قسمت دوم ، تاریخ خبر:25/2/90
نشانه های تفکر فراماسونری در جریان انحرافی
اشاره: مدتهاست جریانی انحرافی در دولت نفوذ کرده و هر از چندی با بیان مطالب غیر کارشناسانه، فضای جامعه را دچار تنش و اضطراب میکند. در باره نوع گفتمان و علل پرداختن به این گونه مسایل، دیدگاههای متفاوتی مطرح شده است. عدهای آن را محصول شهرت طلبی و برخی ورود غیر متخصص در حوزه کارشناسی ذکر کردهاند ولی حقیقت مطلب آن است که آیت ا... مصباح آن را دریافت و نسبت به خطر شکلگیری آن هشدار داد: " امروزه در دورن جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است، و همانطور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پیش آمد، امروز نیز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه میکند و تحت پوشش آن حرف خود را بیان میکند، یعنی قالب را حفظ و محتوا را عوض میکند." (پایگاه اطلاع رسانی آثار آیت ا... مصباح یزدی، 24/01/1390) در باره شکل گیری فراماسونری و نفوذ آن در جامعه اسلامی ایران، لازم است ابتدا مبانی فراماسونری را بهخوبی بشناسیم و سپس با نشان دادن کدهایی از جریان شبه ماسونی نفوذی و تطبیق آن بر مبانی ماسونها، این مدعا را ثابت کنیم و سپس در صدد چاره جویی بر آییم. مبانی فراماسونری عبارتند از اومانیسم و انسان گرایی، ناسیونالیزم و ملی گرایی، کثرت گرایی دینی و پلورالیزم، دین زدایی و دین ستیزی. در قسمت قبل درباره اومانیزم و انسان گرایی مطالبی را تقدیم خوانندگان کردیم. در این بخش به باستانگرایی که یکی دیگر از مبانی ماسونها است میپردازیم.
2. ناسیونالیزم و باستان گرایی ===مهمترین رسالت فراماسونها رهایی بشر از دین است، به طوری که آنان " مهمترین تکلیف لژ بزرگ انگلستان را دین رهایی laisme دانستهاند؛ زیرا با قیود مذهبی، اهداف ماسونی هرگز پیش نخواهد رفت" (کتاب صبح، محمد خاتمی، ص22) ماسونهای انگلیسی با استناد به ماده 17 موافقتنامه سپتامبر 1929 میگویند: "در لژها نباید به هیچ وجه راجع به مسایل مذهبی و سیاسی صحبت شود" (همان، ص24) در این راستا فراماسونها به جای دین و ارزشهای دینی، گرایشهای قومیتی و ملی گرایانه مینشانند تا بتوانند تا حدودی خلأ دین را برای اعضای خود جبران کنند. دکتر موسی حقانی، نویسنده و محقق ارجمند، در کتاب خود بر این نکته تاکید میکند که " ترویج ناسیونالیزم مبتنی برعصمت (شوونیسم) در کنار مذهبزدایی و غرب گرایی از دیگر اقدامات ماسونها بود.احیای باستانگرایی و تاریخ پیش از اسلام هدف مشترک وزارت مستعمرات بریتانیا و سازمان فراماسونری در ایران و سایر کشورهای اسلامی بود. این حرکت در تاریخ معاصر از آخوندزاده، ملکم خان، آقاخان کرمانی و... آغاز شد و دیگر فراماسونها نظیر فروغی و پیرنیا آن را پی گرفتند. هدف این جریان معرفی اسلام بهعنوان عاملی مخرب در تاریخ ایران و عنوان نمودن این مطلب بود که تاریخ ایران پیش از اسلام، درخشان تر از ایران بعد از اسلام است. برای اثبات این فرضیه موهوم تاریخی، تمام قلمها به کار افتاد و آثاری نظیر کتابنامه خسروان اثر جلالالدین میرزا از شاگردان ملکم و آخوندزاده که در تمجید پادشاه ایران پیش از اسلام و به فارسی سره نوشته شده بود، نمایشنامه عشق و مردانگی اثر ابوالحسن فروغی که در تمجید ایران باستان به رشته تحریر درآمده بود. از پرویز تا چنگیز اثر تقی زاده، ایران باستان حسین پیرنیا، فرهنگ پهلوی اثر پرویز ناقل خانلری و... به رشته تحریر درآمد. وجه مشترک تمامی این آثار، بزرگنمایی آثار حکومتهای پیش از اسلام، در ایران میباشد و تأسف خوردن بر سقوط دولت ساسانی به دست مسلمین. حکومت پهلوی که اساس آن را فراماسونها پیریزی کرده بودند، نیز دقیقاً در همین راستا حرکت میکرد. با نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضاخان، وی قذاق بیسواد و قلدری را در حد و ردیف شاهان ساسانی و هخامنشی قرار داد. بعد از آن تمام شعرا و نویسندگان وابسته، پهلوی را وارث تاج و تخت کیان معرفی کردند و نشریات مختلف به ترویج این امر پرداختند و مقالات متعددی در خصوص مهرپرستی و زردشتی گری توسط اعضای لژ مهر و دیگر نویسندگان آن نوشته میشد....این روند نه تنها در جامعه بلکه در لژها نیز به نحو شدیدی دنبال میشد.(تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسی حقانی و موسی نجفی، به نقل از مجله مهر، سال اول، شماره اول ص3 و شماره 12 7) جریان فراماسونری ابتدا بر ارزشهای ملی گرایانه آب و خاک و خون و نژاد و باستان گرایی تاکید میورزد ولی در این مرحله توقف نمیکند؛ زیرا هدف آنها بسی بالاتر از ناسیونالیزم و ملی گرایی کشوری و منطقهای است و چه بسا در دراز مدت همین ملیگرایی افراطی محلی و منطقهای نیز موی دماغ آنها گردد. از این رو با طرح تفسیر جدیدی از ناسیونالیزم سعی میکنند آن را به میدانی سوق دهند که با فرهنگ پذیری غربی و ذوب شدن در فرهنگ واحد جهانی که همان فرهنگ فراماسونری و به عبارت دیگر همان اومانیزم و انسان گرایی به جای خداگرایی است سازگار باشد. در همین راستا محمود هومن، فرمانروای شورای عالی ایران، ضمن ارائه نگاهی فلسفی و اعتقادی از سلطنت، از ناسیونالیزم که او آن را میهن پرستی یا پاتریوتیسم مینامد، به نوعی وحدت فرهنگی یا کاسموپولیتیسم (حکومت جهانی) میرسد. وی ضمن رد نظراتی که میهن را به خاک، نژاد، زبان و... محدود میکند، میگوید: "... میهن جایی است که من در آن جا تربیت یافتهام و در آن جا اخلاق انسانی و تاریخ یک دسته از انسانها با یکدیگر هماهنگ شده است. اخلاق انسانی مفهومی کلی است و درباره همه انسانها درست است. اخلاق ایرانی با اخلاق یونانی تفاوت ندارد ولی تاریخ ما با تاریخ او تفاوت دارد و این جزئی بودن تاریخ دسته معینی از مردم است که مفهوم کلی اخلاق انسانی را محدود و تبیین میکند و باعث میشود که میهن مفهومی معین و محدود گردد." ( تاریخ تحولات سیاسی ایران به نقل از اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ..... گفتار بزرگ فرمانروای آیین اسکاتی در جشن طریقت 1351، ص 6) برای شکل گیری چنین اتحادی یعنی شکل گیری ناسیونالیزم جهانی و نشاندن انسان به جای خدا، " وی پیشنهاد میکند که ملتها به جای بزرگنمایی نقاط منفی تاریخ خود که شامل جنگها و نظایر آن میشود، به نکات انسانی تاریخ خود تکیه کنند که موجب وحدت ملتها میشود. این نکته اساس طرح حکومت جهانی ماسون میباشد که از آن به کاسموپولیتیسم تعبیر میشود." (مبانی فراماسونری، ص 206) با بیان این نکته، راز برخورد دوگانه ماسونها با مسأله ناسیونالیزم به دست میآید. در آثار مکتوب و موضع گیریهای ماسونها میبینیم آن جا که مسأله اسلام مطرح میشود، تکیه آنان بر ناسیونالیسم شوونیستی است و برتری عجم بر عرب مطرح میشود و آن جا که از سایر کشورها و ادیان به ویژه سلطة غرب و یهودیان سخن به میان میآید، تکیه آنها بر فرهنگ جهانی و انسانی و کاسموپولیتیزم پر رنگ و جدی میشود. " و صدالبته این مقدمهای است برای حکومت جهانی یهودیان و ماسونها که به نحوی جدی و آشکار توسط جمعیت طرفداران حکومت متحده جهانی و شیعه ایرانی آن جمعیت ایرانی طرفدار حکومت متحده جهانی تعقیب میشد. این جمعیت که وابسته به سازمان جهانی فراماسونری است، با مخفی نمودن این وابستگی و روی آوردن به فعالیتهای آشکار سیاسی، سعی در ایجاد حکومتی جهانی دارد که احکام آن ضمانت اجرایی داشته باشد." (همان) جریان فراماسونری در کشور سال هاست که به دنبال اجرایی کردن این نوع تفکر بوده است. پیش از انقلاب اسلامی ایران و در زمان رژیم پهلوی نیز این نوع تفکر فعال بود و رژیم پهلوی که محصول فعالیت جریان فراماسونری در کشور به شمار میآمد، با تمام ابزار و امکانات در صدد اجرایی کردن ناسیونالیسم ایرانی و سپس تشکیل حکومت جهانی از این سنخ بود. در همین راستا بهای آزادی دکتر شریعتی از زندان، نوشتن سلسله مقالاتی قرار داده میشود که در آن به جای اسلام، بر ملیت ایرانی تاکید شود. وی به دنبال آزادی از زندان، با نوشتن سلسله مقالاتی در کیهان با نام "بازگشت به خویشتن" به ترویج ملی گرایی و ناسیونالیزم پرداخت و از حمله اسلام به ایران که موجب مسلمان شدن ایرانیها شد، به "حمله تازیان به ایران" تعبیر کرد! شهید مطهری در بخشی از نامه دردمندانه اش خطاب به حضرت امام(ره) در باره این سری مقالات مینویسد: " درباره ملیت ایرانی قطعا تاکنون احدی از ملیت ایرانی به این خوبی و مستند به یک فلسفه امروز پسند دفاع نکرده است. شایسته است نام آن را "فلسفه رستاخیز" بگذاریم." منظور حزب رستاخیز است که محمد رضا شاه آن را حزب رسمی دولتی اعلام کرده بود و همه موظف بودند که در آن عضو شوند، شهید مطهری خلاصهای از مقالات دکتر شریعتی را این گونه برای امام توضیح میدهد: " خلاصه این مقالات که یک کتاب میشود، این بود که ملاک ملیت، خون و نژاد که امروز محکوم است، نیست؛ ملاک ملیت، فرهنگ است و فرهنگ به حکم این که زاده تاریخ است نه چیز دیگر، در ملتهای مختلف، مختلف است؛ فرهنگ هر قوم فرهنگ آن قوم است؛ هر قوم که فرهنگ مستمر نداشته نابود شده است؛ ما ایرانیان فرهنگ دو هزار و پانصد ساله داریم که ملاک شخصیت وجودی ما و من واقعی ما و خویشتن اصلی ماست، ولی در طول تاریخ حوادثی پیش آمد که خواست ما را از خود واقعی ما بیگانه کند ولی ما هر نوبت به خود آمدیم و به خود واقعی خود بازگشتیم،" ایشان سپس به سه جریانی که شریعتی آنها را از بین برنده "خود واقعی" ملت ایران معرفی کرده، اشاره میکند و مینویسد: شریعتی میگوید آن سه جریان عبارت بود از حمله اسکندر، حمله عرب، حمله مغول، در این میان وی بیش از همه درباره حمله عرب بحث کرده و نهضت شعوبیگری را تقدیس کرده است، آنگاه گفته است اسلام برای ما ایدئولوژی است و نه فرهنگ؛ اسلام نیامده که فرهنگ ما را عوض و فرهنگ واحدی به وجود آورد، بلکه تعدد فرهنگها را به رسمیت میشناسد همان طوریکه تعدد نژادی را یک واقعیت میداند؛ آیه کریمه "اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثی وَ جَعَلناکُم شُعوباً وَ قَبائِلَ..." ناظر به این است که اختلافات نژادی و اختلافات فرهنگی که اولی ساخته طبیعت است و دومی تاریخ، باید به جای خود محفوظ باشد؛ ادعا کرده است که ایدئولوژی ما روی فرهنگ ما اثر گذاشته و فرهنگ ما روی ایدوئولوژی ما، لهذا ایرانیت اسلامی شده است و اسلام ما اسلام ایرانی شده است. شهید مطهری میافزاید: این بیان عملا و ضمنا، نه صریحا فرهنگ واحد به نام فرهنگ اسلامی را انکار کرده است و صریحا شخصیتهایی نظیر بوعلی و ابوریحان و خواجه نصیرالدین و ملاصدار را وابسته به فرهنگ ایرانی دانسته است؛ یعنی فرهنگ اینها ادامه فرهنگ ایرانی است. همانگونه که ملاحظه میکنید، شریعتی در این مقالات از ناسیونالیزم خون و نژاد گذشته و با جدا سازی فرهنگ از ایدئولوژی سعی کرده است فرهنگ را معلول تاریخ یک ملت معرفی کند و به عبارتی وانمود کند که این تاریخ است که فرهنگ را میسازد نه مکتب! همان که فراماسونها بر آن تصریح میکردند. زمانی که فرهنگ معلول تاریخ شود، میتوان با نادیده گرفتن نقاط منفی تاریخ خود که شامل جنگها و نظایر آن میشود، به نکات انسانی تاریخ خود تکیه کرد و موجب وحدت ملتها شد! و این نکته، اساس طرح حکومت جهانی ماسون میباشد که از آن به کاسموپولیتیسم تعبیر میشود و در سطور پیشین به آن اشاره شد.
ب. تطبیق آرای جریان انحرافی و نفوذی در دولت بر این اصل ماسونها ===تطبیق نظریات جریان انحرافی با آرای ماسونها، یک روش کاملا مستند و علمی است. مشایی در همایش ایرانیان خارج از کشور؛ بر روی همان اصول ملیگرایانه گام برمیدارد و مکتب ایران را به جای مکتب اسلام نشانده، میگوید: "من اصرار دارم برمکتب ایران، بعضیها ممکن است بر من خرده بگیرند که تو چرا نمیگویی مکتب اسلام، مکتب اسلام دریافتهای متنوعی از آن وجود دارد. دریافت ناب از حقیقت ایمان و حقیقت توحید و حقیقت اسلام مکتب ایران است؛ باید از این پس ما مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم"(سایت شورای عالی ایرانیان،14/5/89) وی پس از آن که علما و بزرگانی از جمله آیت ا... مصباح درباره این اظهارات غیر اصولی و منحرف موضع گرفته و گفتند" کسانی که بیشرمانه شعار مکتب ایران را میدهند خودی نیستند" درصدد توجیه و تأویل سخنان خود بر آمده، میگوید: "این حرف من (مکتب ایرانی) حرف جدیدی نبود، بلکه حرف امام است. امروز حرفهای مختلفی در دنیا به نام اسلام زده میشود آیا ما قبول داریم؟ بلکه اسلامی را قبول داریم که در ایران مستقر است." (سایت استقامت) رئیس جمهور نیز در ادامه به کمک وی میآید و میگوید: منظور آقای مشایی، مکتب اسلام ناب محمدی است که امروز کانون آن ایران است.ولی مرور زمان نشان داد که این توجیهات، به دلیل ترس از افکار عمومی است و گر نه وی به همان مکتب ایران اعتقاد دارد. شاهد آن، اظهارات و عملکرد وی پس از این اظهار نظر است.
نویسنده: قاسم روانبخش منبع: سایت قبس. ادامه دارد...
قسمت اول ، تاریخ خبر: 24/2/90
نشانه های تفکر فراماسونری در جریان انحرافی
ماه گذشته (90/01/21) آیتالله مصباح یزدی از شکلگیری فراماسونی در کشور در قالب جدید خبر داد و تلنگری فکری به اذهان نخبگان و مردم وارد ساخت. البته ایشان از مدتی پیش در جلسات خصوصی درباره وقوع چنین پدیده خطرناکی هشدار میداد. اکنون پرسش این است که آیا آیتالله مصباح برای چنین ادعایی به سند مهمی دست یافته یا از رگههای فکری این جریان، چنین خطری را احساس کرده و درباره شکلگیری مجدد آن هشدار داده است؟ بیتردید دانشمندان بابصیرت همانند پزشک حاذق که از آثار ظاهری به نوع بیماری پی میبرند، بهراحتی میتوانند با مشاهده علایم، نوع انحراف را شناسایی کرده در پی درمان آن برآیند. کسانی که با مبانی و آموزههای فراماسونری آشنا باشند، هنگام برخورد با سخنان و نوشتههای فرد معلوم الحال دولت متوجه میشوند که این گونه حرفها از سر تصادف نیست بلکه طبق برنامه و با محاسبات دقیقی به پیش میرود. ما در این تحلیل ابتدا به اصول و مبانی فراماسونها میپردازیم و سپس با ذکر بخشهایی از سخنان رحیم مشایی و برخی جریانات با کارکرد مشابه، تطبیق آن را به قضاوت شما خوانندگان محترم وامیگذاریم.
1. مبانی و مواضع فراماسونها: یکی از اصول فراماسونری، اومانیسم و انسانگرایی است. از نظر فراماسونها اصالت با انسان است و باید انسان به جای خدا بنشیند؛ آن چه باید ما در صدد تحقق آن باشیم خواست و اراده انسان است و بس! یکی از معروفترین اومانیستهای قرن 14، آقای پیکور دلامیراندولا است که در سال 1489توسط پاپ اینوسنت هشتم بهعنوان مروج عقاید بدعت گذارانه محکوم گردید. او در کتاب خود «نتیجهگیری فلسفی کابالیست و الهیات» نوشته بود: «در جهان چیزی بالاتر از ستایش بشر وجود ندارد.» (یحیی هارون، مبانی فراماسونری، ص70) امروزه ماسونها عقاید بدعتگذارانه میراندولا را بسیار بیپردهتر بیان میکنند. بهعنوان نمونه، در یک جزوه محلی ماسونی آمده است: «جوامع ابتدایی ضعیف بودند و به خاطر این صفت به نیروها و پدیدههای اطرافشان مقام ربوبیت میدادند. اما ماسونری تنها به انسان چنین مقامی میدهد.»(همان) مانلی. پی. هال در کتاب «کلید گمشده فراماسونری» مینویسد: انسان خدایی در حال شکلگیری است و همانگونه که در اسطورههای تمثیلی مصر باستان آمده است، بر روی چرخ کوزهگری، در حال قالبگیری است. هنگامی که نور او به درخشش در میآید تا همه چیز را حفظ کند و ارتقاء بخشد، او به تاج سهگانة خدایی دست مییابد و به جماعت اساتید فراماسون، همانهایی که در لباسهای آبی و طلایی خود به دنبال تاریکی شب با نور سهگانه لژ ماسونی هستند ملحق میگردد. راه استاد اعظم شدن (استاد اعظم لژ فراماسونری) این است که اعتقاد به خدا و این حقیقت که انسان بنده اوست کاملا رد شود. ( همان) جی دی باک در کتاب «فراماسونری اسرارآمیز» تصریح میکنند: «تنها خدایی که فراماسونری قبول دارد انسان است... بنابراین انسان تنها خدای موجود است.» (همان) در همین راستا مجله ماسون ترک طی تحلیلی، فراماسونری را یک دین اومانیست معرفی کرده مینویسد: در واقع فراماسونری یک نوع مذهب بلکه یک دین اومانیست است و دین جعلی به ستایش انسان سفارش میکند نه خدا. «ما همیشه اذعان میکنیم که بالاترین کمال مطلوب فراماسونری در عقاید اومانیزم قرار دارد. ( همان، به نقل از مجله ماسون ترک) تفکر انسان محور و اومانیستی در فراماسونری به حدی پر رنگ است که آنها به جای عشق به خدا و کار برای او، عشق به انسان را ترویج میکنند. یحیی هارون در این باره مینویسد « ماسونها اعتقاد دارند همه کارها باید فقط به خاطر انسانیت انجام گیرد نه رضای خدا. "او سپس با نقل مطلبی از کتاب لژ ترکیه مینویسد: «اساس اخلاق ماسونی عشق به انسانیت است و خوب بودن به خاطر خواستهای در آینده، منفعت، پاداش و بهشت، از روی ترس از دیگری، عرف دینی یا سیاسی، نیروهای ناشناخته ماوراء طبیعی... را کاملا مردود میداند. تنها از خوب بودن به خاطر عشق به خانواده، کشور، انسانها و انسانیت حمایت و تمجید میکند. این یکی از مهمترین اهداف تکامل فراماسونری است. عشق به مردم و خوب بودن بدون انتظار پاداش، رسیدن به این سطح، تحول عظیمی است."(همان، ص 73) یحیی هارون در کتاب خود هدف نهایی ماسونها را تخریب دین و نابودی آن ذکر میکند و اظهار میدارد: "هدف نهایی ماسونری این است که میخواهند دین را بهطور کامل تخریب کرده، جهانی اومانیست براساس تقدس انسانیت ایجاد کنند. آنها میخواهند نظم نوینی براساس غفلت بنا کنند که در آن مردم، خدایی که آنها را آفریده انکار کنند و به خود مقام ربوبیت بدهند. این هدف و فلسفه وجودی ماسونری است. نشریه ماسونی آینه این وضعیت را «معبد عقاید» نام نهاده است. (همان، ص 82) در همین راستا ماسونها میخواهند از تمام جهان معبدی بسازند. اما معبد مورد نظر آنها معبد دین واقعی نیست بلکه معبد اومانیزم است و رؤیای آنها جهانی است که در آن انسانیت پرستش شود؛ مردم بهطور کامل از دین حقیقی روی بگردانند و فلسفه اولوسیونیت تنها فلسفه حقیقی قلمداد گردد. در نوشتههای ماسونی مراسم عجیب و غریب که به این منظور طراحی شده، چنین توصیف گردیده است. «امروز یک دین جهانی متولد میشود، به آرامی میتواند شعور را به معنای واقعی کلمه ارضا کند... به موازات دین جهانی، اخلاقیاتی متناسب با این جهانبینی ایجاد خواهد شد... چنین دینی انسانها را در جهان متحد خواهد ساخت. این دین فراماسونری است. این دین از طریق قلبها منتقل خواهد شد... (همان، ص 191) در این جریان که اومانیزم پابه پای تفکر الحادی به پیش میرود" فراماسونها همانند بیانیه سال 1933 اومانیستها، معتقدند که خداپرستی سنتی بهویژه ایمان به خدایی که شنونده دعا است و به مردم زندگی میدهد و از آنها مراقبت میکند، میفهمد و قادر است و کاری برای آنها انجام میدهد یک اعتقاد ثابت نشده و از مد افتاده است" سپس بر اساس این اعتقاد میگویند: "ما بهعنوان ضد خداپرستی، از انسان شروع می-کنیم نه از خدا. از طبیعت نه از ملکوت." (همان، ص 62) روند ماسون شدن و پرستش انسان و نشاندن آن به جای خدا در لژهای فراماسونری این گونه انجام میشود: "یک فراماسون قبل از ورود به تشکیلات فراماسونری میآموزد که باید نسبت به دین و مذهب بیاعتنا باشد. سپس با تأکید بر مذهب، مفهومی اومانیست از تعالیم فرماسونری به فرد ارائه میشود. در آیین درجه شاگردی، استاد لژ از ناظر اول لژ میپرسد: «برادر ناظر اول چرا ما خود را بنّای آزاد مینامیم؟» ناظر اول: «زیرا چون آزادگان در ساختن بنای عظیم کار میکنیم.»استاد لژ: «چه نوع بنایی؟» ناظر اول: «نیاکان ما آن را معبد سلیمان مینامیدند و منظورشان معبد انسانیت بوده است.» استاد لژ: «برادر ناظر دوم چه سنگی در این بنا به کار میبریم؟» ناظر دوم: «سنگ بنای ما انسان است.» استاد لژ: چه ملاتی لازم است تا این سنگهای معبد را به هم متصل سازیم؟» ناظر دوم: «ملات بنای معبد تابناک انسانی و برادری همگانی است (دکتر موسی نجفی و دکتر موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص 551 به نقل از مکتبهای فراماسونری، ص 27 28). " استاد لژ خطاب به اعضاء میگوید: " مساعی جمعیت ما وقف راه انسانیت است. وظیفه ما این است که تمام صفات عالیه انسانی رادر خود نیرومند سازیم »(همان، به نقل از همان کتاب ص 37) در درجات اول و دوم ضمن تاکید بر مفهوم انسانیت، به فرد تاکید میشود که میبایستی خود را از قید و بند عقاید خرافی رها سازد. پس از گرفتن التزام از داوطلب، وی را وارد حلقه برادری نموده، خطاب به او اظهار میدارد: " این حلقه برادری که ملاحظه کردید، زنجیر بزرگ برادری جهانی را تشکیل میدهد و مردانی را از هر ملت و کشور و مذهب در هر مقام به هم متصل میسازد. به هر نقطه جهان بروید نام برادری به گوش شما خواهد رسید و همه جا دست برادری مهیای پذیرفتن و معاضدت شما خواهد بود. (همان، به نقل از همان، ص 46) "در سیر درجه سوم مجدداً در گفت و گوی استاد لژ و ناظر لژ، این سؤال مطرح میشود که چرا ما خود را بنّای آزاد مینامیم؟ ناظر لژ پاسخ میدهد: «برای آن که خود را از قید افکار و عقاید باطل رها کردهایم و بنای بزرگ بشریت را برپا میسازیم.( همان، به نقل از مکتبهای فراماسونری، ص 77) بررسی برخی دیدگاهها و سخنان رحیم مشایی نسبت به انسان و برجسته کردن آن میتواند برای مخاطبان دست کم سوال برانگیز باشد. بهعنوان نمونه در نطقهای چند ساله اخیر وی نیز همواره شعار انسان گرایی موج میزند؛ هرچند او تلاش میکند آن را در قالب مباحث عرفانی در هم آمیزد ولی این نوع نگاه به نگاه اومانیستی بسیار نزدیک است. در تاریخ معاصر ایران ترکیب فراماسونری و آداب آن با تصوف توسط ظهیر الدوله جانشین صفی علیشاه قطب فرقه نعمت اللهی در تهران نمونه تاریخی درچنین رویکردی است. مشایی در باره انسان تا این اندازه غلو میکند که میگوید: "انسان بزرگتر از جهان است، هیچ نقطهای از عالم نیست که به انسان مربوط نباشد، هیچ نقطه از عالم نیست که در آن منظوری از انسان وجود نداشته باشد. امروز ما جزء کوچکی از جهان هستیم." (سایت شخصی مشایی،30 مرداد87) جالب است که وی از یک طرف انسان را از همه جهان بزرگتر میداند و از سوی دیگر در جمله بعد، انسان را جزئی کوچکی از جهان میشمارد! و سپس در ادامه میگوید: "انسان متعلق به همه عالم است و همه عالم متعلق به انسان است. "او در چارچوب تفکر شبه اومانیستی، دین را فرع انسان دانسته میگوید: "میگویند صفبندی مؤمن و کافر وجود دارد این صفبندی وقتی اصالت دارد که فرصتها را برای انتخاب انسانها فراهم بیاورید و انسانها به مفهوم واقعی آزادی انتخاب خود را انجام دهند. این که مسلمانها بگویند کار ما درست است و بقیه اشتباه میگویند، یعنی 5/5 میلیارد انسان را از دایره انسانیت خارج کنیم. "او انسان بودن را اصل و مقدم بر دین و مکتب اسلام میداند. مشایی بر اساس اصالت انسان میگوید: "بعد از آن که این انسانها گرد هم آمدند، تازه خدا هم معنا پیدا میکند. ظرفیت انسانی باید شکل بگیرد تا ما سخن از خدا بگوییم. انسان که شناخته نشده باشد، که شناخته نشده است کی خدا قابل شناسایی است؟ عظمت خدا وقتی قابل شناسایی است که عظمت انسان شناخته شده باشد.... باید همه ابعاد وجود انسان را بشناسیم. بدون شناخت جهان کی میتوانیم انسان را بشناسیم؟ انسان 2000 سال پیش کجا؟ انسان امروز کجا؟ (همان) وی سپس بر همین اساس میگوید: "هر انسانی صرف نظر از همه مشخصاتی که مربوط به اوست باید یکسان دیده بشود. جامعه آینده بشری متعلق به همگان است. هر مشرب فکری، هر مذهب فکری، هر مسلکی، هر منطقی، هر دینی، هر چه که در دنیا وجود دارد و دارای صبغه فکری است، آرم و نشان فکری دارد و پیام فکری دارد. تنها در صورتی که بتواند جامعه جهانی را با هم ببیند و همه انسانها را محترم بشمارد این آینده از آن اوست، در این آینده (چون آینده از آن مردم است) هیچ جامعهای در آینده برتر از دیگران نیست، هیچ کسی. در آینده کشور معنا ندارد، نژاد معنا ندارد و آینده، آینده آنهاست." (همان) مشایی سرانجام میگوید: "بدون واهمه میگوییم: جهان آینده متعلق به همه انسانها است. هر منطقی که بین انسانها فرق بگذارد محکوم به شکست است. هر منطقی که به خط کشی بین انسان – جمله استراتژیک است- هر منطقی که به خط کشی بین انسانها بینجامد منطقی است که در آینده خریدار ندارد." هر منطقی که بتواند در آینده نزدیک ادبیاتی داشته باشد که 3 عنصر آدم، خدا و جهان را با هم تنظیم کند از نظر آیین و مکتب، آینده از آن اوست.وی در آخرین پرده، انسان را در جانشینی خدا قرار داده میگوید: "ماموریت انسان بر روی زمین این است که جانشین خدا باشد، به جای خدا تصمیم بگیرد و به جای خدا اراده کند" (سایت عصر ایران، مرداد ) در پایان توجه به این نکته لازم است که گرچه از پارهای این گونه حرفهای بعضا شبه عارفانه از سوی برخی عرفا نیز شنیده میشود ولی ممکن است از آن افق دید تا حدودی آن را قابل توجیه دانست ولی طرح این گونه مباحث در اردوگاه فراماسونها نیز قابل تامل جدی است که برخی از آنها را در فوق ملاحظه نمودید؛ بنابر این داشتن برخی از این گونه تعابیر در میان عرفا به معنای نادیده گرفتن آنها در ادبیات فراماسون هانیست. باید از قراین و شواهد سخنان شخصی که این گونه حرفها را مطرح میکند حقیقت آن را شناخت و نوع آن را تشخیص داد. اکنون سوال این است که آقای مشایی با طرح شعارهای دیگری نیز که در باره دین و عدم لزوم تبلیغ آن و ضرورت ترویج ملی گرایی و همسان بودن ادیان و هم افزایی انسانها در سخنانش مطرح است آیا محققین را نسبت به مواضعش دچار تردید نمیکند ؟ نویسنده: قاسم روانبخش منبع: سایت قبس ادامه دارد...
مرزبندی اصولگرایانه با فتنه و فراماسونری
تاریخ خبر:30/1/90
به گزارش خبرنگار گروه "فضای مجازی" خبرگزاری فارس به نقل از جوان، پس از هشدار آیتالله مصباح یزدی مبنی بر شکلگیری تشکیلاتی فراماسونری در کشور و رشد نفوذیها در بین خودیها، عدهای تلاش کردند تا این روشنگری و امر به معروف و نهی از منکر آیت الله مصباح را سیاه نمایی علیه دولت القا کنند. تلاش این عده به گونهای پیشرفت که گویی موضعگیری آیتالله مصباح با هدف خاص سیاسی صورت گرفته است و موج انتقادات علیه دولت ناشی از عملکرد ایشان است. حال آنکه خطری که ایشان علیه اسلام حس کردند و نسبت به آن هشدار دادهاند، خطری است که پیش از آیت الله مصباح نیز از سوی سیاسیون انقلابی گوشزد شده بود. هشدار رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در دیدار با جمعی از مسئولان شورای عالی زنان در مقابل جریان انحرافی معروف در دولت که نام سردسته آن بر همگان آشکار است، مطرح شد. هشداری که مشابه آن در کارنامه سوابق آیت الله مصباح مشهود است و این اولین باری نبود که ایشان خطرات موجود در برابر پیشرفت انقلاب را گوشزد کردند. * سوابق آیتالله مصباح در هشدارهای به وقت در پایان دهه 1370 آیت الله مصباح یزدی با ارائه سلسله گفتارهای انتقادی خود پیش از خطبههای نماز جمعه تهران علیه گفتمان ماسونی اصلاحطلبان شوریده بود. هشدار این عالم سیاستمدار در روزهای آغازین دهه 1390 نیز بار دیگر یادآور تذکرات ایشان نسبت به بازتولید ایدئولوژی و تشکیلات فراماسونری در ایران بود. آیت الله مصباح، در آغاز راهی که سازمان منافقین انقلاب نیز در پیش گرفته بود، انحرافات آنها را دریافت و نسبت به آن هشدار داد. سوابق دیگر آیت الله مصباح نیز بیانگر آن است که ایشان تکلیف امر به معروف و نهی از منکر که بر همه مسلمین واجب است را به واقع دریافته اند و هر جا در هر زمان که باشد بی تعارف نسبت به آن اقدام می کنند. مانند هشدار اخیری که ایشان نسبت به جریان انحرافی در دولت دادند و خاطرنشان کردند: "خطری که من احساس میکنم شدیدترین خطری است که تا کنون اسلام را تهدید کرده است و آن هم از سوی نفوذیهایی است که در بین خودیها در حال رشد هستند." * انذاری از باب تکلیف و نهی از منکر با این حساب طرح این سوال جدی است که چرا و با چه توجیهی عدهای سعی دارند، امر به معروف و نهی از منکر آیت الله مصباح را جناحی و با هدف خاص سیاسی جلوه دهند؟ در حالی که ایشان هرگز به دنبال مطامع سیاسی و حزبی نبوده و نخواهد بود و هشداری که دادهاند فقط از باب احساس تکلیف بوده است. این تکلیف زمانی برای ایشان واجب الاجرا شد و اغماض را جایز ندانستند که جریان انحرافی در دولت بر سخنان ملی گرایانه و مرزبندی اسلام ایرانی با اسلام غیر ایرانی تاکید کرد. به رغم انذار و انتقاد احزاب و گروه های سیاسی خیرخواه اما این جریان بر ادامه سخنان ملی گرایانه اصرار ورزید و در عین حال با تکیه به مضامین مهدویت و آخرالزمانی تاکید داشت که این حرفها ملیگرایانه نیست و برای مدیریت جهانی کاربرد دارد. بکارگیری و اداره این روش توسط جریان انحرافی و اشاعه آن در بدنه دولت، موجب شد تا آیت الله مصباح با اتخاذ موضعی شدید اینطور اظهارنظر کنند: "امروزه در درون جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است، و همانطور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پیش آمد، امروز نیز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه میکند و تحت پوشش آن حرف خود را بیان میکند، یعنی قالب را حفظ و محتوا را عوض میکند." * شباهتهای فراماسونری از مشروطه تا امروز برای باز شدن این مطلب لازم است تا اشارتی به رویه و روش فراماسونرها در دوران مشروطیت شود. پیش از آن یادآوری این نکته ضروری است که فراماسونری تشکیلاتی مخفی و پنهان است که بدین طریق قادر است تا از آسیب حکومت ها در امان بماند. بنابراین لژهاى فراماسونرى به مجمعى براى تجمیع و جریانی شدن تمام ساختارشکنان با هر طرز فکر منحرفی تبدیل مىشود؛ یعنى کسانى که به دنبال شکستن ساختارهاى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى هستند. حال با نگاهی به تاریخ مشروطه میتوان چنین حرکت و مجمعی را به وضوح دریافت. در آستانه انقلاب مشروطه تعداد زیادى از مشروطهخواهان در یک جریان سیاسی قرار گرفتند که میرزا ملکمخان آن را اداره و رهبرى مىکرد. این طیف ابتدا با ظاهر اسلامى و با اعلام اینکه مشروطیت همان برقرارى اصول اسلامى است، وارد صحنه مىشوند. حال آنکه ملکم خان نخستین فردى بود که اولین فراموشخانه یا اولین لژ فراماسونرى را در ایران تأسیس کرد. این عده به مرور زمان اقداماتی را در دستور کار قرار دادند که به طور خلاصه می توان به این موارد اشاره کرد: 1- اضمحلال فرهنگى، اقتصادى و سیاسى ایران 2- نبرد با تشیع و روحانیان شیعه در عرصه فرهنگی 3- مىکوشیدند تا ایران دوره باستان را در آثار و نوشتههاى خود احیا کنند 4- به روحانیان درجه دو و سه شیعه (غیر از مراجع) نزدیک شوند. از شاخص ترین روحانیونی که در آن مقطع زمانی در برابر این انحرافات واکنش نشان داد، مرحوم آیتالله حاج شیخ فضلاللّه نورى بود که در مقابل بدعت گذارى جریان نفوذى در مشروطه موضعگیرى کرد. مرحوم حاج شیخ فضلاللّه معتقد بود که روحانیان و نهضت مىبایستى حسابشان را از جریان نفوذى جدا کنند و مشخص نمایند که چه مىخواهند. هشدارهای آن عالم بزرگوار البته در آن مقطع زمانی منجر به دار آویخته شدن او انجامید و در نهایت ایران به اشغال سازمان فراماسونرى درآمد و آنها عملاً با آشکار کردن کامل دیدگاههاى افراطى خود، روحانیون اصولگراى شیعه ـ چه علماى نجف، چه علماى تهران ـ را کنار گذاشتند؛ پاى غربىها را در ایران باز کردند و صراحتا به جنگ مفاهیم دینى رفتند. پس از مدتى تلاش، وقتى مقاومت مردم را مشاهده کردند، تصمیم گرفتند که ساختار سیاسى ـ فرهنگى ایران را به یکباره تغییر دهند. ابتدا با کودتاى 1299 خلع قاجاریه را سامان دادند و بعد با اقدامات ضد دینى رضا شاه، نابودى تشیع را در ایران هدف گرفتند که خوشبختانه توفیق زیادى در این زمینه به دست نیاوردند. بنابراین اگر در شرایط امروز جامعه ایران، آیت الله مصباح مشابهاتی را میان جریان فراماسون در دوران مشروطه با تشکیلات جدید فراماسونری درک کرده است، آیا نباید نسبت به آن هشدار دهد تا اتفاقات تلخ تاریخ تکرار نشود؟ پاسخ مثبت به این سوال، پرسش دیگری را به وجود میآورد که آیا عدهای با استدلالات انحرافی خود، قصد دارند سرنوشت این عالم وارسته را در افکار عمومی با عاقبت شیخ فضل الله یکی بدانند؟
حاشیههای ناگفته از نقش مشایی و باند انحرافی در عزل وزیر اطلاعات
تاریخ خبر:30/1/90
به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان در سرمقاله امروز (سهشنبه) این روزنامه با عنوان "چه کسانی باید عزل شوند؟!"نوشت: عزل آقای مصلحی از وزارت اطلاعات که در پوشش «استعفاء» صورت گرفته بود و مخالفت رهبر معظم انقلاب با عزل ایشان که بازگشت وی به وزارت را در پی داشت با حاشیههای ناگفتهای همراه بود که بایسته نبود ولی این حاشیه های ناشایست با نگاهی دقیقتر و از زاویهای دیگر، نه فقط نگران کننده نیستند بلکه هشدار دهندهاند و شکرانه نیز دارند. مانند آژیر خطری که از ورود «دزد» خبر می دهد و صدای آن اگرچه گوشخراش است اما هیچ صاحبخانهای از شنیدن این صدا آزرده خاطر نمیشود و یا از نصب آژیر، ابراز پشیمانی نمیکند. شاید نگارنده را بیش از اندازه خوشبین تلقی کنید! ولی... 1- فرض کنید دوران تبلیغات انتخاباتی است و یکی از نامزدها در سخنرانیها، مصاحبهها و پوسترها و برگههای تبلیغاتی خود اعلام میکند که؛ «از نظر من دوران اسلامگرایی گذشته است! به جای مکتب اسلام باید از مکتب ایران به عنوان نسخه و الگوی حکومتی استفاده کنیم! صهیونیستهایی که به بهای قتل عام مردم و آواره کردن آنها در فلسطین اسکان داده شدهاند «مردم اسرائیل»! و مستحق دوستی هستند! هرکس با خواست و نظر من موافق نباشد در دولت من جایی ندارد! تنها معیار و ملاک من در به کارگیری افراد، اطاعت بی چون و چرا از دستورات و خواستههای من است! مبالغ کلان و نجومی بیتالمال مسلمین را هر طور که بخواهم و در هر کجا که مایل باشم هزینه میکنم و در مقابل هیچ کس هم پاسخگو نیستم! ایجاد تفرقه در میان جریانات ارزشی و متعهد را به عنوان یک هدف استراتژیک دنبال میکنم! هروقت که بخواهم به آمریکا و انگلیس و سایر کشورها سفر میکنم و با هر یک از مقامات سیاسی خارجی و یا ایرانی فراری که مایل باشم به گپ وگفت مینشینم و اگر مثلاً در وزارت اطلاعات کسی بخواهد از علت این سفرها و ماهیت آن ملاقات ها سر در بیاورد بلافاصله او را عزل می کنم و...» خب! حالا بر فرض نامزدی با این خصوصیات از فیلتر شورای نگهبان عبور کرده باشد! آیا حدس می زنید بیشتر از آقای کروبی - یعنی کمتر از آراء باطله- رأی بیاورد؟ به یقین نه! 2- حالا اگر مردم متعهد و پاکباخته ایران اسلامی به یک نامزد متعهد، مردم دوست، پاک دست و مقاوم در برابر باج خواهی قدرت های استکباری رأی بدهند و این نامزد منتخب و محبوب، بعد از حضور در رأس قوه مجریه، فرد یا افرادی با خصوصیات یاد شده در بند اول این نوشته را نه به عنوان «رئیس دفتر» و یا صاحب دهها پست کلیدی دیگر، بلکه در جایگاهی نظیر «قائم مقام» و «همه کاره دولت» بنشاند و هشدار دلسوزانه و مستدل دیگران را درباره خطر حضور او در کنار خود نپذیرد آیا به رای صادقانه مردم بی اعتنایی نکرده و اعتماد خالصانه آنها را نادیده نگرفته است؟! می دانیم و بر این باور خود اصرار داریم که شائبه و تردیدی درباره احترام و اعتقاد رئیس جمهور محترم به رأی و نظر مردم وجود ندارد ولی متاسفانه با به کارگیری باند منحرف و نفوذی مورد اشاره، این بی توجهی چه بخواهند و چه نخواهند- و صد البته که نمی خواهند- صورت پذیرفته است و البته بدیهی است از آنجا که این انقلاب به قول حضرت امام(ره) «کشتی نوح است و خدایش پشتیبان و کشتی بان است» و مخصوصا، از آن روی که نگاه توده های عظیم مردم به رهبر انقلاب است و جایگاه و وزن هر کس را در میزان نزدیکی به آن رهبر فرزانه و نایب امام زمان(عج) ارزیابی می کنند، به یقین باند منحرف کذایی راه به جایی نخواهد برد و ضربه اصلی را به جایگاه مردمی رئیس جمهور و تلاش درخور تقدیر و خستگی ناپذیر ایشان وارد می کند و دلشوره دلسوزان این است که چرا؟! 3- سال گذشته- شهریورماه 89- در حالی که باند مورد اشاره یکی از پروژه های خود را برای محاصره بیشتر آقای دکتر احمدی نژاد تدارک دیده و در دست اجرا داشت، اطلاعات مربوط به پروژه یاد شده و شماری از جزئیات آن را که از طریق برخی اعضای همان باند به دست آورده بودیم فاش کردیم و انتظار آن بود که رئیس جمهور محترم با مشاهده آن نشانه ها از اجرای پروژه جلوگیری کنند ولی متاسفانه چنین نشد و باند نفوذی، آقای احمدی نژاد را به مصاحبه مفصلی با روزنامه دولتی ایران کشاند- و همانگونه که کیهان پیش بینی کرده و خبر داده بود- تلاش کرد میان ریاست محترم جمهوری و دوستان وفادار و اصولگرای ایشان مرزبندی کند. همان روز در بخشی از یک یادداشت و با نگاهی دلسوزانه خطاب به رئیس جمهور محترم نوشتیم؛ «کاش برادر عزیزمان جناب آقای دکتر احمدینژاد نگاهی به اطراف خویش می انداخت و مشخصات و هویت برخی از این اطرافیان را که امروزه در شمار نزدیکترین افراد به ایشان هستند، با کسانی که طی چند سال گذشته در کنار وی بودهاند به مقایسه می نشست. برخی از آنان- تاکید می شود که فقط برخی از آنها نظیر آن آقای اخراجی فلان وزارتخانه و...- چگونه آمده اند؟ و برخی از یاران فداکار، اصولگرا و کارآمد قبلی چرا در کنار ایشان نیستند؟! بی آن که - خدای نخواسته- قصد مقایسه مثل به مثل در میان باشد، و فقط به عنوان یک هشدار منطقی باید گفت که ماموریت عوامل نفوذی دشمن تنها ترور و انفجار نیست، بلکه مهره چینی بی خاصیت های گوش به فرمان و دور کردن کارآمدهای متعهد از کنار مسئولان، یکی از اصلی ترین و شناخته شده ترین ماموریت آنهاست. اینگونه نفوذی ها را چگونه می توان شناخت؟! به یقین نباید در جیب و کیف آنها، کارت شناسایی سازمان های ماموریت دهنده را جستجو کرد! آنان بعد از نفوذ و جایگزینی دست به کار ماموریت خود می شوند، و از جمله با اهمیت ترین و شناخته شده ترین انواع ماموریت آنها علاوه بر خالی کردن اطراف یک مسئول بلندمرتبه از نیروهای وفادار و متعهد که به آن اشاره شد، تنگ کردن دایره دوستان، متهم کردن یاران متعهد و دلسوز به دشمنی، دست زدن به اقدامات ضد ارزشی و نسبت دادن آن به مسئولان و هنجارشکنی های دیگری از این دست نیز هست.» اکنون باید پرسید که آیا در ماجرای اخیر یعنی عزل آقای مصلحی بار دیگر پای همان باند منحرف در میان نبوده است؟! رئیس باند مورد اشاره بعد از اطلاع از مخالفت رهبر معظم انقلاب با عزل آقای مصلحی، حاضر نشد این خبر در خبرگزاری ایرنا که مدتی است مانند برخی دیگر از مراکز و نهادها به طور کامل در اختیار عوامل سرسپرده او قرار گرفته است، درج شود و در حالی که یادداشت کتبی رهبر معظم انقلاب حاوی دستور ایشان مبنی بر لغو عزل آقای مصلحی به دست رئیس جمهور محترم رسیده بود و ایشان دستور را ابلاغ کرده بود، رئیس باند بهانه می آورد که باید این دستورالعمل از طریق منابع رسمی بیت معظم له اعلام شود!! و حال آن که، پیش از این اعتراض داشت که چرا دستور حضرت آقا مبنی بر ضرورت عزل وی از معاون اولی رئیس جمهور، رسانه ای شده است!! و حال آن که ایشان در همان هنگام نیز قبل از رسانه ای شدن دستور آقا، گلایه داشت که چرا این دستور رسانه ای نمی شود؟! بعد از صدور دستور آقا مبنی بر بازگشت آقای مصلحی به وزارت اطلاعات و ابلاغ این دستور از سوی آقای احمدی نژاد، روزنامه ایران، خبر قبلی خود مربوط به استعفای ایشان را حذف کرده و خبر بعدی یعنی، مخالفت حضرت آقا با عزل وزیر اطلاعات را تیتر کرده بود. اما رئیس باند یاد شده ضمن تماس با عوامل خود در روزنامه دولت به آنها دستور می دهد که همان خبر استعفا را چاپ کنند و روزنامه ایران به فرموده!! ایشان و در حالی که چند هزار نسخه از آن چاپ شده بود، چرخه چاپ را متوقف کرده و دستور ابلاغ شده را اجرا می کند!! قلم را در این باره به نیام و زبان را به کام می کشیم، زیرا شنیدن همین اندازه نیز برای توده های عظیم مردمی که همواره از امام راحل(ره) و خلف حاضر او به یک اشاره بوده است و از آنان «به سر دویدن»، سخت و آزاردهنده است. و این پرسش برخاسته از ژرفای دل آنان را پیش می کشد که حضور تحمیلی این باند در کنار رئیس جمهور منتخب با کدام توضیح قابل توجیه است و چرا آقای احمدی نژاد به عنوان کسی که مردم با اعتقاد به پیروی بی چون و چرای وی از رهبر و مقتدای خویش به ایشان رأی داده اند، دست این باند منحرف و نفوذی را کوتاه نمی کند؟! 4- خوشبختانه جناب آقای احمدی نژاد، رئیس جمهور محترم، همانگونه که از ایشان انتظار می رفت با دریافت نظر رهبر معظم انقلاب، فرمان واجب الاطاعه حضرتش را به اجرا درآورد و نشان داد که بر عهد دیرین با خدای خویش، مردم و مقتدای خود پابرجا و استوار است اما، گلایه ای برادرانه از ایشان نیز در میان است و آن این که، چرا علی رغم هویت برملا شده باند مورد اشاره باز هم برای چندمین بار فریب حرکت سالوسانه آنها را خورده است؟! و به آنان اجازه سوءاستفاده از جایگاه مورد احترام خویش در میان مردم را داده است؟! اگرچه گفتنی است خبرگزاری دولت- ایرنا- بعد از آنکه با تاخیر چند ساعته خبر مخالفت رهبر معظم انقلاب با عزل مصلحی را روی خروجی خود گذاشت، بعدازظهر دیروز مجدداً این خبر را حذف کرد و مطابق یک گزارش موثق که به کیهان رسیده است، دستور حذف دوباره خبر را مدیرعامل ایرنا که در هند به سر می برد با اشاره رئیس باند یاد شده و از طریق تماس تلفنی به خبرگزاری تحت مدیریت خود صادر کرده است!!... که امید است آقای احمدی نژاد از آن بی خبر باشد. 5- نگارنده سالهای متمادی است که برادر عزیزم حجت الاسلام والمسلمین مصلحی را از نزدیک می شناسد و همواره به مراتب بالای ایمان، تقوی، شجاعت و پاکباختگی ایشان غبطه خورده است و می داند که جناب مصلحی تنها به عنوان ادای وظیفه و انجام تکلیف حاضر به پذیرش وزارت شده است. این نگاه در تمامی کسانی که طی سه دهه گذشته با فراز و نشیب های انقلاب همراه بوده و عبور از عقبه های تند و نفس گیر را شاهد بوده اند، مشترک است ضمن آن که کارآمدی و مدیریت ایشان بر کسی پوشیده نیست و موفقیت های چشمگیر و بعضاً حیرت انگیز وزارت اطلاعات در دوران تصدی ایشان نظیر دستگیری عبدالمالک ریگی، نفوذ در شبکه موساد، بازداشت عوامل ترور دانشمندان هسته ای، مقابله سایبریک با ویروس استاکس نت، ریشه کنی شبکه های هرمی و شاید بااهمیت تر از همه، برخورد با جریان فتنه 88 و... شاهدی بلامنازع بر این کارآمدی هوشمندانه است. از این روی اگرچه می دانستم و می دانم که برکناری ایشان از وزارت اطلاعات برای شخص ایشان نوعی سبکبار شدن است ولی این برکناری حیرت انگیز و غیرقابل توجیه بود. مخصوصا آن که چندی قبل رهبر معظم انقلاب بر جلوگیری از ورود افراد منحرف به وزارت، پیشگیری از دخالت در امور وزارت از سوی جریانات بیرونی و حساسیت در مقابل نفوذ دشمن تاکید ورزیده و فرموده بودند وزارت اطلاعات متعلق به هیچ دولتی نبوده و به اصل نظام تعلق دارد و جناب مصلحی به گواهی کارنامه درخشان ایشان، مجری همین رهنمودهای حکیمانه در وزارت اطلاعات بوده اند و دقیقا با نگاه از همین زاویه، عزل ایشان تعجب مضاعف همگان را در پی داشت که خوشبختانه با تدبیر حکیمانه رهبر معظم انقلاب منتفی شد. 6- و بالاخره، ماجرای اخیر با ذوق زدگی فراوان دشمنان بیرونی و برخی از دنبالههای داخلی آنان روبرو شد که سال هاست اختلاف و تفرقه در میان خیل عظیم اصولگرایان را به عنوان یک آرزوی دور و دراز در سینه های پرکینه خود حمل می کنند. آنان به خوبی می دانند که اولا؛ باند منحرف مورد اشاره حساب جداگانه ای از حساب رئیس جمهور مکتبی و مردمی دارد و توده های عظیم مردم باز هم مثل همیشه اجازه سوءاستفاده از گلایه های درونی و خانوادگی خویش را به دشمنان بیرونی و دنباله های درونی آنها نمی دهند و ثانیا؛ مردم همانگونه که دشمن، بارها آزموده است، چشم جان و گوش دل به نگاه و نظر رهبری دارند و در ماجرای فتنه 88 همگان شاهد بودند که با همین اعتقاد و با پیروی مومنانه از ولی امر خویش بر توطئه فراگیر و همه جانبه دشمن پیروز شدند
هویت مخدوش مشایی در یاداشت امروز کیهان
تاریخ خبر:18/5/89
به گزارش خبرگزاری فارس، کیهان در یادداشت امروز خود به قلم محمد ایمانی نوشت: «برخی اظهارات و عملکردهای آقای اسفندیار رحیم مشایی طی 5 سال گذشته و مجموعه بحثهایی که برانگیخته، اکنون تبدیل به یک پرونده پرحجم شده است. درباره این پرونده که 3 فصل «ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری»، «معاون اولی رئیس جمهور» و «ریاست دفتر رئیس جمهور» را شامل می شود، چگونه باید قضاوت کرد؟ پرونده «انسانی مؤمن، خودساخته و دلباخته حضرت ولی عصر(عج) با تعهدی عمیق و آگاهانه به خط نورانی ولایت و مبانی جدی جمهوری اسلامی و خدمتگزاری توانمند و صدیق به ملت» یا چشم اسفندیار و پاشنه آشیل دولت چندان که منتقدان میگویند؟ درباره ابعاد این موضوع گفتنیهایی هست.
1- درباره آقای مشایی تحلیلها و احتمالات گونهگونی از جهات مختلف مطرح شده است. اینکه مدیری کارآمد و خدمتگزاری بینظیر است که ناشناخته مانده و در حق او جفا میشود. احتمال بالاتر این است که او از شدت دوستی و اخلاص، خود را وقف رئیسجمهور کرده است. احتمال سوم اینکه او با حاشیهسازی میکوشد باری از دوش رئیس جمهور و دولت بردارد و سپر بلا شود! احتمال چهارم نزدیک به احتمال سوم اما اندکی متفاوت است؛ مشایی به عمد میکوشد میان رئیس جمهور و جبهه اصولگرایان «تمایز» قائل شود و نشان دهد احمدینژاد تافته جدا بافته است تا شاید به این ترتیب دل دیگرانی به دست آید. وجه خوشبینانه ماجرا این است که باید «دیگران» را دریابیم، اصولگرایان که سر جای خود هستند. احتمال پنجم معتقد است مشایی یک سوءتفاهم بزرگ برای رئیس دولت است و مثل یک انسان ناشی، هزینه میتراشد. احتمال ششم آقای مشایی را باتوجه به مختصات فکری و شخصیتی وی بخشی از جریان «نفوذ» می داند، صرف نظر از اینکه آگاهانه یا ناآگاهانه و با واسطه باشد. اما فارغ از اینکه کدام احتمال یا مجموعهای از آنها را بپذیریم، یک نکته تقریباً مسلم است و آن اینکه آقای اسفندیار رحیممشایی سر جای خودش نیست. ریاست دفتر رئیس جمهور کار ویژه و شأنیت خاص خود را دارد. ذاتاً یک کار اجرایی و دفتری پرحجم است. رئیس دفتر منطقاً باید از حجم کارهای رئیس جمهور بکاهد و به تنظیم امور بپردازد. دفتر، اندرونی نهاد ریاست جمهوری است و باید بیحاشیهترین جاها باشد. اصرار بر گفتن عبارات عجیب و غریب و احتمالا خارقالعاده و بعضاً ناقض مبانی فکری اسلام و انقلاب اسلامی، نقض غرض تعبیه پست «ریاست دفتر رئیس جمهور» است. حتی اگر بنابر تبیین گفتمان دولت هم باشد، متولی این کار شخص رئیسجمهور است. فارغ از اینکه چه قضاوت مثبت و منفی از آقای مشایی داشته باشیم، او نباید مرز کار دفتر را با ایدئولوژیپردازی به هم بریزد چه آن که او تئوریسین دولت اصولگرا نیست، همچنان که نه در مسائل فقهی و دینی و نه در مسائل عمیق کارشناسی صاحبنظر هم نیست. اما اگر هم او را صاحب نظری فرض کنیم که مصر است بدیع - بدعتآلود- و پرحاشیه و از سر ابهام و ایهام یا اوهام حرف بزند جای این کار در حوزه و دانشگاه و در محضر صاحبنظران است تا آن تصورات و هیجانات فکری نقد و بررسی شود و هرچه هست دفتر رئیس جمهوری پرکار جای این حاشیه و مجادله نیست. 2- آقای مشایی قائل است به این که مورد جفا و ستم منتقدان قرار میگیرد و خود را از متدینترین و ولاییترین افراد میداند که همواره مثل یک سرباز در دفاع از دین و کشور کوشیده است. اینکه تهمت بد است و در نقد باید جانب انصاف را نگاه داشت شکی نیست اما آنچه به نام اخلاص و ناشناختگی آقای مشایی مورد بیاعتنایی قرار میگیرد این رهنمود دینی است که «اجتنبوا من مواضع التّهم» یا «اتّقوا من مواقع التّهم». از مواقع و مواضع تهمت بپرهیزید! حتی اگر خوشبینانه به برخی رویکردها و اظهارات لجاجتآمیز آقای مشایی نگاه کنیم، هیچ جای دین و قرآن و سنت نیامده که برای اخلاص و متمایز شدن یا دفاع از کسی و حقی، خود را مدام در موضع اتهام بیندازید! این تعبیر از امیرمؤمنان است که «هرکس خود را در مواضع تهمت قرار دهد نباید کسی را که به او سوءظن پیدا میکند ملامت و سرزنش کند» (حکمت 159 نهج البلاغه) و یا «هرکس که خود را در موضع تهمت قرار دهد نباید جز خود کس دیگری را ملامت و سرزنش کند». اکنون سؤال این است که آیا سنگ اشغالگران فلسطین را تحت عنوان «ملت اسرائیل!؟» به سینه زدن، خود را در موضع تهمت قرار دادن نیست و آیا جنایتکاران و مستکبران عالم با این سخنان، دلشان با ملت ایران و رئیس جمهور ضداستکبار صاف میشود یا فقط ملتهای مظلوم و مؤمنان و آزادیخواهان را بدگمان میکند؟ آیا مراوده طولانیمدت با فلان دلال فرصتطلب آمریکانشین- که گاو پیشانی سیاه جاسوسی و خیانت است - خدمت است یا اسباب بدگمانی و تردید؟ سخنان بیپایه گفتن درباره حجاب و حرفهای چندپهلو یا غلط درباره احکام اسلامی یا تقابل میان اسلام و ایران، باری از دوش دولت و رئیسجمهور محترم برمی دارد یا حاشیههای زیانبار درست میکند؟ انبوه این مواضع، دل دشمنان و بدخواهان و مغرضان و معاندان را ذرهای نسبت به ملت و دولت ایران صاف نمیکند- مگر اینکه آنها را به طمع اندازد و جسورتر کند- اما قطعا در این سو و در جبهه خودی باعث اختلاف و دلخوری و سرخوردگی می شود. اگر چنین است که قطعاً چنین است، باید دید رویکرد و عملکرد آقای مشایی در جهت خدمت به دولت است یا جفا به آن، پاکباختگی است یا مین گذاری زیر پای دولت خدمتگزار و زدن ریشه های نشو و نمای دولت در جبهه اصولگرایان. همین جا باید گفت ادعای اخلاص و خلوص- که بعضاً در حد افراط تا مرزبندی و تمایز با دیگر اصولگرایان پیش می رود- دقیقاً در تناقض با بساط ابهام و ایهام و اتهامی است که آقای مشایی درباره مواضع دولت و رئیس جمهور پهن کرده است.
3- صرف نظر از اینکه خاستگاه و انگیزه رویکردهای آقای اسفندیار رحیم مشایی را چه بدانیم و کدام احتمال را به او نسبت دهیم، آنچه با جرئت و قطعیت می توان گفت این است که او به عنوان معتمد رئیس جمهور و نفر دوم کابینه! با بی مبالاتی و بی مسئولیتی مطلق با امانت ملت و سرمایه اجتماعی رئیس جمهور محترم برخورد می کند، روشی که از سوی آقایان دکتر الهام و دکتر شیخ الاسلام در پیش گرفته نشد. چنین رویکردی در صورت استمرار، هم به باور مردم و حامیان اصولگرا خدشه وارد می کند و هم از آن سو موجب اخلال و اختلال در عملکرد وزیران محترم و دستگاه های اجرایی می شود، حال آن که مسئولیت و پاسخگویی هر یک از این وزارتخانه ها در قبال مجلس به عهده وزرای مربوطه است. مسئولیت شناسی و پاسخگویی شرط قدرت و اختیار است و متأسفانه آقای مشایی هرچه اختیار بیشتری- قانوناً یا غیرقانونی- به دست می آورد، از آن سو در سیاه چاله و حفره بی مسئولیتی و عدم پاسخگویی الزام آور بیشتر می غلطد. این، بستر نازپروردگی و لاابالی گری است و رئیس جمهور محترم باید از سر اصولگرایی و قانونگرایی، میان این دو جایگاه متناقض آقای مشایی تعادل و توازن ایجاد کند.
4- نامه 27تیر 88 رهبر فرزانه انقلاب خطاب به رئیس جمهور محترم، متأسفانه خوب فهمیده نشد هرچند که اجابت و اجرا شد. رهبر انقلاب در آن نامه مرقوم فرموده بودند «انتصاب جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی به معاونت اولی رئیس جمهور بر خلاف مصلحت جنابعالی و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقمندان به شما است. لازم است انتصاب مزبور ملغی و کان لم یکن اعلام گردد.» یک هفته بعد آقای مشایی به عنوان «سرباز نظام ولایی» از معاون اولی استعفا داد و مدتی بعد به ریاست دفتر رئیس جمهور منصوب شد و... ماجراهایی که در این یک سال از ناحیه آقای مشایی عارض شد. با وجود بزرگی اشتباه پدید آمده باید گفت که اصولگرایان ضمن نقد جدی و دلسوزانه به خاطر این عارضه، دور رئیس جمهور خدوم و دولت اصولگرا را خط نمی کشند و خالی نمی کنند تا در میان خود جبهه باز کنند. این عین همان هشداری است که رهبری درباره اختلاف میان علاقمندان به رئیس جمهور داده اند. حقیقت این است که رئیس جمهور فرزند خدمتگزار جبهه اصولگرایی و سرمایه پر ارج جبهه وفاداران به انقلاب است که در روزگار غربت ارزش ها، با شجاعت و قاطعیت و افتخار، پرچم عدالت خواهی، خدمتگزاری، نوکری مردم، مبارزه با فقر و فساد و تبعیض، و دفاع تهاجمی در برابر استکبار را سر دست گرفت و رکورد بزرگ اعتماد ملی را درحد 5/24میلیون رأی به ارزش های اسلام و انقلاب برجای گذاشت، که اگر برخی حاشیه های تردید افکن نظیر ماجراهای آقای مشایی و... نظایر آن نبود قطعاً این رأی از مرز 30میلیون هم می گذشت. این رأی، رأی به استکبارستیزی، مردم داری، خدمتگزاری و بالاتر از همه اسلام خواهی است. این بار اعتماد بر شانه های رئیس جمهور و اصولگرایان سنگینی می کند. چنین اعتمادی را باید با وحدت و همدلی پاس داشت و گرامی شمرد. رویکردها و شعارها و عملکردهای انقلابی دکتر احمدی نژاد که جای خود دارد، مقتدای فرزانه ما در اوج روزگار تیره و خیانت آلود اصلاحات، باورمندانه و مؤمنانه فرمود اگر منظور آقای خاتمی از شعار جامعه مدنی، مدینه النبی(ص) است که می گوید، ما جان خود را پای این شعار می گذاریم. اگر پای شعار خوب خاتمی می توان جان گذاشت، خدمات رئیس جمهور و دولت اصولگرا که جای خود دارد و می دانیم خود را وقف باورهای اسلامی کرده اند و «جزو خدمتگزارترین دولت ها هستند». اصولگرایان، دولت برآمده از میان خود- عصاره و فرزند خود- را اولاً حمایت و ثانیاً نقد ناصحانه می کنند اما هرگز فراموش نمی کنند که یک خانواده بزرگند و خط مقدم مقاومت و پیشرفت را به دولت سپرده اند و نباید پشت او را- ولو به خاطر انتقادها و رنجش های به حق- خالی کنند، که چنین کاری میدان دادن به فرصت طلبان است. از آن سو دولت و رئیس جمهور محترم نیک می دانند که اگر به فضل خدا به برگ و بار رسیده اند، ریشه در اصول و اصولگرایی تراز اسلام و انقلاب دارند و بر شاخه نشستن و بن بریدن برخی افراد، خلاف عقل و نقض مصلحت- عین مفسدت- است با هر انگیزه ای که باشد و البته این خبر قطعی است که جبهه استکبار و هم پیمانان فتنه گر آن در داخل، استراتژی خود را بر زدن رگ و ریشه های حیات و شادابی دولت و فاصله انداختن میان رئیس جمهور و اصولگرایان گذاشته اند و به شدت پیگیر آن هستند. این هم یک احتمال- ولو اندک- است که آنها با واسطه های خاکستری به آقای مشایی نزدیک شوند. به هرحال او رئیس دفتر رئیس جمهور است. 5
- اشخاص محترمند اما حق محترم تر است. این منطق سلمان و ابوذر و مقداد بود در قبال سایر صحابه پیامبر(ص). گفتند صحابه شما محترمید اما حق محترم تر است. تعصب اشخاص و محبت عاشقانه به دوستان، سبب نابینایی و ناشنوایی می شود. حب الشئ یعمی و یصمّ. پیامبر(ص) فرمود هرکس تعصب غیر حق بورزد یا اجازه دهد به او تعصب بورزند، گردن بند ایمان را از گردن خویش گشوده است. رئیس جمهور محترم و همه اصولگرایان باید با فرض خطا پذیری، عرصه را برای «تواصی به حق» و امر به معروف و نهی از منکر باز بگذارند بلکه شنیدن نقد و مشورت را جدی بگیرند که براساس آموزه های دینی و به تعبیر امیرمؤمنان «من استبد برأیه هلک» (حکمت 116 نهج البلاغه). غرور و تکروی از سوی هرکس که باشد می تواند مقدمه فتنه شود «انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع». در ادامه همین فراز از خطبه 05 نهج البلاغه بود که امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود؛ اگر باطل خالص می ماند و با حق آمیخته نمی شد، امر بر پویندگان راه حق پوشیده نمی ماند و «اگر حق خالص می ماند و با باطل آمیخته نمی شد، زبان معاندین از سرزنش حق کوتاه و بریده می شد.» اما بخشی از حق و بخشی از باطل را می گیرند و به هم می آمیزند و آنجاست که شیطان بر اولیای خود مستولی می شود. عارضه عملکردها یا رویکردهای زاویه دار نسبت به ارزشها، هم زبان معاندین دشمن دین را دراز می کند، هم گروهی از مردم را به خطا می اندازد تا سراغ باطل بروند و هم حق را به غربت می اندازد. همه باید در برچیدن چنین بساط های فتنه ای همت کنند، مراقبت از نقش آفرینی در ابهامات و اتهامات فضای فتنه که جای خود دارد. صحابه حق محترمند اما حق محترم تر است و پیش افتادگان یا عقب ماندگان باید به تراز و مدار حق- ولایت و رهبری- برگردند، اگر از فتنه بیزارند و اهل ولایتند. این عین اخلاص و صلاح و مصلحت است. هرگز نباید دشمنی فزاینده مستکبران و معاندین را که ناامیدانه به اختلاف اصولگرایان دل بسته اند، از خاطر برد.»
آقای مشایی باز هم انکار میکنید؟
تاریخ خبر:17/5/89
به گزارش گروه "فضای مجازی" خبرگزاری فارس، روزنامه کیهان امروز یکشنبه 17 مرداد، نوشت: در پی انتشار متن دعوتنامه شورای عالی ایرانیان مقیم خارج کشور از هوشنگ امیراحمدی برای شرکت در دومین همایش این شورا که نشان می داد ادعای آقای مشایی مبنی بر این که نامبرده به همایش دعوت نشده کذب محض است، روابط عمومی شورای یاد شده جوابیه ای برای کیهان ارسال کرده و کوشیده است دعوت از عنصر ضد انقلاب یاد شده را انکار کند، متن کامل جوابیه شورای عالی ایرانیان مقیم خارج از کشور و توضیحات کیهان از نظرتان می گذرد. جناب آقای حسین شریعتمداری مدیرمسئول محترم روزنامه کیهان با سلام با عنایت به مطلب مندرج در آن روزنامه به تاریخ 89/5/14 با عنوان "مشایی: امیراحمدی را دعوت نکرده ایم، متن دعوت نامه در کیهان امروز"، مستند به تصویر یک سند جعلی، بدینوسیله پاسخ مربوط ایفاد می گردد. شایسته است برای تنویر افکار عمومی و حسب قانون مطبوعات، نسبت به چاپ در نخستین شماره آن روزنامه دستور اقدام فرمایند: 1- کلیه مدعوین محترم همایش بزرگ ایرانیان خارج از کشور کارت دعوت (تصویر پیوست1) راکه با امضای دبیرکل محترم شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور و رئیس همایش صادر شده است دریافت نموده اند، بنابراین هرگونه دعوتنامه دیگری برای شرکت در این همایش سندیت ندارد. ضمن آنکه میهمانان محترم کارت رسمی و تأیید شده حضور در همایش را نیز اخذ نموده اند (تصویر پیوست2)، لذا براساس قاعده فقهی "البینه علی المدعی" ارایه اسناد مربوطه برای اثبات مدعای آن روزنامه و صحت سند منتشره ضرورت دارد. 2- حضور نامبرده در هتل استقلال براساس اقدام شخصی بوده است که در این خصوص توجه مخاطبان محترم را به نامه شماره 2601/101 مورخ 14/5/89 مدیریت محترم هتل مزبور (تصویر پیوست3) در پاسخ به استعلام این شورا جلب می نماید. ضمن آنکه در فهرست اعلام شده به هتل استقلال جهت رزرو اتاق میهمانان همایش نامی از شخص مورد نظر وجود ندارد. 3- کلیه برنامه های همایش، اعم از افتتاحیه، سخنرانی ها، پنل های تخصصی، اختتامیه و... با پوشش تصویری مدعوین و حضار محترم، همراه بوده و اسناد صوتی- تصویری آنها موجود است که در روز پایان همایش در یک لوح فشرده به حاضران تقدیم شده است. این اسناد، مدعای آن روزنامه را در خصوص حضور فرد موصوف در همایش مردود می داند. چنانچه آن روزنامه محترم سند دیگری در اثبات مدعای خود در اختیار دارد، در اسرع وقت نسبت به انتشار آن مبادرت ورزد. 4- مخاطبان محترم در قبال ادعای حضور فرد مورد نظر در همایش بزرگ ایرانیان مقیم خارج از کشور که با قید "قابل انکار نبودن" بدان اشاره شده، به طور منطقی خواهان ارایه اسناد در این خصوص هستند که با عنایت به قطعیت عدم شرکت نامبرده در این همایش، ادعای روزنامه کیهان کذب محض است. در همین راستا ارایه اسناد مربوطه برای تنویر افکار عمومی از سوی آن روزنامه موکداً مورد تقاضاست. در پایان ضمن یادآوری اهمیت و نتایج پربار و غیرقابل انکار همایش بزرگ ایرانیان مقیم خارج از کشور در تامین منافع ملی، رعایت اخلاق اسلامی و حرفه ای در انتشار مطالبی از این دست که از مصادیق بارز نشر اکاذیب منجر به تشویش اذهان عمومی است، توصیه می شود.
حسن بوشهریان سرپرست اداره کل روابط عمومی کیهان: اگر چه اصرار آقای مشایی بر تکرار یک دروغ بزرگ سؤال برانگیز است و البته با اسنادی که در اختیار داریم، نگرانی ایشان برای ما قابل درک است ولی باید از ارسال جوابیه شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور - بخوانید آقای مشایی- تشکر کنیم چرا که این جوابیه فرصتی برای بازگو کردن برخی دیگر از ابعاد ماجرا در اختیارمان می گذارد و امیدواریم چنانچه همتی در میان مسئولان و مراکز مربوطه وجود داشته باشد- که به یقین وجود دارد- از تکرار موارد مشابه جلوگیری شود. و اما درباره جوابیه شورای یاد شده اگر چه گفتنی های بسیاری هست ولی تنها به چند نمونه از آن بسیارها اشاره می کنیم؛ 1- ادعا کرده اند سند دعوت از هوشنگ امیراحمدی که در کیهان منتشر شده است، "جعلی"! است و توضیح نداده اند که چرا؟! این سند متن دقیق و بی کم و کاست "ایمیل" شورای ایرانیان خارج از کشور است که خطاب به هوشنگ امیراحمدی ارسال شده و از وی برای شرکت در دومین همایش ایرانیان خارج از کشور دعوت به عمل آمده است. در جوابیه نوشته اند "کلیه مدعوین محترم همایش بزرگ ایرانیان خارج از کشور کارت دعوت را که با امضای دبیرکل محترم شورا و رئیس همایش صادر شده است دریافت نموده اند" که در آن تردیدی نیست ولی آقایان عمداً توضیح نداده اند که کارت مورد اشاره در تهران به شرکت کنندگان داده می شود و تمامی آنها ابتدا از طریق "ایمیل" به همایش دعوت می شوند و بعد از انجام امور مقدماتی نظیر تهیه بلیط، رزرو هتل، تعیین تاریخ پرواز و... وارد کشور شده و به محض ورود کارت شرکت در همایش را دریافت می کنند. و سند منتشر شده در کیهان نشان می دهد که "ایمیل" مورد اشاره برای هوشنگ امیراحمدی نیز ارسال شده است. گفتنی است که سایر دعوت شدگان نیز ابتدا ایمیلی دقیقا با همان متن را دریافت کرده اند و سپس مقدمات ورود آنها انجام پذیرفته است. بنابراین آقای مشایی چگونه ایمیل یاد شده را جعلی! می نامد و مسیر مورد اشاره برای دعوت از میهمانان همایش را دروغ!! معرفی می کند؟! 2- تعداد دیگری از میهمانان دعوت شده نیز که نسبت به هویت ضد انقلابی شماری از دعوت شدگان و مواردی از فساد پیرامونی همایش اعتراض جدی داشته اند، ایمیل های دعوت خود را در اختیار کیهان قرار داده اند و نکته درخور توجه که تیم آقای مشایی از آن غفلت کرده اند این که "IP" همه ایمیل ها یکسان است و نشان می دهد از یک سیستم کامپیوتری واحد برای میهمانان ارسال شده است. 3- در جوابیه با بهره گیری ناشیانه از قاعده فقهی "البینه علی المدعی" یعنی ارائه دلیل برعهده ادعاکننده است، از کیهان خواسته اند برای اثبات ادعای خود دلیل و سند ارائه کند که باید گفت؛ کیهان متن سند خود- یعنی ایمیل دعوت از امیراحمدی- را ارائه کرده و اسناد دیگری نیز در همین آورده است و مطابق قاعده فقهی یاد شده، آقای مشایی که ادعا می کند این سند جعلی است باید برای ادعای خود دلیل و سند ارائه کند. به بیان دیگر کیهان سند ارائه می کند و آقای مشایی فقط به حرف خود استناد می کند! ما در این زمینه به آقای مشایی کمک می کنیم و راه کار نشان می دهیم. ایشان برای اثبات ادعای خود مبنی بر جعلی بودن سند کیهان می تواند- البته اگر جرأت داشته باشد- متن چند ایمیل دیگر که برای سایر دعوت شدگان ارسال کرده است را منتشر کند تا مردم با مقایسه آن ایمیل ها و ایمیل منتشر شده در کیهان دروغگو را بشناسند. خوانندگان عزیز نگران نباشند که مبادا شورای یاد شده ایمیل های جعلی منتشر کند، چرا که کیهان متن چند ایمیل دیگر را در اختیار دارد و جعل احتمالی ایمیل از جانب آنها شبیه جعل اسکناس 32 تومانی خواهد بود! که به آسانی قابل تشخیص است. 4- اگر آقای مشایی هنوز هم اصرار دارد که از هوشنگ امیراحمدی دعوت نکرده است می تواند به "ایمیل" زیر که امیراحمدی در همان روز دعوت از وی برای مسئولان همایش ارسال نموده و در آن ثبت نام خود را تایید کرده است توجه کند؛
"ضمن سلام و تشکر از پذیرش درخواست بنده برای شرکت در همایش بزرگ ایرانیان خارج از کشور، اطلاعات داده شده در فرم ثبت نام صحیح می باشد. اینجانب بلیط خود را شخصا خریداری نموده ام و اطلاعات آن را هم به پیوست این ایمیل دوباره می فرستم. برابر مقررات شما هزینه بلیط را در ایران دریافت خواهم کرد. ارادتمند هوشنگ امیراحمدی"
5- و اما، علاوه بر موارد یاد شده، تصویر "فرم ثبت نام متقاضیان شرکت در همایش" که هوشنگ امیراحمدی بعد از دریافت ایمیل دعوتنامه، آن را پر کرده و برای مسئولان همایش ارسال کرده است نیز در دست است که کلیشه آن را در همین صفحه ملاحظه می فرمائید. نام، مشخصات، عکس، شماره پرواز، شرکت هواپیمایی، تاریخ و ساعت ورود به فرودگاه امام خمینی و.... اکنون باید از آقای مشایی پرسید؛ باز هم دعوت از این عنصر ضد انقلاب را انکار می فرمائید؟! 6- ادعا کرده اند که برای هوشنگ امیراحمدی در هتل استقلال یعنی محل اسکان میهمانان جا رزرو نشده است! که باید گفت؛ ایشان در هتل استقلال ساکن بوده و بعد از انتشار یادداشت کیهان با عنوان "آنجا چه خبر است؟!" که روز دوشنبه 11 مرداد ماه، همزمان با آغاز همایش منتشر شده بود، از ایشان خواسته می شود در همایش آفتابی نشود که البته می شود و پس از این توصیه با عصبانیت اعلام می کند اگر دعوت از وی را انکار کنند، متن دعوتنامه را منتشر خواهد کرد. وی با خبرنگار یکی از خبرگزاری ها در لابی هتل استقلال مصاحبه می کند که ضبط و دوربین خبرنگار مصاحبه کننده را توقیف می کنند. ولی مصاحبه دیگری از سوی یک خبرنگار دیگر انجام شده که متن آن موجود است و البته کیهان با توجه به اسناد غیرقابل انکاری که در اختیار دارد از استناد به این مصاحبه بی نیاز است. ضمناً گفتنی است که هوشنگ امیراحمدی در ضیافت باشگاه وزارت امور خارجه کشورمان که به افتخار ایرانیان دعوت شده برپا شده بود، حضور داشته است و... 7- آقای مشایی نمی تواند دعوت از هوشنگ امیراحمدی را انکار کند و نهایتاً این که می تواند اعتراف کند که بعد از دعوت وی به این نتیجه رسیده است که حضور آشکار او در همایش با توجه به هویت شناخته شده نامبرده می تواند برخی از اهداف این همایش را زیر سوال ببرد و به این علت دعوت علنی از وی را پس گرفته و به حضور غیرعلنی وی بسنده کرده اند. این نکته اگرچه از ناپسندی و زشتی دعوت وی نمی کاهد ولی دستکم نشان می دهد که دست اندرکاران همایش هنوز برای روح بلند مردم ایران اندک احترامی قائل هستند. اما چرا چنین نمی کنند؟! شاید به این علت که ماجرای همایش و برخی از موارد سوال برانگیز آن منحصر به دعوت از هوشنگ امیراحمدی نیست ... بخوانید. 8- در این همایش از برخی چهره های ایرانی و خارجی که مرتکب جرایم قابل پیگیری قضایی شده و به محض ورود بایستی بازداشت و تحت پیگرد قرار می گرفتند نیز دعوت شده است که معلوم نیست مراکز اطلاعاتی و امنیتی کشور چگونه و با کدام توصیه احتمالی از انجام وظیفه قانونی خود درباره آنها سر باز زده اند؟! در این باره اگرچه گفتنی هایی هست ولی فقط به عنوان مثال باید پرسید، چرا از آقای "وحید-گ" که در سال 88 تظاهرات عوامل ضد انقلاب در مقابل سفارت ایران در استرالیا را به حمایت از سران فتنه سازماندهی کرده بود برای شرکت در همایش دعوت شده و یا "محمد-پ"، "عباس-ع" و... با چه انگیزه ای دعوت شده اند؟! و... 9- سوال اساسی تر آن که چرا باید در شرایط کنونی با هزینه نجومی و هنگفتی بالغ بر 80 میلیارد ایرانیان خارج از کشور را برای شنیدن سخنان شرک آلود آقای مشایی گردهم آورد؟! و این اظهارات شرم آور و ضد انقلابی را در پوشش دیدگاه جمهوری اسلامی ایران به خورد آنان داد؟! چه کسی به آقای مشایی اجازه داده است که 80 و چند میلیارد پول بی زبان بیت المال را از حلقوم محرومان و مستضعفان بیرون بکشد و برای سخنان آمریکا و اسرائیل پسند خود مستمع جمع کند؟! راستی! وزارت اطلاعات، وزارت امور خارجه، دستگاه قضایی، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مخصوصا شخص ریاست محترم جمهوری چه پاسخی برای این پلشتی آشکار دارند؟! درباره سخنرانی آقای مشایی در همایش یاد شده گفتنی های جداگانه ای هست که به آن خواهیم پرداخت ولی فقط در این اظهارنظرها دقت کنید؛ "از مکتب اسلام دریافت های متنوعی وجود دارد و من بر مکتب ایران اصرار دارم"! آیا این، همان دیدگاهی نیست که طی 32 سال گذشته آمریکا و اسرائیل برای قبولاندن آن همه توان خود را به کار گرفته اند؟ تقابل ایران و اسلام!، دست کشیدن از اسلام در پوشش رویکرد به مکتب ایران! اساسا چرا نفی اسلام؟! و عجیب آن که در قالب ایران دوستی مطرح می شود! و یا این که "اندیشه آقای احمدی نژاد حذف رژیم صهیونیستی از نقشه جغرافیایی نیست، بلکه ما معتقدیم آمدن اسرائیل مبنا ندارد، این رژیم زورکی آمده و موقت است"... آیا این دقیقا همان شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران"! نیست؟! یعنی اسرائیل خودش رفتنی است و نباید در پی مقابله با آن بود! صهیونیست ها مگر چه می خواهند؟! آیا آقای احمدی نژاد با محو اسرائیل که دیدگاه قطعی امام راحل(ره) است مخالفند؟! به یقین پاسخ منفی است. پس ادعای آقای مشایی چیست؟! 10- و بالاخره؛ آقای مشایی اصرار دارد که خود را ترجمان آقای احمدی نژاد معرفی کند و با این ترفند انتقاد و اعتراض به خود را نشانه مخالفت با ریاست محترم جمهوری قلمداد کند! ایشان بارها این ترفند را به کار گرفته و از جمله انتقادات کیهان به خود را نشانه مخالفت با ریاست محترم جمهوری جا زده است و حال آن که کیهان بیشترین حمایت ها را به حق از آقای دکتر احمدی نژاد داشته است و در بسیاری از موارد که رسانه های وابسته به دولت از حمایت ایشان دریغ کرده اند یک تنه به مقابله با بدخواهان و حمایت از دولت شتافته است و البته، انتقادها را نیز در جای خود مطرح کرده است. سران و عوامل فتنه از این ترفند باخبرند ولی دوستان خودی باید به این نکته توجه داشته باشند و فریب این ترفندها را که برای بدنام کردن رئیس جمهور تدارک شده است، نخورند.
مشایی از مهرههای کودتای مخملی است
تاریخ خبر:3/5/88
به گزارش خبرنگار سرویس "فضای مجازی" خبرگزاری فارس، حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان طی یادداشتی با عنوان "چه کسی او را اداره میکند؟!" در شماره امروز 3 مرداد این روزنامه، به واکاوی انتصاب اسفندیار رحیم مشایی به معاونت اولی رییسجمهور پرداخته است. متن کامل یادداشت حسین شریعتمداری بدین شرح است: 1- شاید این برداشت "بدبینانه" باشد که حضور آقای رحیم مشایی را در کنار رئیس جمهور محترم، بخشی از یک پروژه بیرونی تلقی کنیم ولی متأسفانه برخی از شواهد و قرائن موجود این احتمال را قوت می بخشند و نشان میدهند رحیم مشایی در کنار آقای دکتراحمدی نژاد همان نقشی را برعهده دارد که افراطیون مدعی اصلاحات و سردمداران آنها به گونهای دیگر برعهده داشته و دارند، به بیان دیگر میتوان حدس زد رحیم مشایی نیز یکی از مهره های کودتای مخملی است که فقط محل مأموریت او با سایر توطئه گران اخیر متفاوت است و نه "هویت" او! به یقین جناب دکتراحمدی نژاد به خاطر روابط صمیمانهای که با رحیم مشایی دارد از این برداشت تعجب کرده و ابرو درهم میکشد. اما واقعیت های موجود اجازه نمی دهند این احتمال نادیده گرفته شود، زیرا ملاک و معیار برای حساس بودن نسبت به یک احتمال و ضرورت پی گیری آن، "درصد احتمال" نیست بلکه میزان اهمیتی است که "موضوع مورد احتمال" دارد. به عنوان مثال با وجود احتمال 90درصدی درباره گرانتر بودن قیمت رب گوجه فرنگی در فلان فروشگاه بعید نیست که افرادی برای خرید به همان فروشگاه مراجعه کنند، زیرا "مورد احتمال" یعنی یک قوطی رب گوجه فرنگی آنقدر اهمیت ندارد که احتمال 90 درصدی درباره گرانتر بودن قیمت آن، مانع از خرید باشد. اما اگر فقط یک درصد احتمال داده شود که فلان بطری آب، آلوده به سم مهلک است به یقین هیچکس قبل از بررسی و اطمینان کامل از آن نمی نوشد. چرا که در این حالت هرچند درصد احتمال ناچیز است ولی مورد و موضوع آن به زندگی و مرگ بستگی دارد. و اما، نشانه های وابستگی مشایی و خطری که از این زاویه نظام و دولت اصولگرا را تهدید می کند خیلی بیشتر از یک احتمال ساده و اندک است و نکته درخور توجه این که رئیس جمهور محترم، آقای دکتراحمدی نژاد اولین قربانی این توطئه خواهد بود، اگرچه ایشان متاسفانه تاکنون در درک این نکته فاقد هوشمندی لازم بوده اند. 2- دستور رهبرمعظم انقلاب به دکتراحمدی نژاد درباره ضرورت برکناری رحیم مشایی از پست حساس و کلیدی "معاونت اول رئیس جمهور" که کلیشه آن در صفحه اول کیهان امروز آمده است به اندازه ای صریح و خالی از ابهام است که تأخیر چند روزه آقای احمدی نژاد در اجرای این دستورالعمل، عجیب و غیرقابل توجیه به نظر می رسد چرا که رئیس جمهور محترم با دو ویژگی برجسته "ولایت پذیری" و "قانون گرایی" در میان مردم شناخته می شود و دقیقاً به همین علت و مخصوصاً "ولایت پذیری" در انتخابات اخیر ریاست جمهوری با اقبال گسترده و کم نظیر مردم روبرو شده است، بنابراین انتظار آن بود که بی درنگ و بدون فوت وقت دستورالعمل رهبرمعظم انقلاب را به اجرا درآورده و رحیم مشایی را که از ابتدا نیز بدون کمترین توجیه منطقی و دلیل عقلایی به معاونت اول رئیس جمهور منصوب کرده بود، از این پست حساس و کلیدی عزل کند. ظاهراً-و با عرض پوزش- انگار جناب رئیس جمهور فراموش کرده اند که انتظار مردم برای عزل مشایی یک "خواهش دوستانه"! یا "توصیه اخلاقی"! نیست که پذیرش یا رد آن در اختیار آقای احمدی نژاد باشد، بلکه عزل مشایی بعد از دستور صریح رهبرمعظم انقلاب یک وظیفه غیرقابل خدشه قانونی و تکلیف صریح و روشن "شرعی" است که حق عدول از آن را ندارند، چرا که مطابق اصل پنجاه و هفتم قانون اساسی "قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه امر اعمال می گردند" و در اصل 113 قانون اساسی تصریح شده است که وظیفه رئیس جمهور اجرای قانون اساسی است. 3- در این جملات دقت کنید؛ "راه درست، اطاعت از رهبری است"، "عشق به ولایت فقیه ادامه اتصال به امام عصر(عج) است"، "ولایت فقیه یعنی تداوم راه کربلا و ما موظف به پیروی هستیم"، "ولایت فقیه عامل پیروزی و شعبه ای از ولایت پیامبر(ص) است"، " در هیچ تصمیمی بدون رضایت ولی فقیه، خیری وجود ندارد"، "ولی فقیه منصوب امام معصوم(ع) است"، "ما تا آخر پای سیاست های رهبری ایستاده ایم"، "فرق دولت ما با دویست دولت دیگر در ولایت فقیه است"، "اطاعت از ولی فقیه تداوم اطاعت از پیامبرخدا(ص) و ائمه معصومین(ع) است"، "رضایت رهبرانقلاب را با هیچ چیز عوض نمی کنیم"... این اظهارنظرها از کیست؟ درست حدس زده اید، این جملات و صدها نمونه دیگر از این دست، دیدگاه و نظر آقای دکتراحمدی نژاد درباره ولایت فقیه است که طی چند سال اخیر و به مناسبت های مختلف ابراز داشته اند. اکنون این سوال پیش می آید که آیا اخیراً در دیدگاهها و نظرات ریاست محترم جمهوری درباره ولایت فقیه تغییری پدید آمده است؟! به نظر نگارنده و با شناختی که از احمدی نژاد در دست است، پاسخ این سوال منفی است و رئیس جمهور محترم کماکان بر همان دیدگاه و نظر خویش که برخاسته از اعتقاد راسخ به اسلام و قانون اساسی است پابرجاست، پس علت تأخیر سوال برانگیز وی در اجرای دستور رهبرمعظم انقلاب چیست؟! ابتدا به صراحت باید گفت که این تأخیر و درنگ آقای احمدی نژاد کمترین توجیه اسلامی و قانونی ندارد ولی شنیده ها حاکی از آن است که رئیس جمهور اصرار دارد نظر رهبرمعظم انقلاب را به ادامه کار مشایی در پست یاد شده -هرچند برای مدتی کوتاه- جلب کند! این تقاضا اگرچه "ولایت پذیری" و "قانون گرایی" آقای احمدی نژاد را مخدوش می کند - و صد البته تأسف آور نیز هست- اما با اندکی تسامح می توان تعلل ایشان را ناشی از کم دانی و ضعف بینش اسلامی وی دانست و نه خدای نخواسته کم توجهی به اصل ولایت فقیه و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، هرچند که این ضعف بینش، کم نقیصه ای نیست. 4-درباره مواضع و عملکرد آقای رحیم مشایی اگرچه گفتنی های بسیاری هست ولی در این نوشته تنها به چند نمونه آشکار اشاره می کنیم. نمونه هایی که احتمال یادشده در صدر این یادداشت را قوت می بخشد. الف: آقای مشایی چندی پیش در اقدامی سوال برانگیز از اشغالگران قدس که به قیمت آواره کردن 10 میلیون مسلمان فلسطینی و قتل عام صدها هزار نفر از آنان در فلسطین اشغالی حضور پیدا کرده اند و همه ساله خون هزاران زن و مرد و کودک فلسطینی به عنوان هزینه ادامه حضور این جرثومه های فساد و تباهی بر زمین ریخته می شود، با عنوان "مردم اسرائیل"! یاد کرد. این اقدام رحیم مشایی بلافاصله با استقبال گسترده محافل آمریکایی و اروپایی و بسیاری از مدعیان اصلاحات روبرو شد تا آنجا که رژیم صهیونیستی ضمن تقدیر چندباره وی، به آقای مشایی لقب "دوست اسرائیل" داد. ممکن است گفته شود که این اظهارنظر مشایی از نوع "سهولسان" بوده است ولی باید توجه داشت که وی بعد از اعتراض های گسترده داخلی نه فقط حاضر به اصلاح نظر خود نشد بلکه بر آن اصرار هم ورزید و حتی بعد از توبیخ شدید رهبرمعظم انقلاب نیز در اقدامی به ظاهر سبکسرانه و بی ادبانه و در واقع حسابشده! طی نامه ای خطاب به ایشان، بازهم از آنچه گفته بود دفاع کرد! ب: آقای مشایی علی رغم اطلاع از نظر رهبرمعظم انقلاب که حج و زیارت را از مصادیق گردشگری نمی دانستند برای تسخیر این سازمان خیز برداشت که با توجه به جایگاه حج و دیدگاه مشایی، این اقدام وی را نمی توان با نگرانی روزافزون غرب از حضور موثر و الگوساز حجاج ایرانی در مراسم حج بی ارتباط دانست. گفتنی است مشایی بعد از دستور صریح رهبرمعظم انقلاب نیز بدون توجه به این دستورالعمل قصد مسدود کردن حساب های بانکی سازمان حج و گشودن حساب به نام خود را داشت که از این اقدام وی جلوگیری شد. ج: مشایی چندی قبل طی سخنانی که فیلم و نوار آن موجود است "دوران اسلامگرایی" را پایان یافته معرفی کرده و با مقایسه "دوران اسلامگرایی" و "دوران اسب سواری"! گفته بود، امروزه در عصر علم و تکنولوژی و بیداری ملت ها، دوران اسلامگرایی سپری شده است!! باید توجه داشت که نهضت اسلامگرایی اصلی ترین شاخصه خط امام و بزرگترین دغدغه و نگرانی آمریکا در جهان اسلام است و همه ساله بودجه های نجومی و کلانی برای مقابله با آن هزینه می شود. د: مشایی در اوج مخالفت های گسترده کشورهای غربی با حجاب اسلامی، طی مصاحبه ای "حجاب اسلامی" را "اختیاری" نامیده بود که ترجمان دیگر این اظهارنظر، نه فقط نفی حجاب و مخالفت با قوانین اسلامی است، بلکه محکوم کردن تلویحی اصرار جهان اسلام و مخصوصاً ایران اسلامی بر حجاب و عفاف است. هـ : جدیدترین "شاه" کار!! مشایی، مخالفت صریح و بی پرده وی با دستورالعمل اخیر رهبرمعظم انقلاب درباره عزل وی از "معاونت اول رئیس جمهور" است. مشایی بلافاصله بعداز اطلاع از دستورالعمل رهبرانقلاب بر ضرورت حضور خود در این پست کلیدی تاکید ورزید و مخالفان خود را "حسود"!! و یا افرادی نامید که نگران ریاست جمهوری وی در دوره یازدهم هستند!!... و: تمامی دیدگاهها و اقدامات یادشده مشایی بدون کم و کاست با خواسته های دشمن بیرونی و مواضع و عملکرد جبهه مدعی اصلاحات همخوانی دارد و اصلی ترین وجه اشتراک او با خط توطئه اخیر، تلاش برای عبور از ارزش های اسلامی و انقلابی و زیر پا نهادن قوانین مسلم جمهوری اسلامی است. بنابراین، اگر حضور رحیم مشایی در کنار رئیس جمهور، حلقه ای از توطئه اخیر دشمن و بخشی از پروژه مشترک و بیرونی مدعیان اصلاحات نیست، پس چیست؟! و آیا تعجب آور و تأسف آور نیست که رئیس جمهور محترم اینهمه از حضور وی در کنار خود، آنهم به عنوان معاون اول اصرار می ورزد. 5- و بالاخره بدیهی است که رئیس جمهور محترم حاضر به نادیده گرفتن دستورالعمل رهبرمعظم انقلاب نبوده و رحیم مشایی را عزل خواهد کرد ولی چرا با اینهمه تأخیر غیرقابل توجیه و به قیمت مخدوش شدن محبوبیت رئیس جمهور در اذهان ملت؟! 6- آقای احمدی نژاد باید به این نکته توجه داشته باشد که رحیم مشایی به وضوح از قطعی بودن عزل خود باخبر است اما چرا آقای احمدی نژاد را به ماندن خود ترغیب و تشویق می کند؟ و ازاین تأخیر چه هدفی دارد؟ نگارنده براین باور است که مشایی و کسانی که او را اداره می کنند قصد دارند، هزینه پذیرش دستورالعمل رهبرمعظم انقلاب را بالا ببرند! تا به خیال خود مانع از دستورالعمل های مشابه آقا در موارد دیگر شوند! مثلاً چنانچه در پی زد و بند پنهان با آمریکا بودند و رهبرمعظم انقلاب با هشدار و دستورالعمل خویش خواستار پایان دادن به این زد و بند پنهان شدند، تأخیر در اجرای دستور ایشان طبیعی!! جلوه کند!!... این نکته و این احتمال مخصوصاً باید برای آقای دکتر احمدی نژاد که در ضدیت با آمریکا جدی و مصمم است، هشداردهنده باشد تا خدای نخواسته از افرادی نظیر مشایی ضربه نخورد و در نتیجه، به نظام ضربه نزند
دستور مشایی به وزیر اقتصاد برای کمکهای ویژه به بدهکار بزرگ بانکی که احمدینژاد پنج سال قبل او را افشا کرد
تاریخ خبر:27/2/90
محمود احمدینژاد اولین بار در دی ماه سال 84 در جمع نمایندگان مجلس هفتم در صحن علنی مجلس از قصد خود مبنی بر اعلام اسامی مفسدان اقتصادی خبر داد .
به گزارش رجانیوز، او در بیستمین سفر استانی خود به ساوجبلاغ و نظرآباد در مهرماه 85، اعلام کرد: «به مفسدان اقتصادی که با رابطه بازی وامهای میلیاردی از بانکها گرفتهاند، فقط 15 روز وقت میدهم تا حساب خود را با آن بانکها تسویه کنند؛ در غیر این صورت، اسامی آنان را برای ملت ایران افشا خواهم کرد.»
در پایان مهلت دو هفته ای رییس جمهور، خبرگزاریهای نزدیک به دولت از جمله "ایرنا" در خبری کوتاه و مبهم با انتشار دو اسم درصدد تحقق وعده احمدینژاد برآمدند؛ محمد رستمی صفا و العقیلی، دو نامی بود که اعلام شد.
یکشنبه هفته گذشته سایت الف سندی را منتشر کرد که بر مبنای آن اسفندیار رحیممشایی رئیس دفتر رئیسجمهور مرداد ماه سال گذشته به رئیس کل بانک مرکزی دستور رسیدگی و مساعدت در مورد مشکلات العقیلی را داده بود.
اما هنوز بازتاب های مربوط به این دستور ادامه دارد که نامه جدیدی از پیگیری های مدیران جریان نفوذی دولت برای کمک به مفسد اقتصادی که خود رییس جمهور مدعی اقدامات خلاف او بوده است، به دست می آید.
نامه ای که در ادامه منتشر می شود، حکایت از دستور اسفندیار مشایی برای رسیدگی به مشکلات این شرکت تنها پس از شش روز از صدور نامه العقیلی در امارات دارد. این نامه در تاریخی کمتر از یک هفته از صدور توسط مدیرعامل شرکت نوشته شده است.
در نامه جدید مشخص می شود که شرکت العقیلی در تاریخ 30 خرداد سال 89 نیز نامه ای را خطاب به رییس جمهور نوشته و با دستور مشایی با عنوان "حسب نظر ریاست محترم جمهوری" به حسینی وزیر اقتصاد ارجاع داده شده است.
موضوع قابل توجه در این نامه، سرعت پاسخگویی به آن است به گونه ای که ارسال نامه از کشور امارات در تاریخ 30 خرداد و دستور رییس دفتر رییس جمهور به حسینی، 10 روز است، در حالی که بسیاری از نامههای مردم، تولیدکنندگان و صنعتگران ماهها بدون پاسخ میماند.
نکته جالب این نامه، لحن دستوری آن است که با وجود پیگیری پنج سال قبل رییس جمهور در مورد بدهیهای بانکی العقیلی در ایران و دستور ابطال معامله وی در بورس، مشایی خواستار حل مشکلات وی "حسب نظر ریاست محترم جمهوری" شده و هنوز مشخص نیست که آیا با توجه به سابقه اظهارنظرهای رئیسجمهور در مورد این فرد، آیا چنین دستوری با نظر آقای احمدینژاد بوده است.
گفتنی است حسین هاتفی فارمد یکی از معاونین و اعضای حلقه اول مشایی در اواخر سال گذشته به عنوان عضو هیات مدیره مهم ترین شرکت العقیلی در ایران که دارای ترنولی دهها هزار میلیاردی است، منصوب شده بود.
همچنین یکی از نزدیکان آقای مشایی نیز که تا دو سال قبل در رسانهها و محافل سیاسی و رسانهای تلاش زیادی برای مفسد نشان دادن العقیلی داشت، اکنون به توجیهگر و بعضا تسهیل کننده این اقدامهای غیرقانونی تبدیل شده است.
برای مشاهده تصویر نامه ها به رجانیوز مراجعه نمایید.
شیوه نفوذ گروه مشایی به شورای پول و اعتبار
تاریخ خبر:5/7/90
به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس به نقل از مشرق، طبق ماده ماده89 قانون برنامه پنجم توسعه، ترکیب اعضای شورای پول و اعتبار بدین ترتیب است:
ـ وزیر امور اقتصادی و دارائی یا معاون وی
ـ رئیس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران
ـ معاون برنامهریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور یا معاون وی
ـ دو تن از وزراء به انتخاب هیأت وزیران
ـ وزیر بازرگانی
ـ دو نفر کارشناس و متخصص پولی و بانکی به پیشنهاد رئیس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران و تأیید ریاست جمهوری
ـ دادستان کل کشور یا معاون وی
ـ رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن
ـ رئیس اتاق تعاون
ـ نمایندگان کمیسیونهای اقتصادی و برنامه و بودجه و محاسبات مجلس شورای اسلامی (هر کدام یک نفر) به عنوان ناظر با انتخاب مجلس
همانطور که از ترکیب قانونی فوق برمیآید، در حالت عادی از 11 عضو دارای حق رای (دو نماینده مجلس حق رای ندارند) 8 عضو آن عضو کابینه یا منصوب دولت هستند و فقط سه عضو غیردولتی دارای حق رای در این شورا حضور دارند.
در حالی که گروه مشایی به تصمیمگیر اصلی دولت احمدینژاد تبدیل شده و برای نفوذ بر شبکه بانکی کشور به کنترل شورای پول و اعتبار احتیاج داشت، لیکن ترکیب اعضای این شورا تا اوایل امسال به طوری بود که منافع این گروه را تامین نمیکرد، چرا که سه تن از افراد منصوب دولت، عملا رویکرد مستقلانهای داشتند و کفه ترازو را در جلسات شورا به سمت مقابل، سنگین میکردند.
اولا یکی از دو وزیری که به انتخاب هیئت وزیران عضو این شورا بود، تا هجدهم اردیبهشت امسال، وزیر اطلاعات بود که قضایای چند ماه اخیر کاملا هویدا ساخته که حضور وی باب میل گروه مشایی نبوده و نیست. بر این اساس، هیئت وزیران در تاریخ هجدهم اردیبهشت ماه وزیر اطلاعات را از عضویت در شورای پول و اعتبار کنار گذاشت و وزیر تعاون را جایگزین وی کرد. دو نفر متخصص پولی نیز هیچ یک تعلق خاطر به گروه مشایی نداشتند، چه محمد جهرمی مدیرعامل فعلی بانک صادرات که در دولت مشایی (دولت دهم) منصب وزارت کار را از دست داد و چه دکتر ناصر شرافت جهرمی که اساسا به دور از سیاست و بازیهای سیاسی است. در نهایت با تصویب هیئت وزیران، این دو نفر نیز جای خود را به کوروش پرویزیان و پیمان نوری دادند تا ترکیب اکثریت مدنظر دولت به طور واقعی در شورای پول و اعتبار ایجاد شود.
گفتنی است شورای پول و اعتبار در یکی دو سال اخیر با ارائه مجوز به بانکهای آریا، تات و گردشگری که بانکهای متعلق به تیم مشایی است، نشان داد که در آن دوران نیز در کنترل دولت قرار داشته، هرچند تمامی اعضای آن، دولتی نیستند اما با تغییرات اخیر، اهداف گروه مشایی بیش از گذشته محقق خواهد شد.
احمد توکلی در جلسه روز یکشنبه هفته گذشته مجلس، نمونهای از چگونگی نفوذ گروه مشایی به شورای پول و اعتبار را افشا کرد.
به گفته احمد توکلی، یک نمونه از دخالتهای مشایی در نظام بانکی کشور انتصاب «پ» به عضویت شورای پول و اعتبار با حکم رئیس جمهور است.«پ» در سال 86، معاون سید حسن موسوی مدیرعامل سایپا یدک میشود. سید حسن موسوی که از نزدیکان مشایی است، وقتی معاون او در سازمان گردشگری میشود، «پ» را همراه خود به آنجا میبرد.
در 16 مرداد 86 به سفارش همین افراد، «پ» بدون داشتن هیچ سابقه ای، قائم مقام طهماسب مظاهری در بانک توسعه صادرات شد و وقتی مظاهری در شهریور همان سال به رئیس کلی بانک مرکزی رسید، تنها با داشتن 45 روز سابقه بانکی و بدون داشتن تخصص اقتصادی و با دکترای مدیریت به مدیرعاملی بانک توسعه صادرات نصب میشود؛ تا اینکه در سال جاری، دکتر شرافت اقتصاددان با سابقهی 32 سال خدمت در جمهوری اسلامیایران که در دوره بحرانزایی معاون کل وزارت اقتصاد و دارایی بود از شورای پول و اعتبار بانک مرکزی عزل و به جای او «پ» نصب میشود.
همچنین «ح.پ» که از مدیران ارشد وزارت اقتصاد دولت خاتمیبود و اینک قائم مقام بانک مرکزی دولت احمدینژاد، مسئول اصلی بخش نظارت بانک مرکزی است .گفته میشود وی از نیروهای مشایی است.
* یک عضو کم است
نکته مبهمی که هماینک در شورای پول و اعتبار وجود دارد، دو وزیر منصوب دولت در این شورا هستند. طبق مصوبه هیئت وزیران در 18 اردیبهشت وزرای کار و تعاون به عضویت شورای پول و اعتبار درآمدند. اما با ادغام این دو وزارتخانه در یکدیگر، هنوز وزیر دیگری جایگزین نشده است.
نامه مشایی به 2 وزیر برای واگذاری شرکت فولاد خوزستان به امیرمنصور آریا
تاریخ خبر:22/6/90
به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، مشرق نوشت: در نامه تاریخ 7 مهر ماه سال 1389 مشایی خطاب به دو وزیر کابینه چنین آمده است:
جناب آقای حسینی، وزیر محترم امور اقتصاد و دارایی
جناب آقای بهبهانی، وزیر محترم راه و ترابری
سلام علیکم
به پیوست تصویر نامه شماره 10205/ص20 مورخ 2/7/1389 شرکت خدمات مهندسی خط و ابنیه فنی راهآهن در خصوص آمادگی خرید 50 و نیم درصد از سهام شرکت فولاد خوزستان ارسال میشود.
حسب موافقت ریاست محترم جمهوری خواهشمند است دستور فرمائید ضمن تسریع اقدام مساعد را به عمل آورند.
اسفندیار رحیم مشایی
بر اساس این نامه سهام شرکت فولاد خوزستان بدون برگزاری تشریفات قانونی مزایده به گروه امیر منصورآریا در قالب شرکت خدمات مهندسی خط و ابنیه راه آهن (تراورس) واگذار میشود.
گزارش مشرق حاکی است که امیر منصور خسروی در جریان واگذاریهای سازمان خصوصیسازی و در حرکتی کاملا مشکوک توانست شرکت تراورس که از مهمترین شرکتهای پیمانکار در عرصه رآهآهن کشور است را خریداری کند.
سوالی که مسؤلان سازمان خصوصیسازی و وزارت اقتصاد باید به آن پاسخ دهند این است که چگونه و با چه توجیهی بزرگترین شرکت راهآهن کشور را به این گروه واگذار کردهاند.
جالب است که شرکت تراورس به صورت 10 ساله به امیر منصور خسروی و به قیمت 120 میلیارد تومان واگذار شد.
حال که پرونده گروه آریا در خصوص اختلاس از نظام بانکی بر همگان آشکار شده است میتوان سناریوی دیگر این گروه برای تسلط بر اقتصاد ملی کشور را به شرح زیر توضیح داد:
1- همکاری با سازمان خصوصیسازی و وزارت اقتصاد برای تصاحب شرکتهای بزرگ پیمانکاری کشور
2- تبانی با کارفرمایان دولتی از قبیل را آهن و وزرات راه سابق برای تصاحب پروژههای میلیاردی با حربه تأمین مالی و به صورت ترک تشریفات مناقصه
3- همکاری گسترده و تبانی با نظام بانکی خصوصا بانک ملی برای تامین مالی پروژهها به صورت صوری.
حال سؤال اینجاست که چگونه یک فرد توانایی دارد از یک طرف با همکاری سازمان خصوصیسازی شرکت معظمی چون تراورس را خرید اری کند که نزدیک به 8 هزار نفر کارمند دارد و از طرف دیگر با تبانی بتواند به صورت ترک تشریفات مناقصه پروژه یکهزار و 300 میلیارد تومانی را تصاحب کند و یا در قبال اجرای بدون تشریفات مناقصه طبقاتی کردن جاده رامسر به نور، بیش از 50 درصد سهام شرکت فولاد خوزستان را به دست آورد. در این میان همکاری بانک ملی در خصوص گروه امیر منصور آریا دارای ابعاد پیچیده ای است که امیدواریم مسولان مربوطه بتوانند در این خصوص توضیحات کافی ارایه کنند.
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که اگر گروه آریا در پروژه راه آهن شیراز ـ بندرعباس تنها 10 درصد سود ببرد رقمی در حدود 130 تا 200 میلیارد تومان خواهد شد و این در حالی است که رقم خریداری شده شرکت تروارس کمتر از 120 میلیارد تومان بوده است.
در ادامه خوب است نگاهی به تیترهای آخرین نشریه گروه تراورس داشته باشیم:
ماهنامه داخلی شرکت خدمات مهندسی خط و ابنیه فنی راه آهن ویژه مرداد 90 منتشر شد.
در این شماره میخوانیم که:
1-عملیات اجرایی بزرگترین پروژه ریلی کشور آغاز شد
2-سومین دوره گردهمایی مدیران ارشد شرکت توسعه سرمایه گذاری امیر منصور آریا
3-نشست مشترک مدیران گروه امیر منصور آریا
4-عملیات بازسازی خطوط ایستگاه صوفیان بودی خاتمه می یابد
5-پروژه پوشش مسیل منوچهری
6-راهآهن شیراز ـ بندر عباس را 30ماهه میسازیم ،سالی 250 کیلومتر
از سوی دیگر در سوم اردیبهشت سال جاری نیز حسب نامه اسفندیار رحیم مشایی، جلسهای در وزارت راه برگزار و درباره نحوه اجرایی شدن پروژه رامسر به نور در قبال واگذاری سهام شرکت خوزستان توافقات لازم و البته بدون برگزاری هرگونه تشریفات قانونی مزایده و مناقصه صورت میپذیرد. متن توافقات این جلسه به شرح ذیل است:
با عنایت به نامه شماره 239664 مورخ 4/11/1389ریاست محترم دفتر مقام عالی ریاست جمهوری در ارتباط با درخواست شماره 16419/ص20 مورخ 21/10/1389 شرکت خدمات مهندسی خط و ابنیه فنی راهآهن (تراورس) جلسهای در مورخ 3/2/1390 در محل دفتر سرپرست محترم وزارت راه و ترابری در ارتباط با اجرای طبقاتی نمودن مسیر جادهای حد فاصل شهرستان رامسر به شهرستان نور به طول تقریبی 120 کیلومتر تشکیل و مقرر گردید پروژه مذکور توسط شرکت فوق بصورت EPC+F در مدت 27 ماه اجرا، (نحوه تأمین منابع مالی از طریق واگذاری 5/50 درصد سهام شرکت فولاد خوزستان از سوی دولت خواهد بود).
ضمناً شرکت مذکور متعهد گردید از تاریخ امضاء، این تفاهمنامه نسبت به انجام عملیات مهندسی و طراحی (بخشE پروژه مذکور اقدام و کلیات این موضو را ظرف 45 روز جهت تصویب به کارفرما ارائه نماید، ضمناً انجام عملیات واگذاری سهام شرکت مذکور ظرف مدت 45 روز از سوی وزارت راه و ترابری پیگیری خواهد شد و آغاز عملیات اجرایی همزمان با این موضوع از سوی شرکت تراورس صورت میپذیرد.
مفاد قرارداد فیمابین و شرایط مندرج آن پس از ارائه پیشنهاد پیمانکار (شرکت تراورس) بررسی و تصویب از سوی وزارت راه و ترابری نهایی خواهد شد. (وفق مقررات و قوانین)، ضمناً شرکت خدمات مهندسی خط و ابنیه فنی راهآهن متعهد میگردد پروژه را در طول مسیر جاده موجود حداکثر تا تاریخ بهمن ماه 1391 (دهه مبارک فجر) اجرا و تحویل نماید.
ابوالفضل گلزاری
مدیرعامل شرکت مهندسی خط و ابنیه فنی راهآهن
صادقی
معاون وزیر و مدیرعامل شرکت ساخت و توسعه زیربناهای حمل و نقل کشور
رضا پیل پایه
قائم مقام وزارت راه و ترابری
علی نیکزاد
سرپرست وزارت راه و ترابری
* این نامه نشان میدهد که واگذاری پروژه رامسر به نور و همچنین واگذاری سهام شرکت فولاد خوزستان بدون برگزاری تشریفات قانونی مزایده و مناقصه برگزار شده است.