اگر بخواهیم در باب نگاه حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای به علوم انسانی به بحث و فحص بپرداریم بلا شک اولی ترین مسیر، پرداختن به مبانی و مبادی اندیشه ای ایشان است.در این باب احاطه تام معظم له بر مبادی و مبانی «حکمت عملی» آشکار است. حکمت عملی نزد فلاسفه و حکمای اسلامی درسه مولفه «تهذیب نفس و اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن» سامان می یافت که فصل مشبعی از آرا و نظریات اندیشه اجتماعی- سیاسی اسلامی را شامل می شود. بنابراین احاطه داشتن بر مبانی و مبادی آن برای اداره جامعه اسلامی ضروری و اساسی است و رهبری حکیم انقلاب هم از این خصیصه به نیکی بهره برده اند. این امر، یعنی اهمیت حکمت عملی در واقع ریشه در فلسفه اجتماعی- سیاسی «جمهوری اسلامی» هم دارد و از خصایص بنیادی آن محسوب می شود؛ خصیصه ای که همان قدر که حکمت نظری را گرامی می دارد، حکمت عملی و تطورات منطقی زمان و مکان را هم مطمح نظر خود قرار می دهد.
پس از ارتحال امام خمینی(ره)، معاندان این فلسفه اجتماعی- سیاسی گمان می بردند که جمهوری اسلامی از ناب گرایی تهی شده است و پس از امام(ره) جمهوری اسلامی با «فقدان ولایت» مواجه خواهد شد. حتی کسانی که نه جزو معاندین، بلکه در زمره «مخالفین» بودند هم ساده دلانه می گفتند که قبای ولایت فقیه، فقط برازنده قامت امام(ره) است و پس از ایشان دیگر ادامه این امر میسور نیست. اینان عمدتا غافل از این بودند که «ولایت فقیه» امری برآمده از اولا و بالذات هاست و سیر حضوری آن، کاملا قابلیت امتداد معنوی را دارد و حتی اگر این امتداد معنوی کاملا مطابق با آن «معنویت اولی» نباشد، باز هم به سبب اتقان نقلی، عقلی و فلسفی تئوری ولایت فقیه، همان ویژگی ها هرچند در ساحتی تمایز یافته تر، می تواند حضور فلسفی خود را اعلام کند و همان حقانیت و مقبولیت را به منصه ظهور برساند.
امام خامنه ای، در واقع ادامه دهنده مسیر عملی حکمتی هستند که در پس هر امر حق و حقانیت حضور، پای مقبولیت مردمی را هم به میان می کشد و جمعی ناگسستنی را جلوه می دهد. دوران زعامت ایشان هم تا به حال همین وجه را سامان داده است و ایشان به عنوان شاگرد ممتاز مکتب فقهی، فلسفی و عرفانی حضرت امام خمینی(ره) چنان طراوت و تیزهوشی از خود نشان داده اند که هم حقانیت نظری ولایت فقیه استحکام بیش از پیش یافته و هم مقبولیت مردمی رهبر و ولی را به طریقی شایسته امتداد داده اند. تندبادهای سیاسی و بعضا نظری که در دوران زعامت ایشان رخ داد، هر کدام می توانست خدشه هایی بنیادین بر بنای «جمهوری اسلامی» وارد آورد، اما حفظ بی نظیر وجه مقبولیت و جمهوریت نظام توسط ایشان باعث شد که ملت با شعف و شوری مجاهدانه، در عرصه های عمومی حاضر باشند تا از این رهگذر هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی حقانیت و مقبولیت جمهوری اسلامی محفوظ باقی بماند. ریشه این امر را باید در اندیشه سیاسی معظم له جست وجو کرد، ایشان در واقع اندیشه های امام خمینی (ره) در باب ولایت فقیه و ماهیت حکومت اسلامی را بسط دادند و ترجمان عملی از آن ارائه کردند که تاکنون از حقانیت و مقبولیت نظام به بهترین وجه حراست معنوی و عملی کرده است.
آرای معظم له، به طور مشخص جمعی است میان حقانیت و مقبولیت که ریشه در حکمت صدرایی و آرای ملاصدرا حکیم بزرگ عالم اسلامی دارد. در اندیشه ملاصدرا که حضرت امام(ره) هم از قائلین به آن بودند و اساسا تفکر فلسفی و هستی شناختی ایشان براساس مولفه های آن سامان یافته بود، هدایت مردم بخشی از انسان شناسی و سلوک عارفانه است و بدون هدایت عامه اساسا این سلوک کامل نمی شود، در سفر چهارم، اسفار اربعه ملاصدرا، حکیم به میان مردم می آید و احساس می کند مسوولیت و رسالتی الهی بر دوش دارد که متضمن هدایت مردم به سوی خداست. در اینجا ما با یک امر «حق و حقیقت گرایانه» مواجهیم؛ یعنی علاوه بر مطمح نظر قراردادن ادله فقهی و عقلی ولایت فقیه، بستر عرفانی و فلسفه آن، متضمن این امر است که حکیم عارف، هدایت خلق را به مثابه یک سلوک عرفانی می بیند، در وجه دیگر و در باب مسائل فقهی، حکومت از جمله ضروریات اسلام است و اجرای احکام دین اصلی انکار نشدنی است، پس نیاز به عالم آگاه و مدبری است که عنان امور را در کف خود گیرد و به اجرای احکام دین بپردازد. این مقولات جزو بدیهیات شرعی و فلسفی و در یک کلام «وجه حقانیت» جمهوری اسلامی است. در این میان اما این ایده های متعالی چگونه باید تحقق سیاسی- اجتماعی و فرهنگی بیابد؟ در پاسخ به این سوال است که وجه مقبولیت و حضور مردمی مطرح می شود. مشخص است که مردم و آحاد جامعه در این میان «حق و تکلیف» دارند. حق آنان این است که در حاکمیت منشأ اثر باشند و این اثر همانا «پذیرش وجه حقانیت» و اعلام قبولی آنان است و بدون این پذیرش امکان تحقق وجه حقانیت وجود ندارد. در حقیقت خواست و اراده مردم برای پذیرش حقیقت گرایی است که امکان بروز و ظهور آن را می دهد و این حق مردم است که در شوون مختلف، نقش آفرینی کنند. بنابراین جمع میان وجه مقبولیت و حقانیت، همان چیزی است که در گزاره «مردم سالاری دینی» مستقر و موجود است. گزاره مردم سالاری دینی، فصل مشبع و مهمی از اندیشه های رهبر حکیم انقلاب را تشکیل می دهد و ایشان به طرق مختلف و در خطابه های گوناگونی به تبیین این امر پرداخته اند و هم در وجوه ایجابی و هم در وجوه سلبی به شرح و بسط آن پرداخته اند. در وجه ایجابی، رهبری حکیم ما، هم مختصات شرعی حقانیت را ترسیم کرده اند و هم حدود و ثغور مقبولیت را و از این حیث می توان گفت، با بسط آرای امام خمینی (ره)، پاسخ مهمی به سوال کنه مشروعیت که در فلسفه سیاسی مطرح است، داده شده است. پرسش مهم فلسفه سیاسی این است که از چه کسی باید اطاعت کرد؟ پاسخ افلاطون «فیلسوف- شاه» بود که در حقیقت موج اول فلسفه سیاسی را در جهان سامان بخشید اما پس از آن، پاسخ متاخر این بوده است که «از کسی که مورد قبول مردم باشد». در اینجا با ملاک فلسفه اسلامی، پرسش مهم این است که «چرا باید از کسی که مورد قبول مردم است، اطاعت کرد». پاسخ حضرت امام خمینی(ره) و آیت الله العظمی امام خامنه ای به عنوان شاگرد ممتاز مکتب ایشان، حاکمیت فقها و زعامت یک فقیه را دربر می گیرد و حسب هستی شناسی فلسفه صدرایی و برای جنبه عینی دادن به این امر ذهنی، وجه مقبولیت هم به امر ذهنی اضافه می شود. در اینجا مشروعیت، حاوی دو مقوله «حقانیت» و «مقبولیت» است؛ یعنی آنجایی که قرار است حکم قضیه «ثابت» شود، باید «اثبات» نیز در میدان حاضر باشد.
منبع:مرکز اسناد انقلاب اسلامی.امیر علی محقق
روایت انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای به رهبری از زبان خود ایشان در بیاناتی که در دیدار عمومی به مناسبت روز ولادت باسعادت حضرت جواد در 23 آذر ماه 73 ایراد فرمودند خالی از لطف نیست: "... آن روزی که در مجلس خبرگان، بعد از رحلت امام رضواناللَّهعلیه - آن روزِ اوّل که بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم - بحث کردند چه کسی را انتخاب کنیم و بالاخره اسم این بندهی حقیر به میان آمد و اتّفاق کردند بر اینکه این موجود حقیر ضعیف را به این منصب خطیر انتخاب کنند، من مخالفت کردم؛ مخالفت جدّی کردم. نه اینکه میخواستم تعارف کنم؛ 14 خرداد 1368 نه یک پایان که یک آغاز بود. اگرچه ملت ایران در غم از دست دادن مراد، پیشوا و رهبر خود خمینی کبیر (ره) به سوگ نشست و جامه سیاه بر تن کرد لیک با برگزیدن خلف صالح وی برای تداوم رهبری و استمرار ولایت، داغ فراق خمینی التیام یافت و شور و امید به دلهای داغدار ملت بازگشت.
"این جانب که خود را شاگردی متواضع و فرزندی مطیع و مریدی دلباخته آن روح الله می دانم، این توفیق را داشته ام که در تمام مدت ده سال و چند ماه پس از ورود رهبر کبیر به ایران، تا لحظه عروج آن روح ملکوتی، از آن سرچشمه فیاض سیراب شده و لحظه لحظه جریان مبارک آن هدایت الهی را با همه وجود خود لمس کنم. سخن و اشارت او، اندیشه و نصیحت او، دستور و توصیه او، و بالاخره عمل و رفتار او، عطیه های گوناگونی بود که سخاوتمندانه از آن قله مصفا می جوشید و معدودی از یاران او را که در دامنه بودند، پیوسته بهره مند می کرد."
جملات فوق، بخش هایی از پیام "حضرت آیت الله خامنه ای مقام معظم رهبری " ،به ملت ایران در تاریخ 18 خرداد سال 68 است که بیانگر پیوند عمیق ایشان با امام خمینی (ره) است.
معظم له افزودند:" درس او، تنها آن نبود که در حوزه علمیه از او فرا گرفتیم، یا در دوران شانزده ساله مبارزه از دور و نزدیک، به جان نیوشیدیم؛ بزرگترین و ماندگارترین درس او، آن بود که در این ده سال، همچون آیات حکمت به جان و دل خریدیم و در لوح ضمیر ثبت کردیم. به کمک و اراده الهی، هیچ حادثه و هیچ انگیزه ای نخواهد توانست آن را که بخشی از وجود ماست، از ما جدا کند، و این جانب در مسئولیت خطیر و جدید خود، ملتزم و متعهدم که مو به مو، آن درسهای الهی را به کار بندم".
اصل یکصد و هفتم قانون اساسی ،در باره تعیین رهبر بیان می دارد که پس از مرجع عالیقدر تقلید و رهبر کبیر انقلاب جهانی اسلام و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت آیت الله العظمی امام خمینی که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته شده و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است.
در روز 14 خردادماه سال1368 که مردم در غم از دست دادن رهبر و مقتدای خود خمینی کبیر به سوگ نشسته بودند، اعضای مجلس خبرگان رهبری طی اجلاس ویژه ای ، تصمیم تاریخی و تعیین کننده خود را درباره جانشینی امام راحل و انتخاب رهبر جدید اتخاذ کردند و "حضرت آیت الله خامنه ای " را که در آن زمان عهده دار سمت ریاست جمهوری بود برای تصدی این مسئولیت خطیر برگزیدند.
بینش روشن درباره اسلام و علوم اسلامی ، قدرت استنباط در فقه و حقوق اسلامی، آگاهی و شناخت وسیع در مورد مسائل زمان و مقتضیات عصر حاضر و نیز شجاعت ، تدبیر و مدیریت قوی در حضرت آیت الله خامنهای، از جمله عوامل انتخاب مجلس خبرگان بود. ایشان از مبارزان نخستین انقلاب از سال 1342 بود و پس از پیروزی انقلاب ،همواره در مراکز مهم و حساسی هم چون شورای عالی دفاع ، حزب جمهوری اسلامی ، امامت جمعه تهران ، مجلس خبرگان و ریاست جمهوری مسوولیت هایی داشتند.
مقام معظم رهبری در خصوص عهده دار شدن مسوولیت خطیر رهبری و ادای تکلیف در این خصوص در سخنانی در مراسم بیعت ائمه جمعه سراسر کشور در دوازدهم تیرماه 68 چنین فرمودند:" برای این مسؤولیت، از خدا استمداد کردم و باز هم استمداد میکنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم تا بتوانم این مسؤولیت را در حد وسع خودم - که تکلیف هم بیش از وسع نیست - با قدرت و قوت و حفظ شان والای این مقام، حفظ کنم و انجام بدهم. این، تکلیف من است که امیدوارم ان شاء الله شمول لطف و ترحم الهی و دعای ولی عصر (عج) و مؤمنین صالح باشم."
اما روایت انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای به رهبری از زبان خود ایشان در بیاناتی که در دیدار عمومی به مناسبت روز ولادت باسعادت حضرت جواد در 23 آذر ماه 73 ایراد فرمودند خالی از لطف نیست: "... آن روزی که در مجلس خبرگان، بعد از رحلت امام رضواناللَّهعلیه - آن روزِ اوّل که بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم - بحث کردند چه کسی را انتخاب کنیم و بالاخره اسم این بندهی حقیر به میان آمد و اتّفاق کردند بر اینکه این موجود حقیر ضعیف را به این منصب خطیر انتخاب کنند، من مخالفت کردم؛ مخالفت جدّی کردم. نه اینکه میخواستم تعارف کنم؛ نه. او خودش میداند که در آن لحظات در دل من چه میگذشت. "
معظم له چنین ادامه می دهند:" رفتم آنجا ایستادم و گفتم آقایان! صبر کنید، اجازه بدهید. اینها هم ضبط شده، موجود است. هم تصویرش هست، هم صدایش هست. شروع کردم به استدلال کردن که مرا برای این مقام انتخاب نکنید. گفتم نکنید؛ هر چه اصرار کردم، قبول نکردند. هر چه من استدلال کردم، آقایان، مجتهدین و فضلایی که آنجا بودند، جواب دادند. من قاطع بودم که قبول نکنم؛ ولی بعد دیدم چارهای نیست. چرا چارهای نیست؟ زیرا به گفتهی افرادی که من به آنها اطمینان دارم، این «واجب» در من «متعیّن» شده است. یعنی اگر من این بار را برندارم، این بار بر زمین خواهد ماند. اینجا بود که گفتم قبول میکنم. چرا؟ چون دیدم بار بر زمین میماند. برای اینکه بار بر زمین نماند، آن را برداشتم. اگر کس دیگری آنجا بود، یا من میشناختم که ممکن بود این بار را بردارد و دیگران هم او را قبول میکردند، یقیناً من قبول نمیکردم. بعد هم گفتم پروردگارا! توکّل بر تو. خدا هم تا امروز کمک کرد. "
حضرت آیت الله خامنه ای پس از چند روز و در کسوت رهبری نظام مقدس جمهوری اسلامی و در تاریخ هجدهم خرداد 68 در اولین پیام خود به ملت ایران بر لزوم وحدت و حفظ آمادگی مردم در صحنه برای خنثی سازی توطئه دشمنان اسلام و ایران تاکید کردند.
رهبر معظم انقلاب ، در تشریح توطئه دشمنان انقلاب و ایران پس از رحلت امام بزرگوار (ره) میفرمایند: «با رحلت امام خمینی (ره) طیف وسیع دشمنان اسلام - که در صفوف مقدم معارضه با جمهوری اسلامی بودند - این امید را پنهان نکردند که جمهوری اسلامی در غیاب پدید آورنده و پرورانندهی خود، نیروی دفاع و رشد را از دست بدهد و چون کودکی بیصاحب، احساس ضعف و درماندگی کند، یا به کلی از پای درآید و یا به ناچار به دامان این و آن پناه برد... »
آری ، دشمنان انقلاب دلخوش کرده بودند که با ارتحال امام خمینی (ره )، نظام جمهوری اسلامی دچار تشتت و تفرقه خواهد شد و زمام اداره امور کشور در میان همه دشواری ها، توطئهها و خباثت های داخلی و خارجی از دست خواهد رفت و آنها به آرزوی چند ساله خود مبنی بر سرنگونی نظام خواهند رسید، لیک به زودی دریافتند که این سودای خامی بیش نیست و خبرگان رهبری، با درایت و قوت برترین و صالح ترین فرد را برای رهبری برگزیده است ، رهبری ، آگاه ،شجاع ، مدیر و مدبر که راه امام در وجود وی و رهبری شایسته او تداوم یافت و بیمه شد.
متن نامه نگاری های میان امام خمینی و آقای منتظری
امام خمینی:آقای منتظری! چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید
امام خمینی: آقای منتظری! شما معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند...به قدری مطالبی که میگفتید دیکته شده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم...میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید.و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم.
آقای «حسینعلی منتظری» در سال 1364 با تصمیم مجلس خبرگان رهبری به قائم مقامی امام خمینی برگزیده شد.در آن زمام شخصی به نام «سید هادی هاشمی» علاوه بر این که داماد آقای منتظری بود، ریاست دفتر و بیت او را نیز بر عهده داشت.برادر این شخص «سید مهدی هاشمی» که صاحب نفوذی قابل توجه در برخی نهاد های انقلابی از جمله سپاه بود با همراهی و تاییدات سید هادی فعالیت های خرابکارانه و اختلاف برانگیزی را در کشور سازماندهی کردند.طی سه سال بعد آقای منتظری با پشتیبانی کورکورانه از سید هادی و سید مهدی هاشمی مسیری را در پیش گرفت که وی و بیتش را در رویارویی کامل با امام خمینی و انقلاب اسلامی قرار داد. دستگیری سید مهدی هاشمی و طرفدارانش و افشا شدن مفاسد اخلاقی و چندین فقره قتل عمد توسط آنان ، سید مهدی را به پای چوبه دار برد و تقابل و رویارویی آیت الله منتظری با امام را به اوج خود رساند که نشانه های آن را می توان در متن بسیار دردناک نامه امام خمینی به آقای منتظری در تاریخ ششم فروردین 1367 به خوبی مشاهده کرد. امام خمینی که پس از ارسال این نامه به آقای منتظری ، قصد داشت با انتشار عمومی آن در اخبار ساعت 14ششم فروردین سال 1367 مهر پایانی بر اختلاف افکنی های بیت آقای منتظری بزند، با اصرار برخی رجال کشوری از این تصمیم منصرف شد و تنها 9 سال بعد بود که به دنبال سخنرانی تفرقه افکنانه آقای منتظری ، متن کامل این نامه منتشر شد که به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای منتظری
با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمهای برایتان مینویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشتهاید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم میدانم؛ خدا را در نظر میگیرم و مسائلی را گوشزد میکنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید.
شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که میگفتید دیکته شده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم.
مثلاً در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید. در مساله مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر میدانستید و با اینکه برای تان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام میدادید که او را نکشید. از قضایای مثل قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمیباشید و به طلابی که پول برای شما میآورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمد الله از این پس شما مساله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود میدانید -که مسلماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند-، با دلی شکسته و سینهای گداخته از آتش بیمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت میکنم دیگر خود دانید:
1 - سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.
2 - از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
3 - دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.
4 - نامهها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحی له الفدا- و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.
و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را سادهلوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلما تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. و الله قسم، من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. و الله قسم، من رای به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.
سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشمپوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم.
من کار به تاریخ و آنچه اتفاق میافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بستهام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تاثیر دروغهای دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش میکنند نگردند. از خدا میخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هر چه هست اوست. و السلام.
یکشنبه 6 / 1 / 68
روحالله الموسوی الخمینی
به دنبال انصراف امام خمینی از انتشار عمومی نامه 6فروردین 1367، آقای منتظری که پس از دریافت نامه ششم فروردین، بیم برباد رفتن باقی مانده اعتبار خود را داشت ، بلافاصله متن استعفای خود را از قائم مقامی رهبری تنظیم کرده و به امام خمینی عرضه نمود. متن استعفا مزبور به این شرح است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم.
محضر مبارک آیت اللّه العظمى امام خمینى - مدظله العالى
پس از سلام و تحیت، مرقومه شریفه مورخ 6/1/68 واصل شد.
ضمن تشکر از ارشادات و راهنماییهاى حضرتعالى به عرض مى رساند، مطمئن باشید همان طور که از آغاز مبارزه تاکنون در همه مراحل همچون سربازى فداکار و از خود گذشته و مطیع در کنار حضرتعالى و در مسیر اسلام و انقلاب بوده ام، اینک نیز خود را ملزم به اطاعت و اجراى دستورات حضرتعالى مى دانم، زیرا بقا وثبات نظام اسلامى مرهون اطاعت ازمقام معظم رهبرى است.
براى هیچ کس قابل شک نیست که این انقلاب عظیم تا کنون در سایه رهبرى و ارشادات حضرتعالى از خطرات مهمى گذشته ، و دشمنان زیادى همچون منافقین کوردل، که دستشان به خون هزاران نفر از مردم و شخصیتهاى عزیز ما و از جمله فرزند عزیز خود من(1) آغشته است، و سایر جناحهاى مخالف و ضد انقلاب و سازشکار و لیبرالمآبهاى کج فکر را رسوا واز صحنه خارج نموده است.
آیا جنایات هولناک وضربات ناجوانمردانه این روسیاهان کوردل به انقلاب و کشور و ملت عزیز و فداکار ما فراموش شدنى است؟ و اگر بلندگوهاى آنان و رادیوهاى بیگانه خیال مى کنند با جوسازیها و نشر اکاذیب و شایعه پراکنیها به نام اینجانب مى توانند به اهداف شوم خود برسند و در همبستگى ملت ما رخنه کنند، سخت در اشتباهند.
و راجع به تعیین اینجانب به عنوان قائم مقام رهبرى، خود من از اول جدا مخالف بودم، و با توجه به مشکلات زیاد و سنگینى بار مسئولیت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است و اکنون نیز عدم آمادگى خود را صریحا اعلام مى کنم و از حضرتعالى تقاضا مىکنم به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آینده اسلام و انقلاب و کشور را قاطعانه در نظر بگیرند و به من اجازه فرمایید همچون گذشته یک طلبه کوچک و حقیر در حوزه علمیه به تدریس و فعالیتهاى علمى و خدمت به اسلام و انقلاب، زیر سایه رهبرى حکیمانه حضرتعالى، اشتغال داشته باشم و اگر اشتباهات و ضعفهایى که لازمه طبیعت انسان است رخ داده باشد، انشاءاللّه با رهبریهاى حضرتعالى مرتفع گردد و از همه برادران و خواهران عزیز و علاقهمند تقاضا مى کنم مبادا در مورد تصمیم مقام معظم رهبرى و خبرگان محترم، به بهانه حمایت از من، کارى انجام دهند و یا کلمه اى بر زبان جارى نمایند، زیرا مقام معظم رهبرى و خبرگان جز خیر و مصلحت اسلام و انقلاب را نمى خواهند.
امید است این شاگرد مخلص را همیشه از راهنماییهاى ارزنده خود بهره مند، و از دعاى خیر فراموش نفرمایید.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته .
7 / 1 / 68 - حسینعلى منتظرى
امام خمینی ، در پی دریافت استعفای آقای منتظری، طی نامه ای که متن آن در صحن مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری قرائت شد، وی را از قائم مقامی رهبری معزول نمود. متن نامه امام خمینی به این شرح است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام و المسلمین آقاى منتظرى - دامت افاضاته با سلام و آرزوى موفقیت براى شما، همانطور که نوشته اید رهبرى نظام جمهورى اسلامى کار مشکل و مسئولیت سنگین و خطیرى است که تحملى بیش از طاقت شما مى خواهد و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم، و در این زمینه هر دو مثل هم فکر مى کردیم.
ولى خبرگان به این نتیجه رسیده بودند، و من هم نمى خواستم در محدوده قانونى آنها دخالت کنم.
از اینکه عدم آمادگى خود را براى پست قائم مقامى رهبرى اعلام کرده اید پس از قبول، صمیمانه از شما تشکر مى نمایم.
همه مى دانند که شما حاصل عمر من بوده اید، و من به شما شدیدا علاقه مندم.
براى اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت مى کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید، و از رفت و آمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهورى اسلامى خود را جا مىزنند، جدا جلوگیرى کنید.
من این تذکر را در قضیه مهدى هاشمى هم به شما دادم.
من صلاح شما و انقلاب را در این مى بینم که شما فقیهى باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند.
از پخش دروغهاى رادیو بیگانه متاثر نباشید.
مردم ما شما را خوب مى شناسند، و حیله هاى دشمن را هم خوب درک کرده اند که با نسبت هر چیزى به مقامات ایران کینه خود را به اسلام نشان مى دهند.
طلاب عزیز، ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامه ها، و رادیو - تلویزیون، باید براى مردم این قضیه ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسائلى است که مقدم بر هر چیز است، و همه باید تابع آن باشیم.
جنابعالى انشاءاللّه با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمى مى بخشید.
والسلام علیکم.
8 / 1 / 68
حجت الاسلام محمدی ری شهری در کتاب جدید خود که به بررسی مقطع حساسی از جمهوری اسلامی از نصب منتظری به قائم مقامی رهبری تا عزل وی و ماجرای باند مهدی هاشمی اختصاص دارد، نحوه انتصاب منتظری به قائم مقامی و نظر مخالف امام(ره) با این مسئله را تشریح کرد. در این کتاب همچنین برای نخستین بار تصویر نامه تاریخی 6/1/68 امام(ره) به منتظری که از سوی عوامل مخاطب نامه در آن تشکیک شده بود، آمده است.
حجت الاسلام محمدی ری شهری در کتاب جدید خود که به بررسی مقطع حساسی از جمهوری اسلامی از نصب منتظری به قائم مقامی رهبری تا عزل وی و ماجرای باند مهدی هاشمی اختصاص دارد، نحوه انتصاب منتظری به قائم مقامی و نظر مخالف امام(ره) با این مسئله را تشریح کرد. در این کتاب همچنین برای نخستین بار تصویر نامه تاریخی 6/1/68 امام(ره) به منتظری که از سوی عوامل مخاطب نامه در آن تشکیک شده بود، آمده است.
وی با تأکید بر اینکه نظر امام پیش از تصمیم مجلس خبرگان نسبت به رهبری آقای منتظری منفی بود، در تشریح دلایل این ادعا به نامه 6/1/68 ایشان خطاب به منتظری اشاره کرده و با ذکر فرازی از آن مبنی بر اینکه "والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ولی در آن وقت شما را ساده لوح می دانستم که مدیر و مدبر نبودید..." می افزاید: اما این که امام نظر خود را به خبرگان منتقل کرد یا نه، داستانی شنیدنی دارد که باید از زبان آیت الله محمدی گیلانی که عضو خبرگان بوده و اکنون نیز همچنان عضو مجلس خبرگان است، شنید. گفتنی است که ایشان در ملاقاتی با امام قبل از تصمیم خبرگان در مورد قائم مقامی آقای منتظری از دیدگاه امام در این باره مطلع شده است.
نظر امام، یک روز قبل از تصمیم خبرگان
آیت الله محمد ی گیلانی در تاریخ 6/9/1379 به مناسبت شهادت حضرت امام کاظم(ع) در منزل آقای علی رازینی ضمن سخنرانی گفت:
یک روز قبل از مطرح شدن قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان (25/4/1364)، من ضمن تماس با دفتر امام(ره) کتباً (از طریق آقای توسلی و آقای رسولی) از ایشان درخواست ملاقات کردم. در آن موقع اعلام شده بود که امام تا پانزده روز ملاقات ندارند. من در تکه کاغذی نوشتم مطلبی واجب و ضروری است، احساس وجوب کردم به عرض مبارک برسانم، امام اجازه دادند خدمتشان رسیدم.
گفتم: "فردا قرار است موضوع قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان مطرح شود، خواستم به عرضتان برسانم به آقای هاشمی بگویید مطرح نشود. من به آقای منتظری ارادت دارم؛خدمتشان درس خوانده ام؛ ایشان را عابد و زاهد می دانم؛ ولی این خصوصیات، کافی نیست. او از عهده این کار برنمی آید...".
امام، گله های سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه...!
و اضافه فرمود: "احمد هم از او دفاع می کند! از منزل سید مهدی هاشمی، دست نویس های او را آورده اند. من دیدم نامه های آقای منتظری از نوشته های مهدی هاشمی الهام گرفته! این را من برای ایشان نوشتم"!
سخن امام که به این جا رسید، من گفتم: "آقای منتظری عین نامه شما را آورد و در جلسه خواند و با خنده گفت: "امام خیال کرده که آنچه من برایش می نویسم، الهام از سید مهدی می گیرم!"
امام فرمود: "نامه مرا آورد در جلسه خواند؟!"
گفتم: "بله! آقای سید عباس خاتم و سید جعفر کریمی و چند نفر دیگر هم بودند".
امام فرمود: "او اینطور است"!
عرض کردم: "بفرمایید که فردا ایشان به عنوان قائم مقام رهبری مطرح نشود".
امام قدری فکر کرد و فرمود: "احمد نیست، می شود شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعدازظهر من ایشان را ببینم؟"
عرض کردم: "بله، اما به آقای هاشمی نفرمایید که من آمدم [و این جریان را خدمت شما گفتم]. به هیچ کس نگویید. می ترسم مرا هم شمس آبادی کنند یا مثل شیخ قنبر در چاه بیندازند"!
این را که گفتم، امام -اعلی الله مقامه- سه بار خندید و فرمود: "خاطرت جمع باشد".
از دفتر امام، حرکت کردم و آمدم شورای نگهبان. جلسه تمام شده بود و بعد رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح، خدمت امام رسیدم. کاری داشتم. فرمودند به آقای هاشمی بگویید که من ایشان را ببینم...
شب، بعد از نماز مغرب و عشاء، خانم حاج احمدآقا زنگ زد که "حاج آقا! امام فرمودند: آنچه امروز ما صحبت کردیم، مبادا از شما تجاوز کند".
گفتم: "همین طور است".
فردای آن روز، آقای هاشمی موضوع قائم مقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد.
آقای محمدی گیلانی اضافه کرد که:
پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: من بعدازظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: "موضوع قائم مقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن".
گفتم: "چرا؟ ما در اجلاسیه قبل، به آقایان گفته ایم که ایشان را به عنوان قائم مقام، مطرح کنیم."
فرمود: "نه، یکی از دوستان آمده و چنین گفته...".
گفتم: "ما اعلام کرده ایم. نمی شود...".
وزیر وقت اطلاعات که از خاطرات منتشر شده قبلی وی نیز به عنوان منابع قابل استناد و معتبر در تاریخ انقلاب یاد می شود، پس از نقل این خاطره کلیدی اضافه می کند:
تأمل در آنچه از آقای محمدی گیلانی نقل کردیم، نشان می دهد که امام در مورد طرح قائم مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان، در مقابل کاری انجام شده قرار گرفته بود؛ اما به هرحال، جای این پرسش باقی است که با آن قاطعیتی که از امام سراغ داریم؛ اگر واقعاً با این امر مخالف بود، چرا نظر خود را به خبرگان اعلام نکرد؟
بی تردید، اگر خبرگان، نظر امام را می دانستند، آقای منتظری را به عنوان جانشین او تعیین نمی کردند.
آقای منتظری عدم مخالفت امام با قائم مقامی وی را دلیل موافقت ایشان می داند و در پاسخ به این سئوال که: "آن وقت، احساس شد که حضرت امام هم مخالفتی دارند؟"، می گوید:
من نمی دانم، اگر ایشان در آن وقت، مخالف بودند، لازم بود همان وقت، ولو با کنایه با پیغام به من یا دیگری و یا به خبرگان می فرمودند؛ زیرا مصلحت نظام از همه چیز مهمتر بود...
پاسخ این سئوال را امام در نامه 6/1/68 فرموده اند. متن فرمایش امام، این است:
والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم... والله قسم من به نخست وزیری بازرگان مخالف بودم؛ ولی او را هم آدم خوبی می دانستنم. والله فسم من رأی به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد، نظر دوستان را پذیرفتم.
این سخن به روشنی نشان می دهد که امام در مورد عدم اعلام مخالفت خود با رهبری آقای منتظری، همانگونه عمل کرده که در مورد نخست وزیری بازرگان و رئیس جمهوری بنی صدر عمل کرده است. در همه این موارد، امام -به تعبیر خودشان- نظر دوستان را پذیرفته است.
این سخن نشان می دهد که پس از دیدار آقای محمدی گیلانی، مطلبی به امام گفته شده که ایشان مصلحت ندیده با اقدام مجلس خبرگان در مورد رهبری آقای منتظری مخالفت کند؛ چنان که در نامه 8/1/68 به این معنا تصریح فرموده:
هم شما و هم من، از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم...؛ ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند و من نمی خواستم در محدوده قانونی آنها دخالت کنم.
در این جا این سئوال پیش می آید که دوستانی که امام، نظر آنها را در مورد آقای منتظری پذیرفته، چه کسانی بوده اند؟
بی تردید، سران قوای سه گانه در این موضوع، نقش اساسی داشته اند. آقای منتظری، خود در پاسخ به این سئوال که "احساس می فرمایید کسی روی این قضیه عنایتی داشته است؟" می گوید:
من نمی دانم، می گویند آقای هاشمی رفسنجانی و آقای خامنه ای خیلی دنبال قضیه و مُصِر بوده اند. ظاهراً آقایان حسن نیت داشته اند ونظرشان احتیاط برای آینده بوده است".
باید گفت: آقایان نه ظاهراً، بلکه واقعاً حسن نیت داشتند؛ بلکه آنان در رأس کسانی بودند که در خبرگان، با حسن نیت و به عنوان احتیاط، آقای منتظری را به عنوان رهبر آینده تعیین کردند؛ اما با کمال تأسف، آقای منتظری ابتدا می گوید: "ظاهراً آقایان حسن نیت داشته اند" ولی در ادامه، در حسن نیت آنها تشکیک می کند و آنان را تا سر حد توطئه گری متهم می کند که با این اقدام، می خواستند زمینه رهبری او را از بین ببرند!
متن گفته او این است:
من اگر بدبینانه تحلیل کنم، می گویم اصلاً شاید آن قضیه، مقدمه جریانات بعد بوده که مسئله را سر زبان ها بیندازند و بعد، زمینه را از بین ببرند... از قدیم می گفتند اگر می خواهید کسی را خراب کنید، به طور غیرطبیعی او را بالا ببرید و بعد، مقدمات سقوط او را فراهم کنید...!
شگفت اینکه، کسی چنین سخن می گوید که خود را مرجع تقلید می داند و معتقد است که تهمت، گناه کبیره است و شگفت انگیزتر اینکه در ادامه همین مطلب می گوید:
البته من که -الحمدالله- اصلاً انتظار مقام و موقعیت نداشتم و ندارم!
باری، کوتاه سخن در پاسخ به این سئوال که چرا امام نظر مخالف خود را در مورد رهبری آقای منتظری اعلام نکرد، این است که سیره حکیمانه امام در این گونه موارد، این بود که تا آنجا که مصالح نظام را در خطر نبیند و احساس تکلیف قطعی نکند، نظر مسئولان اصلی کشور را، که در واقع مشاوران مورد اعتماد ایشان بودند و از آنان به "دوستان" تعبیر فرموده، بر نظر خود مقدم می داشت.
در مورد رهبری آقای منتظری نیز، تا آنجا که تنها وی را ساده لوح و فاقد مدیریت و تدبیر می دانست، با اصرار مدیران ارشد کشور به این جمع بندی رسید که همراهی و همکاری آنان با وی، خلأ بی تدبیری و سادگی او را پرخواهد کرد؛ اما حوادث بعدی ثابت کرد که مشکل بیش از این است و لذا "با دلی پرخون و قلبی شکسته" و با آگاهی تمام، آقای منتظری را از رهبری آینده برکنار کرد.
علمآموزی و تحصیل معارف اسلامی، یکی از توصیههای همیشگی مقام معظم رهبری به بانوان است. بانو مجتهده زهره صفاتی، استاد و مدرس حوزه درباره اهمیت این موضوع و نیز مقام علمی و معنوی حاجیه خانم همایونی گقتارهای شنیدنی دارد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، اخیراً همایشی تحت عنوان «امینه امین» در شهر اصفهان برگزار شد و در آن همایش بهطور خاص از شخصیت سرکار حاجیه خانم همایونی از شاگردان بانو مجتهده امین تقدیر شد. رهبر معظم انقلاب در پیام خود به این همایش، تأکید داشتند که وجود چنین شخصیتهایی نشاندهندهی آمادگی و استعداد زنان ایرانی برای پیمودن مدارج عالیه علم و معرفت دینی است.
حضور بانوان در عرصه تحصیل معارف دینی چقدر ضروری است و ضرورتش را بر اساس چه مبنایی تعریف میفرمایید.
ضرورت یادگیری معارف دینی و تحصیل بانوان در این عرصه که چندین بار از سوی رهبر انقلاب حفظهالله مورد تأکید قرار گرفته است، پایههای آن در آموزههای دینی نهفته است و ضرورت این یادگیری ظاهراً از صدر اسلام وجود داشته است؛ یعنی وقتی پیامبر خدا(ص) مبعوث به رسالت شدند، مخاطب ایشان در بخشهایی از آموزهةای دینی خانمها بودند. بنابراین خانمها هم باید در زمینه معارف دین و فهم قرآن کریم و دستورات دینی آشنا باشند.
من براساس توصیههای رهبری، برخی تحقیقات را در بحث «طهارت» انجام دادم و در ملاقاتهای بعدی گزارش دادم که ایشان خیلی استقبال کردند. حتی توصیه کردند که این تحقیقات به دست مراجع معظم تقلید هم داده شود.
پرسش و پاسخهای اسماء بنت عمیس با پیامبر(ص) که در تاریخ ثبت شده است بیانگر این است که پیامبر زمینه را برای خانمها فراهم کرده بودند تا آنها به محضر ایشان بیایند و به شکل مستقیم سؤالات خود را مطرح کنند. همچنین برخی احکام و دستورات دینی از طریق برخی همسران پیامبر(ص) به بانوان منتقل میشد که همه اینها بیانگر توجه پیامبر گرامی اسلام به موضوع یادگیری بانوان در زمینه علوم و معارف اسلامی است.
فارغ از این مسائل، بزرگترین شخصیتی که در دامن خاندان نبوت پرورش یافت، وجود صدیقه طاهره(س) بود که این وجود مقدس در حقیقت پیونددهندهی بین نبوت و امامت بودند و در حقیقت ظرف فهم معارف دین و قرآن کریم از طریق ایشان به همه جهان اسلام منتقل شد که البته ما کمتر به این پرداختیم. دخترانی هم که فاطمه زهرا(س) تربیت میکند، یعنی حضرت زینب(س) و حضرت امکلثوم(س)، به خصوص حضرت زینب درخشش ویژهای در همین زمینه داشتند.
آیا این روند در مقاطع بعدی تاریخی نیز ادامه یافته است؟
در طول تاریخ هم بانوان برجسته و مهمی بودند که اینها هرکدام در عصر خودشان درخشش ویژه داشتند. به عنوان مثال هر دو دختر شیخ طوسی محدث بودند و فهم نسبت به قرآن و روایات داشتند و از طرف پدرشان اجازه روایت داشتند. در عصر مرحوم مجلسین، دختران این دو بزرگوار هم اجازه روایت داشتند و هم صاحبنظر در فقه بودند که یکی از اینها همسر ملاصالح مازندرانی است و معروف است که در استنباط برخی از احکام فقهی با ایشان مشورت میکردند. همه اینها حکایت از این دارد که بانوان از صدر اسلام تا عصر حاضر که باید بگویم عصر بیداری اسلامی است، در عرصه علم و معارف اسلامی نقش داشتهاند.
نقش انقلاب اسلامی ایران در بروز و شکوفایی استعداد بانوان در این عرصه چگونه بود؟
با پیروزی انقلاب اسلامی، زمینه برای فراگیری بانوان در عرصههای مختلف از جمله علوم دینی ایجاد شد و انقلاب به معنای دقیق کلمه در این بخشها صورت گرفت. امام راحل(ره) فرمودند که ما باید مدرسهای را برای خانمها تأسیس کنیم که در شأن خانمها و در شأن این انقلاب باشد. بعد از ایشان نیز رهبر معظم انقلاب همان مسیر را ادامه دادند و فضا را به گونهای فراهم کردند تا زنان خودشان را بشناسند و بتوانند ادای وظیفه کنند. ایشان حتی مطالباتی دارند که خانمها باید در مسیر معارف دین، فهم کتاب و سنت، قدمهای ارزندهای بردارند.
تحصیل بانوان در زمینه معارف دینی چه آثار و برکاتی خواهد داشت؟
در مرحله اول برای خود این افراد و خانوادهها مفید است؛ زیرا خانوادههای این افراد سمت و سوی دینی و قرآنی و جهتگیری الهی پیدا میکنند. در وهله بعد، به جامعه نوپای و در حال رشد، بالندگی و پویایی ما کمک میکند. تدوین چشمانداز بیست ساله و دستور حضرت آقا به ترسیم نقشه جامع علمی کشور، بیانگر تأکید ایشان بر بالندگی و پویایی علمی در همه عرصهها است و تحصیل بانوان در عرصه علوم اسلامی نیز در همین راستا تعریف میشود. من با جرأت اعلام میکنم که هرچه رونق تحصیل بانوان در زمینه علوم و معارف اسلامی بالاتر رود، مشکلات اخلاقی، رفتاری و خانوادگی ما در سطح جامعه کمتر خواهد شد.
رهبر انقلاب در سفر سال گذشته به قم، در فرازی از سخنانشان در دیدار طلاب تأکید داشتند که حضور دانشمندان اسلامی زن در عرصههای مختلف دارای اثرات عظیم در دنیا و آبرو برای انقلاب خواهد بود. شما اثرات بینالمللی تحصیلات معارف دینی بانوان را چگونه میبینید؟
بُعد بینالمللی آن نیز بسیار مؤثر خواهد بود. البته مشروط به اینکه بتوانیم درست تبلیغ کنیم. معمولاً در سفرهایی که بانوان حوزوی برای شرکت در سمینارهای علمی به خارج کشور میروند، با استقبال مواجه میشوند و خانمهای ایرانی در چنین جلساتی تحولآفرینی میکنند و به اصطلاح نبض جلسه را در دست میگیرند. اما هنوز بر روی این مسأله سرمایهگذاری نشده است و رسانهها نیز فعالیت قابل توجهی در این زمینه نداشتهاند. در حالی که وقتی بانوان حوزوی در نشستهای بینالمللی شرکت میکنند یا مردم و اندیشمندان کشورهای مختلف به نحوی از جریان تحصیل بانوان در حوزههای ایران مطلع میشوند، نگاه آنها بهطور کامل تغییر میکند و واقعاً آبرویی برای اسلام و انقلاب به خصوص تشیع میشوند؛ چون در اهل سنت به این شکل به خانمها اجازه نمیدهند که بتوانند در این عرصهها صاحبنظر باشند.
رهبر انقلاب در دیدار با طلاب قم: بانوان باید خوب درس بخوانند. البته هدف نهائى درسخواندن بانوان، تنها مجتهد شدن یا فیلسوف شدن نیست، آشنائى با معارف اسلامى و قرآنى است که میتواند براى خود آنها و براى دیگران مورد استفاده قرار بگیرد.
اگر امکان دارد، توضیحاتی درباره مقام علمی و معنوی بانو مجتهده امین بیان کنید.
سرکار خانم بانو مجتهده امین اصفهانی در دورهای زندگی میکردند که به تعبیر خانم همایونی، بسیاری از افراد اهل اطلاع نبودند، اما ایشان در آن مقطع با آن فراز و نشیبهایی که در طول زندگی ایشان وجود داشت، به تحصیل علوم و معارف اسلامی به خصوص فلسفه و عرفان همت میگمارند و این خیلی قابل اهمیت است. صفای باطن بانو مجتهده امین یک فصل مفصلی است که از نظر سیر و سلوک و معنویت در سطح بالایی قرار داشتند و خودشان میفرمودند که من انوار اهل بیت(ع) را در طفولیت مشاهده میکردم و میدیدم. به بقیه هم توصیه میکردند که دیدن انوار اهل بیت(ع) آغاز راه است. خانم همایونی میگفتند که آن اواخر، یکبار خدمت ایشان رفتم و دیدم که گریه میکنند و خیلی اشک میریزند. از علت گریه پرسیدم، گفتند: «من به نفس مطمئنه رسیدم، ولی نمیدانم چرا نگَهم داشتهاند. من به اون چیزی که میخواستم در طول زندگی برسم، رسیدم. میترسم این از دستم بازگرفته شود.» شما افق را نگاه کنید. اینها حرفهای عادی نیست.اولین کتابی که بانو امین نوشتند، «اربعین هاشمیه» بود و به تعبیر خانم همایونی آوازه این کتاب به نجف میرسد که یک خانمی، چنین کتابی با آن استحکام و ابعاد نوشته است. خلاصه کتاب نیز در نجف منتشر میشود و به تدریج در محافل علمی و در محافل مردمی مطرح میگردد.
با توجه به آشنایی شما با حاجیه خانم همایونی، شخصیت علمی و اخلاقی ایشان را چگونه ارزیابی میکنید؟
خانم همایونی از دوستان صمیمی بنده است. درواقع از بین شاگردان بانو امین، آن شاگردی که توانست هم از لحاظ معنوی و هم از لحاظ علمی، دیدگاههای خانم امین را منتقل کند، خانم همایونی هستند. واقعاً صفای باطن دارد. در همین سالهای اخیر به اتفاق چند نفر خدمتشان رسیدیم. ایشان میگفت: «من هرچه وسیله در خانه داشتم، به بیرون دادم. چون دیگر معلوم نیست چقدر عمر میکنم و نمیخواهم وابسته باشم. حتی اثاث منزلم را هم دادم.» میگفت: «منتظرم از نظر نفسانی اون رشد کافی را پیدا کنم و بِرَم»؛ دیدم که همان خواسته استادش را دنبال میکند.
همچنین ایشان درصدد این است که یک خدمتی برای خانمها در جهان اسلام اتفاق بیفتد و حقوق زنها و محرومیتهایی که بانوان در عرصههای مختلف با آن مواجهند، برداشته شود. یکی دیگر از دغدغههای ایشان، حضور بیحد و حصر خانمها در بیرون است که به شدت با این موضوع مخالفند و میگویند ساختار وجودی خانمها برای کار دیگری ساخته شده و علیرغم اینکه در حوزههای دینی ورود پیدا کنند و صاحبنظر باشند، لکن این نکته اساسی را نباید فراموش کنند که بحث خانه و خانواده و خانوادهمحوری از اساسیترین اموری است که خداوند برعهده زن گذاشته است. و معتقدند که حضور بیحد و حصر خانمها در بیرون، به این موضوع ضربه میزند.
در مجموع ایشان شخصیت مخلصی است که صداقت در چهره، در زبان و در قلب ایشان احساس میشود. در پیام تجلیل رهبر انقلاب نیز به جایگاه ایشان اشاره شد.
مطالبات رهبر انقلاب از حوزههای بانوان طلبه چیست؟
با مرور دیدگاههای ایشان و نیز با توجه به ملاقاتهایی که بنده با ایشان داشتم، ایشان تمایل دارند که خانمها در عرصههای مختلف علوم دینی با جدیت وارد شده و صاحبنظر شوند. بهطور خاص در حوزه مباحث زنان معتقدند که خانمها خودشان در این عرصه وارد شوند و مسائل را حل کنند.
من براساس توصیههای ایشان، برخی تحقیقات را در بحث طهارت انجام دادم و در ملاقاتهای بعدی گزارش دادم که ایشان خیلی استقبال کردند. حتی توصیه کردند که این تحقیقات به زبان عربی نوشته شود و به دست مراجع معظم تقلید هم داده شود که حسب فرمایش ایشان این اقدامات را نیز انجام دادم. همچنین در جای دیگری به بنده فرمودند که سعی کنید که مباحث از استدلال کافی بهرهمند باشد. ایشان دید باز و بسیار روشنی در حوزه مسایل زنان دارند. إنشاءالله انتظارات ایشان با همت مسئولان و همینطور نگاه مثبت بدنه حوزه نسبت به رشد بانوان طلبه در عرصههای مختلف علوم دینی محقق خواهد شد.
باید توجه داشت اشکالی که بر فقه مصطلح وارد است هرگز همان اشکالی نیست که بعضی از روشنفکران بر آن نأکید میورزند. اشکال فقه یک نقص ذاتی نیست و هر کس چنین بیندیشد اسلام را از توان تشکیل حکومت تهی میکند و تلاشهایش همه در جهت جدایی دین از سایر شئون و حیثیات وجود بشر قرار میگیرد. این اشکال از آنجا منشأ گرفته که اسلام هرگز در قرون جدید تجربه حاکمیت سیاسی نداشته و اکنون که این ضرورت به طور کامل چهره نموده است، لاجرم از یک سو ابواب جدیدی برای جوابگویی به این مسائل مستحدثه در فقه گشوده خواهد شد و از سوی دیگر، تفکری که در آفتاب و سایه دین پرورش یافته است به مقابله با تفکراتی روی خواهد آورد که با اصل دین مخالفت میورزند.
نباید توقع داشت که مقابله با همه موانع و مشکلات – و مثلاً مقابله با نحلههای فلسفی معارض با دین – به دست فقه مصطلح و یا فقها انجام شود. نطفه علم کلام در یک چنین مقابلهای تاریخی بسته شده است، و اگر در نسبت فقه – به معنای مصطلح – با علم کلام بیندیشیم، خواهیم دید که معنای فقه و فقیه از معنای مصطلح خویش وسعت بیشتری خواهد یافت و به معنای تحت اللفظی فقه (?) نزدیک تر خواهد شد. فقه در این معنای وسیع تر، علم کلام و حتی همین علم کلام جدید را که حضرت آیت ا… مطهری (ره) بنیانگذار آن هستند در بر خواهد گرفت. ساده انگاری است اگر بخواهیم معرضه فکری این شیخ شهید را با نحله های فلسفی غرب در دفاع از ساحت دین و دینداری، از آن لحاظ که خارج از حوزه مفهومی فقه مصطلح قرار دارد، بی ارتباط با این بحث بدانیم. اسلام پاسخگوی تمام مسائل بشر است و میان امروز و دیروز در این معنا تفاوتی حاصل نمی آید. همواره در حوزه عرف خاص، این پاسخگویی با تفقه در دین – به معنای وسیع کلمه که علم کلام و بخشی از تاریخ فلسفه دوره اسلامی را نیز شامل می شود – میسور و محقق گشته است و در حوزه عرف عام با تفقه به معنای مصطلح. ما که اسلام را پاسخگوی همه مسائل بشر می دانیم مقصودمان آن نیست که پاسخگویی فقط از طریق فقه مصطلح انجام می گردد. حکمت احکام فقهی نیز نه آنچنان است که حتماً از طریق فقه مصطلح قابل استنباط باشد. حکمت معنایی اعمّ از فلسفه دارد و می تواند محصول تفکر عقلی باشد، وقتی در نسبت با حضور دینی تحقق یابد. عقل می تواند در اتقطاع از وحی و در خدمت اهوای بشر و یا در نسبت با وحی، صورت های مختلفی از تحقق و تعین پیدا کند. عقل نظری و عقل عملی نیز دو وجه مختلف از امر واحد هستند و عقل یک بار در مقام نظر و بار دیگر در مقام عمل تحقق می یابد؛ و عمل صورتی متنزل از نظر است.
بنابراین، خلاف آنچه وزیر محترم ارشاد فرموده اند، خلأ مبتلابهِ مادر نظم اجتماعی و روابط بین انسان ها، خلأ تئوریک نیست. اسلام در مقام نظر هیچ نقصی ندارد و نقص – هر چه هست – از آنجاست که تمدن امروز محصول فلسفه ای منقطع از وحی است. از یک سو تمدن غرب محصول تفکری عقلی است که در ذیل فلسفه یونان تحقق یافته است و از سوی دیگر، از لحاظ تاریخی این نخستین بار است که مواجهه ای نظری و عملی میان تفکر دینی ما و تمدن فلسفی غرب روی می دهد و تا این مواجهه اتفاق نمی افتاد، حکمت نظری دین امکان نمی یافت که در صورتی عملی تنزل یابد و پاسخگوی مسائل روز باشد.
کسانی که کتاب «بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی» را از متفکر شهید، استاد مطهری (ره) دیده اند می توانند در آن مصداق روشنی برای این امر بیابند که چگونه حکمت نظری دین می تواند به معنای تحت اللفظی تفقه نزدیک شود. فی المثل، استاد شهید در این کتاب، سرمایه داری ماشینی را به مثابه موضوعی جدید در فقاهت و اجتهاد دیده اند و نوشته اند: “صرف توسعه و تغییر کمّی ماهیّت شیء را عوض نمی کند مادام که منجّر به تغییر کیفی نشود. به عقیده ما مشخّصه اصلی سرمایه داری که آن را موضوع جدیدی از لحاظ فقه و اجتهاد قرار می دهد دخالت ماشین است، ماشینیزم صرفاً توسعه آلت و ابزار تولید نیست، که انسان ابزار بهتری برای کاری که باید بکند پیدا کرده است، بلکه تکنیک و صنعت جدید علاوه بر بهتر کردن ابزارها، ماشین را جانشین انسان کرده است، ماشین مظهر فکر و اراده و نیروی انسان بما هُوَ انسان است… ماشین جانشین انسان است نه آلت و ابزار انسان، یک انسان مصنوعی است.» (?)
صاحب نظران می دانند که همین مبنایی که شهید مطهری اتخاذ کرده اند می تواند جوابگوی بخش عظیمی از سؤالات جوامع امروز در مواجهه با ماشین باشد و لذا، دغدغه عدم تناسب آهنگ انقلاب با زمان – که به نظر می آید دغدغه اصلی وزیر ارشاد و بسیاری دیگر از مسئولان نظام اسلامی است- نباید آنها را به این سمت براند که تنها راه حفظ انقلاب را در دور شدن مردم از واقعیات ببینند و از سر رعب و دستپاچگی، تلاش اصلی خود را در این جهت قرار دهند که اسلام را حامی ارزش ها و دستاوردهای تمدن امروز نشان دهند و با صراحت بگویم، به جای اعتماد به نسل هنرمندی که از انقلاب جوشیده اند و در جریان انقلاب پرورش یافته اند، در مواجهه با روشنفکران ضدّ دین به اختراع نسلی دیگر – هر چند من درآوردی و بی ریشه – بپردازند که در ضدیت با دین و انقلاب هیچ چیز از آن دو نسل دیگر کم ندارند.
تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمی هستند که در این سوی و آن سویِ صراط عدل دهان باز کرده اند: زاهدان متنسّک و عالمان متهتّک؛ آنان فلسفه و عرفان و شعر و موسیقی را تفکیرمی کنند و اینان فقه را از پاسخگویی به مسائل روز عاجز می دانند، و صراط عدل از میانه این دو پرتگاه و از بطن آن می گذرد. وزیر محترم ارشاداسلامی فقط به تحجر و عوام زدگی تاخته اند و از غرب زدگی و تجدد سخنی به میان نیاورده اند. ایشان پس از ذکر این حقیقت که: «انقلاب ما آرمان هایی داشت که در شعارهایش متبلور بود. یک دین حقیقی به همان میزان ماندگار است که قابل تحقق باشد. آرمان به خودی خود وجود ندارد بلکه ما را به سمت اهداف می راند. زندگی ما نظم می خواهد. اگر آهنگ انقلاب متناسب با زمان نباشد دچار مشکل می شویم.» فرموده اند: «شاید آسان ترین راه را انسان های سطحی مطرح می کنند، یعنی اینکه رقیب ما، اندیشه مخالف ما، نباید اجازه حرف زدن داشته باشد و باید جلویش گرفته شود. اما واقعاً این راه حل مشکل ما را حل می کند؟ ملاک سلیقه کی باید باشد؟… استراتژی فرهنگی یک نظام نمی تواند بر منع قرار گیرد. در طول تاریخ اسلام این گونه نبوده است. اندیشمندان اسلامی به استقبال اندیشه های دیگران می رفتند و لحظه به لحظه فرهنگ اسلامی را غنی تر می کردند».
بسیاری به صورت نادرست می پندارند که تنها مجاری انتقال افکار کانال های رسمی است و نباید هیچ اندیشه مخالفی در قالب کتاب یا فیلم اجازه انتشار داشته باشد و این فکر شوخی است. امواج رادیویی امروز و امواج تصویری فردا این انتقال را امکانپذیر می سازد.
شکی نیست که استراتژی فرهنگی یک نظام نمی تواند بر منع قرار گیرد و میزان آن را نیز خود وزیر ارشاد در سخنان خویش معین فرموده اند: «در لیبرال ترین حکومت ها در جایی که علیه نظام توطئه می شود منع وجود دارد و درک این توطئه بر اساس سلایق شخصی نیست و قانونمندی خاص خود را دارد.»
اما مسلّماً جای این سؤال وجود دارد که «آیا استراتژی فرهنگی نظام نمی تواند بر تقویت تلاش هایی ارتکاز یابد که در تفکر و غایات با او همسو و هماهنگ هستند؟ »
مگر کسی از وزارت ارشاد خواسته است که استراتژی فرهنگی خود را بر منع قرار دهد؟ دوستان ما باید به یاد داشته باشند که اکنون حجاب سکوت و صبر هنگامی شکسته شده که آتمسفر فرهنگی در عرف خاص آنچنان مسموم و نا امن است که هیچ مؤمنی احساس امنیت نمی کند. من با صراحت به مسئولان فرهنگی و هنری کشور اعلام می دارم که این دغدغه که فرزندان ما امروز و فردا در فضای کدام فرهنگ رشد خواهند یافت ما را به سختی به وحشت می اندازد.
از داهیانه ترین سخنانی که وزیر ارشاد در این گفت و گو به زبان آورده اند این است که: «ما معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام مصونیت به وجود بیاوریم. لازمه این کار این است که جامعه با آرای مخالفین مواجه شود ولی این مواجهه باید کنترل شده باشد.»
اما واقعاً همین استراتژی است که به منصّه عمل در آمده است؟ آیا واقعاً دوستان ما در وزارت ارشاد آتمسفر فرهنگی جامعه را کنترل دارند؟ آیا لازمه این مصونیت اجتماعی آن نیست که در کنار مواجهه جامعه با آرای مخالفین، تلاش های دوستانه مؤید انقلاب و دینداری نیز تقویت شود؟ آیا لازمه مصونیت یافتن مدافعان انقلاب در مواجهه با آرای مخالفین آن است که ما آتمسفر فرهنگی جامعه را آن گونه که نسل های جدید فرصت هدایت را از دست بدهند؟
ما نیز با تحجر مخالفیم، اما در عین حال می دانیم که تنها مرتجعین و متحجرین نیستند که به نظام فرهنگی و هنری کشور اعتراض دارند. اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می خواهد که حصارهای جهل و خرافه و تحجر را بشکند و جامعه را از تفریط باز دارد، باید با تجددِ افراطی نیز مبارزه کند تا مردم را از چاله ای به چاه نیفکند… و البته باز هم صد هزار بار شکر که عرف عام از این کشاکش فارغ است و راه خویش را فطرتاً در نسبت با شریعت می یابد. دشمنان ما می گویند: «مشکل امروز ما غرب زدگی نیست، عوام زدگی است.»
پی نوشتها:
*در حاشیه? سخنان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در جمع دانشجویان، دهم اردیبهشت ????. [ر. ک. به: سخنان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی پیرامون بحثهای اخیر فرهنگی و هنری در کشور، کیهان، ?????، ?? اردیبهشت ????، ص ??. -و.]
(?) ر. ک. به مقاله? «حلزونهایی خانه به دوش» در همین مجموعه.
(?) مستغرق.
(?) «فقه» به معنای دریافتن و فهمیدن است.
(?) مرتضی مطهری، بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، حکمت، تهران، ???? ق، ص ??.
منبع:www.598.ir
تریبون مستضعفین - شهید آوینی در یادداشتی که در سال ???? در واکنش به سخنرانی سید محمد خاتمی وزیر وقت ارشاد نوشت، به سیاست های فرهنگی وزیر ارشاد وقت انتقاد می کند. این مقاله پس از بیست سال همچنان خواندنی و حاوی نکات جالبی است. متن این یادداشت به این شرح است:
وزیر فرهنگ و ارشاد در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران انجام گرفته بود سخنانی ایراد کرد که سخت قابل تأمل است.*
قبل از هر چیز آنچه که تحسین ما را برانگیخت صراحت لهجه و صداقتی بود که در گفتار ایشان وجود داشت. در روزگارانی که همه به مصلحت اندیشی و حزم و احتیاط و ملاحظه کاری گراییده اند، این صراحت بسیار پربُهاست و به اعتقاد ما، اگر دیگران نیز بتوانند با پرهیز از ریا و عُجب و دورویی و سیاست بازی، با همین صراحت نظرات خود را ابراز دارند، فضایی سالم برای تضارب آرا و دستیابی به حق ایجاد خواهد شد. تصورات ما از یکدیگر هنگامی درست است که ما دور از حیله بازی و نقاب سازی منویات خود را بیان کنیم و مصلحت اندیشی های ریاکارانه ما را از ابراز اعتقادات خویش منع نکند.
وزیرارشاد اسلامی در این سخنان آن همه صداقت دارد که در جایی می گوید: «ما معتقد نیستیم که هر چه در جمهوری اسلامی می شود خوب است. گاهی اشتباه می کنیم. اول فکر می کنیم خوب است، بعد می بینیم بد است و با آن برخورد می کنیم.»
… واین صداقت شرط پذیرش حق است. مناظره و مباحثه فکری هنگامی به حق خواهد رسید که طرفین برای خود امکان اشتباه قائل شوند و خود راحقّ مطلق نینگارند. مقدماتی که وزیر محترم ارشاد برای سخنان خویش چیده است نیز بسیار داهیانه و تحسین برانگیز است و ما به خود اجازه می دهیم که بر قسمت هایی از سخنان ایشان تأکید ورزیم و در حاشیه آنها به بحث بپردازیم. ایشان در همان آغاز در جهت «شناخت عالمانه واقعیت ها» می گوید: «انقلاب ما با آنچه در دنیا می گذرد در بنیاد فکری و اهداف در تضاد است و اصولاً هر انقلابی با وضع موجود به مخالفت بر می خیزد.»
و اما در عـین حال، ایشان از غرب و یا به قول ایشان «جهان رقیب ما» غفلت نکرده اند و گفته اند:
«ما نباید از یاد ببریم که جهان رقیب ما از یک نظام نظری و سیاسی جا افتاده و پرسابقه برخوردار است. دنیای امروز – غرب فکری – دارای اندیشه است، قرن هاست که شکل گرفته است، مبانی آن فرموله شده است، از جهات مختلف توسط صدها دانشمند بیان شده است، تجربیات مختلفی را پشت سر گذاشته است، خود را با واقعیت محک زده است و اصلاح کرده است و نحله های فکری مختلف سمبل آن است.
مسئله مهم این است که این نظام ارزشی، فکری و سیاسی با تمایلات اولیه بشر سازگار است؛ خود به خود طبع اولیه مدافع و خواستار این نظام است. مبانی نظام امروز بر آزادی است؛ بخصوص با شکست تفکر سوسیالیستی این آزادی بیشتر مورد خواست است. آزادی از دیدگاه آنها یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است.»
سازگاری نظام فکری، سیاسی و ارزشی غرب با تمایلات اولیه بشر حقیقی است که هرگز نباید مورد غفلت قرار گیرد و همانطور که حجت الاسلام خاتمی فرمودهاند، طبع اولیه بشر خود به خود خواستار این نظام است. به اعتقاد ما لفظ «بدویت» بیشتر مناسب این مقام است، تا آنجا که امروزه صورت مصطلح یافته. انسان هر چه بیشتر از بدویت به سوی تعالی روحانی که غایت خلقت اوست پیش رود، از تمایلات طبع اولیه خویش بیشتر فاصله خواهد گرفت و بنابراین، این «آزادی» به آن صورتی که در دنیای امروز تفسیر میشود هرگز مطلوب انسان مؤمن متعالی نیست. این آزادی، که در ادامه این گفتار وزیر ارشاد آن را معنا کرده است، مطلوب انسانهای بدوی است و بدویت به این معنا در مقابل تمدن قرار ندارد. بشر امروز بدویت را مثابه متضادی برای مفهوم تمدن میشناسد و لذا از این سخنان سخت در حیرت فرو خواهد شد. و اما بدویت – آن سان که مورد نظر ماست – نه در متضاد تمدن بلکه متضاد تعالی روحانی است. تعالی روحانی غایت دین و وحی است و بنابراین، تمدن غرب از آن لحاظ که بشر را از دین و دینداری دور کرده، او را بیش از پیش به سوی بدویت و جهالت ادوار جاهلیت رانده است.
اما این روزگار، از سویی دیگر، روزگار استحاله ظاهر و باطن تمدن های متفاوت باستانی در باطن تمدن غرب است. در همه جای کره زمین حیات افراد بشر صورت واحدی دارد و ارتباطات بین المللی، خواه نا خواه، تفکر غرب را از طریق یک شبکه واحد در سراسر دنیا پراکنده است. تفکر غرب و ارزش های آن برای مردم سراسر کره زمین به صورت امر متعارفی در آمده است و اصلاً فرصت و قدرت آنکه خود را از سیطره این امر متعارف خارج کنند و آن را مورد ارزیابی قرار دهند ندارند. در داخل کشور ما نیز بسیارند کسانی که مسیطَر این امر متعارف هستند و از همان نظر گاهی که عرف جامعه غربی و غرب زده است، به ما و اعمال و سیاستهای ما مینگرند؛ و متأسفانه نشریات و رسانههای ما بیشتر در دست اینهاست.
چه باید کرد؟ مسلّماً در شرایطی این چنین که همه سیاستهای نظام اسلامی با عرف بدویت و جاهلیت جامعه غرب سنجیده میشود هرگز نمیتوان غایات الهی اسلام و صورت مطلوب آن را یک باره، بدون در نظر داشتن خواست همه اقشار جامعه، بر آن حاکمیت بخشید. این همان علتی است که در آغاز پیروزی انقلاب، آنان را که امیال خود را منافی با دین و دینداری مییافتند از کشور تاراند. نکتهای که آقای خاتمی ما را به آن تذکر دادهاند این است که این امیال در نظام ارزشی تفکر غرب، که اکنون بر سراسر دنیا سیطره یافته، چیزی خلاف عرف نیست.
در غرب نوشیدن مایع تندی که عقل را زائل میکند و اختیار را از کف انسان باز میگیرد عملی خلاف عرف نیست؛ قمار، زنا، همجنسبازی، جلوه فروشی، عُجب، کبر، تسلیم در برابر عادات، بندگی غیر، بندگی نفس … و حتی خودکشی امری خلاف عرف نیست. آنها حتی وسایلی ساختهاند که با آن میتوان در کمال سهولت و در عین احساس لذت از شرّ زندگی خلاص شد! در آنجا – و به تبع آن در جوامع غرب زده – نوشتن و خواندن کتابهایی که در آن انواع و اقسام این امور متعارف (!) انجام میشود مجاز و حتی ممدوح است، و اصلاً بشر دغدغهای جز این ندارد که اوقات فراغت خود را مستغرَق در لذات گوناگون سپری کند و در ساعات کار نیز فقط برای تأمین حوایج اوقات فراغت خویش مثل سگ جان بکند. در آنجا این پارادوکس که به نظر ما ابلهانه میآید امری کاملاً متعارف است. در غرب – و به تبع آن در جوامع غرب زده – ساختن فیلم هایی که در آن خلاف عرف عمل نمیشود کاملاً مجاز است، یعنی مثلاً یک زن شوهردار به مردی دیگر دل میبازد و این کار سه نوبت تکرار میشود و حتی در نوبت سوم نیز به کامیابی نمیانجامد.
آقای خاتمی گفته است: «آزادی از دیدگاه آنان یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آن چه که انسان – طبع اولیه انسان – تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است.» و در برابر این مفهوم آزادی، تصویری از دشواری حیات دینی ترسیم میکند و میگوید: «نظامی که ما عرضه میکنیم از طریق جهاد و ریاضت کسب میشود. کسب تقوا کار بسیار مشکلی است. هدف زندگی غربیها رفاه مادی و رسیدن به آزادی است. همچنین دشمن ما نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند است و هر کس این مبانی را نپذیرد با او به ستیز بر میخیزد، از امکانات غول آسای تکنولوژی یا ظرفیت تکنیکها در جهت القای افکار خود سود میجوید. این در شرایطی است که مثل گذشته در دنیا مرز وجود ندارد و هیچ قدرتی نمیتواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند.»
پیش از آنکه به ادامه بحث بپردازم باید بگویم که حتی اگر ما به اندازه غربیها هم نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند بودیم، اگر چه شرایط امروز ما به مراتب بهتر از این میبود که اکنون هست، اما باز هم طرح این بحثها ضرور مینمود چرا که ما تا جواب این سؤالها را پیدا نکنیم و با یکدیگر به اتفاق نظر نرسیم، هرگز نخواهیم توانست شیوه مقابله درستی برای مبارزه با غرب بیابیم.
گفتار وزیر محترم ارشاد کاملاً درست است؛ در این جهان بیمرز هیچ قدرتی نمیتواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند. اما مگر ما فقط از همین طریق است که میتوانیم به غایات دینی خویش دست یابیم؟ برای آنکه مردم به دینداری رو کنند حتماً باید در ذهن خویش از واقعیت فاصله بگیرند؟ این واقعیت خلاف فطرت بشر است و اگر ما حجابها را یک سو نهیم، خواهیم دید که دعوت مردم به دینداری دعوتی است همسو با جذبه ی فطرت… اگر چه طبع بدوی بشر از آن اِعراض دارد. گویا وزیر محترم ارشاد اصل را بر این قرار دادهاند که اسلام فقط با دور کردن مردم از این واقعیت – یعنی عرف حیات غربی و غرب زده – محقق میشود و حال که نمیتوان از این واقعیت فاصله گرفت، پس ما اعتراض و انتقاد را هم کنار بگذاریم و همانطور که در برابر نشان دادن کُشتی و بکس و … تسلیم شدیم، همه آنچه را که دشمن میخواهد بر ما تحمیل کند بپذیریم.
در اینجا حداقل سه اشتباه روی داده است که من خود را ناچار از ذکر آنها میبینم، هر چند این احتمال نیز وجود دارد که مراد وزیر محترم ارشاد همان مطلبی نبوده است که بنده از سخنان ایشان ادارک کردهام:
حیات دینی کاملاً منطبق بر فطرت بشر است و ما هرگز نباید به این توّهم دچار شویم که تفکر ما در برابر تفکر متعارف غربی از جاذبیت کمتری برخوردار است. البته همانطور که عرض کردم طبع اولیه بشر به عالم حس نزدیکتر است و بنابراین، به متعلّقات حواس ظاهری خویش بیشتر تمایل دارد. با این حال، جاذبیت حیات معنوی اگر چه وسعت کمتری دارد، اما از عمق و ماندگاری بیشتری برخوردار است.
دوستان ما در یک امر دیگر نیز دچار اشتباه شدهاند و آن این است که عرف خاص و عام را با یکدیگر خلط کردهاند و این جماعت معدود و محدود اهل هیاهو را بدل از «مردم» گرفتهاند. این همان اشتباهی است که به نحوی دیگر دوستان ما در تلویزیون نیز به آن گرفتار آمده اند. «عرف خاصّ» جامعه ما همان است که حیات خویش را در ارتباط با غرب یافته و اصلاً تصور دیگری از زندگی، تاریخ، جامعه و یا انسان ندارد.
روشنفکران به این عرف خاص تعلق دارند و البته باید اذعان داشت که نشریات کشور ما و رسانههای دیگر بیشتر در اختیار اینان است، چرا که تجربه تاریخی تشکل و تحزب، ژورنالیسم و غیره را از سر گذراندهاند و اکنون از ذخایر این تجربیات بهره میبرند.
اما تجربیات این یک دهه بعد از پیروزی انقلاب نشان داده است که این عرف خاص جز کفی بر رودخانه بیش نیست و تحولات تاریخی جامعه ما از جای دیگری رهبری میشود که مدخلیت روشنفکران در جریان آن، جز در برهه کوتاهی از مشروطیت، واقعیت نیافته است.
عرف روشنفکری «عرف عامّ» جامعه ما نیست. عرف عامّ جامعه ما منشأ گرفته از شریعت اسلام است و از غرب جز تأثراتی ظاهری نمیپذیرد و بنابراین، حتی بعد از پنجاه سال حکومت پهلوی، مردم باز هم قدرت یافتند که انقلاب اسلامی را به ثمر برسانند. هنوز هم چیزی تغییر نکرده است. امکان حضور مردم در تحولات این دهه دوم بعد از پیروزی انقلاب کمتر شده و اگر چه این معضلی بسیار بزرگ است، اما حضور بالقوه مردم هنوز هم در هر موقعیت دیگری که فطرت الناس در رابطه با ولایت تشخیص دهد میتواند به فعلیت برسد. عرف عام همچون رودخانهای در عمق جریان دارد، اما عرف خاص کفی است که میجوشد و سطح و ظاهر را پوشانده است و اجازه نمیدهد که باطن آن یعنی رودخانه را ببینیم. هیاهوها نباید ما را به اشتباه بیندازد که هر چه هست و هر که هست هم اینانند که در هفتهنامهها و ماهنامهها و فصلنامه ها قلم میزنند.
اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمیبینند و بالتَبع هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمیکنند. دگراندیشان و روشنفکران سکولار باید آزاد باشند، اما رشد و بالندگی نسل انقلاب نیز مواظبت میخواهد. دولت جمهوری اسلامی حقیقتاً به شعار آزادی مطبوعات، نویسندگان و هنرمندان پایبندی اعتقادی دارد، اما دوستان خویش را از یاد برده است و اکنون مجموع سیاستهای نظام اسلامی کار را به آنجا کشانده که نسل انقلاب در هنر و ادبیات احساس عدم امنیت و بیهودگی میکند.
دوستان ما توجه ندارند که واقعیت متعارف در جهت وصول به غایات ما دچار تحولاتی بنیادین شده است و اکنون تاریخ کره زمین آمادگی پذیرش یک انقلاب جهانی را دارد. رادیوهای خارجی، ویدئو و حتی ماهواره نباید ما را بترسانند. مبارزه از این پس سختتر خواهد شد و به جای فرار از آن – و یا فرار دادن مردم از آن – و پناه آوردن به شعار قلابی «نسل سوم» (?) در برابر نسل مضمحل دوم، که هر دو و بلکه هر سه مرعوب غرب و مُنهمِک (?) در آن هستند، باید روی به مبارزه آورد، با این اطمینان قلبی که ما مبشّر همان تفکر نجات بخشی هستیم که جهان امروز به آن نیازمند است و در انتظار آن بوده. نسل سوم هنر و ادبیات غرب زده با نسل دوم آن نه در تفکر و نه در قوالب تفاوت چندانی ندارد و آنچه که باید منظر امید انقلاب اسلامی را پُر کند نسلی است انقلابی و شریعتمدار که روی به هنر و ادبیات آورده است.
و البته ما نیز به این مشکل بزرگ توجه داریم که اسلام قرنها از صحنه حیات اجتماعی مردم دور بوده است و اکنون تا جوابهای مناسبی برای تدبیر و تقدیر مناسبات و معاملات امروز بیابد، سالها طول خواهد کشید. وزیر ارشاد نیز نوشته است: «مشکل دیگر ما این است که اسلام قرنها از صحنه زندگی دور بوده است. ما در امور متعالی مثل عرفان و حکمت در اوج تعالی هستیم ولی در آن مواردی که به نظم اجتماعی و روابط بین انسانها بر میگردد، دچار خلأ هستیم. این خلأ، خلأ تئوریک است. اسلام اصیل همواره به عنوان مبارز حضور داشته و خواهان تغییر شرایط بوده ولی در زمینه موارد اثباتی کار زیادی انجام نشده است. در این موارد با فقه سر و کار داریم. فقه نظم عملی رفتار فردی و جمعی را مشخص میکند. فقه مصطلح ما در این زمینهها دچار نقص است. فقه ما باید تحول پیدا کند تا با نیازهای ما متناسب شود… »
و البته همان طور که وزیر محترم ارشاد در جملات بعد گفته است، حضرت امام خمینی (س) نیز به این نقص در فقه مصطلح اذعان داشتند و خود در تمام زندگی در جهت جبران آن تلاش کردند. و بعد افزوده است: «هر کس که این مشکلات را نادیده بگیرد و مشکل دیگر را اصل کند جامعه را از حل مشکلات باز می دارد.»
در جای دیگری امام خمینی (ره) میفرمایند:
«ولو به نظر من (قانون اساسی) یک مقداری ناقص است و روحانیت بیشتر از این در اسلام اختیارات دارند و آقایان برای اینکه با این روشنفکرها مخالفت نکنند،
یک مقدار کوتاه آمدند. این که در قانون اساسی است، این بعضی شئون ولایت فقیه است نه همه شئون آن ... این را قرارش داده اند با آن همه قیودی که همه اش قیود یک چیزی بوده است که خب قرار داده اند ما هم تابعیم، لکن این مسئله نیست، مسئله بالاتر از این است» (صحیفه نور، ج6، ص519).
امام(ره) حتى اعتبار وکالت نمایندگان را به رضایت ولى فقیه مى داند و خطاب به نمایندگان مردم در خبرگان قانون اساسى مى فرماید: «همه تان هم اگر چنانچه یک چیزى بگویید برخلاف مصالح اسلام باشد وکیل نیستید، از شما قبول نیست، مقبول نیست، ما به دیوار مى زنیم حرفى که برخلاف مصالح اسلام باشد.»«حکومت شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله(ص) و یکی از احکام اولیه اسلام است» (صحیفه نور، ج20، چاپ اول، ص171).
اعضای شورای بازنگری قانون اساسی زمانی موفق به بحث پیرامون این فرمان حضرت امام شدند که ایشان به ملکوت اعلی پیوسته بودند. واژه «ولایت مطلقه فقیه » در قانون اساسی بازنگری شده گنجانیده شد.
اصل پنجاه و هفت قانون اساسی (مصوب 1368)
قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از قوه مقننه ، قوه مجریه و قوه قضاییه که زیر نظر ولایت مطلقه فقیه برطبق اصول آینده این قانون اعمال می گردند، این قوا مستقل از یکدیگرند.
بند هشتم اصل یکصد و دهم قانون اساسی درباره اختیارات رهبری به گونه ای تنظیم شد که ولی امر و امامت امت از حیث قانونی در اعمال ولایت مطلقه مشکلی نداشته باشد.
«8 حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام ».ظاهرا براساس قانون اساسی بازنگری شده اعمال «ولایت مطلقه فقیه »، می تواند در بسیاری موارد «نقض ظاهری قانون اساسی » را نیز بدنبال نداشته باشد.
بنابراین ولایت مطلقه نه در چهارچوب احکام فرعیه اولیه و ثانویه الهیه محصور است و نه در محدوده قانون اساسی اسیر و نسبت به هر دو امر مطلق است نه مقید. اوامر او در حکم قانون است و در صورت تعارض ظاهری با قانون، مقدم بر قانون می باشد.
مطالعه مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی در این باره، رافع هر ابهامی در عدم تقید ولایت مطلقه فقیه به قانون اساسی از دیدگاه اکثریت اعضای شورای بازنگری قانون اساسی خواهد بود. (صورت مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، صفحات 219، 220، 673، 676 و 700)
در حاشیه:
امام خمینی ره:
این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم (ص) بیشتر از حضرت امیر (ع) بود، یا اختیارات حکومتی حضرت امیر(ع) بیش از فقیه است باطل و غلط است. البته فضائل حضرت رسول اکرم (ص) بیش از همه عالم است؛ و بعد از ایشان فضائل حضرت امیر (ع) از همه بیشتر است؛ لکن زیادی فضائل معنوی اختیارات حکومتی را افزایش نمی دهد. همان اختیارات و ولایتی که حضرت رسول و دیگر ائمه ، صلوات ا... علیهم در تدارک و بسیج سپاه داشتند ، تعیین ولات و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است؛ منتها شخص معینی نیست روی عنوان " عالم عادل" است.
وقتی می گوییم ولایتی را که رسول اکرم (ص) و ائمه (صلوات ا... علیهم) داشتند ، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد؛ برای هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه (علیهم السلام) و رسول اکرم(صلوات ا... علیه) است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است. ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه برای کسی شان و مقام غیر عادی بوجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت دیگر، "ولایت" مورد بحث، یعنی حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است...
... مثلا یکی از اموری که فقیه متصدی ولایت آن است اجرای حدود است. آیا در اجرای حدود بین رسول اکرم(ص) و امام و فقیه امتیازی است؟ یا چون رتبه فقیه پائین تر است باید کمتر بزند؟...
«جمهوری اسلامی یعنی احکام اسلام، باید احکام، احکام اسلام باشد. این حرفهایی که میزنند که خیر اگر چنانچه ولایت فقیه درست بشود دیکتاتوری میشود اینها از باب این است که ولایت فقیه را نمیفهمند چیست؟ [میگویند] ولایت فقیه نباید بشود برای اینکه باید حکومت ملّت باشد. اینها ولایتفقیه را اطلاع بر آن ندارند ـ مسائل این حرفها نیست ـ ولایت فقیه میخواهد جلوی دیکتاتوری را بگیرد نه اینکه میخواهد دیکتاتوری کند. اینها از این میترسند که مبادا جلو گرفته بشود، جلوی دزدیها را میخواهد بگیرد. اگر رئیسجمهور با تصویب فقیه باشد با تصویب یک نفری که اسلام را بداند چیست، درد برای اسلام داشته باشد، اگر درست بشود نمیگذارد این رئیسجمهور یک کار خطا بکند و اینها این را نمیخواهند. اینها اگر یک رئیسجمهور غربی باشد همة اختیارات را دستش بدهند هیچ مضایقهای ندارند و اشکالی نمیکنند؟ اما اگر یک فقیهی که یک عمری را برای اسلام خدمت کرده علاقه به اسلام دارد با آن شرایطی که اسلام قرار داده است که نمیتواند یک کلمه تخلف بکند [اشکال میکنند] اسلام دین قانون است. پیغمبر هم خلاف قانون نمیتوانست بکند، نمیکرد هم، البته نمیتوانست هم بکند. خدا به پیغمبر میگوید که اگر یک حرف خلاف بزنی رگ و تینت [رگ گردنت] را قطع میکنم. حکم قانون است. غیر از قانون الهی کسی حکومت ندارد – برای هیچکس حکومت نیست نه فقیه و نه غیرفقیه – همه تحت قانون عمل میکنند مجری قانون هستند – همه، هم فقیه و هم غیر فقیه همه مجری قانوناند- فقیه ناظر بر این است که اینها اجرای قانون بکنند،خلاف نکنند، نه اینکه خودش یک حکومتی بکند، بلکه میخواهد نگذارد این حکومتهایی که اگر چند روز بر آنها بگذرد برمیگردند به طاغوتی و دیکتاتوری، میخواهد نگذارد بشود...»
(صحیفه امام، ج10، ص353)
امام(ره): «رئیسجمهور منتخب مردم، اگر از طرف ولیفقیه نصب نشود طاغوت است»(صحیفهنور ، ج9، ص253)
«من به واسطة ولایتی که از طرف خدا دارم شما را منصوب میکنم»(همان، جلد 5، ص31)
«من که ایشان را حاکم کردم یک نفر آدمی هستم که به واسطة ولایتی که از شارع مقدس دارم ایشان را قرار دادم»(صحیفهامام،ج6،ص59)
ایشان در اجرای حکم الهی پس گرفتن «مشروعیت» که موجب عزل رئیسجمهور میشود از مخالفت احدی حتی تمامی ملّت نیز واهمهای نداشتند! چنانکه در ماجرای عزل بنیصدر فرمودند:«امروز وظیفه من این است که او را معزول کنم هر چند فریاد مرگ بر خمینی را در سراسر کشور با گوش خود بشنوم.»
(نهضت امام خمینی(ره)، دفتر سوم، ص354، سید حمید روحانی)
شمااز جمله افراد نادری هستیدکه چون خورشید روشنی می دهید
امام در قضیه نمازجمعه مشهور آیت الله خامنه ای، به آیت الله خامنه ای یادآوری میکنند که ولایت فقیه فراتر از قانون اساسی است. در نامه ای بعد از آن آیت الله خامنه ای هم حرف امام را تایید میکنند و منظور خود را بیان میکنند.نامه تاریخی حضرت امام خمینی (ره) به آیت الله خامنه ای در پی سخنرانی ایشان در نماز جمعه در سال 66(دو سال قبل از رحلت امام خمینی)در رسانه ها منتشر شدو پرده از «ولایت مطلقه فقیه» برداشت. تذکر: دولت حق دارد تا از تصرف بیش از حق عرفی شخص و اشخاص جلوگیری نماید. این معادن (نفت و گاز) چون ملی است و متعلق به ملتهای حال و آینده است که در طول زمان موجود می گردند از تبعیت املاک شخصیه خارج است و دولت اسلامی می تواند آنها را استخراج کند. ..[امام خمینی ، صحیفه نور، ج 20، ص 155 (مورخ 1366/8/3)] امام در پاسخ وزیر کار درباره جواز قراردادن شروط الزامی نسبت به کارفرمایانی که از خدمت دولتی بهره مند می شوند نوشتند: امام در پاسخ به استفسار شورای نگهبان درباره پاسخ ایشان به وزیر کار نوشتند: آیت الله خامنه ای، امام جمعه تهران و رئیس جمهور وقت در توضیح نامه شورای نگهبان و نظر امام در نماز جمعه 1366/10/11
به تاریخ نامه ها حتما توجه کنید.
صحیفه نور، ج 20، ص 173 (مورخ 1366/10/21)
ایشان در نامه اى خطاب به حضرت آیت الله خامنه اى در دوره ریاست جمهوری که در صحیفه نور هست
ضمن تشریح ولایت همه جانبه و مطلقه فقیه در تمام امور، حتى فراتر از چارچوب احکام اولیه اسلام مى نویسند: حکومت مى تواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است،
در موقعى که قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند و مى تواند هر امرى را چه عبادى و یا غیرعبادى که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى که چنین است جلوگیرى کند.
تذکر امام خمینی (ره) به آیت الله خامنه ای در مورد اینکه اختیارات ولی فقیه فرا قانونی است؛
اصل ماجرا چه بوده؟
... حضرت امام در پاسخ شورای نگهبان نوشت:
«چه در گذشته ، چه در حال ، دولت می تواند شروط الزامی را مقرر نماید».[همان ، ج 20، ص 163 (مورخ 1366/9/16)]
دولت می تواند در تمام مواردی که مردم استفاده از امکانات و خدمات دولتی می کنند با شروط اسلامی و حتی بدون شرط قیمت مورد استفاده را از آنان بگیرد و این جاری است در جمیع مواردی که تحت سلطه حکومت است و اختصاص به مواردی که در نامه وزیر کار ذکر شده ندارد،
بلکه در انفال که در زمان حکومت اسلامی امرش با حکومت است می تواند بدون شرط یا با شرط الزامی امر را اجرا کند.
[همان ، ج 20، ص 165 (مورخ 1366/9/26)]
این گونه اظهارنظر کردند:
«اقدام دولت اسلامی، در برقرارکردن شروط الزامی به معنای برهم زدن قوانین و احکام پذیرفته شده اسلامی نیست ... امام که فرمودند دولت می تواند هر شرطی را بر دوش کارفرما بگذارد، این هر شرطی نیست، آن شرطی است که در چهارچوب احکام پذیرفته شده اسلام است، و نه فراتر از آن.سوال کننده سوال می کند:برخی این طور از فرمایشات شما استنباط می کنند که می شود قوانین اجاره و مضاربه، احکام شرعیه و فتاوای پذیرفته شده مسلم را نقض کرد و دولت می تواند برخلاف احکام اسلامی شرط بگذارد، امام می فرمایند:این شایعه است، ببینید قضیه چقدر روشن و جامع الاطراف است.»[روزنامه جمهوری اسلامی، شنبه 1366/10/12، ص 9، خطبه های نمازجمعه حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی خامنه ای]
این سخنان سبب خیر گشت و باعث شد حضرت امام خمینی (ره ) طی نامه ای تاریخی پرده از «ابتکار ولایت مطلقه فقیه» بردارند:
«از بیانات جنابعالی (آیت الله خامنه ای) در نماز جمعه این طور ظاهر می شود که شما حکومت را به معنای ولایت مطلقه ای که از جانب خداوند به نبی اکرم (ص ) واگذار شده و اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام فرعیه الهیه تقدم دارد صحیح نمی دانید و تعبیر به آن که این جانب گفته ام «حکومت درچهارچوب احکام الهی دارای اختیار است» به کلی برخلاف گفته های اینجانب است. اگر اختیارات حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اکرم (ص) یک پدیده بی معنا و محتوا باشد. اشاره می کنم به پیامدهای آن که هیچکس نمی تواند ملتزم به آنها باشد ... حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله است یکی از احکام اولیه است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است. حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است در مواقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو نماید. حکومت می تواند هر امری را چه عبادی و چه غیرعبادی، که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند. آنچه گفته شده است که شایع است مزارعه و مضاربه و امثال آن با این اختیارات از بین خواهد رفت صریحا عرض می کنم که فرضا چنین باشد این از اختیارات حکومت است و بالاتر از این هم مسایلی است که مزاحمت نمی کنم.[امام خمینی ، صحیفه نور، ج 20، ص 170 (مورخ 1366/10/16، ص 11)]
در جواب امام جمعه تهران در نامه ای خطاب به امام اعتقاد خود را به ولایت مطلقه فقیه ابراز داشت، در نامه آیت الله خامنه ای به ایشان آمده است: «برمبنای فقهی حضرت عالی که این جانب سالها پیش آن را از حضرت عالی آموخته و پذیرفته و براساس آن مشی کرده ام موارد و احکام مرقومه در نامه حضرتعالی جزو مسلمات است و بنده همه آنها را قبول دارم، مقصود از حدود شرعیه در خطبه های نماز جمعه چیزی است که در صورت لزوم مشروحا بیان خواهد شد.»
و حضرت امام خمینی (ره ) نیز در پاسخ ضمن تجلیل از وی آن را تایید نمودند،که در پاسخ حضرت امام خمینی (ره ) هم به ایشان آمده است:
«اینجانب که از سالهای قبل از انقلاب با جنابعالی ارتباط نزدیک داشته ام و همان ارتباط تاکنون باقی است جنابعالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی می دانم و شما را چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جدا جانبداری می کنید
می دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی از جمله افراد نادری هستید که چون خورشید روشنی می دهید.»[روزنامه جمهوری اسلامی (1366/10/22)، صحیفه نور، ج 20، ص 173 (مورخ 1366/10/21)]
امام خمینى «قدس سره»:
«یک نفر را مثل آقاى خامنهای پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بناى قلبى اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى کنـید، ایشان رامن سالهاى طولانى مى شناسم.»
اصلاح قانون اساسی توسط امام و ولایت مطلقه فقیه؛
اعتقاد امام به فراقانونی بودن ولایت فقیه
بازنگری قانون اساسی به دستور امام خمینی (ره) و اضافه کردن واژه ولایت مطلقه فقیه
روزنامه جمهوری اسلامی (1367/9/7)، ص 9:
نگاهی به روش و سیره عملی امام نشانگر این نکته است که در بعضی موارد حضرت امام مقید به قانون اساسی نبوده و تصمیماتی فوق قانون اتخاذ می نمودند.
از جمله این موارد شورای عالی انقلاب فرهنگی و دادگاه ویژه روحانیت و مهم تر از آن که مورد گلایه نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز واقع شد،
مسئله تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام بود.
مجمع فوق داوری بین مجلس و شورای نگهبان و احیانا وضع قوانین را به عهده گرفته بود.
اما در قانون اساسی پیش بینی نشده بود.
(روزنامه جمهوری اسلامی (1367/9/7)، ص 9)
امام در پاسخ نوشت
(سال 67 چند ماه قبل از رحلت ایشان):
مطلبی که نوشته اید کاملا درست است انشاالله تصمیم داریم در تمام زمینه ها وضع به صورتی درآید که همه طبق قانون اساسی حرکت کنیم. آنچه در این سالها انجام گرفته است در ارتباط با جنگ بوده است. مصلحت نظام و اسلام اقتضا می کرد تا گره های کور قانون سریعا به نفع مردم و اسلام بازگردد.
(امام خمینی ، صحیفه نور، ج 21، ص 57)
حضرت امام یک ماه بعد،
(ماه دهم سال 67 چند ماه قبل از رحلت ایشان)
در تذکری خطاب به شورای نگهبان فرمودند:
این بحثهای طلبگی مدارس که در چهارچوب نظریه هاست نه تنها قابل حل نیست بلکه ما را به بن بستهایی می کشاند که منجر به «نقض ظاهری » قانون اساسی می گردد. (صحیفه نور ، ج 21، ص 61، مورخ 67/10/8)
تعبیر
«نقض ظاهری»
خاطرنشان می سازد که قانون اساسی واقعی همان احکام اسلام است که با توجه به رعایت مصلحت مسلمانان نقض نشده است پس نقض این قانون اساسی،
نقض ظاهری محسوب می شود.
حضرت امام چند ماه بعد (ماه دوم سال 68 مصادف با اواخر عمر ایشان)
برای رفع این نقض ظاهری و دیگر نقیصه های قانون اساسی مصوب 1358، دستور بازنگری قانون اساسی و اصلاح آن در مواردی ازجمله اختیارات رهبری را صادر فرمودند.(صحیفه نور ، ج 21، ص 122 و 123 1368/2/4)
امام خمینی پیشتر فرموده بودند:
«این که در قانون اساسی است بعضی شوونات ولی فقیه است نه همه شوون ولایت فقیه» (صحیفه نور، ج 11، ص 133)
خودتان خوب می دانید که چقدر شما را دوست می داریم و چقدر دلمان می خواست آن روز که به دیدار شما آمدیم، سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم.
مطلبی که خواهید خواند نوشته ای است از «سید مرتضی آوینی» پس از دیدار هنرمندان حوزه هنری با رهبر معظم انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای، در آبانماه 1368 نگارش یافته و در شماره آذرماه 1368 ماهنامه «سوره» به چاپ رسیده است.
«دیدیم که می شناسیمش ……..و تصویرش را از پیش در خاطر داشته ایم. دیدیم که می شناسیمش، نه آن سان که دیگران را…… و نه حتی آن سان که خود را. چه کسی از خود آشناتر ؟ دیده ای هرگز که نقش غربت در چهره خویش بیند و خود را نبشناسد؟
دیدیم که می شناسیمش، بیش تر از خود … تا آنجا که خود را در او یافتیم، چونان نقشی سرگردان در آبگینه که صاحب خویش را باز یابد و یا چونان سایه ای که صاحب سایه را …… و از آن پس با آفتاب خود را بر قدمگاهش می گستر دیم و شب که می رسید به او می پیوستیم.
آن صورت ازلی را چه کسی بر این لوح قدیم نقش کرده بود؟ می دیدیم که چشمانش فانی است، اما نگاهش باقی، می دیدیم که لبانش فانی است، اما کلامش باقی. چشمانش منزل عنایتی ازلی و دهانش معبر فیضی ازلی و دستانش... چه بگویم؟ کاش گوش نامحرمان نمی شنید.
پهندشت "حدوث " افقی بود تا "طلعت ازلی " او را اظهار کند و "زمان فانی "، آینه ای که آن "صورت سرمدی را دیدیم که می شناسیمش، و او همان است، که از این پیش طلعتش را در آب و خاک و باد و آتش دیده ایم، در خورشید آنگاه می تابد، در ابر آنگاه که می بارد، در آب باران آنگاه که در جست و جوی گودال ها و دره ها برمی آید، در شفقت صبح ، در صراحت ظهر، درحجب شب، در رقّت مه و در حزن غروب نخلستان، در شکافتن دانه ها و در شکفتن غنچه ها ... در عشق پروانه و در سوختن شمع.
دیدیم که می شناسیمش و آن "عهد " تازه شد. شمع میمرد و پروانه می سوزد تا آن عهد جاودانه شود، عهدی که آتش او با بال های ما بسته است. دیدیم که می شناسیمش و دوستش داریم، آن همه که آفتابگردان آفتاب را، آن همه که دریا ماه را... و او نیز ما را دوست میدارد، آن همه که معنا لفظ را.
دیدیم که می شناسیمش، از آن جاذبه ای که بالها را بسوی او می گشود، از آن قبای اشک که بر اندامش دوخته بود، از آنکه می سوخت و با اشک از چشمان خویش فرو میریخت و فانی می شد در نوری سرمدی، همان نوری که مبدآ ازلی ادم و عالم است و مقصد ابدی آن. آب میگذرد، اما این نقش سرمدی فراتر از گذشتن بر نشسته است. چشمانش بسته شد، اما نگاهش باقی ماند، دهانش بسته شد، اما کلامش باقی ماند.
زمین مهبط است، نه خانه وصل. در این جا نور از نار می زاید و بقا در فنا است و قرار در بی قراری. زمین معبر است و نه مقر... و ما می دانستیم. پروانه ای دوران دگردیسی اش رابه پایان برد و بال گشود و پیله اش چون لفضی تهی از معنا، از شاخه درخت فرو افتاد. رشته وحی گسست و ما ماندیم و عقلمان. عصر بینات به پایان رسید و ان اخرین شب، دیگر به صبح نینجامید. در تاریکی شب، زیر زیرکی نوحه غربت را زمزمه میکرد. خانه، چشم بر زمین و آسمان بست و در ظلمت پشت پلک ها یش پنهان شد. پرده ها را آویختیم تا چشمانمان به لاشه سرد و بی روح زمین نیفتد و درخود ماندیم و یتیمانه گریستیم.
دیری نپایید که ماه بر آمد و در آینه خود را نگریست و شب پرک ها بال به شیشه کوفتند تا راهی به دشت شناور در ماهتاب بیابند.
عزیز ما، ای وصی امام عشق! آنان که معنای "ولایت " را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند، اما شما خوب می دانید که سر چشمه این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست. خودتان خوب می دانید که چقدر شما را دوست می داریم و چقدر دلمان می خواست آن روز که به دیدار شما آمدیم ، سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم .
ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما باز یافتیم . لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست. سر ما و قدمتان، که وصی امام عشق هستید و نایب امام زمان (ع).