گفتگوی سایت رجانیوز با ابوالقاسم طالبی(قسمت ششم)
یکی دیگر از بخشهای درخشان فیلم، راهپیمایی 25 خرداد بود و تأکید چندباره بر اینکه اینها هم مردم بودند. یعنی خیلی خوب مردم را از ضدانقلاب جدا کردهاید. جالب آنکه برای اولین بار تصویر هلیکوپتری این راهپیمایی در فیلم شما دیده شد. چرا این سکانس را گذاشتید؟
این اتفاق افتاده بود. قرار است که من همه چیز را بگویم. قرار نیست یک چیز را بگویم و یک چیز را نگویم. من همه اتفاقات را با تاریخ و ساعت میگویم، حتی میگویم چه ساعتی سنگ زدند، چه ساعتی راهپیمایی شروع شد، چه ساعتی راهپیمایی تمام شد. میتوانستم یک راهپیمایی بگذارم با 200 نفر و سکوت، ولی باید میگفتم که چنین راهپیمایی در تهران راه افتاد. عدهای گفتند 200 هزار نفر، یک عده گفتند600 هزار نفر و حتی یک میلیون و امثال آن هم شنیده شد. خب من باید میگفتم که چنین چیزی بوده و اتفاق افتاده. آن تصویر هوایی از تظاهرات 25 خرداد را هم کار کردم تا بگویم اگر شما تصویر هوایی آن را ندارید، من آن را هم به شما میدهم که نخواهید بروید 22 بهمن را بردارید و پرچمش را سبز کنید و قلابی کار کنید! این تصویر واقعیاش. ولی باید بفهمیم اینها چه کسانی بودند. ضد انقلاب که سکوت نمیکند. او آن قدر کینه دارد که چنین موقعیتی را از دست نمیدهد و حمله میکند، پس معلوم است که اینها ضد انقلاب نیستند. به اینها گفتهاند تقلب شده، باور کرده و آمدهاند از جمهوریتشان دفاع کنند تمام! این را باید بگوییم و تازه باید بگوییم که غیرت دارند، چون کسانی که برای دفاع از جمهوریت خودشان به خیابان میآیند و حاضرند صدمه ببینند، آدمهای غیوری هستند و خیلی بهتر از آدمهایی هستند که توی خانه مینشینند و هر اتفاقی که افتاد، برایشان فرقی نمیکند.
آدمهای غیوری که به مرور هم تعدادشان کم شد.
بله! بیست و پنجم که اتفاق افتاد، در بیست ششم و بیست و هفتم و بیست و هشتم هنوز یک مقدار درگیری بود. بیست و نهم «مقام معظم رهبری» خطبه خواندند و دیگر اینها از حالت صد هزارتایی و دویست هزارتایی افتادند و شدند جمعهای پنج، شش هزار نفری و در پنج نقطهی تهران تجمع کردند. حداکثر دیگر میشدند 10 هزار نفر. هر چه هم که قضایا جلوتر رفت، یعنی بعد از قتل «ندا آقاسلطان» و اتفاقاتی که افتاد و قصهی «سعیده پورآقایی» و «عاطفه امام» و بعد هم «ترانه موسوی» و کهریزک و ... معترضین به تدریج کمتر شدند.
و رسیدند به 13 آبان و...
نماز آقای هاشمی، 13 آبان، 16 آذر، روز قدس. در آن روز من خودم شاهد بودم که کل جمعیت کسانی که شعارهای هنجارشکنانه و براندازانه میدادند، به جرئت میتوانم بگویم هفت، هشت هزار نفر بود که به آقای هاشمی فحش هم میدادند و میگفتند هاشمی سکوت کنی خائنی! بعد اتفاقات دیگری رخ داد تا رسید به قصهی پاره کردن عکس «حضرت امام (ره)» و تاسوعا و عاشورا و 9 دی و 22 بهمن که اینها را باید یک نفر پیدا شود و هی فیلم بسازد. برای هر قصهای یک فیلم. مثلاً قصهی «سعیده پورآقائی» واقعاً یک فیلم سینمایی است. «عاطفه امام» همین طور، آن پسری که13 سال داشت و مال ساوه بود. اینها خودش همه یک فیلم است.
کار از دست عامل داخلی در رفت!
برگردیم به فیلم. چرا بعد از مشخص شدن هویت فرد نفوذی در انتهای فیلم، اصلاً به اینکه به چه علت و چطور او جاسوس شده و انگیزهاش چه بوده، نپرداختهاید؟ فکر نمیکنید که شخصیت پردازی او ناقص است؟
ببینید فیلم من دربارهی فتنه است و نه دربارهی این فرد جاسوس. یک موقع است که ما دربارهی چگونگی جاسوس شدن یک فرد صحبت میکنیم. خب در این صورت باید بیاییم و قضیه را کاملاً واکاوی کنیم. اما اینجا که این طور نیست. البته یک اشارههایی هم در فیلم به سفرهای خارجی او وجود دارد که تمام کشورهای خارجی را برای بچهدار شدن رفتهاند و قاعدتاً همانجا جذب شده است. اما به هر حال محوریت فیلم من یک شخص نیست؛ بلکه وقایع سال 88 است. شخصیت پردازی ما در این حد است که خانوادهی این فرد را نشان میدهیم و اینکه او به زودی صاحب بچه خواهد شد؛ اما خداوند این بچه را از او میگیرد.
یکی دیگر از انتقاداتی که به فیلم میشود این است که چرا نقش عامل داخلی (سران فتنه) را در این فیلم کمرنگ نشان دادهاید و محوریت کار با دشمن خارجی است؟
حضرت آقا یک بار فرمودند که ساده نباشید. قصه این طور نیست که دو نفر از داخل بر علیه نظام اقدام کنند و باقی ماجرا. ببینید این سران فتنه فکر میکردند که کار کاملاً در کنترل خودشان است؛ اما کار از دست اینها در رفت. من بعید میدانم که مثلاً این عوامل داخلی میخواستند به بسیج با نقشهی قبلی حمله کنند وآن را خلع سلاح کنند.