبقه از سه واژه «ملاء، مترف و بطر» استفاده شده است.
اما سوال مهم این است که این طبقه چرا، چگونه و تحت چه شرایطی به وجود می آیند؟

 

مولای متقیان علی علیه السلام می فرماید:

فَاعتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ اِسمَاعِیلَ وَ بَنِی اِسحَاقَ وَ بَنیِ اِسرَائِیلَ عَلَیهِمُ السَّلَامُ  فَمَا اَشَدَّ اعتِدَالَ الاَحوَالِ ، وَ اَقرَبَ اشتِبَاهَ الاَمثَالِ

از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و یعقوب علیه السلام عبرت گیرید. چقدر احوال امّت ها به یکدیگر شبیه، و ماجراهای آنان به هم نزدیک است.[1]

میخاییل وسلنسکی یکی از چند صد نفر صاحبان امتیاز در اتحاد جماهیر شوروی سابق بود که رهبری مجامع شوراها در این کشور را بعهده داشت. او در کتابی به نام " نومانکلاتورا " نحوه شکل گیری یک طبقه ممتازسرخ و زندگی روزمره این دیوانسالاری جدید را در انقلاب کمونیستی شرح می دهد. وسلنسکی در توصیف مفهوم " نومانکلاتورا " می گوید: طبقه ممتازان و عالیجنابان سرخ که در شوروی و کشورهای اروپای شرقی حکومت می کردند. گروهی بسته که اگرچه کاملاً با حزب مخلوط نبودند ولی قدرت و ثروت عمومی را در اختیار داشتند.

شکل گیری طبقات ویژه، ممتاز، عالیجنابان و خواص؛ در هر جنبش مردمی و عدالتخواهانه، در هر نظام دینی و در هر جامعه ای همیشه بزرگترین آفت وخطرناک ترین عامل در آسیب شناسی جنبش های اجتماعی ونظامهای مردم سالار و آرمان های انقلابی می باشند. عالیجنابان یا خواص کسانی هستند که تلاش می کنند با حفظ پایگاه قدرت و ثروت در ساخت سیاسی جامعه، اثرگزاری خود را حفظ کنند و در توزیع منزلت های اجتماعی خود را تعیین کننده نشان دهند.

واژه های: « ملاء ، مترف و بطر» سه واژه قرآنی در توصیف خصلت های این طبقه ویژه خوار می باشد که در ادبیات اسلامی بسیار زیاد مورد استفاده قرار گرفته است. قرآن ترف، تکبر و طلب رفاه وامتیازات ویژه را مهمترین زمینه های فساد انسان و انحطاط جوامع انسانی می داند[2].

قرآن با استفاده از واژه «ملاء» یعنی چشم پُرکُنان، خصلت های این افراد را بسیار دقیق توصیف می کند. راغب اصفهانی در کتاب مفردات در معنای این واژه می نویسد: ملاء کسانی هستند که چشمان بینندگان را با جلال وجبروت خود و شکل و شمایلشان، قد وقیافه و لباسهایشان پرمی کنند. سخن راغب بسیار دقیق است زیرا ملاء معنای جمعی دارد و بر طبقه وگروهی اطلاق می شود که اطراف حاکمان جامعه را می گیرند و به اصطلاح لایه بالای جامعه هستند[3].

 «چشم پرکنان» کسانی هستند که وقتی مردم با آنان روبرو می شوند به لکنت می افتند. هرگاه به عللی در جمع مردم حضور پیدا می کنند، مردم برای اینکه خوب آنان را بنگرند حتی کمتر پلک های چشم خود را باز وبسته می کنند تا چشمانشان آنان را سیر ببیند و پر شود و این بدان علت است که یا در میان مردم نیستند یا مردم گمان می کنند اینان غیر مردم هم طراز خود می باشند[4]. واژه های: بزرگان نظام، سران نظام ، بزرگان تاثیرگزار، دلسوزان نظام و امثال اینها در ادبیات انقلاب اسلامی شاید واژه های مناسبی برای تبیین موقعیت کنونی آنها باشد.

سران فکری، سران حکومتی، سران اقتصادی، سران نظام و... اگر تقوا نداشته باشند، چون قدرت فکری، سیاسی و نظامی جامعه را در اختیار دارند انحرافشان از حق و استفاده از اموال عمومی بیشتر و باطل گرایی آنان به مراتب بیشتر از عامه مردم است[5]. مقام معظم رهبری در توصیف نحوه پیدایش جریان خواص، یا همان «نومانکلاتورا» در صدر اسلام و دوران بعد می فرماید: دوران لغزیدن خواص طرفدارحق[6]، حدود شش هفت سال، هفت هشت سال بعد از رحلت پیغمبر شروع شد. اصلاً به مساله خلافت کار ندارم. مساله خلافت جداست. کار به این جریان دارم. این جریان جریان خطرناکی است...اولش هم از اینجا شروع شد که گفتند: نمی شود که سابقه دارهای اسلام ( کسانی که جنگهای زمان پیغمبر را کردند، صحابه و یاران پیغمبر) با مردم دیگر یکسان باشند و اینها باید یک امتیازاتی داشته باشند! به اینها امتیازات داده شد( امتیازات مالی از بیت المال) این خشت اول بود. حرکت های انحرافی این طوری است. از نقطه کمی آغاز می شود. بعداً همین طور هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتر می بخشد[7].     

اکنون انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی در معرض پیدایش یک چرخه خواص یا «نومانکلاتورا» قرار گرفته است. یافتن سرچشمه های پیدایش این طبقه ویژه خوار و چشم پُرکُن ومنهدم کردن آن، انقلاب کبیر اسلامی را از آسیب های احتمالی برحذر خواهد داشت و نخواهد گذاشت در لحظه های تاریخ ساز، دین به دنیا فروشان هسته ومغز دین را تهی و پوسته ظاهری از آن را به عنوان دین به مردم معرفی نمایند. همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند: اگر امروز من و شما جلوی این قضیه را نگیریم ممکن است پنجاه سال دیگر، ممکن است پنج سال دیگر، ممکن است ده سال دیگر، یک وقت دیدید جامعه اسلامی ما هم کارش به آن جا رسید. تعجب نکنید. مگر چشمان تیزی تا اعماق را ببیند، نگهبان امینی راه را نشان بدهد، مردم صاحب فکری کار را هدایت کنند و اراده های محکمی پشتوانه این حرکت باشد. البته آن وقت خاکریز محکمی خواهد بود؛ دژ محکمی خواهد بود؛ کسی نخواهد توانست نفوذ بکند والا اگر رها کردیم، باز همان وضعیت پیش می آید! آنوقت همه این خونها هدر خواهد رفت[8].

 دیوانسالاری نظام دولتی و روزنه های ظهور نومانکلاتورا در جمهوری اسلامی

وجود پدیده بورکراتیک و دیوانسالاری در ایران امری قدیمی است. امام خمینی بارها به اهمیت و خطر این پدیده ، در دوران حیات پر بار خود اشاره داشتند و بطور واضح این مسئله را گوشزد کردند. ولی متاسفانه دولت مردان جمهوری اسلامی از همان ابتدا، وسعت، ماهیت ، نوع و عمق تاثیرگزاری دیوانسالاری دولتی را دست کم گرفته و به ماهیت تولید طبقه های جدید آن توجه نکردند. تا پایان جنگ تحمیلی به هر دلیلی علیرغم تمایل شدید دولت به دولتی کردن امور؛ امکان شکل گیری دیوانسالاری جدید و پیدایش طبقه «نومانکلاتورا» در درون نظام مردمی جمهوری اسلامی فراهم نشد. بی تردید نقش نهادهای انقلاب و در راس آن جهادسازندگی را در ساختار اجرایی کشور نمی توان به عنوان مانع بزرگی برای رشد دیوانسالاری در ساختار جمهوری اسلامی نادیده گرفت.

پس از پذیرش قطعنامه و پایان جنگ، از سال 1369 با سیاست های دولت سازندگی، خیزش اولیه در شکل گیری طبقه خواص( نومانکلاتورا) وتجدید حیات دیوانسالاری نظام مشروطه سلطنتی با زمزمه های انحلال یا ادغام نهادهای انقلاب و در راس آن جهاد سازندگی که یکی از موانع اصلی شکل گیری خواص بود ، برداشته شد. سیاست های دولت سازندگی جناب آقای هاشمی رفسنجانی و تساهل و تسامح ایشان در برخورد با دولت مردان و کارگزاران سازندگی، استعداد لازم برای رشد عنکبوتی « نومانکلاتورا» را به اندازه کافی دارا بود.

کم کم دیوانسالاری در حال رشد دولت سازندگی این جسارت را پیدا کرد پاره ای از حرف ها و باورهای ناگفته دولتمردان را برملا نماید که: «گذشته اگر چه دگرگون شده ولی از بین نرفته است» . این حرف برای تکنوکرات های متمایل به غرب در دولت آقای هاشمی اگر چه حرف غلطی نبود ولی برخلاف احساسی که سالهای متمادی غربگرایان نسبت به دولت مدرن و دولت اسلامی داشتند، یک حرف حسابی هم نبود.

زمینی که نومانکلاتورای جدید ایران در آن متولد شد و رشد کرد هیچگاه مستعدتر و حاصلخیز تر از دولت سازندگی و باورها و اعتقادات رییس این دولت نبود. سیاست توسعه و تعدیل و تساهل نسبت به این دیوانسالاری و بورکراسی های ناشی از آن پدیده ای به وجود آورد که در کمتر از 15 سال یعنی از سال 1369 تا 1383 وسعت زیادی پیدا کرد و مثل قارج در ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران رشد کرد. همانطوری که گفته شد دولت سازندگی در واقع پرورش دهنده این طبقه ممتاز (نومانکلاتورا) جدید بود که تحت نظارت ومدیریت سازمانی از کارگزاران سازندگی، در بهمن سال 1374 جریان کارگزاران سازندگی ایران را به وجود آورد که این جریان در تاریخ 25/5/1378 پس از روی کار آمدن دولت آقای خاتمی رسماً تبدیل به یک حزب سیاسی گردید. آنچه که باید به عنوان نقطه عزیمت شکل‌گیری طبقه ممتاز در این دوره مورد توجه قرار گیرد این است که دولت آقای هاشمی رفسنجانی پرورش دهنده این نومانکلاتورای در حال رشد در ایران بود.

این جریان نوظهور متشکل از افرادی چون غلامحسین کرباسچی، محمدعلی نجفی، سید حسین مرعشی، سید محسن نوربخش، عطاءالله مهاجرانی، علی هاشمی بهرمانی، غلامرضا فروزش، علی مصلحی، ‌محمد هاشمی بهرمانی، فائزه هاشمی بهرمانی، رضا امراللهی، سید مصطفی هاشمی‌طبا، محسن هاشمی بهرمانی، ‌اسحاق جهانگیری، رضا ملک‌زاده، محمد عطریان‌فر، هدایت‌الله آقایی، سید حسین هاشمی، اسماعیل جبارزاده، عبدالناصر همتی،‌ فاطمه رمضان‌زاده، مرتضی الویری، فریدون وردی‌ن‍ژاد، سید محمد غرضی، بیژن نامدار زنگنه، غلامرضا شافعی و برخی دیگر از افراد متمایل به آقای هاشمی رفسنجانی بود.[9]

همان‌طوری که ملاحظه می‌شود بخش اعظمی از خانواده جناب آقای هاشمی، هسته اساسی و اولیه این نومانکلاتورای نوظهور را در ایران شکل می‌دهد. این طبقه از این پس نه تنها در چرخش نخبگان دولت هاشمی و خاتمی پیوسته در پست‌های بالای نظام، شرکت‌های دولتی و نهادها و سازمان‌های متصل به دولت نقش بازیگری ایفا می‌کنند بلکه در انتصاب اشخاص در تمام مؤسسات اداری، قسمت‌های دولتی، ‌اقتصاد، آموزش، فرهنگ و سیاست و شهرداری‌ها نقش اصلی و اساسی ایفا می‌کردند. بگونه‌ای که هر دولتی اگر قرار بود در هر جایی شکل گیرد به طور پیوسته به این دیوانسالاری جدید برخورد می‌نمود و چاره‌ای جز بازی کردن بر اساس قواعد این طبقه نداشت.

چه اتفاقی در حال شکل‌گیری بود؟ آیا واقعا در دل دولت مردم سالار و عدالت محور نظام جمهوری اسلامی ایران و آرمان‌های امام خمینی و انقلاب اسلامی واقعا طبقه‌ای در حال شکل‌گیری بود؟

آیا رشد انگلی پاره‌ای از جریان‌های کم اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی ایران و آرمان های امام خمینی در درون ساختارهای رسمی این نظام؛ نشان از نوعی نارسایی تاریخی مردم‌سالاری در یک سیستم دینی بود؟

ما نمی‌خواهیم ادعا کنیم که پدیده نومانکلاتورا در جمهوری اسلامی ایران خصوصیت مسلطی بود که از دل اعتقادات جناب آقای هاشمی ظهور کرد، ولی نمی‌توان از این حقیقت نیز غافل شد که دولت آقای هاشمی در حالی که به وجود آورنده و حامی نومانکلاتورا بود، دولتی را رهبری می‌کرد که نقش نسبتا تعیین کننده‌ای را در رابطه با پیدایش بی‌عدالتی‌های اقتصادی و اجتماعی در پانزده سال گذشته ایفا می‌کرد.

طرفداران آقای خاتمی اگرچه تصفیه‌های موحشی را پس از به قدرت رسیدن در سطح سران این طبقه جدید انجام دادند و با تبدیل کردن سردار سازندگی به عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری فضای وحشت و ناامنی عجیبی را در کشور ایجاد کردند اما منشا هیچ تغییر شکلی از نومانکلاتورای جدید به منظور تامین امنیت و رفاه جامعه نبودند به گونه‌ای که سیاست‌های دولت جامعه مدنی و اصلاحات نیز نه تنها مفهوم وجود چنین طبقه مسلطی را مورد تردید قرار نداد بلکه از ایده های آن مصرف کرد و به آن رسمیت بخشید.

اگرچه نظام جمهوری اسلامی ایران همیشه از رسمیت بخشیدن به این طبقه سرباز زد و رهبر معظم انقلاب در فرمایشات خود پیوسته خطر عدول از عدالت و شکل‌گیری اشرافیت جدید را گوشزد می‌کرد؛ اما در زیر پوست ساختار دولت و نهادهای وابسته به آن این انگل در حال رشد بود.[10]

آفت وقتی به سراغ نظام‌های مردم‌سالار دینی می‌آید و به آرمان‌ها و اهداف این نظام آسیب می‌رساند که متفکران جامعه از تحلیل آسیب‌شناسی نظام‌های اجتماعی خود خودداری ورزند. نباید تصور کرد که این تحلیل‌های آسیب‌شناسانه از بابت دلایل سیاسی فرصت‌طلبانه یا موقع‌شناسی عوام فریبانه است. بلکه اتفاقات انتخابات دهم ریاست جمهوری، ما را متقاعد می‌کند که به امکانات پیدایی و رشد طبقه ممتاز در درون جمهوری اسلامی جدی‌تر بیندیشیم. نباید غفلت کرد که از دهه هفتاد به بعد در ایران یک گروه اجتماعی خاص رهبری و بازیگری دولت را در دست داشتند و این رهبری را امتیاز ویژه‌ خود می‌دانند. بی‌اخلاقی‌های انتخابات دهم ریاست جمهوری این حقیقت را به ما آموخت که سیستم زاد و ولد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این طبقه ممتاز تاثیر بسیار فعال در شکل‌گیری وراثتی دولت داشته است به گونه‌ای که افراد خاصی به نوبه خود در درون همه دولت‌ها باید جابجا شوند و اگر چنین اتفاقی نیفتد آن دولت متهم به انواع اتهامات، بی کفایتی ها و دروغ گویی شود.

نباید اجازه دهیم که این تصور در میان ملت ما رشد کند که اگر در غرب، سرمایه‌داری و بورژوازی بزرگ ثروت را در دست دارد و از این جهت حکومت می‌کند، در ایران نیز نومانکلاتورا حکومت می‌کند و درنتیجه صاحب ثروت می‌شود.

تجربه‌های تاریخی رژیم پهلوی و نظام کمونیستی شوروی و پاره ای از انقلاب های بزرگ  به ما می‌آموزد که سهم به دست آمده توسط طبقه ممتاز هیچ‌گاه در درون کشور تبدیل به سرمایه نمی‌گردد بلکه تنها به مصرف می‌رسد و این مسئله برای هر نظام و دولتی از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نارسایی است نه امتیاز. وجود چنین طبقه‌ای در درون هر نظامی مانع و رادعی در راه توسعه ملی و پیشرفت نیروهای تولید کننده و بسط عدالت اجتماعی و اقتصادی است. ایران در دو قرن اخیر به اندازه کافی این طبقه ممتاز را تجربه کرد. اکنون در دل نظام مردم‌سالار جمهوری اسلامی ایران نومانکلاتورا به دنبال امتیازات وسیعی از هر نوع و در هر زمینه است. این امتیازات هم مادی است و هم فرهنگی و سیاسی و پرداختن به آن و اندیشه کردن پیرامون آن بیش از هر چیزی اهمیت دارد.

اگرچه قبل از هر چیز مطالبات نومانکلاتورا، قدرتمندانه است ولی باید توجه کنیم که کسب قدرت، امکانات بسیاری را در اختیار نومانکلاتورا خواهد گذاشت که ثروت مادی بخشی از آن است. نومانکلاتورا حتی ثروت‌های فرهنگی را نیز در انحصار خود خواهند گرفت، مردم‌سالاری، آزادی، استقلال، اصالت و هویت ملی، اصلاحات، تغییر و بسیاری از مفاهیم زیبا و انسانی را نیز در ید تفسیرهای دلبخواهانه خود خواهد گرفت.

ملت، با هوشیاری باید قدرت نومانکلاتورا را به محاکمه بکشد، در چهار سال گذشته با اراده و عزم ملت ایران حلقه نومانکلاتوراها ا به شدت شکسته شد و قدرت و توانایی و کارآمدی آنها به شکل جدی مورد تردید و پرسش قرار گرفت. آنچه در تبلیغات و مناظره‌های انتخابات دهم ریاست جمهوری اتفاق افتاد نمونه‌ای از شکسته شدن حلقه بسته نومانکلاتورا بود. نومانکلاتورا یک نظم اخلاقی و سیاسی خاصی برای خود تدوین کرده بود که هر چیزی که این نظم را بر هم می‌زد، قدرت نومانکلاتورا را به مخاطره می‌افکند. این نظم اخلاقی کاملا به نظم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این طبقه وابسته است.

نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبری آن هیچ رابطه‌ای با این طبقه ندارد. همانگونه که مذهب اسلام رابطه‌ای با اشرافیت و خواص‌سالاری نداشته و ندارد. البته باید متوجه باشیم و بدانیم که فکر نکنیم نومانکلاتورا در ایران یک طبقه پیش پا افتاده است. این طبقه از قدرتی بی‌سابقه در تاریخ معاصر ایران برخوردار است چون که در همه ادوار گذشته، خودش دولت بوده است و راه رسم همسازی با محیط و کسب ، حفظ و نشر قدرت و ثروت را بلد می باشد.  انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی این طبقه را از هم گسست. اما اکنون با اشکال جدید آمده است که در درون جمهوری اسلامی مجددا به قدرت برسد. نومانکلاتورا از دوران دولت سازندگی آقای هاشمی و در دولت آقای خاتمی تلاش کرد با خودکامگی دولت در عرصه‌های مختلف هماهنگ شود. این خودگامگی دولتی باعث شد که نومانکلاتورا کاملا در پناه دولت همه محیط‌های فعالیت انسانی را در زیر نفوذ خود بگیرد.

انقلاب‌های رنگی و مخملی، محلی برای به قدرت رسیدن این طبقه امتیازطلب است. این طبقه برای رسیدن به قدرت از نمادهای مقدس و غیر مقدس با تمام وجود استفاده می‌کند. ملت ما باید با هوشیاری و بیداری کامل ، ردپای نومانکلاتورا را در ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران ردیابی کند.

مهم‌ترین کوشش‌های این طبقه در دو دهه گذشته، برقراری دیوانسالاری و اشرافیت بود، اکنون در پشت عالیجنابان سرخ‌پوش عالیجنابان دیگری قرار دارند. این فرمول باید قابل بحث و معنی‌دار باشد. امام عظیم‌الشأن ما اثبات کرد که ما همه شخصیت‌های انقلاب را برای اسلام و نظام جمهوری اسلامی میخواهیم نه اینکه اسلام و نظام فدای شخصیت‌ها شوند. از آنجایی که ما شیوه‌های ظهور چنین طبقاتی را در دل انقلاب اسلامی هرگز مورد مطالعه قرار نداده‌ایم این امکان وجود دارد که از همین ناحیه آسیب‌های جدی بر انقلاب اسلامی وارد شود، مقایسه ‌های تاریخی در زمینه‌های انقلاب مشروطه در ایران و پاره ای از انقلابهای شکست خورده در جهان، مثل انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه، اگرچه به طور مطلق قانع کننده نیست اما سبب می‌شود که ابتکارهای پیچیده این جریان در جنبش‌های مردمی و شیوه های کسب قدرت و ثروت از چشم تیزبین مردم پنهان نماند. لازم است در باب بسط این طبقات از بابت تکرار یا شباهت شرایطی که در آن رشد می‌کنند، پژوهش‌های عملی و علمی کنیم.

تا وقتی که نقش دولت در جامعه اساسی است و سهم قاطعی از فعالیت‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را به خود منحصر کرده است، تا وقتی که مردم‌سالاری، آزادی  تحت سیطره گفتمان‌های رسمی فلسفه سیاسی در غرب است. شکل‌گیری و تکوین نومانکلاتورا اجتناب‌ناپذیر است و تاریخ ایران به روشنی نشان می دهد که هر جا این شرایط فراهم بوده است سیستم نومانکلاتورا ظاهر می‌گردد و برقرار می‌‌شود.

حتی امام متقین حضرت علی علیه‌السلام نیز در نامه به مالک اشتر او را متوجه خطرهای این طبقه در حکومت های اسلامی نموده است. امام در بخشی از نامه به مالک اشتر می فرماید:

وَلْیَکُنْ أَحَبُ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطُها فِى الْحَقِّ وَ أَعَمُّها فِى الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُها لِرِضَى الرَّعِیَّةِ، فَإِنَّ سُخْطَ الْعامَّةِ ‏یُجْحِفُ‏ ‏بِرِضَى‏ ‏الْخاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخاصَّةِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعامَّةِ وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِیَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوالِى مَؤُنَةً فِى الرَّخاءِ وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِى الْبَلاءِ وَ أَکْرَهَ لِلْإِنصافِ وَ أَسْأَلَ ‏بِالْإِلْحافِ‏ وَ أَقَلَّ شُکْراً عِنْدَ الْإِعْطاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْع وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ  الْخاصَّةِ وَ إِنَّما ‏عَمُودُ الدِّینِ وَ ‏جِماعُ‏ ‏الْمُسْلِمِینَ‏ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْداءِ الْعامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ، فَلْیَکُنْ ‏صَغْوُکَ‏ لَهُمْ وَ مَیْلُکَ مَعَهُمْ.

دوست داشتنى‏ترین چیزها در نزد تو، در حق میانه‏ترین و در عدل فراگیرترین و در جلب خشنودى مردم گسترده‏ترین باشد، که همانا خشم مردم خشنودى خواص را از بین مى‏برد، اما خشم خواص را خشنودى همگان بى‏اثر مى‏کند. خواص جامعه همواره بار سنگینى را بر حکومت تحمیل مى‏کنند زیرا در روزگار سختى یاریشان کمتر و در اجراى عدالت از همه ناراضى‏تر و در خواسته‏هایشان پافشارتر و در عطا و بخشش‏ها کم‏سپاس‏تر و به هنگام منع خواسته‏ها دیر عذر پذیرتر و در برابر مشکلات کم‏استقامت تر مى‏باشند. در صورتیکه ستونهاى استوار دین و اجتماعات مسلمین و نیروهاى ذخیره دفاعى، مردم مى‏باشند، پس به آنها گرایش داشته و اشتیاق تو با آنان باشد.

شرایطی که نومانکلاتورا در کشور ایجاد می‌کند به سختی می‌توان فهمید که از چه قرار است. فقط می‌دانیم که مردم با وجودی که اغلب امکانات را در دست دارند ولی از آنچه وجود دارد راضی نیستند و تعادلی که به ظاهر در جامعه حکمفرماست، شکننده و تهدیدزا است.

نومانکلاتورا در همه شرایط از خود شرم دارد و نمی‌خواهد که مردم آنها را بشناسند آنها در تاریکی زندگی می‌کنند و از روشنایی می‌ترسند. همان‌طوری که مولای متقیان فرموده است، در دوران رفاه از همه پرخرج‌ترند و هنگام سختی کمتر از همه یاری می‌دهند. بیش از همه از انصاف بیزارند. و در خواسته‌های خود اصرار می‌ورزند. امتیازات خود را مخفی می‌کند و با افکاری که به شهروندان کشورش القا می‌کند در تضاد کامل است. بین آرمانهای این طبقه و واقعیت‌ها فاصله زیادی است. آنچه می‌گویند به آن اعتقادی ندارند. نومانکلاتورا در هر جایی که شکل بگیرد از جهش اقتصادی و فرهنگی کشور می‌کاهد و شکست‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را در جهت اصلاحات و تغییرات بر دوش دیگران می‌اندازد.

تنها هنری که دارند این است که همیشه آرامش اجتماعی را به هم بریزند و با ایجاد بحران‌های مصنوعی و جنبش‌های کاذب اجتماعی شرایط را برای به قدرت رسیدن خود فراهم سازند.


+نوشته شده در پنج شنبه 90/1/25ساعت 3:51 عصرتوسط شاهد | نظر