سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مبانی اندیشه ای امام خامنه ای

اگر بخواهیم در باب نگاه حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای به علوم انسانی به بحث و فحص بپرداریم بلا شک اولی ترین مسیر، پرداختن به مبانی و مبادی اندیشه ای ایشان است.در این باب احاطه تام معظم له بر مبادی و مبانی «حکمت عملی» آشکار است. حکمت عملی نزد فلاسفه و حکمای اسلامی درسه مولفه «تهذیب نفس و اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن» سامان می یافت که فصل مشبعی از آرا و نظریات اندیشه اجتماعی- سیاسی اسلامی را شامل می شود. بنابراین احاطه داشتن بر مبانی و مبادی آن برای اداره جامعه اسلامی ضروری و اساسی است و رهبری حکیم انقلاب هم از این خصیصه به نیکی بهره برده اند. این امر، یعنی اهمیت حکمت عملی در واقع ریشه در فلسفه اجتماعی- سیاسی «جمهوری اسلامی» هم دارد و از خصایص بنیادی آن محسوب می شود؛ خصیصه ای که همان قدر که حکمت نظری را گرامی می دارد، حکمت عملی و تطورات منطقی زمان و مکان را هم مطمح نظر خود قرار می دهد.
پس از ارتحال امام خمینی(ره)، معاندان این فلسفه اجتماعی- سیاسی گمان می بردند که جمهوری اسلامی از ناب گرایی تهی شده است و پس از امام(ره) جمهوری اسلامی با «فقدان ولایت» مواجه خواهد شد. حتی کسانی که نه جزو معاندین، بلکه در زمره «مخالفین» بودند هم ساده دلانه می گفتند که قبای ولایت فقیه، فقط برازنده قامت امام(ره) است و پس از ایشان دیگر ادامه این امر میسور نیست. اینان عمدتا غافل از این بودند که «ولایت فقیه» امری برآمده از اولا و بالذات هاست و سیر حضوری آن، کاملا قابلیت امتداد معنوی را دارد و حتی اگر این امتداد معنوی کاملا مطابق با آن «معنویت اولی» نباشد، باز هم به سبب اتقان نقلی، عقلی و فلسفی تئوری ولایت فقیه، همان ویژگی ها هرچند در ساحتی تمایز یافته تر، می تواند حضور فلسفی خود را اعلام کند و همان حقانیت و مقبولیت را به منصه ظهور برساند.
امام خامنه ای، در واقع ادامه دهنده مسیر عملی حکمتی هستند که در پس هر امر حق و حقانیت حضور، پای مقبولیت مردمی را هم به میان می کشد و جمعی ناگسستنی را جلوه می دهد. دوران زعامت ایشان هم تا به حال همین وجه را سامان داده است و ایشان به عنوان شاگرد ممتاز مکتب فقهی، فلسفی و عرفانی حضرت امام خمینی(ره) چنان طراوت و تیزهوشی از خود نشان داده اند که هم حقانیت نظری ولایت فقیه استحکام بیش از پیش یافته و هم مقبولیت مردمی رهبر و ولی را به طریقی شایسته امتداد داده اند. تندبادهای سیاسی و بعضا نظری که در دوران زعامت ایشان رخ داد، هر کدام می توانست خدشه هایی بنیادین بر بنای «جمهوری اسلامی» وارد آورد، اما حفظ بی نظیر وجه مقبولیت و جمهوریت نظام توسط ایشان باعث شد که ملت با شعف و شوری مجاهدانه، در عرصه های عمومی حاضر باشند تا از این رهگذر هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی حقانیت و مقبولیت جمهوری اسلامی محفوظ باقی بماند. ریشه این امر را باید در اندیشه سیاسی معظم له جست وجو کرد، ایشان در واقع اندیشه های امام خمینی (ره) در باب ولایت فقیه و ماهیت حکومت اسلامی را بسط دادند و ترجمان عملی از آن ارائه کردند که تاکنون از حقانیت و مقبولیت نظام به بهترین وجه حراست معنوی و عملی کرده است.
آرای معظم له، به طور مشخص جمعی است میان حقانیت و مقبولیت که ریشه در حکمت صدرایی و آرای ملاصدرا حکیم بزرگ عالم اسلامی دارد. در اندیشه ملاصدرا که حضرت امام(ره) هم از قائلین به آن بودند و اساسا تفکر فلسفی و هستی شناختی ایشان براساس مولفه های آن سامان یافته بود، هدایت مردم بخشی از انسان شناسی و سلوک عارفانه است و بدون هدایت عامه اساسا این سلوک کامل نمی شود، در سفر چهارم، اسفار اربعه ملاصدرا، حکیم به میان مردم می آید و احساس می کند مسوولیت و رسالتی الهی بر دوش دارد که متضمن هدایت مردم به سوی خداست. در اینجا ما با یک امر «حق و حقیقت گرایانه» مواجهیم؛ یعنی علاوه بر مطمح نظر قراردادن ادله فقهی و عقلی ولایت فقیه، بستر عرفانی و فلسفه آن، متضمن این امر است که حکیم عارف، هدایت خلق را به مثابه یک سلوک عرفانی می بیند، در وجه دیگر و در باب مسائل فقهی، حکومت از جمله ضروریات اسلام است و اجرای احکام دین اصلی انکار نشدنی است، پس نیاز به عالم آگاه و مدبری است که عنان امور را در کف خود گیرد و به اجرای احکام دین بپردازد. این مقولات جزو بدیهیات شرعی و فلسفی و در یک کلام «وجه حقانیت» جمهوری اسلامی است. در این میان اما این ایده های متعالی چگونه باید تحقق سیاسی- اجتماعی و فرهنگی بیابد؟ در پاسخ به این سوال است که وجه مقبولیت و حضور مردمی مطرح می شود. مشخص است که مردم و آحاد جامعه در این میان «حق و تکلیف» دارند. حق آنان این است که در حاکمیت منشأ اثر باشند و این اثر همانا «پذیرش وجه حقانیت» و اعلام قبولی آنان است و بدون این پذیرش امکان تحقق وجه حقانیت وجود ندارد. در حقیقت خواست و اراده مردم برای پذیرش حقیقت گرایی است که امکان بروز و ظهور آن را می دهد و این حق مردم است که در شوون مختلف، نقش آفرینی کنند. بنابراین جمع میان وجه مقبولیت و حقانیت، همان چیزی است که در گزاره «مردم سالاری دینی» مستقر و موجود است. گزاره مردم سالاری دینی، فصل مشبع و مهمی از اندیشه های رهبر حکیم انقلاب را تشکیل می دهد و ایشان به طرق مختلف و در خطابه های گوناگونی به تبیین این امر پرداخته اند و هم در وجوه ایجابی و هم در وجوه سلبی به شرح و بسط آن پرداخته اند. در وجه ایجابی، رهبری حکیم ما، هم مختصات شرعی حقانیت را ترسیم کرده اند و هم حدود و ثغور مقبولیت را و از این حیث می توان گفت، با بسط آرای امام
  خمینی (ره)، پاسخ مهمی به سوال کنه مشروعیت که در فلسفه سیاسی مطرح است، داده شده است. پرسش مهم فلسفه سیاسی این است که از چه کسی باید اطاعت کرد؟ پاسخ افلاطون «فیلسوف- شاه» بود که در حقیقت موج اول فلسفه سیاسی را در جهان سامان بخشید اما پس از آن، پاسخ متاخر این بوده است که «از کسی که مورد قبول مردم باشد». در اینجا با ملاک فلسفه اسلامی، پرسش مهم این است که «چرا باید از کسی که مورد قبول مردم است، اطاعت کرد». پاسخ حضرت امام خمینی(ره) و آیت الله العظمی امام خامنه ای به عنوان شاگرد ممتاز مکتب ایشان، حاکمیت فقها و زعامت یک فقیه را دربر می گیرد و حسب هستی شناسی فلسفه صدرایی و برای جنبه عینی دادن به این امر ذهنی، وجه مقبولیت هم به امر ذهنی اضافه می شود. در اینجا مشروعیت، حاوی دو مقوله «حقانیت» و «مقبولیت» است؛ یعنی آنجایی که قرار است حکم قضیه «ثابت» شود، باید «اثبات» نیز در میدان حاضر باشد.

 منبع:مرکز اسناد انقلاب اسلامی.امیر علی محقق


+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/14ساعت 2:30 عصرتوسط شاهد | نظر
آیت الله خامنه ای، ستاره تابناک انقلاب

 

روایت انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای به رهبری از زبان خود ایشان در بیاناتی که در دیدار عمومی به مناسبت روز ولادت باسعادت حضرت جواد در 23 آذر ماه 73 ایراد فرمودند خالی از لطف نیست: "... آن روزی که در مجلس خبرگان، بعد از رحلت امام رضوان‌اللَّه‌علیه - آن روزِ اوّل که بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم - بحث کردند چه کسی را انتخاب کنیم و بالاخره اسم این بنده‌ی حقیر به میان آمد و اتّفاق کردند بر این‌که این موجود حقیر ضعیف را به این منصب خطیر انتخاب کنند، من مخالفت کردم؛ مخالفت جدّی کردم. نه این‌که می‌خواستم تعارف کنم؛

 

14 خرداد 1368 نه یک پایان که یک آغاز بود. اگرچه ملت ایران در غم از دست دادن مراد، پیشوا و رهبر خود خمینی کبیر (ره) به سوگ نشست و جامه سیاه بر تن کرد لیک با برگزیدن خلف صالح وی برای تداوم رهبری و استمرار ولایت، داغ فراق خمینی التیام یافت و شور و امید به دلهای داغدار ملت بازگشت.

"این جانب که خود را شاگردی متواضع و فرزندی مطیع و مریدی دلباخته آن روح الله می دانم، این توفیق را داشته ام که در تمام مدت ده سال و چند ماه پس از ورود رهبر کبیر به ایران، تا لحظه عروج آن روح ملکوتی، از آن سرچشمه فیاض سیراب شده و لحظه لحظه جریان مبارک آن هدایت الهی را با همه وجود خود لمس کنم. سخن و اشارت او، اندیشه و نصیحت او، دستور و توصیه او، و بالاخره عمل و رفتار او، عطیه های گوناگونی بود که سخاوتمندانه از آن قله مصفا می جوشید و معدودی از یاران او را که در دامنه بودند، پیوسته بهره مند می کرد."

جملات فوق، بخش هایی از پیام "حضرت آیت الله خامنه ای مقام معظم رهبری " ،به ملت ایران در تاریخ 18 خرداد سال 68 است که بیانگر پیوند عمیق ایشان با امام خمینی (ره) است.

معظم له افزودند:" درس او، تنها آن نبود که در حوزه علمیه از او فرا گرفتیم، یا در دوران شانزده ساله مبارزه از دور و نزدیک، به جان نیوشیدیم؛ بزرگترین و ماندگارترین درس او، آن بود که در این ده سال، همچون آیات حکمت به جان و دل خریدیم و در لوح ضمیر ثبت کردیم. به کمک و اراده الهی، هیچ حادثه و هیچ انگیزه ای نخواهد توانست آن را که بخشی از وجود ماست، از ما جدا کند، و این جانب در مسئولیت خطیر و جدید خود، ملتزم و متعهدم که مو به مو، آن درسهای الهی را به کار بندم".

اصل یکصد و هفتم قانون اساسی ،در باره تعیین رهبر بیان می دارد که پس از مرجع عالیقدر تقلید و رهبر کبیر انقلاب جهانی اسلام و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت آیت الله العظمی امام خمینی که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته شده و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است.

در روز 14 خردادماه سال1368 که مردم در غم از دست دادن رهبر و مقتدای خود خمینی کبیر به سوگ نشسته بودند، اعضای مجلس خبرگان رهبری طی اجلاس ویژه ای ، تصمیم تاریخی و تعیین کننده خود را درباره جانشینی امام راحل و انتخاب رهبر جدید اتخاذ کردند و "حضرت آیت الله خامنه ای " را که در آن زمان عهده دار سمت ریاست جمهوری بود برای تصدی این مسئولیت خطیر برگزیدند.

بینش روشن درباره اسلام و علوم اسلامی ، قدرت استنباط در فقه و حقوق اسلامی، آگاهی و شناخت وسیع در مورد مسائل زمان و مقتضیات عصر حاضر و نیز شجاعت ، تدبیر و مدیریت قوی در حضرت آیت الله خامنه‌ای، از جمله عوامل انتخاب مجلس خبرگان بود. ایشان از مبارزان نخستین انقلاب از سال 1342 بود و پس از پیروزی انقلاب ،همواره در مراکز مهم و حساسی هم چون شورای عالی دفاع ، حزب جمهوری اسلامی ، امامت جمعه تهران ، مجلس خبرگان و ریاست جمهوری مسوولیت هایی داشتند.

مقام معظم رهبری در خصوص عهده دار شدن مسوولیت خطیر رهبری و ادای تکلیف در این خصوص در سخنانی در مراسم بیعت ائمه جمعه سراسر کشور در دوازدهم تیرماه 68 چنین فرمودند:" برای این مسؤولیت، از خدا استمداد کردم و باز هم استمداد می‏کنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم تا بتوانم این مسؤولیت را در حد وسع خودم - که تکلیف هم بیش از وسع نیست - با قدرت و قوت و حفظ شان والای این مقام، حفظ کنم و انجام بدهم. این، تکلیف من است که امیدوارم ان شاء الله شمول لطف و ترحم الهی و دعای ولی عصر (عج) و مؤمنین صالح باشم."

اما روایت انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای به رهبری از زبان خود ایشان در بیاناتی که در دیدار عمومی به مناسبت روز ولادت باسعادت حضرت جواد در 23 آذر ماه 73 ایراد فرمودند خالی از لطف نیست: "... آن روزی که در مجلس خبرگان، بعد از رحلت امام رضوان‌اللَّه‌علیه - آن روزِ اوّل که بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم - بحث کردند چه کسی را انتخاب کنیم و بالاخره اسم این بنده‌ی حقیر به میان آمد و اتّفاق کردند بر این‌که این موجود حقیر ضعیف را به این منصب خطیر انتخاب کنند، من مخالفت کردم؛ مخالفت جدّی کردم. نه این‌که می‌خواستم تعارف کنم؛ نه. او خودش می‌داند که در آن لحظات در دل من چه می‌گذشت. "

معظم له چنین ادامه می دهند:" رفتم آن‌جا ایستادم و گفتم آقایان! صبر کنید، اجازه بدهید. اینها هم ضبط شده، موجود است. هم تصویرش هست، هم صدایش هست. شروع کردم به استدلال کردن که مرا برای این مقام انتخاب نکنید. گفتم نکنید؛ هر چه اصرار کردم، قبول نکردند. هر چه من استدلال کردم، آقایان، مجتهدین و فضلایی که آن‌جا بودند، جواب دادند. من قاطع بودم که قبول نکنم؛ ولی بعد دیدم چاره‌ای نیست. چرا چاره‌ای نیست؟ زیرا به گفته‌ی افرادی که من به آنها اطمینان دارم، این «واجب» در من «متعیّن» شده است. یعنی اگر من این بار را برندارم، این بار بر زمین خواهد ماند. این‌جا بود که گفتم قبول می‌کنم. چرا؟ چون دیدم بار بر زمین می‌ماند. برای این‌که بار بر زمین نماند، آن را برداشتم. اگر کس دیگری آن‌جا بود، یا من می‌شناختم که ممکن بود این بار را بردارد و دیگران هم او را قبول می‌کردند، یقیناً من قبول نمی‌کردم. بعد هم گفتم پروردگارا! توکّل بر تو. خدا هم تا امروز کمک کرد. "

حضرت آیت الله خامنه ای پس از چند روز و در کسوت رهبری نظام مقدس جمهوری اسلامی و در تاریخ هجدهم خرداد 68 در اولین پیام خود به ملت ایران بر لزوم وحدت و حفظ آمادگی مردم در صحنه برای خنثی سازی توطئه دشمنان اسلام و ایران تاکید کردند.
رهبر معظم انقلاب ، در تشریح توطئه دشمنان انقلاب و ایران پس از رحلت امام بزرگوار (ره) می‏فرمایند: «با رحلت امام خمینی (ره) طیف وسیع دشمنان اسلام - که در صفوف مقدم معارضه با جمهوری اسلامی بودند - این امید را پنهان نکردند که جمهوری اسلامی در غیاب پدید آورنده و پروراننده‏ی خود، نیروی دفاع و رشد را از دست ‏بدهد و چون کودکی بی‏صاحب، احساس ضعف و درماندگی کند، یا به کلی از پای درآید و یا به ناچار به دامان این و آن پناه برد... »

آری ، دشمنان انقلاب دلخوش کرده بودند که با ارتحال امام خمینی (ره )، نظام جمهوری اسلامی دچار تشتت و تفرقه خواهد شد و زمام اداره امور کشور در میان همه دشواری ها، توطئه‏ها و خباثت های داخلی و خارجی از دست خواهد رفت و آنها به آرزوی چند ساله خود مبنی بر سرنگونی نظام خواهند رسید، لیک به زودی دریافتند که این سودای خامی بیش نیست و خبرگان رهبری، با درایت و قوت برترین و صالح ترین فرد را برای رهبری برگزیده است ، رهبری ، آگاه ،شجاع ، مدیر و مدبر که راه امام در وجود وی و رهبری شایسته او تداوم یافت و بیمه شد.


 


+نوشته شده در یکشنبه 90/2/11ساعت 12:6 صبحتوسط شاهد | نظر
عزل منتظری

متن نامه نگاری های میان امام خمینی و آقای منتظری

امام خمینی:آقای منتظری! چه خدمت ارزنده‌ای به استکبار کرده‌اید

 

امام خمینی: آقای منتظری! شما معتقدید لیبرال‌ها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند...به قدری مطالبی که می‌گفتید دیکته شده منافقین بود که من فایده‌ای برای جواب به آنها نمی‌دیدم...می‌بینید که چه خدمت ارزنده‌ای به استکبار کرده‌اید.و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم.

 


 آقای «حسینعلی منتظری» در سال 1364 با تصمیم مجلس خبرگان رهبری به قائم مقامی امام خمینی برگزیده شد.در آن زمام شخصی به نام «سید هادی هاشمی» علاوه بر این که داماد آقای منتظری بود، ریاست دفتر و بیت او را نیز بر عهده داشت.برادر این شخص «سید مهدی هاشمی» که صاحب نفوذی قابل توجه در برخی نهاد های انقلابی از جمله سپاه بود با همراهی و تاییدات سید هادی فعالیت های خرابکارانه و اختلاف برانگیزی را در کشور سازماندهی کردند.طی سه سال بعد آقای منتظری با پشتیبانی کورکورانه از سید هادی و سید مهدی هاشمی مسیری را در پیش گرفت که وی و بیتش را در رویارویی کامل با امام خمینی و انقلاب اسلامی قرار داد. دستگیری سید مهدی هاشمی و طرفدارانش و افشا شدن مفاسد اخلاقی و چندین فقره قتل عمد توسط آنان ، سید مهدی را به پای چوبه دار برد و تقابل و رویارویی آیت الله منتظری با امام را به اوج خود رساند که نشانه های آن را می توان در متن بسیار دردناک نامه امام خمینی به آقای منتظری در تاریخ ششم فروردین 1367 به خوبی مشاهده کرد. امام خمینی که پس از ارسال این نامه به آقای منتظری ، قصد داشت با انتشار عمومی آن در اخبار ساعت 14ششم فروردین سال 1367 مهر پایانی بر اختلاف افکنی های بیت آقای منتظری بزند، با اصرار برخی رجال کشوری از این تصمیم منصرف شد و تنها 9 سال بعد بود که به دنبال سخنرانی تفرقه افکنانه آقای منتظری ، متن کامل این نامه منتشر شد که به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای منتظری

با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمه‌ای برایتان می‌نویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشته‌اید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم می‌دانم؛ خدا را در نظر می‌گیرم و مسائلی را گوشزد می‌کنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست
لیبرال‌ها و از کانال آنها به منافقین می‌سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده‌اید.


شما در اکثر نامه‌ها و صحبت‌ها و موضعگیری‌هایتان نشان دادید که معتقدید لیبرال‌ها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که می‌گفتید دیکته شده منافقین بود که من فایده‌ای برای جواب به آنها نمی‌دیدم.


مثلاً در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را
منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می‌بینید که چه خدمت ارزنده‌ای به استکبار کرده‌اید. در مساله مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همه متدینین متدین‌تر می‌دانستید و با اینکه برای تان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام می‌دادید که او را نکشید. از قضایای مثل قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمی‌باشید و به طلابی که پول برای شما می‌آورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمد الله از این پس شما مساله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً  مقدم بر نظر خود می‌دانید -که مسلماً منافقین صلاح نمی‌دانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی می‌شوید که آخرتتان را خراب‌تر می‌کند-، با دلی شکسته و سینه‌ای گداخته از آتش بی‌مهری‌ها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت می‌کنم دیگر خود دانید:

1 - سعی کنید
افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرال‌ها نریزد.


2 - از آنجا که
ساده‌لوح هستید و سریعاً تحریک می‌شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.


3 - دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.


4 - نامه‌ها و سخنرانی‌های منافقین که به وسیله شما از رسانه‌های گروهی به مردم می‌رسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحی له الفدا- و خون‌های پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه
در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.


و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده‌لوح می‌دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیل‌کرده که مفید برای حوزه‌های علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلما تکلیف دیگری دارم و می‌دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی‌کنم. و الله قسم، من با نخست‌وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می‌دانستم. و الله قسم، من رای به ریاست جمهوری بنی‌صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.


سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشم‌پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بسته‌ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی‌دارم.


من کار به تاریخ و آنچه اتفاق می‌افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بسته‌ام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم.
تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تاثیر دروغ‌های دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش می‌کنند نگردند. از خدا می‌خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هر چه هست اوست. و السلام.

یکشنبه 6 / 1 / 68

روح‌الله الموسوی الخمینی




به دنبال انصراف امام خمینی از انتشار عمومی نامه 6فروردین 1367، آقای منتظری که پس از دریافت نامه ششم فروردین، بیم برباد رفتن باقی مانده اعتبار خود را داشت ، بلافاصله متن استعفای خود را از قائم مقامی رهبری تنظیم کرده و به امام خمینی عرضه نمود. متن استعفا مزبور به این شرح است:

بسم اللّه الرحمن الرحیم.

محضر مبارک آیت اللّه العظمى امام خمینى - مدظله العالى

پس از سلام و تحیت، مرقومه شریفه مورخ 6/1/68 واصل شد.

ضمن تشکر از ارشادات و راهنماییهاى حضرتعالى به عرض مى رساند، مطمئن باشید همان طور که از آغاز مبارزه تاکنون در همه مراحل همچون سربازى فداکار و از خود گذشته و مطیع در کنار حضرتعالى و در مسیر اسلام و انقلاب بوده ام، اینک نیز خود را ملزم به اطاعت و اجراى دستورات حضرتعالى مى دانم، زیرا بقا وثبات نظام اسلامى مرهون اطاعت ازمقام معظم رهبرى است.


براى هیچ کس قابل شک نیست که این انقلاب عظیم تا کنون در سایه رهبرى و ارشادات حضرتعالى از خطرات مهمى گذشته ، و دشمنان زیادى همچون منافقین کوردل، که دستشان به خون هزاران نفر از مردم و شخصیتهاى عزیز ما و از جمله فرزند عزیز خود من(1) آغشته است، و سایر جناحهاى مخالف و ضد انقلاب و سازشکار و لیبرال‌مآبهاى کج فکر را رسوا واز صحنه خارج نموده است.


آیا جنایات هولناک وضربات ناجوانمردانه این روسیاهان کوردل به انقلاب و کشور و ملت عزیز و فداکار ما فراموش شدنى است؟ و اگر بلندگوهاى آنان و رادیوهاى بیگانه خیال مى کنند با جوسازیها و نشر اکاذیب و شایعه پراکنیها به نام اینجانب مى توانند به اهداف شوم خود برسند و در همبستگى ملت ما رخنه کنند، سخت در اشتباهند.


و راجع به تعیین اینجانب به عنوان قائم مقام رهبرى، خود من از اول جدا مخالف بودم، و با توجه به مشکلات زیاد و سنگینى بار مسئولیت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است و اکنون نیز عدم آمادگى خود را صریحا اعلام مى کنم و از حضرتعالى تقاضا مى‌کنم به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آینده اسلام و انقلاب و کشور را قاطعانه در نظر بگیرند و به من اجازه فرمایید همچون گذشته یک طلبه کوچک و حقیر در حوزه علمیه به تدریس و فعالیتهاى علمى و خدمت به اسلام و انقلاب، زیر سایه رهبرى حکیمانه حضرتعالى، اشتغال داشته باشم و اگر اشتباهات و ضعفهایى که لازمه طبیعت انسان است رخ داده باشد، انشاءاللّه با رهبریهاى حضرتعالى مرتفع گردد و از همه برادران و خواهران عزیز و علاقه‌مند تقاضا مى کنم مبادا در مورد تصمیم مقام معظم رهبرى و خبرگان محترم، به بهانه حمایت از من، کارى انجام دهند و یا کلمه اى بر زبان جارى نمایند، زیرا مقام معظم رهبرى و خبرگان جز خیر و مصلحت اسلام و انقلاب را نمى خواهند.

امید است این شاگرد مخلص را همیشه از راهنماییهاى ارزنده خود بهره مند، و از دعاى خیر فراموش نفرمایید.

والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته .
7 / 1 / 68 - حسینعلى منتظرى



امام خمینی ، در پی دریافت استعفای آقای منتظری، طی نامه ای که متن آن در صحن مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری قرائت شد، وی را از قائم مقامی رهبری معزول نمود. متن نامه امام خمینی به این شرح است:

بسم اللّه الرحمن الرحیم

جناب حجت الاسلام و المسلمین آقاى منتظرى - دامت افاضاته با سلام و آرزوى موفقیت براى شما، همانطور که نوشته اید رهبرى نظام جمهورى اسلامى کار مشکل و مسئولیت سنگین و خطیرى است که تحملى بیش از طاقت شما مى خواهد و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم، و در این زمینه هر دو مثل هم فکر مى کردیم.


ولى خبرگان به این نتیجه رسیده بودند، و من هم نمى خواستم در محدوده قانونى آنها دخالت کنم.


از اینکه عدم آمادگى خود را براى پست قائم مقامى رهبرى اعلام کرده اید پس از قبول، صمیمانه از شما تشکر مى نمایم.


همه مى دانند که شما حاصل عمر من بوده اید، و من به شما شدیدا علاقه مندم.


براى اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت مى کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید، و از رفت و آمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهورى اسلامى خود را جا مى‌زنند، جدا جلوگیرى کنید.
من این تذکر را در قضیه مهدى هاشمى هم به شما دادم.


من صلاح شما و انقلاب را در این مى بینم که شما فقیهى باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند.
از پخش دروغهاى رادیو بیگانه متاثر نباشید.


مردم ما شما را خوب مى شناسند، و حیله هاى دشمن را هم خوب درک کرده اند که با نسبت هر چیزى به مقامات ایران کینه خود را به اسلام نشان مى دهند.


طلاب عزیز، ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامه ها، و رادیو - تلویزیون، باید براى مردم این قضیه ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسائلى است که مقدم بر هر چیز است، و همه باید تابع آن باشیم.
جنابعالى انشاءاللّه با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمى مى بخشید.

والسلام علیکم.
8 / 1 / 68 

 


+نوشته شده در پنج شنبه 90/2/1ساعت 2:32 عصرتوسط شاهد | نظر