علامه مصباح: امروز وظیفه من و شما در هر منطقهای که هستیم، علاوه بر شناخت و معرفی اصلح، شناخت و معرفی افراد فاسد و مضر نیز هست، همانگونه که اگر شما دانستید پزشکی قلابی مطبی باز کرده است و جان مردم را به خطر میاندازد، وظیفه دارید او را به مردم معرفی کنید
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی آثار حضرت آیتالله مصباح یزدی، رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در جمع اعضای مرکز پژوهشهای فرهنگی گفت: اراده الهی بر این تعلق گرفته که انسانها زندگی اجتماعی داشته باشند تا زمینه رشد کمّی و کیفی در استفاده از رحمتهای خدا فراهم بشود. اگر زندگی اجتماعی نبود، نه از نظر کمیت این همه انسان میتوانستند از رحمتهای خدا استفاده کنند و نه از نظر کیفی میتوانستند به این مراتب از معرفت، اعمال صالح و رشد معنوی نائل بشوند.
علامه محمدتقی مصباح یزدی با تشبیه جامعه به پیکر انسانی گفت: همین طور که اراده الهی به این تعلق گرفته که در بدن انسان جهازهای مختلفی وجود داشته باشد و در هر جهازی اندامهای گوناگون، و در هر عضوی بافتهای مختلف، و بالاخره میلیاردها سلول مختلف جمع شوند تا یک پیکر انسان را تشکیل بدهد، اراده الهی تعلق گرفته که از مجموعهای از انسانها که هر انسانی به منزله یک یاخته است، نیز جامعهای تشکیل بشود که هر کدام از افراد در آن نقش خاصی را ایفا بکند، به طوری که اگر هر کدام نقش خودشان را درست ایفا کردند جامعه به هدف مطلوب خودش میرسد، اما اگر کمبودی در آن وجود داشته باشد و بعضی نتوانند وظیفه خودشان را درست انجام بدهند، جامعه سالم نمیماند و رشد نمیکند.
وی ادامه داد: همانگونه که همه اندامها در بدن مورد نیاز و مهم هستند، اما برخی از اندامها وظایف کلیتر و عامتری بر عهده دارند و مهمترند، در جامعه نیز هرچند همه اعضا مورد نیاز هستند، اما نخبگانی هستند که برخی نیازهای مادی مردم را تأمین میکنند و نخبگان دیگری که برای تأمین نیازهای فکری مردم وجود دارند و باید از ناحیه آنها افکار و شناختهای صحیح درباره مصالح و مفاسد به دیگران سرایت کند و افراد عادی نمیتوانند این نقشها را بر عهده بگیرند.
وی افزود: همه ما معتقدیم بزرگترین انسانی که برای جامعه انسانی مؤثر است، وجود مقدس امام معصوم صلواتاللهعلیه است که نقش او را هیچ کس دیگر نمیتواند ایفا کند و هر کس دیگر به هر اندازه که به او شباهت داشته باشد و در راه او قدم بردارد، اندکی از این نقش را میتواند ایفا کند.
علامه مصباح یزدی با اشاره به اینکه ما باید بدانیم که برای چه آفریده شدهایم و هدف از خلقت ما چیست، گفت: در این صورت میتوانیم بفهمیم که نخبگان چه کسانی هستند و چگونه در راه رسیدن به این هدف، فعالیت میکنند، اما تاریخ اسلام و آیات قرآن نشان میدهد که همیشه بخش عظیمی از جامعه از لحاظ درک وظایف نخبگان کمبود داشته و نمیتوانستند تشخیص بدهند نخبگان و برترین افراد جامعه چگونه باید باشند، چرا که نمیدانستند سعادت حقیقی جامعه چیست و جامعه مطلوب، کدام جامعه است.
وی ادامه داد: بسیاری از مردم جامعه مطلوب را جامعهای میدانند که همه نیازهای مادی در آن تأمین شده و امنیت و آرامش روانی در آن موجود باشد، در حالیکه انسانیت انسان در گرو معنویات است و نیازهای معنوی مهمترین نیازهای انسان هستند، و همه پیامبران نیز به همین منظور مبعوث شدند و از همین روست که انسان خلیفة الله شده است، وگرنه انسان هیچ برتری نسبت به حیوانات ندارد و حتی برخی حیوانات از این جهات از انسانها برترند.
عضو خبرگان رهبری ادامه داد: هرچند مطلوب نیست که برخی از شناخت نیازهای معنوی خود غافل باشند، اما ناراحت کنندهتر این است که افرادی که این نیاز را درک کرده و چه بسا در این راه نیز تلاشهایی کردهاند و حتی شکنجهها و آزارهایی را تحمل کرده و تا مرز شهادت پیش رفتهاند، از مسیر درست برگشته و منکر همه آنها شدند.
علامه مصباح یزدی با تأکید بر لزوم مراقبت از خود و عدم لغزش گفت: نخبگان باید وظیفه خود را در این راستا بشناسند و ضمن حفظ خود از این لغزشها، دست دیگران را که در مسیر لغزنده قرار دارند، بگیرند و حتی اگر برخی نخبگان دچار انحراف شدند، باید نخبگان دیگر جلوی آنها و کسانی را که به تبعیت از ایشان در معرض انحراف هستند، بگیرند.
وی ادامه داد: حال اگر بخواهیم ببینیم نخبگان ما به وظیفه خود عمل میکنند یا نه، باید ببینیم که چه اعتقادی دارند؟ آیا به فکر نیازهای معنوی جامعه هستند؟ اگر دائما از مشکلات اقتصادی شکایت میکنند و سخنی از مشکلات فرهنگی که روز به روز بیشتر میشود، به میان نمیآورند یا تنها به دستاوردهای اقتصادی و اختراعات و پیشرفتها افتخار میکنند و دستاوردهای فرهنگی برای آنها اهمیتی ندارند، باید بدانیم که آنها نقص داشته و وظیفه خود را نمیدانند.
وی با بیان اینکه انبیا و ائمه علیهمالسلام برای رفع نیازهای معنوی جامعه آمده و شهید شدند، خاطر نشان کرد: جامعه نخبگانی میخواهد که لااقل در کنار درک نیازمندیهای مادی به نیازمندیهای معنوی توجه داشته باشند، و ببینند نظام تا چه اندازه نظام انسانی، انسانساز و خداپسند است.
وی با اشاره به اینکه هدف از انقلاب، اسلام بود، نه رفاهطلبی، ادامه داد: معیار ما باید این باشد که آیا اسلام در جامعه ما روز به روز در حال پیشرفت است؟ متأسفانه بخشی از متصدیان امور حکومتی و کارگزاران دولتی کشور این مسائل اساسی اسلام و انقلاب را آن طور که باید باور ندارند، مثلا اسمی از ولایتفقیه میبرند اما از عمق دل آن را نشناخته و حتی آن را قبول ندارند. در حالیکه بنا به فرمایش امام (ره)، رئیسجمهور منتخب مردم اگر از طرف ولیفقیه نصب نشود طاغوت است. اگر کسانی این باور را نداشته باشند در شناختشان و اعتقادشان ضعف وجود دارد و باید به فکر ترمیم آن باشند. باید باور داشته باشیم که پیشرفت جامعه فقط به پیشرفتهای مادی نیست، و نه تنها موشک ساختن، بلکه ساختن قمر مصنوعی هم دلیل پیشرفت انسانی نیست، بلکه پیشرفت انسانی به این است که جامعه خداشناس و خداباور بشوند و پیشرفتهای مادی لوازم ثانوی است.
وی با اشاره به آیاتی از قرآن کریم گفت: اگر به خدا ایمان داشته و به وظیفه خود عمل کنیم، خداوند قدرت ساخت بالاتر از قمر مصنوعی را نیز به ما خواهد داد.
علامه مصباح یزدی با اشاره به وجود رهبران صالح در نظام اسلامی ما گفت: خدا بر ما منت گذاشت و امام(ره) را به ما مرحمت فرمود که الگوی انسانی باشد که خدا میپسندد و حکومت او الگوی حکومتی باشد که خدا میپسندد و پس از وی نیز جانشینی برای او آمد، که شاید روی زمین انسانی شایستهتر برای این پست وجود نداشته باشد، اما وظیفه من و شما، که خداوند نعمت را بر ما تمام کرده، این است که در حد توان خود چنین نخبگانی را که نیازهای معنوی جامعه را در نظر دارند، بر سرکار بیاوریم.
وی ادامه داد: امروز وظیفه من و شما در هر منطقهای که هستیم، علاوه بر شناخت و معرفی اصلح، شناخت و معرفی افراد فاسد و مضر نیز هست، همانگونه که اگر شما دانستید که پزشکی قلابی مطبی باز کرده است و جان مردم را به خطر میاندازد، وظیفه دارید که او را به مردم معرفی کنید.
وی ادامه داد: البته همه اینها حد و حدودی دارد و آبروی کسی را نباید بیجهت ریخت و ارزشهای انسانی را نباید فراموش کرد، بلکه در حدی که مردم در دام نیفتند، باید مردم را روشن کرد. تاریخ انبیا، ائمه اطهار، بزرگان دین و امام خودمان و سایرین را ببینید که اگر نبود روشنگری و معرفی افراد فاسد، این انقلاب پیروز نمیشد.
عضو خبرگان رهبری ادامه داد: کسانی در فتنه 88 خودشان را به عنوان دلسوز مردم معرفی کردند، و همه خسارتهایی که از ناحیه آنها بر کشور وارد شد از این جهت بود که کسانی مسامحه کرده و آنها را معرفی نکردند و بدتر از ایشان، آنهاییاند که دانستند و باز هم سکوت کردند. این سکوت به خاطر تقوا نبود، این افراد مثل کسانی هستند که دیدند سیدالشهدا علیهالسلام را سر میبرند،
اما سکوت کردند.
آیتالله مصباح یزدی با بیان اینکه هر سکوتی مطلوب و علامت تقوا نیست ادامه داد: باید همواره مصالح اسلامی را در نظر گرفته و خطرهایی که متوجه جامعه است به مردم گوشزد کنیم و افراد فریبکار فتنهجو و حامیان فتنه را به مردم معرفی کنیم؛ البته گاهی معرفی اصلح کافی است و آن در جایی است که مردم به حرف ما اعتنا کرده و مردد نباشند، اما اگر امر برآنها مشتبه شد، باید چهره واقعی افراد فتنهگر و حامیان آنها را به مردم نشان دهیم تا فریب آنها را نخورند.
وی ادامه داد: کاستیهایی که در برخی نخبگان ما وجود دارد، ابتدا درباره شناختی است که نسبت به اسلام و ارزشهای اسلامی دارند و آن طور که باید اسلام را نمیشناسند و حتی بعضی از آنها به ولایتفقیه معتقد نیستند، و دوم نقصی است که در انگیزههای آنهاست، یعنی واقعیت و حق را خوب میشناسند، اما برای رسیدن به منافع خود، به حق پایبند نیستند.
علامه مصباح یزدی با اشاره به اینکه برخی تنها شعار داده و در عمل استوار و ثابت قدم نیستند، گفت: بسیاری از کاخنشینان خوب انتقاد میکردند، اما هنگام جنگ و درگیری فرار کردند، اما پابرهنگان در صحنه حاضر شدند و سینه خود را جلوی سرنیزه دشمن سپر کردند و ما امروز به برکت خون آنها میتوانیم چنین صحبتهایی داشته باشیم.
گفتنی است این مراسم در تاریخ هفتم بهمنماه در ساختمان یاوران مهدی (عج) جمکران برگزار شد.
منبع:598
قسمت پایانی)
آقای «حسینعلی منتظری» در سال 1364 با تصمیم مجلس خبرگان رهبری به قائم مقامی امام خمینی برگزیده شد.در آن زمام شخصی به نام «سید هادی هاشمی» علاوه بر این که داماد آقای منتظری بود، ریاست دفتر و بیت او را نیز بر عهده داشت.برادر این شخص «سید مهدی هاشمی» با همراهی و تاییدات سید هادی فعالیت های خرابکارانه و اختلاف برانگیزی را در کشور سازماندهی کردند.طی سه سال بعد آقای منتظری با پشتیبانی کورکورانه از سید هادی و سید مهدی هاشمی مسیری را در پیش گرفت که وی و بیتش را در رویارویی کامل با امام خمینی و انقلاب اسلامی قرار داد. دستگیری سید مهدی هاشمی و طرفدارانش و افشا شدن مفاسد اخلاقی و چندین فقره قتل عمد توسط آنان ، سید مهدی را به پای چوبه دار برد و تقابل و رویارویی آیت الله منتظری با امام را به اوج خود رساند که نشانه های آن را می توان در متن بسیار دردناک نامه امام خمینی به آقای منتظری در تاریخ ششم فروردین 1367 به خوبی مشاهده کرد. امام خمینی که پس از ارسال این نامه به آقای منتظری ، قصد داشت با انتشار عمومی آن در اخبار ساعت 14ششم فروردین سال 1367 مهر پایانی بر اختلاف افکنی های بیت آقای منتظری بزند، با اصرار برخی رجال کشوری از این تصمیم منصرف شد و تنها 9 سال بعد بود که به دنبال سخنرانی تفرقه افکنانه آقای منتظری ، متن کامل این نامه منتشر شد که به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای منتظری
با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمهای برایتان مینویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشتهاید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم میدانم؛ خدا را در نظر میگیرم و مسائلی را گوشزد میکنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید.
شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که میگفتید دیکته شده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم.
مثلاً در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید. در مساله مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر میدانستید و با اینکه برای تان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام میدادید که او را نکشید. از قضایای مثل قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمیباشید و به طلابی که پول برای شما میآورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمد الله از این پس شما مساله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود میدانید -که مسلماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند-، با دلی شکسته و سینهای گداخته از آتش بیمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت میکنم دیگر خود دانید:
1 - سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.
2 - از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
3 - دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.
4 - نامهها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحی له الفدا- و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.
و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را سادهلوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلما تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. و الله قسم، من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. و الله قسم، من رای به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.
سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشمپوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم.
من کار به تاریخ و آنچه اتفاق میافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بستهام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تاثیر دروغهای دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش میکنند نگردند. از خدا میخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هر چه هست اوست. و السلام.
یکشنبه 6 / 1 / 68
روحالله الموسوی الخمینی
به دنبال انصراف امام خمینی از انتشار عمومی نامه 6فروردین 1367، آقای منتظری که پس از دریافت نامه ششم فروردین، بیم برباد رفتن باقی مانده اعتبار خود را داشت ، بلافاصله متن استعفای خود را از قائم مقامی رهبری تنظیم کرده و به امام خمینی عرضه نمود. متن استعفا مزبور به این شرح است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم.
محضر مبارک آیت اللّه العظمى امام خمینى - مدظله العالى
پس از سلام و تحیت، مرقومه شریفه مورخ 6/1/68 واصل شد.
ضمن تشکر از ارشادات و راهنماییهاى حضرتعالى به عرض مى رساند، مطمئن باشید همان طور که از آغاز مبارزه تاکنون در همه مراحل همچون سربازى فداکار و از خود گذشته و مطیع در کنار حضرتعالى و در مسیر اسلام و انقلاب بوده ام، اینک نیز خود را ملزم به اطاعت و اجراى دستورات حضرتعالى مى دانم، زیرا بقا وثبات نظام اسلامى مرهون اطاعت ازمقام معظم رهبرى است.
براى هیچ کس قابل شک نیست که این انقلاب عظیم تا کنون در سایه رهبرى و ارشادات حضرتعالى از خطرات مهمى گذشته ، و دشمنان زیادى همچون منافقین کوردل، که دستشان به خون هزاران نفر از مردم و شخصیتهاى عزیز ما و از جمله فرزند عزیز خود من(1) آغشته است، و سایر جناحهاى مخالف و ضد انقلاب و سازشکار و لیبرالمآبهاى کج فکر را رسوا واز صحنه خارج نموده است.
آیا جنایات هولناک وضربات ناجوانمردانه این روسیاهان کوردل به انقلاب و کشور و ملت عزیز و فداکار ما فراموش شدنى است؟ و اگر بلندگوهاى آنان و رادیوهاى بیگانه خیال مى کنند با جوسازیها و نشر اکاذیب و شایعه پراکنیها به نام اینجانب مى توانند به اهداف شوم خود برسند و در همبستگى ملت ما رخنه کنند، سخت در اشتباهند.
و راجع به تعیین اینجانب به عنوان قائم مقام رهبرى، خود من از اول جدا مخالف بودم، و با توجه به مشکلات زیاد و سنگینى بار مسئولیت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است و اکنون نیز عدم آمادگى خود را صریحا اعلام مى کنم و از حضرتعالى تقاضا مىکنم به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آینده اسلام و انقلاب و کشور را قاطعانه در نظر بگیرند و به من اجازه فرمایید همچون گذشته یک طلبه کوچک و حقیر در حوزه علمیه به تدریس و فعالیتهاى علمى و خدمت به اسلام و انقلاب، زیر سایه رهبرى حکیمانه حضرتعالى، اشتغال داشته باشم و اگر اشتباهات و ضعفهایى که لازمه طبیعت انسان است رخ داده باشد، انشاءاللّه با رهبریهاى حضرتعالى مرتفع گردد و از همه برادران و خواهران عزیز و علاقهمند تقاضا مى کنم مبادا در مورد تصمیم مقام معظم رهبرى و خبرگان محترم، به بهانه حمایت از من، کارى انجام دهند و یا کلمه اى بر زبان جارى نمایند، زیرا مقام معظم رهبرى و خبرگان جز خیر و مصلحت اسلام و انقلاب را نمى خواهند.
امید است این شاگرد مخلص را همیشه از راهنماییهاى ارزنده خود بهره مند، و از دعاى خیر فراموش نفرمایید.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته .
7 / 1 / 68 - حسینعلى منتظرى
امام خمینی ، در پی دریافت استعفای آقای منتظری، طی نامه ای که متن آن در صحن مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری قرائت شد، وی را از قائم مقامی رهبری معزول نمود. متن نامه امام خمینی به این شرح است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام و المسلمین آقاى منتظرى - دامت افاضاته با سلام و آرزوى موفقیت براى شما، همانطور که نوشته اید رهبرى نظام جمهورى اسلامى کار مشکل و مسئولیت سنگین و خطیرى است که تحملى بیش از طاقت شما مى خواهد و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم، و در این زمینه هر دو مثل هم فکر مى کردیم.
ولى خبرگان به این نتیجه رسیده بودند، و من هم نمى خواستم در محدوده قانونى آنها دخالت کنم.
از اینکه عدم آمادگى خود را براى پست قائم مقامى رهبرى اعلام کرده اید پس از قبول، صمیمانه از شما تشکر مى نمایم.
همه مى دانند که شما حاصل عمر من بوده اید، و من به شما شدیدا علاقه مندم.
براى اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت مى کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید، و از رفت و آمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهورى اسلامى خود را جا مىزنند، جدا جلوگیرى کنید.
من این تذکر را در قضیه مهدى هاشمى هم به شما دادم.
من صلاح شما و انقلاب را در این مى بینم که شما فقیهى باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند.
از پخش دروغهاى رادیو بیگانه متاثر نباشید.
مردم ما شما را خوب مى شناسند، و حیله هاى دشمن را هم خوب درک کرده اند که با نسبت هر چیزى به مقامات ایران کینه خود را به اسلام نشان مى دهند.
طلاب عزیز، ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامه ها، و رادیو - تلویزیون، باید براى مردم این قضیه ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسائلى است که مقدم بر هر چیز است، و همه باید تابع آن باشیم.
جنابعالى انشاءاللّه با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمى مى بخشید.
والسلام علیکم.
8 / 1 / 68
حسینعلی منتظری
به جرئت میتوان گفت مسئلة کنارنهاده شدن آقای منتظری از قائم مقامی، یکی از دردناکترین مسائل زندگی امام بود. امام که به خوبی با روحیة این شاگرد مبارز خود آشنا بود، به این نکته هم آگاهی داشت که توان او کمتر از آن است که بتواند کوله بار سنگین رهبری یک جامعه را به سرمنزل مقصود برساند؛ از این رو، قلباً با تصمیم مجلس خبرگان29 در انتخاب وی به عنوان قائم مقام رهبری راضی نبود؛ اما از آنجا که امام قانونگرا بود و با اِعمال نظر شخصی بر نهادهای قانونی مخالف بود، به تصمیم این مجلس رضایت داد، در حالی که با تمام توان تلاش میکرد تا با بالا بردن تحمل و رفع موانع رهبری آینده آقای منتظری، او را یاری کند. آنچه امام را بیش از هر چیز دیگری میآزرد، ارتباط مهدی هاشمی30 با آقای منتظری و بیت او بود. به همین خاطر، امام در مراسم و مناسبتهایی که آقای منتظری هم حضور داشت به صورت غیر مستقیم و تلویحی او را به حساسیت نشان دادن درباره اطرافیان و نظارت وی بر بیت خودش دعوت میکرد.
امام در سال 1362 خطاب به مجلس خبرگان فرمود: «باید بدانید که تبهکاران و جنایت پیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوختهاند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما با چهرههای صددرصد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نخواسته فاجعه به بار آورند و با یک عمل انحرافی، نظام را به انحراف کشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود! الله الله در تعجیل [در] تصمیمگیری!»31
برخورد اخلاقی و تحذیری امام در این مقطع از تاریخ، بیانگر دلسوزی و تلاش وی برای دور نگه داشتن آقای منتظری از بحرانی بود که نظام با آن دست و پنجه نرم میکرد. سرانجام صبر و مدارای نظام به پایان رسید و با شناسایی منزلی در یوسفآباد تهران و پیدا شدن مهمات، اسناد و وسایل برقراری ارتباط با خارج از کشور توسط مرتبطین این منزل و اثبات وابستگی آنان به مهدی هاشمی، وی دستگیر شد. اعترافات تکان دهنده مهدی هاشمی و دوستانش، پرده از اهداف براندازانه و قتل دهها نفر در داخل و خارج از کشور برداشت. امام به دلیل عدم موضعگیری آقای منتظری در برابر عملکردهای مهدی هاشمی و عمل نکردن به توصیه ایشان در اعلام برائت از او، نامهای دلسوزانه مینویسد و وی را چنین خطاب میکند:
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت حجت الاسلام و المسلمین فقیه عالیقدر آقای منتظری، دامت ایام برکاته
پس از اهدای سلام و تحیت، علاقة این جانب به جناب عالی بر خود شما روشنتر از دیگران است. به حسب قاعدة طول آشنایی صمیمانه و معاشرت از نزدیک، مقام ارجمند علمی و عملی شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران و رنجهای فراموش نشدنی جناب عالی در سالهای طولانی برای اهداف اسلامی، قداست و وجاهت و وارستگی کمنظیر آن جناب و بالاتر، حیثیت بلند پایهای که دنبالة این امور به خواست خداوند تعالی برای شما فعلاً حاصل است و احتیاج مبرمی که جمهوری اسلامی و اسلام به مثل جناب عالی دارد، انگیزة علاقه مبرم است؛ لهذا این حیثیت مقدس باید از هر جنبه محفوظ و مصون باشد. حفظ این حیثیت به جهات عدیده بر شما و همة ماها واجب و احتمال خدشهدار شدن آن نیز منجز است برای اهمیت بسیار آن. با این مقدمه باید عرض کنم این حیثیت واجب المراعات، به احتمال قوی بلکه ظن نزدیک به قطع در معرض خطر است؛ خصوصاً با داشتن مخالفین مؤثر در حوزة قم که ممکن است دنبال بهانه ای باشند. این خطر بسیار مهم از ناحیة انتساب آقای سیدمهدی هاشمی است به شما. من نمیخواهم بگویم که ایشان حقیقتاً مرتکب چیزهایی شدند، بلکه میخواهم عرض کنم ایشان متهم به جنایات بسیار از قبیل قتل – مباشرت یا تسبیباً – و امثال آن میباشند و چنین شخصی، ولو مبرّا باشد، ارتباطش موجب شکستن قداست مقام جناب عالی است که بر همه حفظش واجب مؤکد است.»32
امام پس از بیان رهنمودهای لازم برای پرهیز از ورود به این مقوله، حتی با سکوت و تأکید دوباره به گره خوردن حیثیت شخصیتی آقای منتظری به نظام مقدس اسلامی، خواستار کوچکترین کار ممکن از آقای منتظری میشود: «من تأکید میکنم که شما دامن خود را از ارتباط با سیدمهدی پاک کنید که این راه بهتر است، و الا هیچ عکس العملی در رسیدگی به امر او از خود نشان ندهید که رسیدگی به امر جنایات مورد اتهام، حتمی است. سلامت و توفیق جناب عالی را خواهانم.»33
امام در تمام مراحل پیگیری پروندة مهدی هاشمی بر رعایت انصاف و عدل و پرهیز از مچگیری و یا برخورد خطی و جناحی تأکید میکرد؛ حتی در موافقت با تبعید سیدهادی هاشمی، برادر مهدی هاشمی که جزو عناصر محوری در این ماجرا به شمار میرفت، خواهان رعایت عدالت بود:
بسمه تعالی
با حفظ تمام موازین عدل و انصاف، موافقت میشود. ان شاء الله موفق باشید.
«28/10/65 روح الله الموسوی الخمینی»34
با اینکه بسیاری گمان میکردند موضعگیریهای آقای منتظری در برابر امام، کار آقای منتظری را در صحنه سیاسی کشور به پایان رسانده است، اما امام با بزرگمنشی از بیمهریهای وی گذشت. حدود دو سال از ماجرای غمانگیز آقای منتظری و امام و دوران پر التهاب مسئله مهدی هاشمی – که بسیاری از آن به حساسترین دوران نهضت اسلامی و حوزههای علمیه یاد کردند – گذشت تا اینکه در تاریخ 22/11/1367 آقای منتظری با زیر سؤال بردن موضعگیری نظام در داخل و خارج و پاشیدن بذر یأس و نومیدی، امام را به واکنش در برابر خود واداشت. امام در تاریخ 3/12/1367 در پیامی با عذرخواهی از خانوادههای شهدا برای ارائه برخی تحلیلهای غلط، مطالبی را علیه لیبرالها و ساده لوحها بیان کرد و در ضمن آن به مقولهای اشاره کرد که در واقع، تفاوت نگاه او و آقای منتظری را نشان میداد؛ مقولهای به نام تکلیفمداری و ادای وظیفة الهی در حوزة سیاست. امام با بیان این نکته که «راستی، مگر فراموش کردهاید که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه، فرع آن بوده است»35 آشکار ساخت که آقای منتظری براساس این نگاه، صلاحیت رهبری یک جامعة تکلیفمدار را ندارد. ایشان در سال 1365 از جفاهایی که به خودش شده بود، گذشت؛ اما در بهمن 1367 از جفایی که به انقلاب و نظام، مسئولان، مردم و شهدای جنگ تحمیلی شد، هرگز نگذشت.
آخرین مواضع آقای منتظری و نامه های ایشان به امام خمینی(ره) حاکی از عدم پذیرش نصایح مشفقانة امام بوده است. این واقعیت تلخ را در نامهای که بعداً امام خمینی(ره) خطاب به نمایندگان مجلس و وزرا نوشتند، میتوان مشاهده نمود: «... شنیدم در جریان امر حضرت آقای منتظری نیستید و نمیدانید قضیه از چه قرار است. همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیهها و پیغامها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین جا ختم نگردد، ولی متأسفانه موفق نشد.»36 بالاخره امام خمینی(ره) نظر و تصمیم خویش را طی نامهای عتابآمیز در تاریخ ششم فروردین 1368 به آقای منتظری منعکس نمود.37
منبع: سایت بصیرت ، نوشته حسن ابراهیم زاده
قسمت دوم
برخورد عادلانه
نگاه عدالت محور امام به یاران خود و شخص بنیصدر، یکی دیگر از ویژگیهای اخلاق سیاسی امام است که نه تنها در این برهه از انقلاب، بلکه در تمام مقاطع زندگی او به وضوح آشکار است. براساس همین نگاه بود که امام امر به سکوت و سخنرانی نکردن شهید رجایی، شهید بهشتی، آیت الله خامنهای، حجت الاسلام و المسلمین هاشمی و بنیصدر کرد و خواستار تشکیل هیئتی متشکل از نمایندة تمام افراد شدند تا هر یک از تخلفات را بررسی کنند. در حقیقت، از این تاریخ به بعد، امام وارد مرحلة برخورد قانونی میشود؛ و این به معنی پایان نقش هدایتی و اخلاقی و انسانی نیست. امام طی حکمی، آیت الله مهدوی کنی را نیز به نمایندگی خود برای نظارت بر حل اختلاف تعیین کرد: «جناب عالی را به نمایندگی خویش تعیین نموده تا با نمایندهای که جناب آقای بنیصدر و نمایندةدیگری که جناب حجت الاسلام آقای بهشتی و جناب حجت الاسلام آقای هاشمی رفسنجانی و جناب آقای رجایی تعیین مینمایند، موارد تخلّفات از حقوق قانونی هر یک رسیدگی بنمایند. و نیز در زمان جنگ که زمانی استثنایی است، به اقوال و اعمال هر کس که موجب اختلاف و تشنج در کشور میشود، رسیدگی بنمایند. انتظار میرود که آنچه را به عهدة آقایان گذاشته شده است که یک تکلیف شرعی است، قاطعانه و بدون غمض عین عمل نمایند.»25
سخنرانی تحریکآمیز بنیصدر در جمع پرسنل نیروی هوایی در شیراز و مصاحبههای جنجالی مطبوعاتی و رادیو – تلویزیونی وی موجب شد تا هیأت حل اختلاف، بنیصدر را به عنوان تخطّی از بیانیة امام و قانون اساسی محکوم نماید. تخلفات بنیصدر به قدری بود که مرحوم شهاب الدین اشراقی، نماینده آقای بنیصدر هم طی نامهای، استعفای خود را از نمایندگی وی اعلام نمود. تعطیل شدن برخی از مطبوعاتِ آشوبطلب توسط دادستانی، حمایت مردمی را در پی داشت و برخورد مردم ایلام با بنیصدر در ممانعت آنان از ورود وی به این شهر با شعار «مرگ بر منافق» و ... موجب شد تا امام او را از فرماندهی کل قوا بر کنار نماید؛ «آقای ابوالحسن بنی صدر از فرماندهی نیروهای مسلح بر کنار شدهاند.»26 و مجلس در پی این حرکت بنا بر وظیفة قانونی، رأی به عدم کفایت سیاسی بنیصدر داد و امام هم بنا بر احترام به رأی نمایندگان مردم طی حکمی دستور به عزل بنیصدر دادند:
«بسم الله الرحمن الرحیم
پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنیصدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم.»27
اول تیر ماه 60
برخورد قانونی امام با شخص بنیصدر، هرگز مانع نشد تا رفتار اخلاقی و الهی را با این فرد کنار بگذارد. امام دوست داشت بنیصدر به دامان اسلام و ایران و به آغوش پر مهر و محبت مردم بازگردد و قربانی دسیسههای دشمنان داخلی و خارجی نشود. او هدایتگرانه و همچون طبیبی دردشناس، نگران حال بیمار خود بود. ایشان نگران آخرت بنیصدر هم بود و حتی پس از فرار بنیصدر نیز او را نصیحت کرد. سخنان امام در حقیقت، یک منشور اخلاقی برای همة مسئولان سیاسی کشور است. امام از حق خود گذشت تا کسی برای بازگشت بنیصدر به دامان اسلام و انقلاب، او را مورد تعرّض قرار ندهد: «من الآن هم نصیحت میکنم آقای بنیصدر را به اینکه مبادا در دام این گرگهایی که در خارج کشور نشستند و کمین کردند، بیفتید و این آبرویی که از دست دادید، بدتر بشود. من علاقه دارم که تو بیشتر از این خودت را تباه نکنی. من علاقه دارم که همة اشخاصی که در این مملکت زندگی میکنند، یک زندگی انسانی – الهی باشد... چنانچه توبه کنی و برگردی و علاقة خودت را از این گروههای مفسد، فاسد جنایتکار سلب کنی و در یک کناری بنشینی، مشغول تصنیف و تألیف بشوی، صلاح تو است. اگر شما آن نصیحتی را که آن روز با حال بیماری در بیمارستان به شما کردم گوش کرده بودید، امروز این طور نبود و من نمیخواستم باشد. آن روز من [در] یکی از حرفها که اساس همه گرفتاری های بشر است، تنبّه دادم که «حُبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة»؛ تمام خطاهایی که از ماها صادر میشود، روی این حبّ نفس و جاه و مال و منال است. اگر این کلمه را گوش کرده بودید و هواهای نفسانی را زیر پا گذاشته بودید، این طور نمیشد... این گذشت؛ و ناگوار گذشت. من نمیخواستم این طور بشود؛ لکن باز برای هر کس – هر کار بکند – جای توبه هست. درِ توبه باز است. رحمت خدا واسع است. شما توبه کن و یک قدم طرف خدا برو و پشت به هوای نفسانی بکن، خداوند میپذیرد تو را. آبروی تو را اعاده میدهد... من خیر شما را میخواهم. من حق خودم را بخشیدم به شما. هر چه بد گفتید، بخشیدم؛ لکن خیر شما را میخواهم که از این خطاها که تاکنون شده است، دست بردارید و با ملت حسابتان را یکی کنید و با این گروههای مختلفی که میخواهند از حیثیت شما برای خودشان کسب وجاهت کنند... شما وجاهتتان را از دست میدهید. از اینها ببُرید و به اسلام، به همان چیزی که عقیده به آن دارید، لکن هوای نفس نمیگذارد، برگردید.»28
امام و ریزشهای انقلاب
قسمت اول
در مکتب سیاسی – اخلاقی امام خمینی (ره) در مبارزه علیه رژیم طاغوت، نه شیوة جبهه ملی(پارلمانتاریستی) جایی داشت و نه شیوه و حرکت مسلحانة گروههای چپگرا. ازاین رو، امام در قبل از انقلاب، حتی در سختترین شرایط، حاضر به ائتلاف با آنها نبود. امام در پاسخ به سؤال خبرنگار رادیو - تلویزیون آلمانی زبان سوییس – در سال 1357 – در مورد گفتوگو با کریم سنجابی به صراحت اعلام داشت: «من مسائل و مطالبی که داشتم و امکان ندارد یک قدم از آنها برگردم به ایشان گفتم و ما با جبهه خاصی ائتلاف نداریم. همة ملت با ما و ما با همة ملت هستیم و هر کس این مطالبی که ما داریم و عبارت است از استقلال مملکت با آزادی همه جانبه و جمهوری اسلامی که قائم مقام رژیم سلطنتی است. هر کس با اینها موافقت کند، از گروه ماست و از ملت است و اگر موافقت نکند، بر خلاف مصالح اسلام و ملت گام برداشته است و ما هیچ ربطی با او نخواهیم داشت و آنهایی که با ما موافقت کنند، ما هم با آنها همصدا خواهیم بود؛ لکن ربط خاصی با کسی نداریم.»1
امام به خوبی میدانست جبهه ملی، نهضت آزادی و دیگر عناصر موسوم به ملی – مذهبی اگر موفّق به ابقا و حفظ شاه در مقام خود نشوند، به یقین مردم و انقلاب را به سازش با آمریکا سوق خواهند داد. از این رو، قلباً با نخستوزیری شخص بازرگان موافق نبود.2 اما پیشنهاد شورای انقلاب را پذیرفت؛ ولی در آغاز نخستوزیری مهندس مهدی بازرگان، رهنمودهایی ایراد کرد تا دولت موقت از خط اسلام و انقلاب و آرمانهایی که مردم برای به دست آوردن آن هزاران شهید و مجروح به انقلاب تقدیم کرده بودند، منحرف نشوند. امام فرمود: «جناب آقای مهندس مهدی بازرگان! بنا به پیشنهاد شورای انقلاب ... جناب عالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص، مأمور تشکیل دولت موقت مینمایم تا ترتیب ادارة امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندم و رجوع به آرای عمومی ملت دربارة تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبین مردم، جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید.»3
دولت موقت در مسیر حرکت خود و در گام نخست – بر خلاف نظر امام و مردم – با نگرشی کاملاً خطی و حزبی، تمامی اعضای کابینه خود را از وابستگان به نهضت آزادی و جبهة ملی انتخاب کرد و با نادیده گرفتن شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» به تشویق و حمایت از روزنامهها و سخنرانانی پرداخت که شعار «جمهوری دموکراتیک اسلامی» را سر میدادند. حضرت امام در واکنشی، خواستة هزاران هزار مرد و زنی را که در مقابل گلولههای رژیم شاه مطرح کرده بودند، اینگونه بیان کردند: «من رأی به جمهوری اسلامی میدهم،... نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد.»4
حرکت دیگر دولت موقت که با هدفی طراحی شده و بس خطرناک مینمود، حذف مردم و روحانیت از صحنة سیاست بود. آنان با این توجیه که وقت آن رسیده روحانیت به حوزههای علمیه و مردم به زندگی عادی بازگردند و زمینه را برای کار دولت موقت فراهم سازند، طلبکارانه و قیّم مآبانه برخورد کردند که گویی همه رشادتها و تلاش مردم به خاطر حاکمیت چند تکنوکرات بود که در مسیر پیروزی انقلاب، جز مبارزه پارلمانی و میتینگهای چند صد نفری(!) و باور به ابقای شاه و تغییر در ساختارهای دیگرِ ایران، هنری نداشتند.
امام تمام حرکات و سکنات دولت موقت را زیر نظر داشت، اما در صدد تضعیف آنان برنیامد تا شاید این دولت وظیفهای را که بر عهده دارد به سر منزل مقصود برساند. رفتار کاملاً ضعیف دولت موقت با حرکتهای تجزیهطلبانةعناصر باقی مانده از رژیم سابق و گروهکهای وابسته در مناطقی چون کردستان، خوزستان و گنبد، همچنین دخالت در امور قضایی و رأی دادگاه های انقلاب، تلاش برای جلوگیری از اعدام افرادی چون امیر عباس هویدا، عدم ایجاد تحوّل جدّی در ساختار اداری کشور و از همه نگران کنندهتر، اعتقاد به ایجاد رابطه با آمریکا در همة حوزهها، مردم را به شدت نگران آیندة انقلاب ساخت.
اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی، گویای این واقعیت بود که سازمان سیا در صدد برآمده بود تا با همکاری عناصری از دولت موقت، انقلاب را از مسیر اصلی خود خارج سازد. متن یکی از اسناد کشف شده چنین است: «از تهران 53166(به کفالت گلگروف) 31 اردیبهشت 58؛ ج. اقدام سیاسی اس. دی. راتر / 4 را هدایت کنیم تا تأثیری را که میتوان بر جناح مخالف سازنده داشته باشد به حداکثر برسانیم و ارزشهایی را که برای ما از لحاظ دادن خبرهای خارجی و عملیات مخفی دارد، به حداکثر برسانیم. در این رابطه تاکنون به ر/4 توصیه کردهایم که جبهه ملی را بیازماید؛ به شرط آنکه جبهة ملی موقعیت با نفوذی در اختیار وی بگذارد. ر/4 در جبهة ملی باید در راه ایجاد نیرویی که میانهرو و طرفدار آمریکا باشد، تلاش کند و در همان ضمن، مرتب دربارة تحولات گزارش بدهد. فعلاً قرارگاه به ر/4 پیشنهاد کرده که هم اکنون شروع به فعالیت تمام عیار سیاسی نماید. ما پیشنهاد کردهایم که او: الف) با احمد صدر حاج سید جوادی، وزیر کشور، ملاقات کند تا اطلاع بهتری درباره طرحهای دولت موقت برای انتخابات به دست آورد.»5
درگیری نیروهای انقلابی با دولت موقت و افشای روابط پنهان و آشکار دولت موقت با آمریکا، خشم مردم را دو چندان کرد و موجب بالا گرفتن اعتراضات مردمی شد. امام در این مقطع، بار دیگر بر اصلاح امور و ایجاد همدلی و مودت تا زمان آغاز انتخابات ریاست جمهوری تکیه داشت که مسئلة دخالتهای لانه جاسوسی آمریکا در تدارک کودتا و ایجاد آشوب و بلوا در تمام نقاط ایران، دانشجویان پیرو خط امام را بر آن داشت تا با فتح این دژ توطئه، پرده از سالوس مَنِشی لانه جاسوسی و دوستان آنان در دولت موقت برداشته شود. اشغال لانه جاسوسی در 13 آبان 1358 صورت گرفت و درست یک روز بعد از فروپاشی سنگر آمریکاییها، یعنی در روز 14 آبان، دولت موقت استعفا داد.
نکته قابل توجه در این مقطع از تاریخ انقلاب، استعفای دولت موقت بود، نه انحلال آن توسط امام و نکته دوم، عدم پیگرد قانونی و قضایی دولت موقت و برخی از اعضای آن بود که مظنون به جاسوسی، ارتباط با بیگانه، میدان دادن به ضد انقلاب در نقاط مختلف ایران و داشتن اندیشة براندازی بودند.6
مهربانی و رأفت و گذشت امام، شامل حال آنها هم شد، اما افسوس که بسیاری از آنان باز به توطئه و همسویی با دشمن ادامه دادند. اعتراف به خطا بودن انتخاب آقای بازرگان و اعضای موقت از سوی امام در پیشگاه مردم، یک رفتار اخلاقی از امام در سیرة سیاسی بود:
- از اول هم که ما – به حساب الزامی که من تصور میکردم – دولت موقت را قرار دادیم، خطا کردیم. از اول باید یک دولتی که قاطع باشد و جوان باشد، قاطع باشد، بتواند مملکت را اداره کند [قرار میدادیم] نه یک دولتی که نتواند. منتها آن وقت ما نداشتیم فردی را که بتوانیم، آشنا نبودیم [تا] بتوانیم انتخاب کنیم. انتخاب شد و خطا شد.7
محمدکاظم شریعتمداری
بوی رویارویی آقای شریعتمداری در مقابل نظام و امام، از همان آغاز نهضت در سال 1342 به مشام میرسید؛ چرا که حرکت سیاسی – اجتماعی آقای شریعتمداری به گونهای بود که حتی مورد قبول علمای سنّتی و روحانیت بیطرف هم نبود. در حدود 30 سال قبل از پیروزی انقلاب، هنگام ورود شاه به شهر تبریز، در حالی که بزرگانی چون آیت الله مدنی، خسروشاهی و دوزدوزانی حاضر به استقبال از شاه نبودند، وی در مدرسه طالبیه پذیرای شاه شد و طلبهای خود فروخته را وادار کرد تا با ورود شاه به این مدرسه، آیة نور را قرائت کند. ورود آقای شریعتمداری به قم و آغاز تثبیت مرجعیت وی از سوی دستگاه،<8>واکنشهای بسیاری را در پی داشت. موضعگیریهای جانبدارانه از دستگاه حکومتی شاه، تأسیس دارالتبلیغ به منظور کانالیزه شدن مسئلة تبلیغ و استقبال گرم از مسئولان رژیم، چهرة دیگری از وی و عملکردهایش در انظار علما و مردم به تصویر کشیده بود؛ تا جایی که در همان آغاز نهضت روحانیت، امام خمینی(ره) در سخنی نصیحتآمیز به او فرمود: «این راه که انتخاب کردهای برای شما روزی پیش خواهد آمد که هیچ کس نتواند از شما دفاع کند.»9
ارتباط بیت آقای شریعتمداری با عوامل ساواک: در مقطعی که یاران امام در کنج زندانها و تبعیدگاهها و زیر شدیدترین شکنجههای قرون وسطایی روزگار میگذراندند، از سختترین دوران روحانیت مبارز بود. تعدی، توهین و حتی ضرب و شتم یاران امام توسط طرفداران آقای شریعتمداری(حتی گاه در حضور ایشان) از خاطرات دردناک تاریخ روحانیت است؛ اما امام نه تنها علیه ایشان موضعی نگرفت، بلکه یاران خود را به مماشات و حفظ وحدت در حوزه فرا میخواند.
ارتباط بیت آقای شریعتمداری با ساواک، حتی تا زمان اوجگیری تظاهرات مردمی و نزدیک شدن صبح پیروزی نهضت حضرت روح الله ادامه داشت. در گزارش ملاقات یکی از عناصر ساواک با آقای شریعتمداری به تاریخ 1/7/1357 ضمن اشاره به مخالفت صریح آقای شریعتمداری با پایگاه نجف و نیز صیانت از تخت و تاج، آمده است: «سلام مرا به پیشگاه اعلی حضرت برسانید و به عرض برسانید که اعلی حضرت اطمینان داشته باشند همان مشکلاتی که امروز ایشان دارند، ما هم داریم... من صریحاً به آنها گفتم تمام تلاش من برای حفظ مقام سلطنت است و از آنها خواستم که به مَلِک حسن پیغام مرا بدهند و بگویند که ملک حسن به شاهنشاه قوت قلب بدهند که در مقابل مشکلات مملکتی استقامت بیشتری داشته باشد.»10
انقلاب به پیروزی رسید و امام با تمام بزرگمنشی خود از کنار همة موضعگیریهای آقای شریعتمداری و توهین و پردهدریهای اطرافیان و طرفدارانش گذشت؛ اما شخص آقای شریعتمداری و بیت ایشان به جای همراهی و همگامی با امت مسلمان و رهبری آن، موضعگیریهایی را بر ضد امام و نظام اسلامی به گونهای دیگر تعقیب کردند.
اسناد به دست آمده از لانة جاسوسی، از این مسئله پرده برداشت که عوامل جاسوسی آمریکا، از طریق چهار کانال با آقای شریعتمداری و بیت ایشان ارتباط برقرارمیکردند. شش سند بازخوانی شده و رشته رشته شده لانه جاسوسی آمریکا، نشان داد که بیت آقای شریعتمدرای توسط این کانالهای ارتباطی، در صدد روی کار آوردن دولتی موافق با سیاستهای آمریکا در ایران و براندازی نظام بودهاند. اولین کانال ارتباطی آقای شریعتمداری، فردی به نام «باروز» بازرگان آمریکایی بود که پس از چندی، از گردونه جاسوسی حذف شد و جای خود را به طور غیر مستقیم، به فرد دیگری به نام «سرتیپ فرازیان» - از اعضای سابق ساواک – با رمز «اس. دیجانوس/13» داد. نفر سوم، جاسوسی ایرانی به نام منوچهر نیکپور، با اسم رمز «اس.دی.بپ/1» بود. همچنین یک سرمایهدار فراری به نام «علیاکبر شهلو» که جلسات هفتگی با شریعتمداری برپا میکرد، عامل دیگر شبکه جاسوسی بود؛ اما کانال اصلی ارتباط با شریعتمداری، جاسوسی به نام «اس.دی.ولید/1» بود که در تاریخ دهم اردیبهشت سال 1358 پیام دوستی آمریکا را به وی ابلاغ کرد.11
فرزند آقای شریعتمداری(حسن) در تاریخ بیستم خرداد همان سال با «گلگروف» - کفیل قرارگاه سیا در تهران – دیدار کرد.12 علاوه بر آن، گفتوگو و ارتباط وی با احمد صدر حاج سیدجوادی(وزیر کشور وقت) و نیز تیمسار جم در لندن برای تغییرات در ایران،13 نظام نوپای اسلامی را با چالشی جدی روبهرو میساخت.
ارتباطات پنهان و ارائه پیشنهادی برای کمک مالی به آقای شریعتمداری توسط سازمان سیا14 و معرفی او به آمریکا به عنوان بهترین امید تجارت آمریکا در ایران15 موجب شد تا شریعتمداری، در محافل خصوصی در برابر امام موضع تهاجمی بگیرد؛ اما امام با بزرگمنشی و تدبیر از کنار سخنان وی میگذشت.
حجت الاسلام ری شهری در کتاب خود، به نقل از آقای علیمحمد بشارتی، وزیر اسبق کشور مینویسد: «در تابستان سال 1358 هنگامی که مسئول اطلاعات سپاه بودم، گزارشی داشتم که آقای شریعتمداری در مشهد گفته است: من بالاخره علیه امام اعلام جنگ میکنم. خدمت امام رسیدم و ضمن ارائه گزارشی، خبر مذکور را هم گفتم. ایشان سرش پایین بود و گوش میداد. این جمله را که گفتم، سر بلند کرد و فرمود: اینها چه میگویند؟ پیروزی ما را خدا تضمین کرده است. ما موفق میشویم. در اینجا حکومت اسلامی تشکیل میدهیم و پرچم را به صاحب پرچم میسپاریم. پرسیدم: خودتان! امام سکوت کردند و جواب ندادند.»16
تأسیس حزب خلق مسلمان برای رویارویی با حزب جمهوری و درخواست از آمریکا برای کمک به حزب خلق مسلمان17 و حرکتهای تجزیهطلبانة این حزب که به تصرف صدا و سیمای مرکز تبریز و نیر گروگان گرفتن چند ساعتة شهید مدنی و ایجاد آشوب در قم انجامید، از دردناکترین لحظات عمر امام بود که از آن به «مصیبتی بزرگ» یاد کرد و از یاران خود خواست تا در صورت مشاهدة پاره کردن عکسها و توهین به شخص او، هیچ واکنشی از خود نشان ندهند. این رخداد در قم به گونهای بود که بسیاری از مردم انقلابی، دستانشان در جیبشان بود و سیلی و کتک را به جان خریدند و در برابر هجوم چماقداران تنها به این جمله بسنده کردند که امام امر به سکوت کردهاند و ما تکلیفی جز سکوت نداشته و نداریم.
درایت، عفو و اغماض امام موجب شد تا نه تنها آشوبِ حزب خلق مسلمان پایان یابد، بلکه بسیاری از طلّاب و فضلای آذریزبان و جوانان احساسی، متوجه تفاوت مشی اخلاقی امام و حرکتهای غیر اخلاقی برخی مدعیان حامی بیوت مراجع شده و به دامان انقلاب و آغوش مردم همیشه قهرمان تبریز و خطّة خون رنگ و ولایتمدار آذربایجان باز گردند. امام بار دیگر برای حفظ وحدت، عدم تنش در حوزة علمیه قم و احترام به آن دسته از مقلّدین آقای شریعتمداری که از واقعیتهای پشت پرده بیخبر بودند، از این مقطع نیز گذشت کرد و چشمپوشی نمود.
ابوالحسن بنیصدر
امام با انتخاب بنیصدر به ریاست جمهوری موافق نبود؛18 اما در اخلاق سیاسی امام، اِعمال نظر در روند قانونی کشور جایی نداشت. او میتوانست به صراحت مکنونات قلبی و نگاه عالمانه و عارفانه خود را نسبت به شخصیت اخلاقی و سیاسی بنیصدر بازگو کند و مانع پیروزی او در انتخابات شود؛ اما هیچگاه نظر شخصی خود را به مردم تحمیل نکرد.
امام در بیمارستان قلب، هنگام تنفیذ حکم ریاست جمهوری به بنیصدر، مطالبی را بیان کرد که در حقیقت، منشوری «اخلاقی – سیاسی» برای همة کسانی بود که در صدد بودند وارد حوزة سیاست شوند؛ امام در بیاناتی کوتاه اما جامع و صریح با استناد به حدیث شریف «حب الدنیا رأس کلّ خَطیئة» از مسئولان خواست تا با پرهیز از غرور، برای اعتلای اسلام و ایران، پرهیز از تفرقه، پرهیز از انزوا و عزلتگزینی در صورت اختلاف و دل نبستن به ابرقدرتها تلاش کنند و راه سعادت و صلاح خود و مملکت را در پیش گیرند:
- من یک کلمه به آقای بنیصدر تذکر میدهم که آن یک کلمه، تذکر برای همه است: «حب الدنیا رأس کلّ خَطیئةٍ».هر مقامی که برای بشر حاصل میشود؛ چه مقامهای معنوی و چه مقامهای مادی، روزی گرفته خواهد شد و آن روز هم نامعلوم است. توجه داشته باشند همه کسانی که برای بشر خدمت میکنند، کسانی که دارای مقامی هستند، دارای پستی هستند، که مقام، آنها را مغرور نکند؛ مقام رفتنی است و انسان در حضور خدای تبارک و تعالی ماندنی است. من از آقای بنیصدر میخواهم که ما بین قبل از ریاست جمهور[ی] و بعد از ریاست جمهور[ی] در اخلاق روحیشان تفاوتی نباشد. تفاوت بودن، دلیل بر ضعف نفس است و من از همة کسانی که در مقامی هستند – چه مقامهای کشوری و چه مقامهای لشکری – میخواهم که به مقامات خودشان مغرور نباشند و در راه اعتلای اسلام و اعتلای ملت مسلمان و اعتلای کشور ایران کوشا باشند. و این طور نباشد که به واسطة تقدم و تأخّر یک نفر یا چند نفر، موقتاً اسباب این بشود که کنارهگیری کنند و یا خدای نخواسته مخالفت و کارشکنی. از خداوند تعالی مسئلت میکنم که همة ما را به راه خدا، به راه راست هدایت کند و از گرایش به شرق و غرب حفظ کند و از خوف از ابرقدرتها حفظ کند.19
امام با آگاهی از شخصیت اخلاقی و سیاسی بنیصدر، ملاک اعطای نمایندگی فرماندهی کل قوا به او را درک وضعیت حساس و جنگی کشور و دلسوزی نسبت به فرزندان ارتشی، بسیجی و سپاهی خود قرار داد و این سِمَت را برای هماهنگیهای لازم و پشتیبانی از رزمندگان به وی واگذار نمود.
امام که میدید بنیصدر ساز جدایی از مردم و مسئولان را به صدا درآورده است، در حرکتی دلسوزانه و اخلاقی، تلاش خود را برای باورمند کردن بنیصدر به خاستگاه مذهبی و مردمی او نمود. همو در سخنانی از بنیصدر چنین یاد کرد: «آقای بنیصدر از خارج نیامده تحمیل به شما بشود. یک قدرتی نداشته است که آن قدرت را به شما تحمیل بکند. یک نفر آدم مثل همة شما بوده، بدون اینکه قدرتی داشته باشد، لکن بیان کرده، صحبت کرده، مردم را متوجه کرده، مردم به او رأی دادهاند. این از ملت است؛ وقتی یک چیزی از ملت شد، همة ملت همراهش هستند.»20 امام همچنین در جایی دیگر بنیصدر را برادر مردم و مردم را برادر و پشتیبان وی خواند و فرمود: «رئیس جمهور با ادنی شخصی که در ایران زندگی میکند، برادر است و مردم با هم برادرند و پشتیبانی میکنند.»21
وقتی امام میدید بنیصدر در حساسترین مقطع تاریخی انقلاب و شکلگیری اولین قوة مجریه، روحیة منیّت و حرکتهای خودمحورانه دارد، اما باز هم سخنان پدرانه خود را برای اصلاح او و حفظ مسیر انقلاب ادامه میداد و مردم را به همکاری دعوت میکرد: «رئیس جمهور از خود شماست و همه خدمتگزار به این ملت هستند.»22
گرفتار آمدن بنیصدر در حلقة گروهکهای معارض اسلام و انقلاب و نیز نفوذ و تأثیرگذاری ملیگراها بر شخصیت وی، امام را بر آن داشت تا در رهنمودهای خود، ضمن اشاره به ضربات وارد شده به اسلام و ایران توسط ملّیگراها، خواهان جلوگیری از ورود آنان به کابینة بنیصدر شد.23
توهین و تخریب یاران صدیق امام و ترور شخصیتی آنان توسط روزنامههای لیبرال، در کنار ضرب و جرح نیروهای حزباللهی توسط عناصر سازمان منافقین، امام را بر آن داشت تا به عنوان وظیفة شرعی و اخلاقی به دفاع از یاران خود برخیرد؛ حتی در این راه توهینهایی هم به خود وی میشد که امام مهر سکوت بر لب میزد و تحمل میکرد.
- من آقای خامنهای را بزرگش کردم، من آقای هاشمی را بزرگ کردم، من آقای بهشتی را بزرگش کردم.24
برکناری شهید صیاد شیرازی از فرماندهی، فشار بیامان بر نیروهای حزباللهی در نقاط مختلف ایران و حاکم کردن روح غوغاسالاری بر جامعه، یاران امام را که بر صبر و تحمل در دوران مبارزه شهره بودند، واداشت تا دیگر خاموشی را به صلاح ندانند. نامة دردمندانه شهید بهشتی به امام و نشستهای یاران دیگر امام با وی، هرگز تأثیری در تصمیم امام نگذاشت.
3 اختلاف اساسی جبهه پایداری و جبهه متحد
گذری در افکار عمومی ثابت می کند که اختلاف اصلی این دو جریان، هنوز برای بسیاری از عموم جامعه مبهم مانده است و فقط از روی اشخاص درون جبهه به قضاوت می پردازند که اتفاقاً موجب ابهام بیشتری نیز خواهد شد. در این یادداشت قصد داریم مختصراً به 3 اختلاف اصلی این دو جریان بپردازیم و سعی هم بر آن بوده که این بیان، بی طرفانه و مورد تأیید کلی شاخصین هر دو طرف باشد. برعکس، جبهه پایداری اتفاقاً هاشمی را "منشاء انحراف در نظام" می داند. جبهه پایداری، دقیقاً مانند آنچه احمدی نژاد در مناظره با موسوی ابراز داشت، هاشمی را پدراصلی جریان اصلاحات و حتی بعضاً جریان خط دهنده به جریان مشائی نیز می دانند و تفکرات او را در تضاد عمیق با رهبری و آرمانهای انقلاب می پندارند. یعنی دقیقاً آن نسبتی که جبهه متحد، به احمدی نژاد می دهد، جبهه پایداری به هاشمی می دهد و بلعکس. منبع:598 ، نوشته:محمد حسین رضایی
1- اصلی ترین اختلاف بین این دو جریان، بحث از وضعیت گروهی از اصولگرایان است که «ساکتین فتنه» نامیده می شوند. البته خود این افراد، این لقب را بر خود بر نمی تابند، اما واقعیت این است که اینها در صف پیشرو و مطرح اظهار تبری و تولی در جریان 88 نبودند. به طور مثال آقای لاریجانی، از فتنه گران اعلام برائت کردند، اما بعد از گذشت ماه ها. لیکن افرادی نظیر آقا تهرانی، کوچک زاده، حداد عادل، کوثری، حسینیان و... از پیشتازان اعلام برائت و همچنین واجد بیشترین کمیت در حمله به جریان فتنه بودند. افرادی که «ساکتین فتنه» لقب گرفتند، بدون اینکه بخواهیم نسبت به نیت شان قضاوتی داشته باشیم، می توان گفت که «نوعی اعلام برائت با کلاس» داشتند. یعنی اکثراً در موقعی که دیگر عداوت جریان سبز بر همگان واضح شد، ثانیاً در تعداد دفعات کمتری وثالثاً با الفاظ مبهم تری اعلام برائت نمودند.
افراد جبهه پایداری، در زمان فتنه 88 اکثر روزها در چندین مجلس به سخنرانی و مناظره علیه فتنه گران می پرداختند، اما ساکتین فتنه تا روشن شدن کامل حقیقت، به نوعی صبر پیشه کردند. همچنین پس از اعلام برائت هم اینگونه نبودند که وقتی نظیر امثال رسایی و کوچک زاده برای سخنرانی علیه فتنه بگذارند.
اما نکته مهم این است که «ساکتین فتنه، همان تمام اعضای جبهه متحد نیستند»؛ کسی نمی تواند حداد عادل را در افشاگری و موضع گیری علیه فتنه از پیشگام ترین و مؤثرترین افراد نداند. همچنین زاکانی را. اما اختلاف اصلی این دو جریان بر سر این سوال است که «اصولگرایان باید چه موضعی نسبت به ساکتین فتنه داشته باشند؟» جبهه متحد معتقد است که آن قشر از این افراد که بالاخره اعلام موضع کردند، جزو اصولگرایان اند و نباید آنها را از دایره اصولگرایی خارج کرد.
اما جبهه پایداری معتقد است این افراد، مصداق همان «خواص بی بصیرت» اند که رهبری از آنها گله می کردند و در واقع، تابع حق نیستند، تابع جریان غالب اند و اگر مثلاً میرحسین موسوی پیروز انتخابات می شد، یا اگر تقاضای انتخابات مجدد، رو به پذیرفته شدن می رفت، آنها موضعی بر خلاف موضع فعلی شان می گرفتند. اما جبهه متحد، چنین نسبتی را تهمت می داند و اظهار نظرها و اعلام برائت ها را برای احراز اصولگرایی کافی.
البته باید توجه داشت، جبهه متحد افرادی را که جبهه پایداری "ساکتین فتنه" می نامد، به این لقب نمی شناسد. جبهه متحد هم از ساکتین فتنه برائت می کند، ولی مثلاً آقایان قالیباف یا لاریجانی را جزو ساکتین فتنه نمی داند.
2- اختلاف دوم این دو جبهه، بر سر وضعیت رئیس جمهور است. هر دو جبهه منتقد رئیس جمهور هستند، اما جبهه متحد عموماً (نه باالاتفاق) معتقد است که انحراف احمدی نژاد، بسیار زیاد است و چه بسا زاویه اش با رهبری و خط اصیل انقلاب، دست کمی از اصلاح طلبان و هاشمی رفسنجانی نداشته باشد. از نظر ایشان، احمدی نژاد دیگر مهره ای سوخته است که فقط باید دعا کرد این دو سال باقی مانده را بی دردسر به پایان برساند و دیگر نمی توان او را اصولگرای واقعی نامید. زیرا با رهبری زاویه ای قابل توجه داشته و دارد.
اما جبهه پایداری، اگرچه منتقد احمدی نژاد، خصوصاً بر سر وقایع موسوم به «جریان انحرافی» است و حتی بسیاری از آنها معتقد به حضور این جریان در بدنه دولت است، لیکن احمدی نژاد را هنوز اصولگرامی داند و نه مهره ای سوخته. این جریان بر اساس رهنمودهای رهبر انقلاب مبنی بر حمایت از کلیت دولت و عدم تخریب دولت، معتقد است انحرافی که در دولت احمدی نژاد بوجود آمد، در مقایسه با آن بازگشتی که در این دولت به مسیر واقعی انقلاب رخ داد، بسیار کوچک است. بعبارت ملموس تر، اگر در دولت های پیشین، انحرافی مثلاً 150 درجه ای نسبت به آرمان های امام و رهبری رخ داده بود، احمدی نژاد ابتدا این 150 درجه را به چیزی نظیر 20 درجه کاهش داد، بعد 30 درجه خودش منحرف شد. یک چنین چیزی.
3- سومین اختلاف بین این دو دسته اصولگرایان، بر سر موضع گیری نسبت به هاشمی رفسنجانی است. افراد جبهه متحد، در مجموع موضعی "میانه" نسبت به هاشمی دارند (اگرچه برخی مثل حداد عادل، ناقد جدی او هستند). اینها اگرچه عموماً معتقد اند که تفکر آقای هاشمی، به سرمایه داری و اشرافی گری نزدیک است، اما هیچگاه او را فردی "منحرف" نمی دانند.
در پی اختلاف دوم و سوم، اختلاف دیگری بوجود می آید که شاید مستقلاً یک تفاوت دیدگاه فکری نباشد، بلکه یک موضع گیری عملی و به تبع اختلاف دوم و خصوصاً سوم است و آن هم موضع این دو جریان اصولگرا، نسبت به سه نفر، یعنی محسن رضایی، محمد باقر قالیباف و علی لاریجانی می باشد. این اختلاف از آنجا حائز اهمیت است که این سه نفر، مطرح ترین گزینه های اصولگرا برای انتخابات ریاست جمهوری آینده می باشند.
جبهه پایداری، اولاً این سه نفر را ذیل هاشمی و موافق و اجراکننده افکار او می دانند، ثانیاً دو نفر از آنها، یعنی لاریجانی و قالیباف را جزو ساکتین فتنه و نهایتاً از اصولگرایی واقعی خارج می دانند. از آن طرف جبهه متحد اولاً به شدت با قرار دادن این دو ذیل ساکتین فتنه و خروج شان از اصولگرایی مخالف است، ثانیاً آنها را الزاماً مجری و ذیل تفکر هاشمی نمی داند. البته باید همانطورکه ذکر شد، عموم جبهه متحد اصلاً خود آقای هاشمی را انحرافی جدی تلقی نمی کند تا انتصاب فردی به او بخواهد جرمی محسوب شود.
علی هذا، نکته ای بسیار مهم که عدم توجه جدی به آن، ما را در تحلیل شرائط ناکام می گذارد، به نظر می رسد در این شرایط، بهتر است هر دو طرف به جای پرداختن به مسائل حاشیه ای و یا کلی گویی ها در موافقت و مخالفت، صراحتاً موضع خود را بر اساس نگاه انقلابی خود نسبت به افراد خاص مشخص کنند و سپس بر سر همین مسأله با یکدیگر به بحث بپردازند.
طرحی که مطالبه رهبری بود رأی نیاورد / عده ای در همین مجلس برای منصور آریا طرح تهیه کردند
تاریخ: 28 دی 1390
به گزارش پایگاه 598، طرح شفاف سازی هزینه های انتخاباتی علی رغم تاکیدات فراوان رهبر معظم انقلاب و هشدارهای ایشان درباره نزدیکی کانون های قدرت و ثروت به مجلس شورای اسلامی این هفته توسط نمایندگان مجلس هشتم شورای اسلامی با مخالفت روبه رو گردید.
جواد کریمی قدوسی نماینده مردم مشهد در مجلس و همچنین طراح طرح شفاف سازی هزینه های انتخاباتی در گفتگو با خبرنگار پارلمانی 598 در خصوص برخورد ناجوانمردانه با طرح مذکور اظهار داشت: طرح شفاف سازی هزینههای انتخاباتی که در مجلس شورای اسلامی با دو فوریت مطرح شد، بحثی در آن نبود جزء فرمایشات مقام معظم رهبری که کسی که می خواهد نامزد انتخابات بشود بیاید هزینه های انتخاباتی اش را بر اساس همان خرج متعارف قرار بدهد و خرج متعارف هم طبیعتاً دولت چون مقام اجرایی است باید مشخص کند و برآورد کند که از نظر اقتصادی یک نماینده در تهران، تبریز، مشهد و ... بخواهد خودش را معرفی کند چقدر باید هزینه کند و این خرج متعارف است و بعد از انتخابات هم نامزدها بیایند و به شورای نگهبان بگویند که ما در این چارچوب این مقدار خرج کرده ایم و از اینجا از آن منبع تامین شده است.
کریمی از طراحان طرح شفاف سازی هزینه های انتخاباتی گفت: در این طرح اینگونه آمده بود که نمایندگان در هنگام ثبت نام لیست اموالشان را محرمانه تحویل مراجع مربوطه بدهند که اگر رأی آوردند مشخص باشد ثروت اشخاص چقدر است و بعد از چهار سال هم بیاییم بگوییم که آن مقدار شده است. چون ما داوطلبانه وارد میدان می شویم و کسی که ما را اجبار نکرده است که بخواهیم شرط بگذاریم و ملت باید برای شرط بگذارند و می بینیم که نمایندگان مجلس هشتم به این طرح رأی نمی دهند و می گویند که وقت آن گذشته است.
وی افزود: مقام معظم رهبری فرمودند که اگر نماینده ای با پول شرکت ها و پول فلان ارباب به مجلس رفت باید مواردی را تصویب بکند که مراکز ثروت می خواهند ما خبری داشتیم که همین منصور آریا برای اینکه راهش از نظر قانونی باز شود عده ای از نمایندگان برای او طرح تهیه کردند و در همین مجلس مطرح کردند که با تصویب این طرح گره ای از مشکلات منصور آریا در سیستم اداری بر طرف شود و مشابه این بوده است و این جزو مسائلی است که باید در رسانه ها شفاف سازی بشود.
کریمی قدوسی با گلایه از برخورد برخی از رسانه های با این طرح بیان داشت: متاسفانه برخی از رسانه هاوقتی که این طرح در مجلس مطرح شد ناجونمردانه این طور نوشتند که " رد طرح انتخاباتی نمایندگان حامی دولت" بنده به عنوان طراح طرح به معنایی که گفته اند حامی دولت نبوده ام و اگر هم حمایتی کرده ایم بر اساس ملاک هایی مقام معظم رهبری بوده است .
نماینده مشهد افزود: این که گفتند و نوشتند" مخالفت نمایندگان با طرح تحویل دادن مجلس به دولت" کجای این طرح تحویل دادن مجلس به دولت است. در یک بند آمده است که هزینه انتخاباتی را وزارت کشور پیشنهاد بدهد و دولت تصویب کند و این کار اجرایی و اقتصادی است و مجلس نمی تواند که برای خودش بیاید و بگوید که نماینده هر کدام مثلا باید دو میلیارد تومان هزینه تبلیغات خرج کند.
وی همچنین گفت: رسانه ها نباید با طرحی که زیربنای آن فرمایشات رهبر معظم انقلاب است اینگونه برخورد کنند و این رسالت رسانه ای نیست.
لازم به ذکر است که طراحان در مقدمه این طرح تاکید کرده اند: به منظور تحقق اهداف نظام جمهوری اسلامی ایران و اسوه سازی از مردم سالاری دینی و واقعی (برای کشورهای اسلامی و حتی غیراسلامی) به عنوان جایگزین دمکراسی تقلبی غربی از یک سو و از سوی دیگر زمینه سازی برای حضور و میدان داری افراد آگاه و فکور، کارآمد، شجاع، انقلابی و مومن به اسلام و برای جلوگیری از ورود افراد ضعیف و ... در میادین انتخابات و مدیریت تاثیرگذار کشور، ضرورت دارد فرآیندها و ساز و کارهای همه انتخابات در کشور به ویژه روش های جلب آرای مردم منطبق بر ارزش های انقلاب اسلامی و مردم سالاری دینی باشد.
براساس ماده 1 این طرح، در صورتی که هر یک از داوطلبان نمایندگی مجلس شورای اسلامی از زمان اعلام تایید صلاحیت تا زمان تایید نتایج نهایی انتخابات از صلاحیت های قانونی تنزل یابد یا مرتکب هر یک از جرایم و تخلفات مذکور در این قانون شود، وزارت کشور موظف است طبق نظر شورای نگهبان نسبت به رد صلاحیت داوطلب اقدام کند. همچنین احزار عدم صلاحیت هر یک از نامزدها توسط شورای نگهبان پس از تایید نهایی نتایج انتخابات، یکی از موارد رد اعتبارنامه نمایندگان تلقی خواهد شد.
در ماده 2 این طرح نیز پیشنهاد شده است: تبصره 2 ماده 8 قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی به این شکل اصلاح شود که چنانچه انتخابات یک یا چند حوزه انتخابیه متوقف یا باطل شود همچنین در صورتی که نامزدی پس از پیروزی در انتخابات رد صلاحیت شود یا اعتبارنامه منتخبین مورد تایید مجلس واقع نشود وزارت کشور مکلف است با هماهنگی شورای نگهبان حداکثر ظرف هفت ماه انتخابات مجدد را همزمان در حوزه های انتخابیه مذکور برگزار کند.
مهلت هفت ماه از تاریخ تعیین وضعیت آخرین حوزه در بین حوزه های انتخابیه مورد نظر محاسبه می شود.
همچنین در ماده3 این طرح آمده است: ماده 14 قانون انتخابات مجلس به صورت زیر اصلاح و یک تبصره به آن الحاق میشود:
سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مکلف است علاوه بر تدوین جایگاه مجلس و وظایف نمایندگان، برنامههای آموزش عمومی انتخاباتی را که وزارت کشور یا هیا مرکزی نظارت منتخب شورای نگهبان ضروری تشخیص میدهند و همچنین همه اعلامیهها و اطلاعیههای مربوط به انتخابات و نیز تبلیغات انتخاباتی داوطلبان را به صورت محلی، عادلانه و در شرایط برابر از شبکه سراسری یا محلی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش کنند.
تبصره - دستور العمل اجرایی این ماده به پیشنهاد مشترک صدا و سیما و وزارت کشور به تصویب هیا وزیران میرسد.
در ماده 4 این طرح نیز پیشنهاد شده است ماده 17 قانون انتخابات مجلس نیز به این صورت اصلاح شود:
ماده17- قوه قضاییه مکلف است یکی از شعب موجود در حوزه قضایی هر شهرستان را به منظور رسیدگی فوقالعاده و خارج از نوبت به تخلفات و جرائم انتخابات مذکور دراین قانون اختصاص دهد.
همچنین براساس ماده 5 این طرح، تبصره 3 ماده 45 قانون انتخابات مجلس به تبصره 4 تبدیل و تبصره زیر به عنوان تبصره 3 به آن ماده الحاق میشود:
تبصره 3- داوطلبان انتخابات باید همراه به فرم ثبتنام لیست تمامی داراییهای منقول و غیرمنقول خود و همسر و فرزندان خود را اعلام کنند و حداکثر 24 سال پس از پایان زمان قانونی تبلیغات نیز گزارش مکتوب عملکرد و هزینههای انتخاباتی خود و منابع تامین آنها را به هیاتهای اجرایی و نظارت تحویل دهند.
در ماده 6 نیز آمده است: ماده زیر به عنوان ماده 57 مکرر به فصل ششم قانون انتخابات مجلس الحاق میشود:
جزییات شامل موضوع، متن، صوت و محل انجام یا انتشار آنها را حداکثر 24 ساعت پس از انتشار یا انجام در اختیار هیئت اجرایی و هیئت نظارت حوزه مربوطه قرار دهند.
همچنین در ماده 7 آمده است: ماده زیر و تبصره آن به عنوان ماده 65 مکرر به فصل ششم قانون انتخابات مجلس الحاق ششود.
ماده 65 مکرر- وزارت کشور با هماهنگی شورای نگهبان موظف است پس از شروع زمان تبلیغات انتخاباتی، به منظور آگاهسازی و آموزش داوطلبان نمایندگان نسبت به قوانین انتخابات وظایف و اختیارات نمایندگی تخلفات، جرایم و مجازاتهای قانونی اقدامات لازم را انجام دهد.
تبصره- هزینه برگزاری آموزشهای مذکور در این ماده توسط وزارت کشور از داوطلبان نمایندگانی اخذ میشود.
طراحان در ماده8 پیشنهاد کرده اند: موارد زیر به بندهای ماده 66 افزوده شده و تبصره ماده 66 به تبصره 3 تبدیل و تبصرههای زیر به این ماده الحاق میشود:
19- تبلیغات و هزینههای غیر متعارف،
20- تبلیغات انتخاباتی پیش از موعد،
21- دادن وعدههای بیش از حد اختیارات قانونی، از قبیل دادن وعده مسئولیت و غیره به نحوی که منجر به انحراف افکار عمومی شود.
22- اقدامات ضد امنیت ملی در تبلیغات انتخاباتی از قبیل ایجاد اختلافات قومی و قبیلهای،
23- زیر سؤال بردن سلامت انتخابات،
24- هتک حرمت و حیثیت نامزدهای انتخاباتی،
25- زیر سؤال بردن سلامت نظام اسلامی و عملکرد مسئولین نظام،
تبصره 1- انجام هر یک از موارد موضوع بندهای 19 تا 25 موجب سلب صلاحیت فرد داوطلب میشود.
تبصر2- مصادیق تبلیغات و هزینههای غیر متعارف پیش از آغاز هر دوره از انتخابات، به پیشنهاد وزارت کشور به تصویب هیئت وزیران میرسد.
در ماده 9 نیز پیشنهاد شده است: ماده زیر به عنوان ماده 66 مکرر یک به فصل هفتم قانون انتخابات مجلس الحاق میشود:
ماده 66 مکرر یک- در صورتی که داوطلبی به دلیل ارتکاب تخلفات و جرائم مندرج در این قانون، رد صلاحیت شود، از داوطلب شدن در انتخابات ریاست جمهوری مجلس خبرگان، مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی شهر و روستا به مدت 8 سال محروم میشود.
در ماده 10 نیز آمده است: ماده زیر به عنوان ماده 66 مکرر 2 به فصل هفتم قانون انتخابات مجلس الحاق میشود:
ماده 66 مکرر 2- علاوه بر دستگاههای مسئول در امر انتخابات همه دستگاههای امنیتی، انتظامی، اجرایی و نظارتی نیز در حیطه صلاحیت خود ملزم به انعکاس سریع و مستند تخلفات انتخاباتی به هیاتهای اجرایی و نظارت هستند.
در ماده11 این طرح نیز قید شده است: این قانون از تاریخ تصویب لازمالاجراست.
نشانه های تشخیص ساکتین فتنه
«خبرگزاری دانشجو»؛ این روزها با نزدیک شدن به انتخابات شناخت معیارهای تعیین افراد اصلح برای نمایندگی مردم در چهار سال آینده اهمیت ویژهای دارد، بیتردید یکی از این معیارها موضع گیری این افراد در قبال فتنه 88 است.
در نگاه دقیقتر، امروز میتوان از فتنه 88 به عنوان سنگ محکی برای تعیین میزان خلوص سیاسیون استفاده کرد و حامیان راستین گفتمان جمهوری اسلامی را از فرصت طلبانی که تنها به ارتقای جایگاه و قدرت خود میاندیشند، تشخیص داد.
در رابطه با موضع گیری در برابر فتنه سیاسیون کشور به سه دسته عمده تقسیم میشوند، گروه اول کسانی هستند که حامی فتنه بودند؛ این افراد فتنه را در راستای اهداف خود میدیدند و با گسترش آن به جایگاه مطلوبتری در پازل قدرت میرسیدند از این رو اولاً به عوامل آغازکننده فتنه دامن زدند و ثانیاً آتش آن را به هر طریق ممکن شعلهورتر کردند.
دسته دوم آنهایی بودند که در دوران فتنه به کار خود مشغول بودند و علاقهای به درگیر شدن با آن نداشتند و با وجود تذکرهایی پیدرپی رهبری تمایلی برای هزینه کردن اعتبار و آبروی خود در راه حفظ نظام نداشتند و سعی میکردند با اتخاذ مواضع دو پهلو کسی را از خود نرنجانند تا در صورتیکه جریان فتنه توانست از نظام باج بگیرد و سهمی در قدرت به دست آورد، این افراد به واسطه مواضع ضد این جریان از صحنه قدرت حذف نشوند، این گروه بعدها به ساکتین دوران فتنه معروف شدند.
گروه سوم خواص خالصترین ایشان بودند آنها اولاً؛ اشتراکی میان اهداف و اصول خود با جریان فتنه- که آشکارا در ضدیت با نظام حرکت میکرد- نمییافتند و ثانیاً؛ آماده بودند جایگاه و آبروی خود را در راه حفظ اقتدار نظام اسلامی قربانی نمایند؛ از این رو از همان روزهای اول تحرکات فتنه گران را محکوم کردند و از همه فرصتها برای روشنگری و بصیرت افزایی مردم استفاده کردند و البته بدیهی است که به همین خاطر هدف انواع توهینها و تخریبها از سوی عوامل فتنه و رسانههای حامی آنها قرار گرفتند؛ با این حال لحظهای از مواضع خود عقب ننشستند و از تلاش برای روشنگری و افشاگری باز نایستادند.
هدف از این نوشتار رفتارشناسی گروه دوم یعنی ساکتین گروه فتنه است در مورد تشخیص افراد گروه دوم و سوم دو شاخصه عمده میبایست مورد توجه قرار گیرد.
1- موضع گیری شفاف
چنانچه گفته شد ساکتین فتنه با اینکه اهدافشان در گرو به ثمر رسیدن فتنه نبود اما حاضر به محکوم کردن قاطع آن هم نبودند زیرا اولاً نمی خواستند حمایت احتمالی بدنه اجتماعی فتنه را در آینده از دست بدهند و از سوی دیگر این احتمال را میدادند که جریان فتنه به توفیقهایی در صحنه سیاسی کشور برسد و به همین دلیل هرگز نمیخواستند مغضوب این جریان باشند و در عین حال به خاطر حفظ وجه خود از جریان فتنه دفاع آشکاری نیز نمیکردند.
در نتیجه واضح بود که تنها راه باقیماندهشان اتخاذ مواضع دو پهلو و طفره رفتن از موضع گیری آشکار و قاطع، در قبال جریان فتنه بود.
در واقع در نظر ساکتین فتنه آنچه مهم بود نه اهداف جریان فتنه بود و نه آرمانهای اصیل انقلاب، بلکه اولویت اول ماندن ایشان در صحنه قدرت بود.
به همین خاطر سعی میکردند رضایت دو طرف را تا حد امکان جلب نمایند و حمایت هیچ یک را به طور کامل از دست ندهند.
قطعی است؛ که در صورت توفیق جریان فتنه گروه سوم در صحنه سیاسی جای نداشت و به خاطر موضع گیریهای قاطع علیه فتنه حذف میشد اما ساکتین به خاطر مواضع دو پهلو و عدم محکوم نمودن قطعی جریان فتنه میتوانستند جایی برای خود در معادله قدرت حفظ نمایند.
2- موضع گیری به موقع
امروز با گذشت سی ماه از آغاز فتنه و بیش از دو سال از دفع کامل آن تقریباً همه خواص و حتی برخی حامیان پر و پا قرص دیروز فتنه در محکوم نمودن فتنه و فتنهگران از یکدیگر پیشی میگیرند، اما آیا دلیل این شفافیت موضعگیری این روزها تبری از فتنهگران است؟
واضح است که اگر چنین بود میبایست مواضع سی ماه قبل آقایان هم مثل امروز میبود اما در برخی موارد موضع گیریها با شرایط معادله قدرت در مقاطع زمانی مختلف کوک میشود و با کمال تاسف نوعی نان به نرخ روز خوری سیاسی در رفتار برخی خواص مشهود است.
در مقطع زمانی که جریان فتنه و بدنه اجتماعی آن در حال قدرت نمایی و تهدید نظام بودند، مواضع خواص علیه فتنه و افشاگری ایشان به قدرت نرم نظام میافزود و البته اعتبار این خواص را در نظر بخشی از جامعه که دروغ فتنه گران را باور کرده بودند، کاهش میداد.
از این رو پیش از مرگ فتنه، موضع گیری خواص، علیه آن نوعی از خود گذشتگی ایشان در راه منافع نظام اسلامی تلقی میشد.
اما پس از شکست فتنه این معادله کاملاً برعکس شد؛ در این حالت موضع گیری خواص برعلیه فتنه بر اعتبار آنها در نظام میافزود و هرگز به ارتقای اعتبار نظام کمکی نمیکرد؛ زیرا نظام به جایگاهی از اعتبار رسیده بود که نشانه آن در حرکات مردمی 9 دی و 22 بهمن آشکار شده بود.
به همین علت موضع گیری خواص علاوه بر قاطعیت و شفافیت میبایست از نظر موقعیت زمانی نیز مورد توجه قرار گیرد.
گوشه ای از دیدگاه های رهبری در مورد موضع گیری خواص در قبال فتنه
در شرایط کنونی همه جریانها و گرایشهای سیاسی داخل نظام باید خطوط و مرز خود را با دشمن به صورت شفاف مشخص کنند و در این میان وظیفه خواص به ویژه خواصی که تاثیرگذاری بالایی دارند، بیش از دیگران است.
موضعگیری دو پهلوی خواص مطلوب نیست و خواص باید مواضع خود را در قبال سخنان و اقدامات دشمن شفاف بیان کنند.
منبع:www.598.ir
وقتی سران استکبار و ظلم و اشغالگران کشورهای اسلامی وارد میدان میشوند و موضع گیری میکنند دو پهلو و مبهم سخن گفتن صحیح نیست؛ زیرا باید مشخص شود افرادی که داخل نظام جمهوری اسلامی ایران هستند چه موضعی دارند و آیا حاضر هستند از دشمن تبری بجویند.
وزیراسرائیلی؛رهبرافتخاریجنبشسبز
تاریخ: 11 بهمن 1390
در حالیکه سال گذشته بهدنبال قطع ارتباطات موسوی و کروبی بهعنوان سران داخلی فتنه و حلقهی وصل جریان داخلی و خارجی، این احتمال از سوی ناظران امنیتی کشور مطرح میشد که بهتدریج لایههای خارجی فتنه ناچار به بیرون آمدن بیشتر از سایه خواهند شد، یکی از جدیدترین این نمونهها چند روز پیش از سوی یک روزنامه صهیونیستی رونمایی شد.
به گزارش رجانیوز، روزنامه صهیونیستی "یدیعوت آحارونوت" از دیدار "امیرعباس فخرآور" از اعضای فعال در طیف دانشجویی رادیکال علامه و همکار فعلی تلویزیون دولتی امریکا VOA با "زیپی لیونی" وزیر امور خارجه سابق رژیم صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی خبر داد.
در این دیدار، فخرآور با اعلام خوشحالی از حضور در سرزمینهای اشغالی، تنها دموکراسی موجود در منطقه را از آن اسرائیل دانست. لیونی هم با ابراز صمیمیت فوقالعاده با این فعال ضد انقلاب که علاقهی ویژه ای به عکس یادگاری انداختن با مقامهای امریکایی و اسرائیلی و آبروریزی برای همطیفهای خود دارد، از علاقه خاصش به فعالان مخالف جمهوری اسلامی ایران خبر داد و خواستار برقراری ارتباط گسترده با این طیف شد.
اما آنچه که موجب شد تا توجه رسانههای خبری جهان به این دیدار جلب شود، اهدای لقب رهبر افتخاری جنبش سبز به جنایتکاری بود که در جنگ 33 روزه رژیم صهیونیستی با نیروهای مقاومت حزبالله لبنان، دست به کشتار گسترده و بیسابقه کودکان و زنان در منطقه "قانا" زد و این جنایت تاریخی را یک اقدام دفاعی مناسب در برابر تروریستها نامید!
دستبند سبز و لقب رهبر افتخاری جنبش سبز درحالی بر دست زیپی لیونی بسته میشود که خون کودکان مظلوم فلسطینی و لبنانی کماکان از دستان او پاک نشده است. شاید اکنون بهتر بتوان اقدامات و مواضع جریان برانداز و جنبش سبز در سال 88 را درک کرد؛ از "نه غزه نه لبنان" تا خط زدن شعار "مرگ بر اسرائیل"
"نه غزه نه لبنان" چقدر برای رژیم اسرائیل آب خورده است؟
"نه غزه؛ نه لبنان؛ جانم فدای ایران" این شعاری بود که دو سال گذشته در روز جهانی قدس توسط طیف حامی فتنه در خیابان کریمخان سر داده شد؛ افرادی که بهدلیل حضور پرشور و گسترده مردم در مسیر همیشگی راهپیمایی یعنی خیابان انقلاب به میدان هفت تیر رفته بودند تا بلکه آنجا بتوانند فارغ از اعتراض مردم، دست به ساختارشکنی بزنند. اگرچه مردم در روز قدس 88 هم مانند هر سال، شعارهای خود را متوجه رژیم صهیونیستی و بزرگترین پشتیبان و حامی آن کرده بودند اما رسانههای غربی و مخالف جمهوری اسلامی ایران ترجیح دادند تا به جای پوشش شعارهای مردم، به تبلیغ شعارهای همین جماعت بدهند و آنان را نماینده مردم ایران معرفی کنند.
اصلیترین شعاری که توسط این افراد سر داده شد، چیزی بود که صراحتا برخلاف آرمانهای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و فلسفه روز جهانی قدس بود؛ شعاری که چند روز پیش از روز جهانی قدس توسط سایت رسمی وزارت امور خارجه اسرائیل توصیه شد و تلویزیون دولتی امریکا هم از تحقق آن در روز موعود خبر داد. اگرچه اندک بودن افرادی که این شعار را سر دادند و واکنش مردم نسبت به این اقدام ساختارشکنانه موجب شد تا سران این جریان هم متوجه اشتباه تاکتیکی خود در عریان کردن مواضع پنهان و ضدانقلابی خود شوند اما چند ماه بعد، مسالهای از سوی رسانههای معتبر بینالمللی مطرح شد که حاکی از شواهد جدید بود.
سال گذشته شبکه تلویزیونی «الجزیره» اسناد همکاری تشکیلات خودگردان فلسطین با رژیم صهیونیستی برای تضعیف جنبش حماس را به وسیله حمایت و هدایت آشوبگران ایرانی افشا کرد. این اسناد نشان میدهند که "صائب عریقات" مذاکره کننده ارشد تشکیلات خودگردان فلسطین در گفتوگو با "جمیز جونز" مشاور امنیت ملی امریکا در دوازدهم اکتبر سال 2009 (مهر 88) تصریح کرده است: «محمود عباس برای همراه کردن جریانی در ایران که حامی سازش با اسرائیل بودند، یک تاجر فلسطینی را راضی کرد تا 50 میلیون دلار برای راه اندازی یک شبکه رادیویی یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری ایران یعنی میرحسین موسوی پرداخت کند.»
افشای این سند در حالی صورت گرفت که "آیتالله جنتی" دبیر شورای نگهبان نیز مرداد ماه سال گذشته در خطبههای نمازجمعه تهران خبر داد سران فتنه یک میلیارد دلار با واسطه برخی کشورهای عربی بهویژه عربستان سعودی برای براندازی نظام دریافت کردهاند.
http://www.598.ir/fa/news/37265/وزیراسرائیلی؛رهبرافتخاریجنبشسبز+عکس
http://www.bultannews.com/fa/news/71828/آزادیخواهان-ایرانی-!-بدنبال-دلارهای-اسرائیلی-+-فیلم
9 شباهت «مشایی» با «مهاجرانی»/جریان انحرافی ادامه جریان فتنه است تاریخ خبر:19/9/90
* جایگاه باعزت ملت ایران مدیون «ولایت» است
"آمریکا همه جور ساز و برگ دارد ولی یک چیز ندارد، اما ملت ایران آنرا دارد و به خاطر همان به عزتی رسیده است که ملتهای دنیا امروز متأثر از ملت ایران در مقابل همه حکمرانان جبار خود تا پای جان ایستادهاند؛ این موهبتی که نصیب ملت ایران شده و توانسته این ملت را به آن جایگاه با عزت برساند، ولایت است."
رئیس اسبق بازرسی ویژه ریاست جمهوری اضافه کرد: برخی گروههای سیاسی نیز که ولایت را مانع تحقق اهداف و خواستههای نامشروع خود میدیدند و در مقابله با نظام و ولایت ابتدا از موضع سیاسی و فرهنگی شروع کردند و سپس وارد فاز نظامی شده و پیاده نظام استکبار شدند، نمیخواهند این عزت و بزرگی ملت ایران را ببینند.
داود احمدینژاد یادآور شد: امام خمینی (ره) فرمودند ملت ایران باید "آقا" باشد و الان که 32 سال از آنروز میگذرد، این ملت ثابت کرده که میتواند آقا باشد و ذلیل نباشد و مستشار آمریکاییها و اروپاییها بر آنها حکومت نکند، البته نباید از شیطان غافل شد، چراکه شیطان ما را رها نکرده و به دنبال آن است که این عزت را از ملت ایران بگیرد.
* جریان انحرافی با "لباس امام زمان(عج)" وارد میدان شده است
وی با اشاره به "جریانهایی که در تمام مقاطع انقلاب اسلامی از ابتدا تا امروز علیه نظام اسلامی و ولایت و ملت ایران فعالیت کردند"، «جریان انحرافی» را ادامه همین جریانها دانست و تأکید کرد: جریان انحرافی با حربه دیگری آمده است چراکه میداند اگر با همان حربه، شکل و لباس جریانهای گذشته وارد عرصه شود، ملت او را نمیپذیرد که البته نخواهد نپذیرفت، لکن جریان انحرافی با افراد، روشها و شگردهای دیگری وارد میدان شده و با لباس امام زمان (عج) آمده است.
* شباهتهای «مشایی» با «مهاجرانی»
رئیس اسبق بازرسی ویژه ریاست جمهوری با تأکید بر اینکه "عطاءالله مهاجرانی یکی از عوامل استکبار است که تا وزارت فرهنگ و ارشاد دولت خاتمی پیش رفت و امروز پناهنده استعمار پیر یعنی انگلیس که درآمدش از حیله و نیرنگ است، شده"، به مقایسه لیدر جریان انحرافی با عطاءالله مهاجرانی و بررسی تشابهات این دو نفر پرداخت و دلیل این مقایسه را اینگونه تشریح کرد که "نیروی انقلابی در مسیر انقلاب باید بصیرت داشته باشد، چراکه تفاوت انسان به عنوان محور عالم با سایر موجودات در بصیرت بوده و این بصیرت است که به انسان قیمت میدهد".
* جریان انحرافی توسط همان عوامل قبلی استکبار هدایت میشود
داود احمدینژاد هدایت جریان انحرافی را در دست همان عوامل قبلی استکبار دانست و تأکید کرد که جریان انحرافی سابقه نفاق دارد و با توبه تاکتیکی در سیستم نفوذ کرده است.
* برخی اعضای خانواه لیدر جریان انحرافی عضو جریان نفاق بودند
وی در بیان تشابهات لیدر جریان انحرافی با عطاءالله مهاجرانی گفت: خانواده مهاجرانی دل در گرو انقلاب نداشتند، لیدر جریان انحرافی هم برخی اعضای خانوادهاش عضو جریان نفاق بودند و وابستگی به نفاق داشتند.
* لیدر جریان انحرافی مانند مهاجرانی در حوزه فرهنگ و هنر بحرانسازی میکند
بازرس ویژه اسبق رئیس جمهور به بحرانسازیهای عطاءالله مهاجرانی در حوزه فرهنگ و هنر اشاره و تصریح کرد که لیدر جریان انحرافی هم امروز همین کار را میکند.
* مهاجرانی و لیدر جریان انحرافی هر دو اهل اباحیگری و لیبرالیسم هستند
داود احمدینژاد مهاجرانی را یک لیبرال و اهل اباحیگری خواند و با تأکید بر تشابه لیدر جریان انحرافی با مهاجرانی در این زمینه گفت: جریان انحرافی از نمایشهای مسئلهدار مثل هدی گابلر که یک تئاتر بسیار مبتذل و باعث شرم بود و البته سریعاً تعطیل شد، حمایت میکرد؛ حمل قرآن همراه با دف زدن نمونه دیگری است که اعتراض همه علما را به دنبال داشت.
* عضویت مهاجرانی و لیدر جریان انحرافی در انجمن حجتیه
"مهاجرانی عضو انجمن حجتیه بود، لیدر جریان انحرافی هم عضو انجمن حجتیه و شاگرد به اصطلاح عالمی است که شب میخوابد و صبح بیدار میشود و در مخالفت با ولایت فقیه از امام زمان روایت میگوید".
* سخنان ولایت فقیه را فصلالخطاب میدانند اما خلاف آن عمل میکنند
وی افزود: مهاجرانی سخنان مقام ولایت را فصلالخطاب میدانست ولی درست عکس آن عمل میکرد؛ به عنوان نمونه زمانیکه مقام ولایت رسماً با مذاکره با آمریکا مخالفت کرده بوددند، مهاجرانی در برخی مقالات خود بر مذاکره با آمریکا تأکید میکرد. جریان انحرافی نیز به ظاهر سخنان ولایت را فصلالخطاب میداند ولی در عمل راه دیگری میرود.
رئیس اسبق بازرسی ویژه ریاست جمهوری با بیان اینکه لیدر جریان انحرافی در مقابل آمریکا و رژیم جنایتکار صهیونیستی سر تعظیم فرود میآورد، یادآورد شد: ملت ایران در یک حرکت زیبا در دفاع از مظلومیت فلسطین، مردم دنیا را علیه بازوی استکبار یعنی اسرائیل متحد کرد اما یک عنصر به ظاهر داخلی و در باطن عامل استکبار که با نام جریان انحرافی در کشور قدم میزند، در مقابل اسرائیل سر تعظیم فرود آورد و از مردم اسرائیل دفاع کرد یعنی تعریف کرد اما ولی فقیه به صحنه آمد و در دفاع از دستاورد ملت ایران فرمودند که "یک نفر پیدا میشود درباره مردمی که در اسرائیل زندگی میکنند، یک اظهارنظر میکند، البته این اظهارنظر، اظهارنظر غلطی است. اینکه گفته شود ما با مردم اسرائیل هم مثل مردم دیگر دنیا دوستیم، این حرف درستی نیست، حرف غیرمنطقی است"، بنابراین خواص باید حواس خود را جمع کنند، چراکه جریان انحرافی میخواهد تجمیع جهانی علیه اسرائیل که به وسیله ملت ایران بوجود آمده است را بشکند.
" مهاجرانی مردم اسرائیل را دوست مردم ایران میدانست. آیا واقعاً اینها دوست مردم ایران هستند؟ این دوستی است که دانشمندان هستهای ما را ترور میکنند؟ این دوستی است که صدام حسین را تحریک کردند که آن همه جنایت در این مملکت آفرید؟ این دوستی است که هر روز کشورها را علیه ایران تحریک و ما را تحریم میکنند و هزاران حرف ناصواب میزنند؟ آنها نمیخواهند این مملکت رشد کند و به پلههای ترقی برسد و میخواهند ملت ایران جیرهخوار آنها باشد. حالا جریان انحرافی هم ادعای دوستی با مردم اسرائیل میکند."
* جریان انحرافی میگوید ما مستقیم به امام زمان (عج) متصل هستیم و نیازی به ولی فقیه نداریم
داود احمدینژاد با اشاره به اینکه همپالگیهای مهاجرانی اعلام میکردند که ولایت فقیه باید وکالتی باشد و باید 4 سال به 4 سال مانند نمایدگان مجلس، ولی فقیه را انتخاب کرد، خاطرنشان کرد: لیدر جریان انحرافی اصلاً اصل ولایت را قبول ندارد و ادعا میکند امام زمان (عج) پای سفره ماست و او ما را هدایت میکند؛ یعنی همانطور که خوارج نهروانی در زمان امیرالمؤمنین (عج) میگفتند ما مستقیم از خدا دستور میگیریم و کاری به علی (ع) نداریم، جریان انحرافی هم همین ادعا را دارد که ما مستقیم به امام زمان متصل هستیم و نیازی به ولیفقیه نداریم.
* شباهت مشایی و مهاجرانی در پیشنهاد مذاکره با آمریکا
وی تشابه دیگر عطاءالله مهاجرانی با لیدر جریان مهاجرانی را این دانست که مهاجرانی پیشنهاد مذاکره مستقیم با آمریکا بر خلاف نظر ولایت فقیه را داد و لیدر جریان انحرافی نیز پیشنهاد ارتباط مستقم با آمریکا را مطرح میکند.
* تشابه مکتب ایرانی با گفتوگوی تمدنها و جمهوری ایرانی
بازرس ویژه اسبق رئیس جمهور خاطرنشان کرد: آنها گفتوگوی تمدنها راه انداختند که در واقع اسلام را کنار بگذارند؛ جریان انحرافی هم نوعی گفتوگوی تمدنها راه انداخته و شخصی به نام <<ه.الف>> را مأمور کرده و مصوب کرده که 51 میلیارد هم پول در اختیار او قرار دهند تا به کشورهای مختلف سفر کند که برود و بگوید مکتب ما ایرانی است و اسلام نیست؛ سند رسمی این موضوع هم موجود است.
"آیا ما از مکتب ایرانی به این جایگاه رسیدهایم؟ خیر؛ از اسلام است که ملت ایران به این جایگاه رسیده و نقشه راه ما را حضرت زینب (س) مشخص کرده و از کربلا اقتباس کرده است؛ ما پیرو مکتب کربلا هستیم، نه مکتب ایرانی. ما اگر به این عزت، آگاهی و بزرگی و عظمت دست پیدا کردهایم، مدیون اسلام و مکتب امام صادق (ع) هستیم".
داود احمدینژاد این را هم اضافه کرد که مهاجرانی شعار جمهوری ایرانی سر میداد، لیدر جریان انحرافی هم مکتب ایرانی را مطرح میکند.
* ارتباط دلالان آمریکا با مهاجرانی و لیدر جریان انحرافی
وی همچنین گفت که به گفته رادیو اسرائیل نوریزاد که دلال آمریکا و استکبار است، از فعالیت مهاجرانی در دولت خاتمی ابراز خرسندی میکرد و الان نیز از لیدر جریان انحرافی دفاع میکند؛ هوشنگ امیراحمدی هم که دلال آمریکا و اسرائیل است، هم با مهاجرانی و هم با لیدر جریان انحرافی دائماً در ارتباط است و در همین همایش ایرانیان خارج هم دعوت شد.
* جریان انحرافی ادامه جریانهای معاند گذشته ازجمله فتنه سبز است
تشابه جریان انحرافی با جریانات معاند گذشته ازجمله جریان فتنه 88 بخش دیگر سخنان داود احمدینژاد بود که وی در این زمینه جریان انحرافی را ادامه جریان فتنه سبز دانست و اینگونه ادامه داد که جریانات معاند گذشته، بیشترین و آخرین تلاش خود را در سال 88 یعنی فتنه سبز بهکار گرفتند، لکن هم سردمدارانشان و هم شگردهایشان برملا شدند، لذا باید افراد جدید با شگردهای جدید روانه میدان کنند.
وی با بیان اینکه "حرکتهای امروز جریان انحرافی کمتر از حرکت جریانهای معاند گذشته نیست و در برخی جاها خیلی هم بیشتر است"، تلاش جریان انحرافی برای برگزاری جشن جهانی نوروز در تخت جمشید را مورد اشاره قرار داد و یادآور شد: این جریان برای عید نوروز سال 90 خواست جشنی از نوع جشنهای 2500 ساله راه بیندازند و از ملک عبدالله اردنی که ملت اردن علیه او تظاهرات کرده بودند نیز دعوت کرده بودند.
* چگونه باید جریان انحرافی مقابله کرد؟
"در مقابل جریان انحرافی چه باید کرد؟" رئیس اسبق بازرسی ویژه ریاست جمهوری این سؤال را مطرح کرد و در ادامه افزود: بزرگترین انقلاب در طول تاریخ بشر توسط موحدان دارد دنیا را فرا میگیرد که هدایت این انقلاب هم با ولایتفقیه یعنی کسی است که خود نمیبیند و فقط خدا را میبیند، لذا باید امروز این درس را به همه بدهیم که برای رسیدن به رستگاری دنیا و آخرت باید از منیت خود در برابر ولایت دست برداریم.
"یک معلمی از من سؤال کرد که من چگونه مطمئن باشم که اگر در زمان حسین بن علی(ع) بودم، در رکاب ایشان حضور داشتم. به او گفتم اگر امروز در مقابل ولایت فقیه منیت نداشته باشی و پروانه شمعش باشی، باور داشته باش که در رکاب حسین بن علی(ع) بودی و اگر فردا حماسه دوم الهی خلق شود، در رکابش خواهی بود".
* باید نقش ولایت فقیه را برای نسل جوان تبیین کنیم
داود احمدینژاد با تأکید بر لزوم تبیین و تشریح نقش ولایت فقیه در پیروزی انقلاب، دوران دفاع مقدس و مقابله نظام جمهوری اسلامی با تهاجمات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برای نسل جوان، به ماجرای صدور فتوای قتل سلمان رشدی اشاره کرد و یادآور شد: ماجرای سلمان رشدی ماجرای کوچکی نبود؛ بسیاری از سفرای کشورهای اروپایی و خارجی قهر کردند و رفتند، یعنی همه شمشیر کشیدند، اما با سرپنجه تدبیر ولایت فقیه همه آنها مثل "گربه ماست ریخته" برگشتند؛ یا در جریان دادگاه میکونوس بار دیگر این سفرا قهر کردند و رفتند و ارتباطات قطع شد اما با سرپنجه تدبیر مقام معظم رهبری همه آنها با ذلت برگشتند، همچنین در جریان فتنه سبز، اگر تدابیر ولایت فقیه نبود، معلوم نبود خیانت افرادی که همه استکبار پشت سر آنها بود و زمانی در جایگاه نخستوزیری، ریاست مجلس و ریاست جمهوری این کشور حضور داشتند و بسیاری از اسرار نظام را میدانستند، چه سرنوشتی را رقم میزد. مخالفت مدبرانه مقام معظم رهبری با پیشنهاد برخی افراد برای مذاکره با آمریکا نیز نمونه دیگری از نقش مهم ولایت فقیه است که باید برای نسل جوان تبیین شود، چراکه اگر ما با آمریکا سر یک میز مینشستیم، دیگر برای ملتهای دنیا و آزادیخواهان جهان الگو نبودیم.
* انتخابات مجلس و برنامههای جریان انحرافی
وی ادامه سخنان خود را به موضوع انتخابات مجلس شورای اسلامی دوره نهم و برنامههای جریان انحرافی برای این انتخابات و کسب صندلیهای مجلس اختصاص داد.
* سازماندهی جریان انحرافی برای ورود افراد بیهویت و بیدین به مجلس با پولهای کلان
بازرس ویژه اسبق رئیس جمهور در این زمینه اظهار داشت: جریان انحرافی با پولهای کلانی که از خزانه ملت برداشته است که یک نمونهاش فساد 3 هزار میلیاردی بود، میخواهد در انتخابات کسانی را به مجلس بفرستد که دل در گرو انقلاب و ولایت و اسلام نداشته باشند؛ میخواهد افرادی بیهویت، بیدین و بیولایت مثل خود را وارد مجلس کند که برای این کار سازماندهی کرده و پول کلان در اختیار دارد، لذا باید برای مقابله با آنها باید باید دلهای خود را یکی کرده و به هم نزدیک کنیم.
"انقلاب اسلامی با دلهای ملت ایران پیروز شد، در حالیکه شاه ژاندارم منطقه بود و سیا، موساد و سرویس جاسوسی انگلیس پشت سرش بود. در جنگ همه دنیا علیه ایران بود؛ فرانسه با میراژ، آلمان با بمبهای شیمیای، انلگلیس با رادارها و تجهیزات الکترونیکی، آمریکا با تجهیزات خودش، روسیه با میگ و سایر سلاحهایش، مزدورهای استکبار جهانی هم بودند و شرق و غرب عالم همگی علیه ایران بودند اما ملت ایران با تجهیزات بسیار کم در برابر همه آنها ایستاد و پیروز شد. امروز هم باید در مقابل این هجمه جریان انحرافی که میخواهد انتخابات مجلس را به نفع خود یعنی به نفع استکبار تمام کند، باید دلهای خود را یکی کنیم، در این صورت عنایت حق تعالی شامل حال ما خواهد شد و آن زمان برنده خواهیم بود؛ همانطور که وقتی استکبار با همه تجیهزاتش به کمک صدام آمده بود، عنایت حق تعالی شامل حال ملت ایران شد."
داود احمدینژاد در پاسخ به سؤلی درباره چگونگی شناسایی و تشخیص مهرهها و کاندیداهای جریان انحرافی در انتخابات مجلس گفت: انشاءالله شورای نگهبان مهرههای جریان انحرافی را شناسایی و رد صلاحیت خواهد کرد اما مردم هم باید دقت خود را بالا برده و افرادی را انتخاب کنند که در صحنه و محیط اجتماعی خود رفتار او را دیدهاند؛ بنابراین اگر به رفتار و اعمالی که کاندیداها در محیط اجتماعی دارند، دقت کنند، به خوبی متوجه میشوند که چند مرده حلاجند؟ مردم باید ببینند آیا کاندیداها در شعار و عمل سادهزیست و ولایتمدار هستند یا خیر؟ مردم همین مقدار دقت کنند، به افرادی رأی میدهند که در مسیر فرهنک و اعتقاد ملت هستند.
* امیدواریم 8+7 و جبهه پایداری با یکدیگر وحدت کنند
وی اضافه کرد: از آنجا که گاهی اوقات شناخت کمی سخت میشود، الان دو تیم در صحنه حضور دارند که با کمک آنها میتوانیم به راحتی کاندیداهای اصلح را انتخاب کنیم؛ یکی 8+7 به سرپرستی آیتالله مهدویکنی و دیگری جبهه پایداری به سرپرستی آیتالله مصباح یزدی که امیدواریم با یکدیگر وحدت کنند. نا زمانی که ما پشت سر روحانیت بودیم و به لیست مورد تأیید روحانیت رأی دادیم، همیشه مشکل ما حل بود اما از زمانی که مقداری از روحانیت فاصله گرفتیم، هزار مشکل به وجود آمد، البته هیچ کدام از ما معصوم نیستیم و ممکن است در لیست آنها یک نفر باشد که مورد وثوق نباشد، ولی یادمان باشد اگر متفرق رأی دهیم، جریان انحرافی پیروز میشود چراکه آنها تمام عوامل خود را آماده کردهاند که به یک لیست رأی دهند، حالا اگر رأی ما متفرق باشد، جریان انحرافی رأی میآورد.
رئیس اسبق بازرسی ویژه ریاست جمهوری در بخش دیگری از سخنان خود اظهار داشت: جریان انحرافی وقتی منشور کوروش را از سفیر انگلیس قرض گرفت، دو قول به او داد که یکی از قولهایش این بود که بخشی از این منشور که در موزه ایران است را به آنها میدهد تا لوح آنها کامل شود اما یکی نیست به او بگوید مگر ارث پدرت است که میبخشی؟ میدانی این تکهای که پیش ماست، چند صد میلیارد قیمت دارد؟ او به چه حقی این قول را میدهد؟
وی همچنین از پول دادن لیدر جریان انحرافی به برخی هنرپیشهها انتقاد کرد و گفت: این جریان هنرپیشههایی را به مکه اعزام میکند که رفتار آنها در مکه به حدی نامناسب است که حتی پلیس عربستان به رفتارهای آنها اعتراض میکند.
* موضع مقام معظم رهبری درباره جریان انحرافی بسیار روشن است
بازرس ویژه اسبق رئیس جمهور درباره موضع مقام معظم رهبری ییرامون جریان انحرافی نیز گفت: موضع مقام معظم رهبری بسیار روشن است؛ که یک نمونه آن واکنش ایشان به اظهارات لیدر جریان انحرافی درباره مردم اسرائیل و نمونه دیگر هم حکم معظمله برای برکناری او از معاون اولی رئیس جمهور بود، البته ایشان در مقاطع دیگری هم موضع گرفتهاند اما این دو موضع ایشان بسیار روشن است.
"ایران مثل آمریکا نیست که با زور سرنیزه اداره شود که برجهای دوقلو منهدم شود و 6 هزار آمریکایی کشته شوند تا دولتمردان این کشور به هدف خود برسند و یا دیویدیان که یک انتقاد اساسی به دولت آمریکا میکند را با آتش بسوزانند؛ در ایران ملت اختیار داشته و حق انتخاب دارد؛ اینجا بصیرت است که مردم را پیش میبرد، نه زور؛ باید این بصیرت به یک حد نصابی برسد و همه ما وظیفه داریم که این بصیرت را افزایش دهیم؛ آن زمان خود به خود هر میوه گندیدهای میافتد."
* چرا رئیس جمهور از مشایی حمایت میکند؟
داود احمدینژاد درباره علت حمایت رئیس جمهور از لیدر جریان انحرافی اظهار داشت: خاتمی در زمان خودش به توصیه رهبری در خصوص مهاجرانی توجه نمیکند و میگوید مهاجرانی همه دولت من است؛ حالا هم ولایت میفرماند انتخاب او به مصلحت شما و دولتت نیست، اما این طرف میگوید آن فرد چشمه است، زلال است، پاک است، مؤمن است، کارآمد است، قله دست نیافتنی است.
* میخواستند در روز مقدس یهودیها از امام زمان پردهبرداری کنند
وی در بخش پایانی اظهارات خود گفت: لیدر جریان انحرافی یک زمانی گفت امام زمان (عج) قرار است روز شنبه 14 خرداد سال 90 ظهور صغری کنند که همین موارد است که ثابت میکند این جریان، انحرافی است، چراکه در همه روایات ما ظهور صغری نداریم؛ غیبت صغری و کبری داریم اما ظهور کبری و صغری نداریم، لذا این اتفاق نیفتاد چراکه در قاموس شیعه امام زمان (عج) جمعه ظهور میکنند اما جریان انحرافی میخواست روز شنبه که روز موعود و روز مقدس یهودیهاست، از امام زمان (عج) پردهبرداری کنند. منبع:خبرگزاری فارس