قسمت اول ، تاریخ خبر:15/3/90
ولایت فقیه؛ آماج فراماسونری جدید
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس، ماهنامه پاسدار اسلام در شماره جدید خود گفتاری از آیتالله مصباح یزدی، فقیه و فیلسوف کشورمان منتشر کرده که متن کامل آن در ذیل میآید: اشاره: عالم بزرگوار حضرت آیتالله مصباح یزدی دراین مقاله با اشاره به دو اشکالی که برخی فعالیتهای فکری و اجتماعی در شرایط فعلی کشور دارد، خواستار نگاه کلان و فراگیرتر مردم و خواص نسبت به مشکلاتی شده است که جمهوری اسلامی با آن مواجه است و خطراتی که اصل و اساس آن را تهدید میکند.
یکی از دغدغهها یا بالاترین دغدغه همه ما برقراری نظام اسلامی واقعی است. شاید هیچ کدام از ما به اندازه حضرت امام خمینی(ره) نسبت به این مسئله حساس نبودیم؛ یعنی نه به آن اندازه در این باره شناخت داشتیم و نه کار کردیم، ولی خوشحالیم که به برکت رهبریها و رهنمودهای ایشان، نسبت به این مسائل حساستر شدیم و کوشیدیم وظیفه خودمان را در این زمینهها بشناسیم و هرچه بیشتر و بهتر عمل کنیم. بیش از سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد و در این مدت، فعالیتهای بسیاری در این زمینه انجام گرفته که بسیاری از آنها موفقیتآمیز بوده و نتایج چشمگیری داشته است. بخشهای دیگری هم هست که همه میدانیم هنوز به حد مطلوب نرسیده و میبایست درباره آنها کار کرد. خود امام هم میفرمودند که از اسلام فقط بویی در کشور آمده است. رهبر معظم انقلاب هم در بیانات اخیرشان در سفر قم مکرر بر این مسئله تأکید کردند که تا رسیدن به حد ایدهآل خیلی فاصله داریم و باید خیلی کار بشود.
* نگاههای کلنگر و جزءنگر به اسلام :گاهی ما نگاهی جزءگرا به اسلام داریم و در حدی که شرایط طبیعی و اجتماعی مان اقتضا میکند یک گوشه کار را میگیریم و پیش میرویم. به عنوان مثال نسبت به احقاق حقوق خانمها احساس مسئولیت میکنیم. میبینیم از یک طرف در طول تاریخ محرومیت کشیدهاند و از سوی دیگر افراطهایی در جهان غرب وجود دارد که بیشتر در جهت ضربه زدن به شخصیت زن و حقوق زن است. میخواهیم در این زمینه کار بکنیم؛ کار علمی، فرهنگی، تحقیقی، آموزشی، تربیتی، تا برسد به کار سیاسی و قانونگذاری و بالاخره تا حد اجرا پیش برویم. این یک نگاه است. کار بسیار خوب و دید مقدسی است. سایر اقشار هم به تناسب میتوانند کارهایی را که مقتضای صنف، امکانات و موقعیت اجتماعیشان است، دنبالکنند بدون اینکه نگاهی کلان و کلنگر به مسائل جامعه داشته باشند. بسیاری از مسائل این چنین است که هم نشانه علاقه و انگیزه عاملان آنها نسبت به اجرای احکام اسلامی است و نیز نشانه وسعت نظر، عمق فکر و وسعت مطالعات آنها در این زمینهها. ما هم به سهم خودمان این تلاشها را تقدیس میکنیم، اما خوب است پیش از اینکه در بخش خاصی تلاشی را شروع کنیم، ادامه بدهیم، یا تکمیل کنیم، نظری کلان نسبت به مسائل جامعهمان داشته باشیم. در اینباره نکاتی را یادآوری میکنم.
* اسلام؛ مجموعهای ارگانیک: تقریباً ده سال از سی و دو سال انقلاب اسلامی در زمان حیات حضرت امام بود. در این مدت با مشکلاتی روبهرو بودیم که آن اسلام واقعی - و به فرمایش امام خمینی: اسلام ناب - در کشورمان اجرا نشد. به نظر میرسد خوب است بعد از این تجربه سیودو ساله، قدری در این پرسش بازنگری کنیم که چرا آنگونه که باید، نشد؟ چرا کمبودها و کاستیهایی پیش آمد و حتی بعضی از آنها تشدید شد؟ البته در سایه انقلاب و به برکت خون شهدا پیشرفتهای عظیم و موفقیتهای بسیار بزرگی حاصل شده که نباید هیچ کدام از آنها را فراموش کرد، ولی چرا این پیشرفتها و توفیقات کاملتر نشد؟ به نظر میرسد در این زمینه دو مشکل اساسی وجود دارد که هر دو به نحوی به بینش و شناخت برمیگردد. ما باید اسلام را به عنوان یک مجموعه سیستماتیک بلکه یک مجموعه ارگانیک بنگریم؛ مجموعهای که اعضایش تأثیر و تأثر متقابل دارند و با فعالیتهایی که انجام میدهند زمینه رسیدن به هدف واحدی را فراهم میکنند که فوق هدف فعالیتهای هر بخش از این سیستم است. متأسفانه این نگرش به اسلام چه در جامعه ما و چه در سایر کشورهای اسلامی درست تبیین نشده است. وقتی بخواهیم اسلام را خیلی خوب تعریف کنیم، میگوییم اسلام همه چیز دارد؛ اقتصاد، فرهنگ، سیاست، حقوق، حکومت و روابط بینالملل دارد؛ اما آیا اینها را در مجموعهای کنار هم قرار میدهیم که باید به هم متصل کرد، یا اینها رابطه ارگانیک درونی دارند و اصلاً امکان انفکاک بین آنها نیست. ما هنگامی اسلام را درست شناختهایم که آن را به عنوان پیکری ببینیم که اندامهای گوناگونی دارد. دستگاههای گوارش، تنفس و اعصابش، حقیقت واحدی را تشکیل میدهند و هیچ کدام به تنهایی انسان نیستند و جزو حقیقی انسان به شمار نمیروند. وقتی انسان هستند که با یکدیگر ارتباط داشته باشند. قلب وقتی که در درون بدن و با مغز و اعصاب و سیستم عصبی و سایر دستگاههای تفنس و گوارش در ارتباط باشد قلب انسان است وگرنه اگر قلب را بیرون بیاورند و در محفظهای بگذارند، هرچند مشغول کار خودش باشد، قلب انسان نیست؛ وقتی قلب انسان است که در ارتباط با مغز، فکر، احساسات و عواطف انسان باشد و گرنه موجودی مستقل است که کار خودش را میکند و تا شرایط طبیعیاش فراهم است قبض و بسطی دارد. چهبسا بعضی از اندامهای دیگر هم اینگونه باشند. ممکن است خون انسان را بیرون بیاورند و در محفظهای در شرایط بهداشتی حفظ کنند و سالها گلبولهایش سالم بماند، اما این انسان نیست. اسلام هم این گونه است؛ اینکه میگوییم اسلام همه چیز دارد معنایش این نیست که بخشهای جداگانهای به نام اقتصاد و فرهنگ و حقوق و . . . دارد؛ بلکه همه اینها در هم تنیده است و با هم تأثیر و تأثر متقابل دارد. وقتی اسلام ناب است که همه بخشها به صورت یک کل منسجم و دارای تأثیرات متقابل و با هدف واحد در نظر گرفته شود که متأسفانه این مسئله درست تبیین نشده است.
* لزوم درک لایههای عمیقتر:
مسئله دوم این است که نگرش به هر بخشی از اسلام دارای لایههایی است؛ لایهای سطحی که هر کسی نگاه کند این لایه را میبیند و اگر این حداقل را درک نکند اصلاً اسلام را نشناخته است، ولی لایههای عمیقتری هست که اگر آن لایهها را درست نشناسیم ممکن است در درازمدت، اسلام لطمه بخورد. گیاهی را فرض کنید که در گلدانی رشد میکند، ممکن است گل هم بدهد، خوشبو هم باشد، اما این گیاه هیچ گاه درختی نمیشود که صد سال عمر کند. اگر بخواهد عمری صدساله داشته باشد باید در زمین حاصلخیزی رشد کند و بتواند در اعماق زمین ریشه بدواند وگرنه مثل خیلی ازگیاهانی که امروز به صورت مصنوعی پرورش میدهند دوامی نمیآورد. قرآن در این باره بیان زیبایی دارد: «. . . کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار» (چون درخت ناپاکی است که از روی زمین کنده شده وقراری ندارد). باید اسلام را در لایههای مختلفش ببینیم و به اعماقش پی ببریم. «کشجرة طیّبة اصلها ثابت وفرعها فی السماء؛ تؤتی اکلها کل حین باذن ربّها».
* لایه عمیق ولایت: در این باره نمونههای بسیار وجود دارد. همین مسئله ولایت در اسلام (صرفنظر از مسئله ولایت فقیه و حکومت) یعنی چه؟ این ولایت در مجموعه مفاهیم اسلامی چه جایگاهی دارد؟ آنچه در خاطر ماست و از کودکی یاد گرفتهایم همین «محبت اهل بیت» بوده است. در خیلی جاها تصور بر این است که اهل ولایت کسانی هستند که زیاد روضه میخوانند، گریه میکنند و توسلات دارند! اما به برکت انفاس قدسی امام خمینی«ره» ما به لایهای عمیقتر از این معنا پی بردیم که از لایه اول خیلی مهمتر است؛ ولایتی که درباره آن میگویند: «ولمیناد بشیء کما نودی بالولایة» تنها همین سفره حضرت ابوالفضل و امثال آن نیست. چیزی که اهمیتش از نماز بیشتر است باید تأثیر خیلی عمیقتری در سعادت انسان داشته باشد. بالاخره همین اندازه فهمیدیم که ولایت فقیهی هست که اصل نظام است. ولی اکنون که همه دنیا نظام جمهوری اسلامی ایران را به عنوان نظام ولایت فقیه میشناسند، مردم ما به خصوص اقشار و گروههای مؤثر که شامل بالاترین مسئولان کشور هم میشود از ولایت فقیه چه میدانند و چه اندازه به آن معتقدند؟ اگر کسی ادعا کند که بعد از سی و چند سال؛ بعد از این همه بحثهایی که خود امام فرمودند، کتابهایی که فقها در اینباره نوشتند؛ بحثهای تلویزیونی، رادیویی و غیرهای که انجام گرفت، هنوز در عالیترین سطوح مسئولیت کشور، ولایت فقیه به معنای واقعیاش جا نیفتاده، ادعای گزافی نکرده است. البته ما علم غیب نداریم و نمیدانیم در دل هرکس چه میگذرد، اما آثار نشان میدهد که هنوز در اعماق دل خیلیها این است که این یک فرصتی بود که امام آن را غنیمت شمرد و برای آخوندها دکانی باز کرد! میگویند: وقتی مردم باید رأی بدهند و رئیس جمهور یا رئیس حکومتی انتخاب کنند، دیگر ولی فقیه چهکاره است؟! قوای سهگانه که داریم. دهها سال پیشتر مونتسکیو گفت، دیگران هم تصریح کردند و توجیهات عقلی خوبی هم دارد. قوه مقننه و قضاییه داریم، یک رئیس قوه مجریه هم میخواهد که آن مصوبات را عمل کند. دیگر چه میخواهد؟ رهبر یعنی چه؟ ولی فقیه چهکاره است؟ بله عدهای از آخوندها در مبارزه با نظام قبلی زحمت کشیدند و کشته و زندانی دادند؛ امام هم به پاس تشکر، چیزی به نام ولایت فقیه درست کردند! مردم هم به امام احترام گذاشتند و آن را قبول کردند! نمیدانم این افراد تا چه اندازه باور دارند که این ولایت را باید به عنوان اسلام پذیرفت. گاهی در عمل نشان میدهند که باور ندارند. گاهی کسی مقام رسمی قانون پیدا میکند، خیال میکند دیگر مالک کشور است. میگوید مردم به من رأی دادند و اختیار را به دست من دادهاند، دیگر رهبر چهکاره است؟! حتی در حوزههای علمیه هم کسانی پیدا میشوند که هنوز بعد از این همه بحثها شک میکنند که اصلاً آیا ما ولایت فقیه داریم یا خیر، واگر داریم قلمرواش چهقدر است و اصلاً آیا حکومت اسلامی داریم یا نداریم؟! متأسفانه این حرفها تحت تأثیر برخی عوامل، وسعتی نسبی در بعضی از حوزهها پیدا کرده است. با این اوصاف هرچند ما مثلاً درباره حقوق زن تحقیق علمی کنیم، اجتهاد کنیم، خانمها خودشان مجتهد بشوند، به حد اعلمیت برسند، در این باره فتوا بدهند، تحقیق داشته باشند. و حکم مسئله را اثبات کنند یا فقهای حوزه و مراجع بیایند، حمایت کنند و نظر بدهند که باید چنین کرد، اگر مسئولان کشور، آنهایی که در قوه مقننه مؤثرند تصویب نکنند، چه میشود؟ ما قوانینی داشتیم که با اکثریت قاطع تصویب شده و شورای نگهبان هم تأیید کرده، ولی سالهاست متروک مانده، چون مجری دلش نمیخواسته، سلیقهاش نبوده و هرروز به بهانهای قانون را کنار گذاشته است. بنابراین با این کارها مسائل حل نمیشود. باید فکر کلانی داشته باشیم، باید کاری کنیم که مسائل اصلی و زیربنایی نهادینه شود، نه این که بعد از سی - چهل سال هنوز هم مشکوک باشد و با آن برخوردی شعاری بشود. وقتی از عمق دل باور کردند و فهمیدند اسلام و اقتضای اسلام همین است، آنهایی که واقعاً مسلمانند پای آن میایستند و برای آن جان هم میدهند، اما وقتی باور نکردند، میگویند حالا آخوندها چیزهایی گفته و نوشتهاند؛ این بحثها زیر و رو زیاد دارد و اختلافنظر زیاد است! در آخر هم یا آدم کجسلیقهای را پیدا میکنند و فتوایش را میگیرند، یا فتوایی میتراشند تا در مقابل، به آن استناد کنند. حالا اگر شما صد تا فقیه داشته باشید که همه حکمی داده باشند و در مقابل، کسی سخن خلافی گفته باشد، اگر دلشان با آن حکم مخالف باشد، سخن این یکی را میگیرند و همه چیز را فراموش میکنند.
ادامه دارد...