قسمت دوم
برخورد عادلانه
نگاه عدالت محور امام به یاران خود و شخص بنیصدر، یکی دیگر از ویژگیهای اخلاق سیاسی امام است که نه تنها در این برهه از انقلاب، بلکه در تمام مقاطع زندگی او به وضوح آشکار است. براساس همین نگاه بود که امام امر به سکوت و سخنرانی نکردن شهید رجایی، شهید بهشتی، آیت الله خامنهای، حجت الاسلام و المسلمین هاشمی و بنیصدر کرد و خواستار تشکیل هیئتی متشکل از نمایندة تمام افراد شدند تا هر یک از تخلفات را بررسی کنند. در حقیقت، از این تاریخ به بعد، امام وارد مرحلة برخورد قانونی میشود؛ و این به معنی پایان نقش هدایتی و اخلاقی و انسانی نیست. امام طی حکمی، آیت الله مهدوی کنی را نیز به نمایندگی خود برای نظارت بر حل اختلاف تعیین کرد: «جناب عالی را به نمایندگی خویش تعیین نموده تا با نمایندهای که جناب آقای بنیصدر و نمایندةدیگری که جناب حجت الاسلام آقای بهشتی و جناب حجت الاسلام آقای هاشمی رفسنجانی و جناب آقای رجایی تعیین مینمایند، موارد تخلّفات از حقوق قانونی هر یک رسیدگی بنمایند. و نیز در زمان جنگ که زمانی استثنایی است، به اقوال و اعمال هر کس که موجب اختلاف و تشنج در کشور میشود، رسیدگی بنمایند. انتظار میرود که آنچه را به عهدة آقایان گذاشته شده است که یک تکلیف شرعی است، قاطعانه و بدون غمض عین عمل نمایند.»25
سخنرانی تحریکآمیز بنیصدر در جمع پرسنل نیروی هوایی در شیراز و مصاحبههای جنجالی مطبوعاتی و رادیو – تلویزیونی وی موجب شد تا هیأت حل اختلاف، بنیصدر را به عنوان تخطّی از بیانیة امام و قانون اساسی محکوم نماید. تخلفات بنیصدر به قدری بود که مرحوم شهاب الدین اشراقی، نماینده آقای بنیصدر هم طی نامهای، استعفای خود را از نمایندگی وی اعلام نمود. تعطیل شدن برخی از مطبوعاتِ آشوبطلب توسط دادستانی، حمایت مردمی را در پی داشت و برخورد مردم ایلام با بنیصدر در ممانعت آنان از ورود وی به این شهر با شعار «مرگ بر منافق» و ... موجب شد تا امام او را از فرماندهی کل قوا بر کنار نماید؛ «آقای ابوالحسن بنی صدر از فرماندهی نیروهای مسلح بر کنار شدهاند.»26 و مجلس در پی این حرکت بنا بر وظیفة قانونی، رأی به عدم کفایت سیاسی بنیصدر داد و امام هم بنا بر احترام به رأی نمایندگان مردم طی حکمی دستور به عزل بنیصدر دادند:
«بسم الله الرحمن الرحیم
پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنیصدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم.»27
اول تیر ماه 60
برخورد قانونی امام با شخص بنیصدر، هرگز مانع نشد تا رفتار اخلاقی و الهی را با این فرد کنار بگذارد. امام دوست داشت بنیصدر به دامان اسلام و ایران و به آغوش پر مهر و محبت مردم بازگردد و قربانی دسیسههای دشمنان داخلی و خارجی نشود. او هدایتگرانه و همچون طبیبی دردشناس، نگران حال بیمار خود بود. ایشان نگران آخرت بنیصدر هم بود و حتی پس از فرار بنیصدر نیز او را نصیحت کرد. سخنان امام در حقیقت، یک منشور اخلاقی برای همة مسئولان سیاسی کشور است. امام از حق خود گذشت تا کسی برای بازگشت بنیصدر به دامان اسلام و انقلاب، او را مورد تعرّض قرار ندهد: «من الآن هم نصیحت میکنم آقای بنیصدر را به اینکه مبادا در دام این گرگهایی که در خارج کشور نشستند و کمین کردند، بیفتید و این آبرویی که از دست دادید، بدتر بشود. من علاقه دارم که تو بیشتر از این خودت را تباه نکنی. من علاقه دارم که همة اشخاصی که در این مملکت زندگی میکنند، یک زندگی انسانی – الهی باشد... چنانچه توبه کنی و برگردی و علاقة خودت را از این گروههای مفسد، فاسد جنایتکار سلب کنی و در یک کناری بنشینی، مشغول تصنیف و تألیف بشوی، صلاح تو است. اگر شما آن نصیحتی را که آن روز با حال بیماری در بیمارستان به شما کردم گوش کرده بودید، امروز این طور نبود و من نمیخواستم باشد. آن روز من [در] یکی از حرفها که اساس همه گرفتاری های بشر است، تنبّه دادم که «حُبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة»؛ تمام خطاهایی که از ماها صادر میشود، روی این حبّ نفس و جاه و مال و منال است. اگر این کلمه را گوش کرده بودید و هواهای نفسانی را زیر پا گذاشته بودید، این طور نمیشد... این گذشت؛ و ناگوار گذشت. من نمیخواستم این طور بشود؛ لکن باز برای هر کس – هر کار بکند – جای توبه هست. درِ توبه باز است. رحمت خدا واسع است. شما توبه کن و یک قدم طرف خدا برو و پشت به هوای نفسانی بکن، خداوند میپذیرد تو را. آبروی تو را اعاده میدهد... من خیر شما را میخواهم. من حق خودم را بخشیدم به شما. هر چه بد گفتید، بخشیدم؛ لکن خیر شما را میخواهم که از این خطاها که تاکنون شده است، دست بردارید و با ملت حسابتان را یکی کنید و با این گروههای مختلفی که میخواهند از حیثیت شما برای خودشان کسب وجاهت کنند... شما وجاهتتان را از دست میدهید. از اینها ببُرید و به اسلام، به همان چیزی که عقیده به آن دارید، لکن هوای نفس نمیگذارد، برگردید.»28