سی سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی آنچه امروز در میان صاحبنظران سیاسی مطرح است جوهره وجودی "انقلاب " - به معنای واقعی کلمه- و ظرفیت و گنجایش این پدیده سیاسی فرهنگی- اجتماعی قرن نسبت به چالشها و دغدغههای تحمیلی در برابر آن است.
با نگاهی گذرا به تاریخ پر فراز و نشیب سی ساله گذشته این نکته به صورت محور اصلی زنجیره اتفاقات بروز مییابد که تهدیدات فزاینده و غیر قابل تصور در برابر حجم مقاومت انقلاب و سد شکستناپذیر ایستادگی جوهره انقلاب نه تنها یارای ایستایی نداشته بلکه این تهدیدات به مثابه ابزارهایی برای "انقلاب اسلامی "، فرصتهایی را پدید آورده که مسیر حرکت توفنده انقلاب چندین گام به پیش رفته و دشمنان را از کردههای خویش پشیمان ساخته است.
بدین ترتیب جستجوی عامل مبدل تهدیدات به فرصتها در درون ذات "انقلاب " امری ضروری و لازم به حساب میآید.
این مقال البته جایگاه تحقیق پیرامون این عوامل نیست. اما در صدد است تا به صورت عملگرایانه و معطوف به نتیجه بررسی اجمالی در رابطه با نتایج تهدیدات دشمن علیه انقلاب اسلامی انجام دهد. در این زمینه بایستی چنین گفت که انقلاب اسلامی بدلیل آنکه در طول سی سال گذشته، ذات "انقلابی " خویش را حفظ نموده است توانسته در هر برهه با پالایشی درونی و ذاتی، ضمن پیش بردن گفتمان خود و صیقل زدن بر آن، شفافسازی و بلورینتر ساختن آن، سربازان منطبقتر با این گفتمان را به خدمت گرفته و آنان که ناخالصی نسبت به این گفتمان داشتهاند را از میدان پرجاذبه خویش طرد نمایند.
زمانی در همین جبهه انقلاب اسلامی افرادی همچون بنیصدر، بازرگان، ابراهیم یزدی، پیمان، سحابی و ... حضور داشتند که در صف واحد در برابر جبههای متشکل از چریک فدائیها، خلق مسلمانها، کوملهها و جبهه ملی و ... به نبرد میپرداختند. اما با فائق آمدن نظام اسلامی بر جبهه اولیه مهاجمین به پایههای "انقلاب "، مرحله بعدی "آزمایش " جبهه طرفداران انقلاب فراهم آمد. دیر زمانی نپایید که کسانی در صفی جدید از مخالفین و معارضین علیه انقلاب اسلامی شمشیر از رو بستند که در ظاهر هم با جبهه اولیه معارضین تفاوتهایی داشتند.
برخی تحلیلها بر آن پایه است که جبهه معارضین دوم علیه انقلاب و همچنین جبهههای دیگر معارض مقابله کننده با انقلاب را "نفوذی " دشمن در جبهه انقلاب اسلامی برای وارد آوردن ضربه نهایی در موعد مقرر معرفی نماید. نویسنده اما بدون قضاوت پیرامون این گزینه تاکید میکند که چه جبهههای معارض را جزء نفوذیهای ابتدائی دشمن فرض کرده و چه آنکه ایشان را از آن دسته افراد انقلابی بدانیم که در اثر برخی کوتهفکریها، حب و بغضها و عدم بصیرتها، از انقلابی بودن پشیمان شده و بعدا نکبت نفوذی بودن دشمن را پذیرفتهاند، تفاوتی در این حقیقت نخواهد داشت که عامل "نفاق " درونی منجر به رویارویی آنان با ذات ناب "انقلاب اسلامی " شده است.
و مع الاسف این نفاق وقتی به حد انفجار خود میرسد گنداب خویش را باز پس داده و چهره منافقانه، بروز مییابد. آن هنگام است که صف جدید معارضین شکل میگیرد.
در این فاصله در جبهههای بعدی معارضین انقلاب اسلامی نیز کسانی همچون اعضا نهضت باصطلاح آزادی، مرجع کودتاگر، شیخ سادهلوح و... سردمداری می کردند و زمانی که هنگامه مواجهه فرا رسید بزرگی نام، مقام، شخصیت و جایگاه برخی از آنان، حتی برخی از بدنه اجتماعی را دچار تردید کرد. البته با گذشت زمان مشخص شد که تدابیر انقلاب و نظام برای مواجهه با معارضین که ابتدا جذب، سپس مدارا و نرمش و در نهایت برخورد قاطع و حذف از مناصب بود به تمامه درست بوده و بدین وسیله بصیرت جامعه نیز افزایش مییافت.در نهایت هم برآیند تمامی این صفبندیها و مواجهات بدلیل پویایی گفتمان امام(ره) - معمار کبیر انقلاب اسلامی- همواره منجر به پوستاندازی و شفافیت مسیر انقلاب و پیشروی این گفتمان در سطح جامعه شده است.
در این میان اما علیرغم تمامی این معارضات و نفاق ورزیها، وارد نیآمدن صدمات جبران ناپذیر به پایههای نظام و انقلاب ، "زنده " و پویایی انقلاب اسلامی را ثابت می کند. چه آنکه با بررسی دقیق علمی و فنی به خوبی حتی با شاخصهای کمی میتوان اثبات نمود که جمع هزینه و فایده معارضات با نظام و انقلاب اسلامی در طول این سالیان ، به صورت مطلق به نفع انقلاب اسلامی بوده است.
حقیقت دیگری که در این بین به خوبی اثبات میشود "عبور همیشگی " نظام از معترضین مردود و مطرود است که این نیز اولا ناشی از حقیقت مشعشع و نورانی انقلاب و ثانیا متاثر از تدابیر داهیانه رهبران انقلاب اسلامی در نوع مواجهه با معترضین است.چنانچه آن زمان که بنی صدر یا منتظری در برابر نظام و انقلاب و مردم عرض اندام کرده و از صحنه معادلات ملت به کنار نهاده شدند، برخی را گمان بر آن بود که دشمن اصلی و فتنههای جدید از این پس از سوی اینگونه اشخاص و جبهههای ساخته شده آنان به نظام و انقلاب هجوم آورده و تهدیدی "جدید " خلق میکنند اما حقیقت آن است که پتانسیل اینگونه معارضین به هنگام جداشدن از پیکره انقلاب در حداکثر خود،چیزی به مراتب کمتر از پتانسیل آنان در هنگام نبرد منافقانهشان با نظام و انقلاب اسلامی میباشد.
انشعابات و اعتراضات بعدی نیز به همین ترتیب بوده است. چنانچه انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز که در اواخر عمر شریف امام راحل (ره) نیز صورت پذیرفت از این قاعده مستثنی نبود.شاید اندک مطلع سیاسی در آن زمان میتوانست پیشبینی کند که کار مجمع روحانیونی که در ظاهر، خود را پیوستهتر و همگامترین گروه سیاسی جامعه به گفتمان انقلاب و امام(ره) برمیشمرد به جایی برسد که همگام و هماهنگ با منافقین در روز منتسب به شرارتهای آنان و در اقدامی هماهنگ با این گروهک تروریستی در 30 خرداد 88 بیانیهای شدیداللحن علیه نظام و انقلاب اسلامی صادر کرده و خلقالله را به معارضه و ستیزهجویی با نظام امام(ره) فرا خواند. اما این واقعیت از نقطه شروع انحطاط و جدایی آنان از مسیر انقلاب شروع و به سرانجامی هلاکت بار ختم شد. برخی از همین افراد و منشعبین از ایشان در طول سالیان بعد با این توجیه که این انشعاب از سوی امام راحل(ره) در آن مقطع رد نشد همواره نوع مواجهه خویش با نظام و رهبری را مشروع میشمردند لکن هیچگاه به هزاران اما و اگر امام (ره) نسبت به انشعاب خود نپرداخته و دقیقا حرف شنویی خویش از امام(ره) را در ارتکاب منهیات ایشان به معرض دید همگان نهادند.
واضح است که اگر "اما و اگر "های امام(ره) عمل میشد دیگر اختلافات درون خانوادگی، هیچوقت به تعارض با اصل نظام و انقلاب نمیرسید اما انشعابات بعدی و بعدی روشن ساخت که این تکثرات برای مقابله هرچه سازماندهیتر شده با گفتمان انقلاب است و نقطه اختلاف، نه انقلابی و ضدانقلابی که نوع نگاه به نحوه ایستایی در برابر ولایت میباشد.از اینرو بود که میوه و ثمره نگاه اینچنینی افرادی نظیر کروبی ،خاتمی ، موسوی خوئینیها و فرد طرفدار حاکمیت دوگانه و البته با تحریک مجاهدین انقلاب منجر به تشکیل کارگزاران و مشارکتی شد که هسته اولیه حلقه انسجام بخشی جریان کودتای مخملی علیه انقلاب اسلامی از درون آنان بیرون آمد. گو آنکه با فرارسیدن زمان و البته وجود برخی برداشتهای سطحی در ایشان نسبت به پایایی انقلاب اسلامی، محرکین اصلی و همواره خاکستری این جریان، سی سال پس از پیروزی انقلاب و در قضایای انتخابات اخیر، خود نقاب از چهره انداخته و با پیاده نظام خویش وارد صحنه معارضه شدند.
در این بین با مروری گذرا به حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری 88 مشخص میشود که در حال حاضر طیفی جدید از معارضین با نظام و انقلاب اسلامی شکل گرفته وصف جدید از افرادیکه - یا ساده انگارانه ویا به حق- سابقا در درون نظام و دایره انقلاب تعریف می شدند امروز شمشیر علیه نظام و انقلاب کشیدهاند. با دقت در این جریان میتوان به خوبی دریافت کرد که ریشههای این معارضات نه پس از انتخابات که حتی به سالهای پیش از این انتخابات بازگشت دارد.آن هنگام که طیفی از همین انقلابیون پشیمان درصدد سهم گیری از آنچه کردهاند برآمده و با دگراندیشی خواستند که در نقش "مطالبهگر " از انقلاب و نظام ایفای مسئولیت نمایند. اینان خود را تکنوکرات نامیده و از انقلاب "بهره " و
"نصیب " طلق خود را طلب کردند.
نظام و انقلاب اما در مقابل با بزرگواری کریمانه و پدرانه فرصت جبران برای ایشان پدید آورد؛ حتی آغوش خویش برای واگذاری مناصب را نیز به ایشان گشود اما "نمکناشناسی " باعث شد که استقرار آنان در مسئولیتها منجر به سوء استفاده بیشتر و خنجر زدن از درون به گفتمان انقلاب اسلامی شود.
نظام و انقلاب اسلامی فرصت بازگشت را نیز برای ایشان فراهم ساخت .انقلاب این ظرفیت را در خود پدید آورد که از بازگشت آنان کریمانه استقبال کرده و از خطاهاشان درگذرد اما بیجنبگی ،کوتهفکری و نفاق درونی آنان باعث شد که قریب 15 سال بعد یعنی در انتخابات 88 ،شمشیرهای مخفی شده در بطن زبانها و عملکردها، آخته شود.
اما بایستی این حقیقت را پذیرفت که امروز انقلاب اسلامی ومردم دلبسته به آن از افرادی همچون خاتمی، موسوی، کروبی، موسوی خوئینیها و برخی افرادیکه در فکر پیادهسازی حاکمیت دوگانه در کشورند به همراه اعوان، انصار، فرزندان و عشیرهشان عبور کرده و تاریخ انقضا آنان و زمان پوست اندازی دوباره انقلاب سر رسیده است. البته این پوستاندازی بدلیل عمق تاثیر و شدت آن با برخی غوغاسالاری و مانورهای نمایشی خیابانی که به سرعت نیز سیر نزولی و افول را دنبال میکند همراه است اما تردیدی نیست که سرانجام برکات و پیشرفتهای عمیق و جاودانهای برای انقلاب اسلامی که آماده جهش به سمت دهه "عدالت و پیشرفت " است فراهم خواهد آورد.
بدیهی است که انقلاب از جدا شدن برخی از انقلابیون سابق و پشیمانان امروز خرسند نیست اما هنگامیکه اتصال آنان به بدنه انقلاب جز فتنه گری همراهی با بیگانگان و مزدوری آنان، بهره دیگری نداشته باشد تنها راه ، استقبال عمومی از این انفصال است. گو آنکه امام راحل(ره) در مقطعی در همین رابطه خطاب به خانوادههای معظم شهدا اعلام فرمودند که ما امروز از عدم همراهی این طیف نگران نیستیم که آنان اساسا هیچگاه با ما نبودند.این عناصر نیز که امروز به عروسکهایی در دست شبکههای تبلیغی- رسانهای بیگانگان تبدیل شدهاند خود غافل از آنند که با چهره برانداختن خویش سهمی عمده در نیل "انقلاب اسلامی " به اهداف عالیهاش ایفا نمودهاند. این پوستاندازی را باید به فال نیک گرفت.
نومانکلاتورا در ایران ریزهخوار دو نهاد اجتماعی است 1- دولت 2- احزاب
در دو دهه گذشته نومانکلاتورا تلاش کرده که با تغییر شکل نظام اجتماعی یعنی دولتی شدن، تمرکز و انحصار حزبی جلوداری نظام جمهوری اسلامی را که در اثر سالهای طولانی جنگ و کار سخت و طاقتفرسای نیروهای انقلابی در حفظ و نگهداری کشور تا حدودی خسته شده بود در مقابل موج فرصتطلبانه خود قرار دهد. دیوانسالاری تازه نفسی که دستهجمعی به سوی درهای قدرت و ثروت هجوم آوردند و مجذوب مقامهای مسئولیتدار شدند.
در سوز و گداز مدیر شدن؛ نظام در شرایطی بود که نتوانست این جاهطلبان جدید را براند و متوقف کند، خصوصیت تغییرات اجتماعی در دوران بعد از دفاع مقدس، رشد سریع احزاب ساخته دست قدرت، وسعت تحولات اجتماعی و مشغول شدن نیروهای انقلابی به تحصیل و کسب تخصص، اشغال در تمام مقامهای مهم و به دست گرفتن مجموعه مدیریت را برای این طبقه دیوانسالاری حرفهای جدید ممکن ساخت.
جمهوری اسلامی متاسفانه چنین گسترشی را پیشبینی نکرده بود. وقتی جنبشهای کاذب اجتماعی در درون یک انتخابات عمومی در دوم خرداد 1376 شکل گرفت و احزاب ساخته دست قدرت از دل دیوانسالاری به قدرت رسیده دولت آقای خاتمی یکی پس از دیگری مثل قارچ رشد کرد، جمهوری اسلامی خود را در مقابل وضعی غیره منتظره دید. ما در آن دوران نمیدانستیم چگونه باید این مشکل را حل کرد. گاهی این مشکل را به گردن ارثیه جریانات شبه روشنفکری غربزده انداختیم ولی مسئله بسیار عمیقتر از آن است که تصور میشد. هجوم اصحاب قدرت و ثروت به ساختارهای دولتی و دستاندازی آدمهای پست و ضدانقلاب به آرمان های انقلاب، ضرورت داشتن مردانی شرافتمند را در ساختار دولتی فوریت داد. دیگر بوروکراسی و دیوانسالاری رژیم پهلوی نبود که به سوی دولت هجوم آورده بود. دشمن داخلی و تکنوکراتها بودند که در درون ساختار نظام جمهوری اسلامی مقامهای مسئولیتداری را اشغال کرده بودند.
دیوانسالاری دولت و احزاب در زیر چشمان ما به یک نظام خودکامه و زورگو در حال تغییر شکل بود. فرصتطلبان تمام مقامهای مهم دولتی را هدف قرار دادند و قدرتی را درست کردند که تا جایی که بتوانند در سیاست جمهوری اسلامی نفوذ کنند.
خط سیر این گروه تشنه قدرت و ثروت بازتاب خوبی در دولت آقای هاشمی و خاتمی برای جمهوری اسلامی به بار نیاورد و علیرغم زحماتی که در این دو دولت کشیده شده ساختارهای کجتابی شکل گرفت. حلقه قدرت بسته شد و چرخش نخبگان محدود به چهرههای خاصی گردید. از دل ساختار دولتی اپوزسیون ساماندهی شد و مصیبت قتلهای زنجیرهای، کوی دانشگاه و ترورهای درون تشکیلاتی شکل گرفت. هر کسی که کمتر هوشی داشت میتوانست تشخیص دهد که نومانکلاتورای به قدرت رسیده، با ساماندهی قتلهای زنجیرهای؛ وزارت اطلاعات، با جریانات کوی دانشگاه؛ نیروی انتظامی و با ترورهای درون تشکیلاتی، سپاه پاسداران را ترور کردهاند. در حقیقت نومانکلاتورا در پی آن بود که سه رکن امنیت جمهوری اسلامی را از صحنه خارج کند تا شرایط را برای برقراری یک دیکتاتوری خواص فراهم سازد.
دیوانسالاری دولت و حزب در دولت اصلاحات در زیر چشمان جمهوری اسلامی داشت به یک سیستم خودکامه، زورگو و اپوزسیون تغییر شکل مییافت. دولت سازندگی دستگاه نومانکلاتورا را اختراع کرد و این اختراع وسیلهای شد که دیوانسالاری جدید در دل جمهوری اسلامی ایران شکل گیرد.
زبان دیوانسالای جدید روی دو مسئله متمرکز شد:
1- فهرستی از مقامهای مدیریت در قلمرو مقامات بالا
2- فهرست اشخاصی که باید مقامها را اشغال نمایند یا برای این مقامها ذخیره شوند.
همانطوری که گفته شد این مسئله وقتی به وجود آمد که سازمان نیروهای انقلاب پس از جنگ با توجه به شرایط جدید و تخصصهای ضروری برای اداره کشور در شرایط سازندگی، به تنهایی واجد افراد کافی برای اعمال سیاستهای نظام نبود تا بتواند تمام پستهای مسئولیتدار را در یک جریان وفادار به آرمانهای انقلاب در دستگاه دولت به دست بگیرد. در چنین خلعی بود که فرصتطلبان شتابان در قلمرو اقتدار و قدرت موج میزدند. و برای آنکه توفیق نصیبشان بشود شرایط مختصری کافی بود تا از امکانات موجود استفاده نمایند.
مهمترین مصداقی که میتوانست این جریان را به اهدافش برساند یک ظاهر دینی و سیاسی انقلابی بود نه برخورداری از صلاحیت لازم برای کسب مسئولیتهای مورد نظر. در این واقعیت دردناک، رمز ارتقای تاریخی دولت سازندگی کشف شد، دولت سازندگی و دولت اصلاحات به درستی میدانستند که چگونه کلیه انتخابهای مقامات دولتی را در دست خود و در دست نومانکلاتورا تمرکز بخشند. بدینطریق به بهانه ظاهر سیاسی و انقلابی، طبقه جدید فضا را برای خود آماده کرد.
در گرما گرم بهار عجیب سال 1376 آنگاه که روزنامههای چپ علیه عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری و دارو دستههای راست سنتی و راست محافظهکار به هیجان آمده بودند برای اولین بار جمهوری اسلامی متوجه شد که در زیر پوست نظام انقلابی چه میگذرد. تغییر دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران: این بود تصمیمی که نومانکلاتورا با خونسردی اتخاذ کرده بود و فضای تاریخی ایران سالهای آینده را جمهوریت بدون اسلامیت به دنیا معرفی میکرد. برای نابودی گارد هواداران نظام جمهوری اسلامی ایران و آرمانهای امام خمینی و الگوی ولایت فقیه یک وسیله بیشتر وجود نداشت: میبایستی قدرت روحی آنها را خراب کرد و سالهای متمادی خدمت به انقلاب و حضور در جبهههای جنگ و دفاع از اسلامیت نظام را جرم به حساب آورد. از اینجا بود که طرز تفکر نومانکلاتورای جدید در ایران برملا گردید. و معلوم شد که یک نفر انقلابی با چشیدن مزه این طبقه چگونه میتواند نقش دوگانهای را بازی کند و درواقع تبدیل به یک خائن به آرمانهای انقلاب اسلامی گردد.
مردم ما به خوبی دیدند که نومانکلاتوراها چگونه با کسب مقامهای خوب، نفوذ و زندگی مرفه بیش از پیش بیگانه با عدالت و رنج مردم و نفرتانگیز شدند. مردم فهمیدند که اشارتی کافی است تا مخلوقات این طبقه جدید به محض خارج شدن از دفتر کار خود مانند یک دسته گرگ به آرمانهای انقلاب و هواداران آن حملهور شوند و مشاغل خوب نظام را تصاحب کنند.
هواداران چپ نظام با سادهلوحی تأثرانگیزی تنزل اخلاقی و روحی نومانکلاتورا را باور کردند. مطبوعات زنجیرهای چاپلوسی و پخش شایعات را به منتها درجه رساندند و سردار سازندگی تبدیل به پدرخوانده و عالیجناب سرخپوش شد. نگهبانان قدیمی جمهوری اسلامی مورد زشتترین تهمتها قرار گرفتند. نومانکلاتورا در اغلب خطوط به ظاهر پیروز شدند. ما نمیدانیم چرا در آن دوران وقتی این اتفاقات بوقوع می پیوست، کسی در فکر نجات کشور نبود و به جقه شاهانه کسی چیزی برخورد نکرد!!.
چرا متوجه تشکیل چنین جریان منحرفی در دل نظام جمهوری اسلامی نشدیم؟
روند تولد و قبضه قدرت توسط طبقه جدید و مسلط را در ایران باید در چند مرحله مورد توجه قرار داد:
اولین مرحله، ایجاد سازمان نومانکلاتورای حرفهای در دولت سازندگی است.
دومین مرحله، به دست گرفتن قدرت مطلق در سال 1376
سومین مرحله، تصفیه گارد امنیت نظام جمهوری اسلامی به وسیله نومانکلاتورا از طریق ترور سه رکن امنیت کشور با برنامههای قتلهای زنجیرهای، اغتشاشات دانشگاهی و ترورهای درون تشکیلاتی
هر مرحله ساختار روانشناسی اجتماعی خاص خود را دارا است که باید به دقت مورد توجه قرار گیرد.
دولت سازندگی در دو مرحله اول و رهبر و تجسم خودخواهی نومانکلاتورا بود. اگرچه رییس این دولت هیچگاه مخالف تمام عیار نظام جمهوری اسلامی نبوده و نیست ولی فضا را برای تشکلیابی این طبقه فراهم کرد. اما انتخابات سوم تیر 1384 مفهوم تاریخی این پیروزی خونین را در هالهای از ابهام فرو برد. نومانکلاتورای به ظاهر فاتح مجبور شدند جای خود را به دولتی بدهند که خویش را متعهد به گفتمان امام و انقلاب اسلامی میدانست.. این واقعه تاریخی دلایل عینی داشت. زیرا ایجاد یک طبقه مسلط از قدرت و ثروت دقیقا در جهت مخالف آرمانهای انقلاب اسلامی بود. وقتی کارگزاران دولت سازندگی در این راه قدم گذاشتند طبیعتا از انقلاب به دور افتادند و اعمالشان با تمایلاتشان مطابقت نداشت.
با روی کار آمدن دولت نهم حلقه غیرقابل نفوذ نومانکلاتورا شکسته شد. تاریخ نشان میدهد که همیشه قدرت هر طبقه مسلط عبارت است از تسلط یک اقلیت کوچک بر یک اکثریت عظیم. تامین تداوم چنین سیستمی در ساختار نظام جمهوری اسلامی امکان نداشت. تدابیری مانند به کار بردن دروغ، تهدید به استفاده از زور، فشار اقتصادی، فشار ایدئولوژیک و بالاخره پنهان نگه داشتن روابط واقعی اجتماعی، از مردم به جایی نرسید. نومانکلاتورا در ایران دچار یک خطای تاریخی شد. بدین معنی که با انکار دولت سازندگی و عالیجناب سرخپوش خواندن آقای هاشمی وجود خود را انکار کرد. با چنین انکاری نومانکلاتورا هم در زمینه تئوری و هم در زمینه عملی خود را از دستگاه دیوانسالاری محروم ساخت.
نومانکلاتورا هیچگاه در ایران وارث انقلابیون نبود. بلکه طبقهای از مدیران بودند که اداره کردن و اعمال قدرت و تکثیر ثروت سه وظیفه اصلی آنها محسوب میشود. این سه وظیفه توأما مغایر با وظیفه اداره تولید اجتماعی است. زیرا اهداف طبقه ممتاز جدید قبضه کردن قدرت حکومت تا تصرف قدرت در زمینه اقتصاد است. نومانکلاتورا در همه جا ابتدا رهبری سیاسی جامعه را به دست میآورد و از آن طریق آن را در زمینه اقتصادی اعمال میکند. بنابراین تضاد بین کار اداری و کار سیاسی بزرگترین مشکل این طبقه بود.
محدوده نومانکلاتورا قدرت است زیرا خود را یک طبقه رهبری میداند. آنها تلاش میکنند در هر دورهای در قدرت خود را با سیاستمداران حرفهای شریک سازند. از آن طرف آنها از سهیم کردن دیگران در کوچکترین قسمت از قدرت سیاسی خویش به شدت دوری میجویند. فرمان دادن همان چیزی است که طبقه نومانکلاتورا را خوشحال و مسرور میکند. در قدرت عصبیت دارد، اعضای این طبقه جز به اصول الزامآور آمرانه شغلی خود به جیزی اهمیت نمیدهند.
اکنون ما وارد دهه چهارم انقلاب اسلامی شدیم و جمهوری اسلامی برای بقا و پیشرفت خود نیاز به یک بازنگری جدی در این زمینه دارد. وقایع انتخابات دهم ریاست جمهوری نشان داد که اخلاق طبقاتی و مفت خوری نومانکلاتورا علی الخصوص در حیطه قدرت و ثروت سیری ناپذیر است. این مسئله از انتخابات ریاست جمهوری استنباط میشود که تکوین طبقه خواص، تسلطش بر دیوانسالاری دولتی، عمل استکباری و استثماریش، ویژه خواریها، رانت خواری ها، افزون طلبی ها، امتیازاتش، سیاست های داخلی و روابط خارجیش همه و همه واقعیتی محسوس و بررسی آن ضرورتی انکار ناپذیر است. "نومانکلاتورا " یک طبقه انگل است و این طبقه نباید و نمی تواند در جمهوری اسلامی ایران حضور داشته باشد.
این طبقه برای ملت ایران بیش از آنچه که فراهم می آورد، تلف می کند. یعنی امتیازاتی که این طبقه از آن خود می داند بدلیل گرایش های انگلی، سهمی که از فرآورده های ملی در حوز? سیاست، اقتصاد وفرهنگ به خود اختصاص می دهد پیوسته رو به افزایش است ولی در همان حال سطح مشارکتش در تهیه این فرآورده های ملی روز به روز کمتر می شود.. در انتخابات دهم ریاست جمهوری این طبقه نشان داده است که بازدهی فرهنگی و اجتماعی آنها نه تنها به صفر رسیده بلکه سیر نزولی طی می نماید.
چرا نومانکلاتورا در ایران سیر نزولی و انگلی را طی می کند ؟ زیرا موقعیت انحصاری این طبقه در دولت جناب آقای هاشمی و خاتمی اساس گرایش های انگلی آن طبقه را شکل می دهد. خصلت هر انحصاری چنین است. هر انحصاری به طور اجتناب ناپذیری به رکود و فساد کشیده می شود. شدت فساد و انحطاط انحصارات متناسب با اندازه انحصار می باشد. هر قدر دامنه این انحصار وسیعتر باشد همان قدر فضا برای رقابت دیگران تنگتر می شود. رمز انحطاط دیوانسالاری شکل گرفته در دولت سازندگی و دولت اصلاحات این است. اگر می بینیم که نزدیک به یک دهه است که نومانکلاتورا در ایران به شیوه های خشونت گرایی، عوامفریبی، تخریب، دروغگویی و انکار همه دگرگونی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جمهوری اسلامی ایران رو آورده است و این گروه انگلی دارد عصار? جامعه را می مکد بخاطر آن است که شدت انحصار آنها مورد تهدید قرار گرفته است.
طبقه نومانکلاتورا در ایران، طبقه ای ویژه خوار ومفتخور بود. طبقه ای است که سطح زندگیش به لطف کار دیگران تامین می شود خصلت انگلی و انحصاری این طبقه باعث می شود که هر گاه این انحصار به خطر بیفتد این طبقه با تمام توان تلاش می کند آن عامل خطر را در نطفه خفه کند. رمز و راز بد اخلاقی های انتخابات دهم این بوده و جز این نیست.
ملت بزرگ ایران باید آگاه باشد و از تاریخ عبرت بگیرد و بداند که دیکتاتوری نومانکلاتورا برای مردم سالاری جمهوری اسلامی بسیار خطرناک است. از نظر تاریخی تا کنون ایران در دوره نهضت مشروطیت، کودتای 1299ش و روی کارآمدن دیکتاتوری سیاه رضاخان، جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد 1332ش ، نهضت امام خمینی در 15 خرداد 1342 تاوان اقتصادی، سیاسی و جانی بسیار وحشتناکی را برای انحصار طلبی ها و ویژه خواری های طبقه نومانکلاتورا پرداخت کرده است.
ایران در گذشته از تسلط نومانکلاتورا بر کشور چه سودی برده است که امروز ببرد؟ تجدد آمرانه رضاخانی و آن خسارت های سنگین، که از نظر نومانکلاتورا یک مرحله اجباری، مترقی و اجتناب ناپذیر تشخیص داده شد و سیاست های دوران بعد چه ارمغانی برای ملت ایران آورد؟ ترازنامه کار این طبقه در ایران واجد هیچ نکات مثبتی نیست. یکی از اشکال مفت خوری این طبقه در ایران از ابتدا تا به امروز بوجود آوردن سیستم رهبری مضاعف است. این رهبری در همه سطوح در دستگاه دیوانسالاری دولتی ، دانشگاه ها، احزاب سیاسی و غیره انجام وظیفه و القای شبهه می کند.
جاه طلبی خاصیت اساسی طرز فکر این طبقه است. حاضرند همه چیز را فدای این جاه طلبی کنند. تمام آرزوها و آرمان های این جریان آن است که پله ای به بالا روند تا چشم ها را پر کنند و ارزش حرفه ای بدست آورند. بنابراین نباید تعجب کرد که در مسابقه کسب، حفظ و نشر قدرت هر حرکتی مجاز باشد. در هیچ جا این قدر دسیسه، اسباب چینی، سالوسی پنهانی در لوای وفا داری به اصول انقلاب و آرمان های امام نمی توان دید[11].
نویسنده:دکتر مظفر نامدار
--------------------------------------------------------------------------------
1- نهج البلاغه، خطبه 192
2- برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به آثار زیر: احمد علی قانع عزآبادی، علل انحطاط تمدنها از دیدگاه قرآن، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1371- نصرت جمالی، عوامل سقوط حکومتها در قرآن ونهج البلاغه، انتشارات نهاوندی، قم، 1378- محمد جعفر نجفی علمی، جامعه و سنن اجتماعی در قرآن، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1371- احمد حامد مقدم، سنت های اجتماعی در قرآن کریم، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1369، چاپ دوم- سید محمد باقر صدر، سنت های اجتماعی وفلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه حسین منوچهری، مرکز نشر فرهنگی رجا، تهران، 1369
3- ر.ک: نصرت جمالی، همان، صص171-172
4- همان
5- همان
6- قابل ذکر است که مقام معظم رهبری معتقدند که خواص بر دو دسته هستند: خواص طرفدار باطل وخواص طرفدار حق. ما در این مقاله با خواص طرفدار باطل کاری نداریم بلکه مراد ما خواصی است که در جبهه حق هستند و خود را طرفدار حق می دانند.
7- خواص و لحظه های تاریخ ساز3-1، موسسه فرهنگی قدر ولایت، تهران ، 1386، چاپ سوم، ص36
8- همان، ص27
9- عباس، شادلو، اطلاعات درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز، نشر گستره، تهران، 1379، ص 101.
10- رجوع شود به: قاموس عدالت، بررسی مبانی نظری و عملی مفهوم عدالت در کلام مقام معظم رهبری، تدوین و تنظیم، مجتبی جاویدی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1385.
11- این مقاله با الهام و استفاده از اثر زیر نوشته شده است: میکاییل وسلنسکی، نومانکلاتورا، ترجمه غلامرضا وثیق، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1364[12]
یکی از آفت هایی که هر انقلابی را تهدید می کند، ظهور طبقه ای است که در ادبیات سیاسی کلاسیک از آن به «نومانکلاتورا» یا طبقه خواص یاد می شود. در فرهنگ قرآنی برای توصیف خصائص این طبقه از سه واژه «ملاء، مترف و بطر» استفاده شده است.
اما سوال مهم این است که این طبقه چرا، چگونه و تحت چه شرایطی به وجود می آیند؟
مولای متقیان علی علیه السلام می فرماید:
فَاعتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ اِسمَاعِیلَ وَ بَنِی اِسحَاقَ وَ بَنیِ اِسرَائِیلَ عَلَیهِمُ السَّلَامُ فَمَا اَشَدَّ اعتِدَالَ الاَحوَالِ ، وَ اَقرَبَ اشتِبَاهَ الاَمثَالِ
از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و یعقوب علیه السلام عبرت گیرید. چقدر احوال امّت ها به یکدیگر شبیه، و ماجراهای آنان به هم نزدیک است.[1]
میخاییل وسلنسکی یکی از چند صد نفر صاحبان امتیاز در اتحاد جماهیر شوروی سابق بود که رهبری مجامع شوراها در این کشور را بعهده داشت. او در کتابی به نام " نومانکلاتورا " نحوه شکل گیری یک طبقه ممتازسرخ و زندگی روزمره این دیوانسالاری جدید را در انقلاب کمونیستی شرح می دهد. وسلنسکی در توصیف مفهوم " نومانکلاتورا " می گوید: طبقه ممتازان و عالیجنابان سرخ که در شوروی و کشورهای اروپای شرقی حکومت می کردند. گروهی بسته که اگرچه کاملاً با حزب مخلوط نبودند ولی قدرت و ثروت عمومی را در اختیار داشتند.
شکل گیری طبقات ویژه، ممتاز، عالیجنابان و خواص؛ در هر جنبش مردمی و عدالتخواهانه، در هر نظام دینی و در هر جامعه ای همیشه بزرگترین آفت وخطرناک ترین عامل در آسیب شناسی جنبش های اجتماعی ونظامهای مردم سالار و آرمان های انقلابی می باشند. عالیجنابان یا خواص کسانی هستند که تلاش می کنند با حفظ پایگاه قدرت و ثروت در ساخت سیاسی جامعه، اثرگزاری خود را حفظ کنند و در توزیع منزلت های اجتماعی خود را تعیین کننده نشان دهند.
واژه های: « ملاء ، مترف و بطر» سه واژه قرآنی در توصیف خصلت های این طبقه ویژه خوار می باشد که در ادبیات اسلامی بسیار زیاد مورد استفاده قرار گرفته است. قرآن ترف، تکبر و طلب رفاه وامتیازات ویژه را مهمترین زمینه های فساد انسان و انحطاط جوامع انسانی می داند[2].
قرآن با استفاده از واژه «ملاء» یعنی چشم پُرکُنان، خصلت های این افراد را بسیار دقیق توصیف می کند. راغب اصفهانی در کتاب مفردات در معنای این واژه می نویسد: ملاء کسانی هستند که چشمان بینندگان را با جلال وجبروت خود و شکل و شمایلشان، قد وقیافه و لباسهایشان پرمی کنند. سخن راغب بسیار دقیق است زیرا ملاء معنای جمعی دارد و بر طبقه وگروهی اطلاق می شود که اطراف حاکمان جامعه را می گیرند و به اصطلاح لایه بالای جامعه هستند[3].
«چشم پرکنان» کسانی هستند که وقتی مردم با آنان روبرو می شوند به لکنت می افتند. هرگاه به عللی در جمع مردم حضور پیدا می کنند، مردم برای اینکه خوب آنان را بنگرند حتی کمتر پلک های چشم خود را باز وبسته می کنند تا چشمانشان آنان را سیر ببیند و پر شود و این بدان علت است که یا در میان مردم نیستند یا مردم گمان می کنند اینان غیر مردم هم طراز خود می باشند[4]. واژه های: بزرگان نظام، سران نظام ، بزرگان تاثیرگزار، دلسوزان نظام و امثال اینها در ادبیات انقلاب اسلامی شاید واژه های مناسبی برای تبیین موقعیت کنونی آنها باشد.
سران فکری، سران حکومتی، سران اقتصادی، سران نظام و... اگر تقوا نداشته باشند، چون قدرت فکری، سیاسی و نظامی جامعه را در اختیار دارند انحرافشان از حق و استفاده از اموال عمومی بیشتر و باطل گرایی آنان به مراتب بیشتر از عامه مردم است[5]. مقام معظم رهبری در توصیف نحوه پیدایش جریان خواص، یا همان «نومانکلاتورا» در صدر اسلام و دوران بعد می فرماید: دوران لغزیدن خواص طرفدارحق[6]، حدود شش هفت سال، هفت هشت سال بعد از رحلت پیغمبر شروع شد. اصلاً به مساله خلافت کار ندارم. مساله خلافت جداست. کار به این جریان دارم. این جریان جریان خطرناکی است...اولش هم از اینجا شروع شد که گفتند: نمی شود که سابقه دارهای اسلام ( کسانی که جنگهای زمان پیغمبر را کردند، صحابه و یاران پیغمبر) با مردم دیگر یکسان باشند و اینها باید یک امتیازاتی داشته باشند! به اینها امتیازات داده شد( امتیازات مالی از بیت المال) این خشت اول بود. حرکت های انحرافی این طوری است. از نقطه کمی آغاز می شود. بعداً همین طور هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتر می بخشد[7].
اکنون انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی در معرض پیدایش یک چرخه خواص یا «نومانکلاتورا» قرار گرفته است. یافتن سرچشمه های پیدایش این طبقه ویژه خوار و چشم پُرکُن ومنهدم کردن آن، انقلاب کبیر اسلامی را از آسیب های احتمالی برحذر خواهد داشت و نخواهد گذاشت در لحظه های تاریخ ساز، دین به دنیا فروشان هسته ومغز دین را تهی و پوسته ظاهری از آن را به عنوان دین به مردم معرفی نمایند. همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند: اگر امروز من و شما جلوی این قضیه را نگیریم ممکن است پنجاه سال دیگر، ممکن است پنج سال دیگر، ممکن است ده سال دیگر، یک وقت دیدید جامعه اسلامی ما هم کارش به آن جا رسید. تعجب نکنید. مگر چشمان تیزی تا اعماق را ببیند، نگهبان امینی راه را نشان بدهد، مردم صاحب فکری کار را هدایت کنند و اراده های محکمی پشتوانه این حرکت باشد. البته آن وقت خاکریز محکمی خواهد بود؛ دژ محکمی خواهد بود؛ کسی نخواهد توانست نفوذ بکند والا اگر رها کردیم، باز همان وضعیت پیش می آید! آنوقت همه این خونها هدر خواهد رفت[8].
دیوانسالاری نظام دولتی و روزنه های ظهور نومانکلاتورا در جمهوری اسلامی
وجود پدیده بورکراتیک و دیوانسالاری در ایران امری قدیمی است. امام خمینی بارها به اهمیت و خطر این پدیده ، در دوران حیات پر بار خود اشاره داشتند و بطور واضح این مسئله را گوشزد کردند. ولی متاسفانه دولت مردان جمهوری اسلامی از همان ابتدا، وسعت، ماهیت ، نوع و عمق تاثیرگزاری دیوانسالاری دولتی را دست کم گرفته و به ماهیت تولید طبقه های جدید آن توجه نکردند. تا پایان جنگ تحمیلی به هر دلیلی علیرغم تمایل شدید دولت به دولتی کردن امور؛ امکان شکل گیری دیوانسالاری جدید و پیدایش طبقه «نومانکلاتورا» در درون نظام مردمی جمهوری اسلامی فراهم نشد. بی تردید نقش نهادهای انقلاب و در راس آن جهادسازندگی را در ساختار اجرایی کشور نمی توان به عنوان مانع بزرگی برای رشد دیوانسالاری در ساختار جمهوری اسلامی نادیده گرفت.
پس از پذیرش قطعنامه و پایان جنگ، از سال 1369 با سیاست های دولت سازندگی، خیزش اولیه در شکل گیری طبقه خواص( نومانکلاتورا) وتجدید حیات دیوانسالاری نظام مشروطه سلطنتی با زمزمه های انحلال یا ادغام نهادهای انقلاب و در راس آن جهاد سازندگی که یکی از موانع اصلی شکل گیری خواص بود ، برداشته شد. سیاست های دولت سازندگی جناب آقای هاشمی رفسنجانی و تساهل و تسامح ایشان در برخورد با دولت مردان و کارگزاران سازندگی، استعداد لازم برای رشد عنکبوتی « نومانکلاتورا» را به اندازه کافی دارا بود.
کم کم دیوانسالاری در حال رشد دولت سازندگی این جسارت را پیدا کرد پاره ای از حرف ها و باورهای ناگفته دولتمردان را برملا نماید که: «گذشته اگر چه دگرگون شده ولی از بین نرفته است» . این حرف برای تکنوکرات های متمایل به غرب در دولت آقای هاشمی اگر چه حرف غلطی نبود ولی برخلاف احساسی که سالهای متمادی غربگرایان نسبت به دولت مدرن و دولت اسلامی داشتند، یک حرف حسابی هم نبود.
زمینی که نومانکلاتورای جدید ایران در آن متولد شد و رشد کرد هیچگاه مستعدتر و حاصلخیز تر از دولت سازندگی و باورها و اعتقادات رییس این دولت نبود. سیاست توسعه و تعدیل و تساهل نسبت به این دیوانسالاری و بورکراسی های ناشی از آن پدیده ای به وجود آورد که در کمتر از 15 سال یعنی از سال 1369 تا 1383 وسعت زیادی پیدا کرد و مثل قارج در ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران رشد کرد. همانطوری که گفته شد دولت سازندگی در واقع پرورش دهنده این طبقه ممتاز (نومانکلاتورا) جدید بود که تحت نظارت ومدیریت سازمانی از کارگزاران سازندگی، در بهمن سال 1374 جریان کارگزاران سازندگی ایران را به وجود آورد که این جریان در تاریخ 25/5/1378 پس از روی کار آمدن دولت آقای خاتمی رسماً تبدیل به یک حزب سیاسی گردید. آنچه که باید به عنوان نقطه عزیمت شکلگیری طبقه ممتاز در این دوره مورد توجه قرار گیرد این است که دولت آقای هاشمی رفسنجانی پرورش دهنده این نومانکلاتورای در حال رشد در ایران بود.
این جریان نوظهور متشکل از افرادی چون غلامحسین کرباسچی، محمدعلی نجفی، سید حسین مرعشی، سید محسن نوربخش، عطاءالله مهاجرانی، علی هاشمی بهرمانی، غلامرضا فروزش، علی مصلحی، محمد هاشمی بهرمانی، فائزه هاشمی بهرمانی، رضا امراللهی، سید مصطفی هاشمیطبا، محسن هاشمی بهرمانی، اسحاق جهانگیری، رضا ملکزاده، محمد عطریانفر، هدایتالله آقایی، سید حسین هاشمی، اسماعیل جبارزاده، عبدالناصر همتی، فاطمه رمضانزاده، مرتضی الویری، فریدون وردینژاد، سید محمد غرضی، بیژن نامدار زنگنه، غلامرضا شافعی و برخی دیگر از افراد متمایل به آقای هاشمی رفسنجانی بود.[9]
همانطوری که ملاحظه میشود بخش اعظمی از خانواده جناب آقای هاشمی، هسته اساسی و اولیه این نومانکلاتورای نوظهور را در ایران شکل میدهد. این طبقه از این پس نه تنها در چرخش نخبگان دولت هاشمی و خاتمی پیوسته در پستهای بالای نظام، شرکتهای دولتی و نهادها و سازمانهای متصل به دولت نقش بازیگری ایفا میکنند بلکه در انتصاب اشخاص در تمام مؤسسات اداری، قسمتهای دولتی، اقتصاد، آموزش، فرهنگ و سیاست و شهرداریها نقش اصلی و اساسی ایفا میکردند. بگونهای که هر دولتی اگر قرار بود در هر جایی شکل گیرد به طور پیوسته به این دیوانسالاری جدید برخورد مینمود و چارهای جز بازی کردن بر اساس قواعد این طبقه نداشت.
چه اتفاقی در حال شکلگیری بود؟ آیا واقعا در دل دولت مردم سالار و عدالت محور نظام جمهوری اسلامی ایران و آرمانهای امام خمینی و انقلاب اسلامی واقعا طبقهای در حال شکلگیری بود؟
آیا رشد انگلی پارهای از جریانهای کم اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی ایران و آرمان های امام خمینی در درون ساختارهای رسمی این نظام؛ نشان از نوعی نارسایی تاریخی مردمسالاری در یک سیستم دینی بود؟
ما نمیخواهیم ادعا کنیم که پدیده نومانکلاتورا در جمهوری اسلامی ایران خصوصیت مسلطی بود که از دل اعتقادات جناب آقای هاشمی ظهور کرد، ولی نمیتوان از این حقیقت نیز غافل شد که دولت آقای هاشمی در حالی که به وجود آورنده و حامی نومانکلاتورا بود، دولتی را رهبری میکرد که نقش نسبتا تعیین کنندهای را در رابطه با پیدایش بیعدالتیهای اقتصادی و اجتماعی در پانزده سال گذشته ایفا میکرد.
طرفداران آقای خاتمی اگرچه تصفیههای موحشی را پس از به قدرت رسیدن در سطح سران این طبقه جدید انجام دادند و با تبدیل کردن سردار سازندگی به عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری فضای وحشت و ناامنی عجیبی را در کشور ایجاد کردند اما منشا هیچ تغییر شکلی از نومانکلاتورای جدید به منظور تامین امنیت و رفاه جامعه نبودند به گونهای که سیاستهای دولت جامعه مدنی و اصلاحات نیز نه تنها مفهوم وجود چنین طبقه مسلطی را مورد تردید قرار نداد بلکه از ایده های آن مصرف کرد و به آن رسمیت بخشید.
اگرچه نظام جمهوری اسلامی ایران همیشه از رسمیت بخشیدن به این طبقه سرباز زد و رهبر معظم انقلاب در فرمایشات خود پیوسته خطر عدول از عدالت و شکلگیری اشرافیت جدید را گوشزد میکرد؛ اما در زیر پوست ساختار دولت و نهادهای وابسته به آن این انگل در حال رشد بود.[10]
آفت وقتی به سراغ نظامهای مردمسالار دینی میآید و به آرمانها و اهداف این نظام آسیب میرساند که متفکران جامعه از تحلیل آسیبشناسی نظامهای اجتماعی خود خودداری ورزند. نباید تصور کرد که این تحلیلهای آسیبشناسانه از بابت دلایل سیاسی فرصتطلبانه یا موقعشناسی عوام فریبانه است. بلکه اتفاقات انتخابات دهم ریاست جمهوری، ما را متقاعد میکند که به امکانات پیدایی و رشد طبقه ممتاز در درون جمهوری اسلامی جدیتر بیندیشیم. نباید غفلت کرد که از دهه هفتاد به بعد در ایران یک گروه اجتماعی خاص رهبری و بازیگری دولت را در دست داشتند و این رهبری را امتیاز ویژه خود میدانند. بیاخلاقیهای انتخابات دهم ریاست جمهوری این حقیقت را به ما آموخت که سیستم زاد و ولد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این طبقه ممتاز تاثیر بسیار فعال در شکلگیری وراثتی دولت داشته است به گونهای که افراد خاصی به نوبه خود در درون همه دولتها باید جابجا شوند و اگر چنین اتفاقی نیفتد آن دولت متهم به انواع اتهامات، بی کفایتی ها و دروغ گویی شود.
نباید اجازه دهیم که این تصور در میان ملت ما رشد کند که اگر در غرب، سرمایهداری و بورژوازی بزرگ ثروت را در دست دارد و از این جهت حکومت میکند، در ایران نیز نومانکلاتورا حکومت میکند و درنتیجه صاحب ثروت میشود.
تجربههای تاریخی رژیم پهلوی و نظام کمونیستی شوروی و پاره ای از انقلاب های بزرگ به ما میآموزد که سهم به دست آمده توسط طبقه ممتاز هیچگاه در درون کشور تبدیل به سرمایه نمیگردد بلکه تنها به مصرف میرسد و این مسئله برای هر نظام و دولتی از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نارسایی است نه امتیاز. وجود چنین طبقهای در درون هر نظامی مانع و رادعی در راه توسعه ملی و پیشرفت نیروهای تولید کننده و بسط عدالت اجتماعی و اقتصادی است. ایران در دو قرن اخیر به اندازه کافی این طبقه ممتاز را تجربه کرد. اکنون در دل نظام مردمسالار جمهوری اسلامی ایران نومانکلاتورا به دنبال امتیازات وسیعی از هر نوع و در هر زمینه است. این امتیازات هم مادی است و هم فرهنگی و سیاسی و پرداختن به آن و اندیشه کردن پیرامون آن بیش از هر چیزی اهمیت دارد.
اگرچه قبل از هر چیز مطالبات نومانکلاتورا، قدرتمندانه است ولی باید توجه کنیم که کسب قدرت، امکانات بسیاری را در اختیار نومانکلاتورا خواهد گذاشت که ثروت مادی بخشی از آن است. نومانکلاتورا حتی ثروتهای فرهنگی را نیز در انحصار خود خواهند گرفت، مردمسالاری، آزادی، استقلال، اصالت و هویت ملی، اصلاحات، تغییر و بسیاری از مفاهیم زیبا و انسانی را نیز در ید تفسیرهای دلبخواهانه خود خواهد گرفت.
ملت، با هوشیاری باید قدرت نومانکلاتورا را به محاکمه بکشد، در چهار سال گذشته با اراده و عزم ملت ایران حلقه نومانکلاتوراها ا به شدت شکسته شد و قدرت و توانایی و کارآمدی آنها به شکل جدی مورد تردید و پرسش قرار گرفت. آنچه در تبلیغات و مناظرههای انتخابات دهم ریاست جمهوری اتفاق افتاد نمونهای از شکسته شدن حلقه بسته نومانکلاتورا بود. نومانکلاتورا یک نظم اخلاقی و سیاسی خاصی برای خود تدوین کرده بود که هر چیزی که این نظم را بر هم میزد، قدرت نومانکلاتورا را به مخاطره میافکند. این نظم اخلاقی کاملا به نظم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این طبقه وابسته است.
نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبری آن هیچ رابطهای با این طبقه ندارد. همانگونه که مذهب اسلام رابطهای با اشرافیت و خواصسالاری نداشته و ندارد. البته باید متوجه باشیم و بدانیم که فکر نکنیم نومانکلاتورا در ایران یک طبقه پیش پا افتاده است. این طبقه از قدرتی بیسابقه در تاریخ معاصر ایران برخوردار است چون که در همه ادوار گذشته، خودش دولت بوده است و راه رسم همسازی با محیط و کسب ، حفظ و نشر قدرت و ثروت را بلد می باشد. انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی این طبقه را از هم گسست. اما اکنون با اشکال جدید آمده است که در درون جمهوری اسلامی مجددا به قدرت برسد. نومانکلاتورا از دوران دولت سازندگی آقای هاشمی و در دولت آقای خاتمی تلاش کرد با خودکامگی دولت در عرصههای مختلف هماهنگ شود. این خودگامگی دولتی باعث شد که نومانکلاتورا کاملا در پناه دولت همه محیطهای فعالیت انسانی را در زیر نفوذ خود بگیرد.
انقلابهای رنگی و مخملی، محلی برای به قدرت رسیدن این طبقه امتیازطلب است. این طبقه برای رسیدن به قدرت از نمادهای مقدس و غیر مقدس با تمام وجود استفاده میکند. ملت ما باید با هوشیاری و بیداری کامل ، ردپای نومانکلاتورا را در ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران ردیابی کند.
مهمترین کوششهای این طبقه در دو دهه گذشته، برقراری دیوانسالاری و اشرافیت بود، اکنون در پشت عالیجنابان سرخپوش عالیجنابان دیگری قرار دارند. این فرمول باید قابل بحث و معنیدار باشد. امام عظیمالشأن ما اثبات کرد که ما همه شخصیتهای انقلاب را برای اسلام و نظام جمهوری اسلامی میخواهیم نه اینکه اسلام و نظام فدای شخصیتها شوند. از آنجایی که ما شیوههای ظهور چنین طبقاتی را در دل انقلاب اسلامی هرگز مورد مطالعه قرار ندادهایم این امکان وجود دارد که از همین ناحیه آسیبهای جدی بر انقلاب اسلامی وارد شود، مقایسه های تاریخی در زمینههای انقلاب مشروطه در ایران و پاره ای از انقلابهای شکست خورده در جهان، مثل انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه، اگرچه به طور مطلق قانع کننده نیست اما سبب میشود که ابتکارهای پیچیده این جریان در جنبشهای مردمی و شیوه های کسب قدرت و ثروت از چشم تیزبین مردم پنهان نماند. لازم است در باب بسط این طبقات از بابت تکرار یا شباهت شرایطی که در آن رشد میکنند، پژوهشهای عملی و علمی کنیم.
تا وقتی که نقش دولت در جامعه اساسی است و سهم قاطعی از فعالیتهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را به خود منحصر کرده است، تا وقتی که مردمسالاری، آزادی تحت سیطره گفتمانهای رسمی فلسفه سیاسی در غرب است. شکلگیری و تکوین نومانکلاتورا اجتنابناپذیر است و تاریخ ایران به روشنی نشان می دهد که هر جا این شرایط فراهم بوده است سیستم نومانکلاتورا ظاهر میگردد و برقرار میشود.
حتی امام متقین حضرت علی علیهالسلام نیز در نامه به مالک اشتر او را متوجه خطرهای این طبقه در حکومت های اسلامی نموده است. امام در بخشی از نامه به مالک اشتر می فرماید:
وَلْیَکُنْ أَحَبُ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطُها فِى الْحَقِّ وَ أَعَمُّها فِى الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُها لِرِضَى الرَّعِیَّةِ، فَإِنَّ سُخْطَ الْعامَّةِ یُجْحِفُ بِرِضَى الْخاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخاصَّةِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعامَّةِ وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِیَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوالِى مَؤُنَةً فِى الرَّخاءِ وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِى الْبَلاءِ وَ أَکْرَهَ لِلْإِنصافِ وَ أَسْأَلَ بِالْإِلْحافِ وَ أَقَلَّ شُکْراً عِنْدَ الْإِعْطاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْع وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخاصَّةِ وَ إِنَّما عَمُودُ الدِّینِ وَ جِماعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْداءِ الْعامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ، فَلْیَکُنْ صَغْوُکَ لَهُمْ وَ مَیْلُکَ مَعَهُمْ.
دوست داشتنىترین چیزها در نزد تو، در حق میانهترین و در عدل فراگیرترین و در جلب خشنودى مردم گستردهترین باشد، که همانا خشم مردم خشنودى خواص را از بین مىبرد، اما خشم خواص را خشنودى همگان بىاثر مىکند. خواص جامعه همواره بار سنگینى را بر حکومت تحمیل مىکنند زیرا در روزگار سختى یاریشان کمتر و در اجراى عدالت از همه ناراضىتر و در خواستههایشان پافشارتر و در عطا و بخششها کمسپاستر و به هنگام منع خواستهها دیر عذر پذیرتر و در برابر مشکلات کماستقامت تر مىباشند. در صورتیکه ستونهاى استوار دین و اجتماعات مسلمین و نیروهاى ذخیره دفاعى، مردم مىباشند، پس به آنها گرایش داشته و اشتیاق تو با آنان باشد.
شرایطی که نومانکلاتورا در کشور ایجاد میکند به سختی میتوان فهمید که از چه قرار است. فقط میدانیم که مردم با وجودی که اغلب امکانات را در دست دارند ولی از آنچه وجود دارد راضی نیستند و تعادلی که به ظاهر در جامعه حکمفرماست، شکننده و تهدیدزا است.
نومانکلاتورا در همه شرایط از خود شرم دارد و نمیخواهد که مردم آنها را بشناسند آنها در تاریکی زندگی میکنند و از روشنایی میترسند. همانطوری که مولای متقیان فرموده است، در دوران رفاه از همه پرخرجترند و هنگام سختی کمتر از همه یاری میدهند. بیش از همه از انصاف بیزارند. و در خواستههای خود اصرار میورزند. امتیازات خود را مخفی میکند و با افکاری که به شهروندان کشورش القا میکند در تضاد کامل است. بین آرمانهای این طبقه و واقعیتها فاصله زیادی است. آنچه میگویند به آن اعتقادی ندارند. نومانکلاتورا در هر جایی که شکل بگیرد از جهش اقتصادی و فرهنگی کشور میکاهد و شکستهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را در جهت اصلاحات و تغییرات بر دوش دیگران میاندازد.
تنها هنری که دارند این است که همیشه آرامش اجتماعی را به هم بریزند و با ایجاد بحرانهای مصنوعی و جنبشهای کاذب اجتماعی شرایط را برای به قدرت رسیدن خود فراهم سازند.
یکی از آفت هایی که هر انقلابی را تهدید می کند، ظهور طبقه ای است که در ادبیات سیاسی کلاسیک از آن به «نومانکلاتورا» یا طبقه خواص یاد می شود. در فرهنگ قرآنی برای توصیف خصائص این طبقه از سه واژه «ملاء، مترف و بطر» استفاده شده است. مولای متقیان علی علیه السلام می فرماید: فَاعتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ اِسمَاعِیلَ وَ بَنِی اِسحَاقَ وَ بَنیِ اِسرَائِیلَ عَلَیهِمُ السَّلَامُ فَمَا اَشَدَّ اعتِدَالَ الاَحوَالِ ، وَ اَقرَبَ اشتِبَاهَ الاَمثَالِ از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و یعقوب علیه السلام عبرت گیرید. چقدر احوال امّت ها به یکدیگر شبیه، و ماجراهای آنان به هم نزدیک است.[1] میخاییل وسلنسکی یکی از چند صد نفر صاحبان امتیاز در اتحاد جماهیر شوروی سابق بود که رهبری مجامع شوراها در این کشور را بعهده داشت. او در کتابی به نام " نومانکلاتورا " نحوه شکل گیری یک طبقه ممتازسرخ و زندگی روزمره این دیوانسالاری جدید را در انقلاب کمونیستی شرح می دهد. وسلنسکی در توصیف مفهوم " نومانکلاتورا " می گوید: طبقه ممتازان و عالیجنابان سرخ که در شوروی و کشورهای اروپای شرقی حکومت می کردند. گروهی بسته که اگرچه کاملاً با حزب مخلوط نبودند ولی قدرت و ثروت عمومی را در اختیار داشتند. شکل گیری طبقات ویژه، ممتاز، عالیجنابان و خواص؛ در هر جنبش مردمی و عدالتخواهانه، در هر نظام دینی و در هر جامعه ای همیشه بزرگترین آفت وخطرناک ترین عامل در آسیب شناسی جنبش های اجتماعی ونظامهای مردم سالار و آرمان های انقلابی می باشند. عالیجنابان یا خواص کسانی هستند که تلاش می کنند با حفظ پایگاه قدرت و ثروت در ساخت سیاسی جامعه، اثرگزاری خود را حفظ کنند و در توزیع منزلت های اجتماعی خود را تعیین کننده نشان دهند. واژه های: « ملاء ، مترف و بطر» سه واژه قرآنی در توصیف خصلت های این طبقه ویژه خوار می باشد که در ادبیات اسلامی بسیار زیاد مورد استفاده قرار گرفته است. قرآن ترف، تکبر و طلب رفاه وامتیازات ویژه را مهمترین زمینه های فساد انسان و انحطاط جوامع انسانی می داند[2]. قرآن با استفاده از واژه «ملاء» یعنی چشم پُرکُنان، خصلت های این افراد را بسیار دقیق توصیف می کند. راغب اصفهانی در کتاب مفردات در معنای این واژه می نویسد: ملاء کسانی هستند که چشمان بینندگان را با جلال وجبروت خود و شکل و شمایلشان، قد وقیافه و لباسهایشان پرمی کنند. سخن راغب بسیار دقیق است زیرا ملاء معنای جمعی دارد و بر طبقه وگروهی اطلاق می شود که اطراف حاکمان جامعه را می گیرند و به اصطلاح لایه بالای جامعه هستند[3]. «چشم پرکنان» کسانی هستند که وقتی مردم با آنان روبرو می شوند به لکنت می افتند. هرگاه به عللی در جمع مردم حضور پیدا می کنند، مردم برای اینکه خوب آنان را بنگرند حتی کمتر پلک های چشم خود را باز وبسته می کنند تا چشمانشان آنان را سیر ببیند و پر شود و این بدان علت است که یا در میان مردم نیستند یا مردم گمان می کنند اینان غیر مردم هم طراز خود می باشند[4]. واژه های: بزرگان نظام، سران نظام ، بزرگان تاثیرگزار، دلسوزان نظام و امثال اینها در ادبیات انقلاب اسلامی شاید واژه های مناسبی برای تبیین موقعیت کنونی آنها باشد. سران فکری، سران حکومتی، سران اقتصادی، سران نظام و... اگر تقوا نداشته باشند، چون قدرت فکری، سیاسی و نظامی جامعه را در اختیار دارند انحرافشان از حق و استفاده از اموال عمومی بیشتر و باطل گرایی آنان به مراتب بیشتر از عامه مردم است[5]. مقام معظم رهبری در توصیف نحوه پیدایش جریان خواص، یا همان «نومانکلاتورا» در صدر اسلام و دوران بعد می فرماید: دوران لغزیدن خواص طرفدارحق[6]، حدود شش هفت سال، هفت هشت سال بعد از رحلت پیغمبر شروع شد. اصلاً به مساله خلافت کار ندارم. مساله خلافت جداست. کار به این جریان دارم. این جریان جریان خطرناکی است...اولش هم از اینجا شروع شد که گفتند: نمی شود که سابقه دارهای اسلام ( کسانی که جنگهای زمان پیغمبر را کردند، صحابه و یاران پیغمبر) با مردم دیگر یکسان باشند و اینها باید یک امتیازاتی داشته باشند! به اینها امتیازات داده شد( امتیازات مالی از بیت المال) این خشت اول بود. حرکت های انحرافی این طوری است. از نقطه کمی آغاز می شود. بعداً همین طور هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتر می بخشد[7]. اکنون انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی در معرض پیدایش یک چرخه خواص یا «نومانکلاتورا» قرار گرفته است. یافتن سرچشمه های پیدایش این طبقه ویژه خوار و چشم پُرکُن ومنهدم کردن آن، انقلاب کبیر اسلامی را از آسیب های احتمالی برحذر خواهد داشت و نخواهد گذاشت در لحظه های تاریخ ساز، دین به دنیا فروشان هسته ومغز دین را تهی و پوسته ظاهری از آن را به عنوان دین به مردم معرفی نمایند. همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند: اگر امروز من و شما جلوی این قضیه را نگیریم ممکن است پنجاه سال دیگر، ممکن است پنج سال دیگر، ممکن است ده سال دیگر، یک وقت دیدید جامعه اسلامی ما هم کارش به آن جا رسید. تعجب نکنید. مگر چشمان تیزی تا اعماق را ببیند، نگهبان امینی راه را نشان بدهد، مردم صاحب فکری کار را هدایت کنند و اراده های محکمی پشتوانه این حرکت باشد. البته آن وقت خاکریز محکمی خواهد بود؛ دژ محکمی خواهد بود؛ کسی نخواهد توانست نفوذ بکند والا اگر رها کردیم، باز همان وضعیت پیش می آید! آنوقت همه این خونها هدر خواهد رفت[8]. دیوانسالاری نظام دولتی و روزنه های ظهور نومانکلاتورا در جمهوری اسلامی وجود پدیده بورکراتیک و دیوانسالاری در ایران امری قدیمی است. امام خمینی بارها به اهمیت و خطر این پدیده ، در دوران حیات پر بار خود اشاره داشتند و بطور واضح این مسئله را گوشزد کردند. ولی متاسفانه دولت مردان جمهوری اسلامی از همان ابتدا، وسعت، ماهیت ، نوع و عمق تاثیرگزاری دیوانسالاری دولتی را دست کم گرفته و به ماهیت تولید طبقه های جدید آن توجه نکردند. تا پایان جنگ تحمیلی به هر دلیلی علیرغم تمایل شدید دولت به دولتی کردن امور؛ امکان شکل گیری دیوانسالاری جدید و پیدایش طبقه «نومانکلاتورا» در درون نظام مردمی جمهوری اسلامی فراهم نشد. بی تردید نقش نهادهای انقلاب و در راس آن جهادسازندگی را در ساختار اجرایی کشور نمی توان به عنوان مانع بزرگی برای رشد دیوانسالاری در ساختار جمهوری اسلامی نادیده گرفت. پس از پذیرش قطعنامه و پایان جنگ، از سال 1369 با سیاست های دولت سازندگی، خیزش اولیه در شکل گیری طبقه خواص( نومانکلاتورا) وتجدید حیات دیوانسالاری نظام مشروطه سلطنتی با زمزمه های انحلال یا ادغام نهادهای انقلاب و در راس آن جهاد سازندگی که یکی از موانع اصلی شکل گیری خواص بود ، برداشته شد. سیاست های دولت سازندگی جناب آقای هاشمی رفسنجانی و تساهل و تسامح ایشان در برخورد با دولت مردان و کارگزاران سازندگی، استعداد لازم برای رشد عنکبوتی « نومانکلاتورا» را به اندازه کافی دارا بود. کم کم دیوانسالاری در حال رشد دولت سازندگی این جسارت را پیدا کرد پاره ای از حرف ها و باورهای ناگفته دولتمردان را برملا نماید که: «گذشته اگر چه دگرگون شده ولی از بین نرفته است» . این حرف برای تکنوکرات های متمایل به غرب در دولت آقای هاشمی اگر چه حرف غلطی نبود ولی برخلاف احساسی که سالهای متمادی غربگرایان نسبت به دولت مدرن و دولت اسلامی داشتند، یک حرف حسابی هم نبود. زمینی که نومانکلاتورای جدید ایران در آن متولد شد و رشد کرد هیچگاه مستعدتر و حاصلخیز تر از دولت سازندگی و باورها و اعتقادات رییس این دولت نبود. سیاست توسعه و تعدیل و تساهل نسبت به این دیوانسالاری و بورکراسی های ناشی از آن پدیده ای به وجود آورد که در کمتر از 15 سال یعنی از سال 1369 تا 1383 وسعت زیادی پیدا کرد و مثل قارج در ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران رشد کرد. همانطوری که گفته شد دولت سازندگی در واقع پرورش دهنده این طبقه ممتاز (نومانکلاتورا) جدید بود که تحت نظارت ومدیریت سازمانی از کارگزاران سازندگی، در بهمن سال 1374 جریان کارگزاران سازندگی ایران را به وجود آورد که این جریان در تاریخ 25/5/1378 پس از روی کار آمدن دولت آقای خاتمی رسماً تبدیل به یک حزب سیاسی گردید. آنچه که باید به عنوان نقطه عزیمت شکلگیری طبقه ممتاز در این دوره مورد توجه قرار گیرد این است که دولت آقای هاشمی رفسنجانی پرورش دهنده این نومانکلاتورای در حال رشد در ایران بود. این جریان نوظهور متشکل از افرادی چون غلامحسین کرباسچی، محمدعلی نجفی، سید حسین مرعشی، سید محسن نوربخش، عطاءالله مهاجرانی، علی هاشمی بهرمانی، غلامرضا فروزش، علی مصلحی، محمد هاشمی بهرمانی، فائزه هاشمی بهرمانی، رضا امراللهی، سید مصطفی هاشمیطبا، محسن هاشمی بهرمانی، اسحاق جهانگیری، رضا ملکزاده، محمد عطریانفر، هدایتالله آقایی، سید حسین هاشمی، اسماعیل جبارزاده، عبدالناصر همتی، فاطمه رمضانزاده، مرتضی الویری، فریدون وردینژاد، سید محمد غرضی، بیژن نامدار زنگنه، غلامرضا شافعی و برخی دیگر از افراد متمایل به آقای هاشمی رفسنجانی بود.[9] همانطوری که ملاحظه میشود بخش اعظمی از خانواده جناب آقای هاشمی، هسته اساسی و اولیه این نومانکلاتورای نوظهور را در ایران شکل میدهد. این طبقه از این پس نه تنها در چرخش نخبگان دولت هاشمی و خاتمی پیوسته در پستهای بالای نظام، شرکتهای دولتی و نهادها و سازمانهای متصل به دولت نقش بازیگری ایفا میکنند بلکه در انتصاب اشخاص در تمام مؤسسات اداری، قسمتهای دولتی، اقتصاد، آموزش، فرهنگ و سیاست و شهرداریها نقش اصلی و اساسی ایفا میکردند. بگونهای که هر دولتی اگر قرار بود در هر جایی شکل گیرد به طور پیوسته به این دیوانسالاری جدید برخورد مینمود و چارهای جز بازی کردن بر اساس قواعد این طبقه نداشت. چه اتفاقی در حال شکلگیری بود؟ آیا واقعا در دل دولت مردم سالار و عدالت محور نظام جمهوری اسلامی ایران و آرمانهای امام خمینی و انقلاب اسلامی واقعا طبقهای در حال شکلگیری بود؟ آیا رشد انگلی پارهای از جریانهای کم اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی ایران و آرمان های امام خمینی در درون ساختارهای رسمی این نظام؛ نشان از نوعی نارسایی تاریخی مردمسالاری در یک سیستم دینی بود؟ ما نمیخواهیم ادعا کنیم که پدیده نومانکلاتورا در جمهوری اسلامی ایران خصوصیت مسلطی بود که از دل اعتقادات جناب آقای هاشمی ظهور کرد، ولی نمیتوان از این حقیقت نیز غافل شد که دولت آقای هاشمی در حالی که به وجود آورنده و حامی نومانکلاتورا بود، دولتی را رهبری میکرد که نقش نسبتا تعیین کنندهای را در رابطه با پیدایش بیعدالتیهای اقتصادی و اجتماعی در پانزده سال گذشته ایفا میکرد. طرفداران آقای خاتمی اگرچه تصفیههای موحشی را پس از به قدرت رسیدن در سطح سران این طبقه جدید انجام دادند و با تبدیل کردن سردار سازندگی به عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری فضای وحشت و ناامنی عجیبی را در کشور ایجاد کردند اما منشا هیچ تغییر شکلی از نومانکلاتورای جدید به منظور تامین امنیت و رفاه جامعه نبودند به گونهای که سیاستهای دولت جامعه مدنی و اصلاحات نیز نه تنها مفهوم وجود چنین طبقه مسلطی را مورد تردید قرار نداد بلکه از ایده های آن مصرف کرد و به آن رسمیت بخشید. اگرچه نظام جمهوری اسلامی ایران همیشه از رسمیت بخشیدن به این طبقه سرباز زد و رهبر معظم انقلاب در فرمایشات خود پیوسته خطر عدول از عدالت و شکلگیری اشرافیت جدید را گوشزد میکرد؛ اما در زیر پوست ساختار دولت و نهادهای وابسته به آن این انگل در حال رشد بود.[10] آفت وقتی به سراغ نظامهای مردمسالار دینی میآید و به آرمانها و اهداف این نظام آسیب میرساند که متفکران جامعه از تحلیل آسیبشناسی نظامهای اجتماعی خود خودداری ورزند. نباید تصور کرد که این تحلیلهای آسیبشناسانه از بابت دلایل سیاسی فرصتطلبانه یا موقعشناسی عوام فریبانه است. بلکه اتفاقات انتخابات دهم ریاست جمهوری، ما را متقاعد میکند که به امکانات پیدایی و رشد طبقه ممتاز در درون جمهوری اسلامی جدیتر بیندیشیم. نباید غفلت کرد که از دهه هفتاد به بعد در ایران یک گروه اجتماعی خاص رهبری و بازیگری دولت را در دست داشتند و این رهبری را امتیاز ویژه خود میدانند. بیاخلاقیهای انتخابات دهم ریاست جمهوری این حقیقت را به ما آموخت که سیستم زاد و ولد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این طبقه ممتاز تاثیر بسیار فعال در شکلگیری وراثتی دولت داشته است به گونهای که افراد خاصی به نوبه خود در درون همه دولتها باید جابجا شوند و اگر چنین اتفاقی نیفتد آن دولت متهم به انواع اتهامات، بی کفایتی ها و دروغ گویی شود. نباید اجازه دهیم که این تصور در میان ملت ما رشد کند که اگر در غرب، سرمایهداری و بورژوازی بزرگ ثروت را در دست دارد و از این جهت حکومت میکند، در ایران نیز نومانکلاتورا حکومت میکند و درنتیجه صاحب ثروت میشود. تجربههای تاریخی رژیم پهلوی و نظام کمونیستی شوروی و پاره ای از انقلاب های بزرگ به ما میآموزد که سهم به دست آمده توسط طبقه ممتاز هیچگاه در درون کشور تبدیل به سرمایه نمیگردد بلکه تنها به مصرف میرسد و این مسئله برای هر نظام و دولتی از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نارسایی است نه امتیاز. وجود چنین طبقهای در درون هر نظامی مانع و رادعی در راه توسعه ملی و پیشرفت نیروهای تولید کننده و بسط عدالت اجتماعی و اقتصادی است. ایران در دو قرن اخیر به اندازه کافی این طبقه ممتاز را تجربه کرد. اکنون در دل نظام مردمسالار جمهوری اسلامی ایران نومانکلاتورا به دنبال امتیازات وسیعی از هر نوع و در هر زمینه است. این امتیازات هم مادی است و هم فرهنگی و سیاسی و پرداختن به آن و اندیشه کردن پیرامون آن بیش از هر چیزی اهمیت دارد. اگرچه قبل از هر چیز مطالبات نومانکلاتورا، قدرتمندانه است ولی باید توجه کنیم که کسب قدرت، امکانات بسیاری را در اختیار نومانکلاتورا خواهد گذاشت که ثروت مادی بخشی از آن است. نومانکلاتورا حتی ثروتهای فرهنگی را نیز در انحصار خود خواهند گرفت، مردمسالاری، آزادی، استقلال، اصالت و هویت ملی، اصلاحات، تغییر و بسیاری از مفاهیم زیبا و انسانی را نیز در ید تفسیرهای دلبخواهانه خود خواهد گرفت. ملت، با هوشیاری باید قدرت نومانکلاتورا را به محاکمه بکشد، در چهار سال گذشته با اراده و عزم ملت ایران حلقه نومانکلاتوراها ا به شدت شکسته شد و قدرت و توانایی و کارآمدی آنها به شکل جدی مورد تردید و پرسش قرار گرفت. آنچه در تبلیغات و مناظرههای انتخابات دهم ریاست جمهوری اتفاق افتاد نمونهای از شکسته شدن حلقه بسته نومانکلاتورا بود. نومانکلاتورا یک نظم اخلاقی و سیاسی خاصی برای خود تدوین کرده بود که هر چیزی که این نظم را بر هم میزد، قدرت نومانکلاتورا را به مخاطره میافکند. این نظم اخلاقی کاملا به نظم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این طبقه وابسته است. نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبری آن هیچ رابطهای با این طبقه ندارد. همانگونه که مذهب اسلام رابطهای با اشرافیت و خواصسالاری نداشته و ندارد. البته باید متوجه باشیم و بدانیم که فکر نکنیم نومانکلاتورا در ایران یک طبقه پیش پا افتاده است. این طبقه از قدرتی بیسابقه در تاریخ معاصر ایران برخوردار است چون که در همه ادوار گذشته، خودش دولت بوده است و راه رسم همسازی با محیط و کسب ، حفظ و نشر قدرت و ثروت را بلد می باشد. انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی این طبقه را از هم گسست. اما اکنون با اشکال جدید آمده است که در درون جمهوری اسلامی مجددا به قدرت برسد. نومانکلاتورا از دوران دولت سازندگی آقای هاشمی و در دولت آقای خاتمی تلاش کرد با خودکامگی دولت در عرصههای مختلف هماهنگ شود. این خودگامگی دولتی باعث شد که نومانکلاتورا کاملا در پناه دولت همه محیطهای فعالیت انسانی را در زیر نفوذ خود بگیرد. انقلابهای رنگی و مخملی، محلی برای به قدرت رسیدن این طبقه امتیازطلب است. این طبقه برای رسیدن به قدرت از نمادهای مقدس و غیر مقدس با تمام وجود استفاده میکند. ملت ما باید با هوشیاری و بیداری کامل ، ردپای نومانکلاتورا را در ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران ردیابی کند. مهمترین کوششهای این طبقه در دو دهه گذشته، برقراری دیوانسالاری و اشرافیت بود، اکنون در پشت عالیجنابان سرخپوش عالیجنابان دیگری قرار دارند. این فرمول باید قابل بحث و معنیدار باشد. امام عظیمالشأن ما اثبات کرد که ما همه شخصیتهای انقلاب را برای اسلام و نظام جمهوری اسلامی میخواهیم نه اینکه اسلام و نظام فدای شخصیتها شوند. از آنجایی که ما شیوههای ظهور چنین طبقاتی را در دل انقلاب اسلامی هرگز مورد مطالعه قرار ندادهایم این امکان وجود دارد که از همین ناحیه آسیبهای جدی بر انقلاب اسلامی وارد شود، مقایسه های تاریخی در زمینههای انقلاب مشروطه در ایران و پاره ای از انقلابهای شکست خورده در جهان، مثل انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه، اگرچه به طور مطلق قانع کننده نیست اما سبب میشود که ابتکارهای پیچیده این جریان در جنبشهای مردمی و شیوه های کسب قدرت و ثروت از چشم تیزبین مردم پنهان نماند. لازم است در باب بسط این طبقات از بابت تکرار یا شباهت شرایطی که در آن رشد میکنند، پژوهشهای عملی و علمی کنیم. تا وقتی که نقش دولت در جامعه اساسی است و سهم قاطعی از فعالیتهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را به خود منحصر کرده است، تا وقتی که مردمسالاری، آزادی تحت سیطره گفتمانهای رسمی فلسفه سیاسی در غرب است. شکلگیری و تکوین نومانکلاتورا اجتنابناپذیر است و تاریخ ایران به روشنی نشان می دهد که هر جا این شرایط فراهم بوده است سیستم نومانکلاتورا ظاهر میگردد و برقرار میشود. حتی امام متقین حضرت علی علیهالسلام نیز در نامه به مالک اشتر او را متوجه خطرهای این طبقه در حکومت های اسلامی نموده است. امام در بخشی از نامه به مالک اشتر می فرماید: وَلْیَکُنْ أَحَبُ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطُها فِى الْحَقِّ وَ أَعَمُّها فِى الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُها لِرِضَى الرَّعِیَّةِ، فَإِنَّ سُخْطَ الْعامَّةِ یُجْحِفُ بِرِضَى الْخاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخاصَّةِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعامَّةِ وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِیَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوالِى مَؤُنَةً فِى الرَّخاءِ وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِى الْبَلاءِ وَ أَکْرَهَ لِلْإِنصافِ وَ أَسْأَلَ بِالْإِلْحافِ وَ أَقَلَّ شُکْراً عِنْدَ الْإِعْطاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْع وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخاصَّةِ وَ إِنَّما عَمُودُ الدِّینِ وَ جِماعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْداءِ الْعامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ، فَلْیَکُنْ صَغْوُکَ لَهُمْ وَ مَیْلُکَ مَعَهُمْ. دوست داشتنىترین چیزها در نزد تو، در حق میانهترین و در عدل فراگیرترین و در جلب خشنودى مردم گستردهترین باشد، که همانا خشم مردم خشنودى خواص را از بین مىبرد، اما خشم خواص را خشنودى همگان بىاثر مىکند. خواص جامعه همواره بار سنگینى را بر حکومت تحمیل مىکنند زیرا در روزگار سختى یاریشان کمتر و در اجراى عدالت از همه ناراضىتر و در خواستههایشان پافشارتر و در عطا و بخششها کمسپاستر و به هنگام منع خواستهها دیر عذر پذیرتر و در برابر مشکلات کماستقامت تر مىباشند. در صورتیکه ستونهاى استوار دین و اجتماعات مسلمین و نیروهاى ذخیره دفاعى، مردم مىباشند، پس به آنها گرایش داشته و اشتیاق تو با آنان باشد. شرایطی که نومانکلاتورا در کشور ایجاد میکند به سختی میتوان فهمید که از چه قرار است. فقط میدانیم که مردم با وجودی که اغلب امکانات را در دست دارند ولی از آنچه وجود دارد راضی نیستند و تعادلی که به ظاهر در جامعه حکمفرماست، شکننده و تهدیدزا است. نومانکلاتورا در همه شرایط از خود شرم دارد و نمیخواهد که مردم آنها را بشناسند آنها در تاریکی زندگی میکنند و از روشنایی میترسند. همانطوری که مولای متقیان فرموده است، در دوران رفاه از همه پرخرجترند و هنگام سختی کمتر از همه یاری میدهند. بیش از همه از انصاف بیزارند. و در خواستههای خود اصرار میورزند. امتیازات خود را مخفی میکند و با افکاری که به شهروندان کشورش القا میکند در تضاد کامل است. بین آرمانهای این طبقه و واقعیتها فاصله زیادی است. آنچه میگویند به آن اعتقادی ندارند. نومانکلاتورا در هر جایی که شکل بگیرد از جهش اقتصادی و فرهنگی کشور میکاهد و شکستهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را در جهت اصلاحات و تغییرات بر دوش دیگران میاندازد. تنها هنری که دارند این است که همیشه آرامش اجتماعی را به هم بریزند و با ایجاد بحرانهای مصنوعی و جنبشهای کاذب اجتماعی شرایط را برای به قدرت رسیدن خود فراهم سازند.
اما سوال مهم این است که این طبقه چرا، چگونه و تحت چه شرایطی به وجود می آیند؟
چشم بیمار
من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچــــو منصــور خــــــریدار سرِ دار شدم
غم دلدار فکنده است بجانم شررى کـــه بـــجــــان آمدم و شهره بازار شدم
درِ میخانه گشایید برویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
جــــامــه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم خــــرقــــه پیــــر خـــراباتى و هشیار شدم
واعـــظ شهــر کــه از پند خود آزارم داد از دم رنــــد مــــىآلــــوده مــــَددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادی بکنم من که با دست بت میکده بیدار شدم
کنفرانس برلین نماد تلاشهای دوم خردادیها علیه نظام اسلامی بود
خبرگزاری فارس: نویسنده کتاب "شورش اشرافیت بر جمهوریت " در تبیین کنفرانس برلین و اهداف برگزاری آن تصریح کرد: کنفرانس برلین در واقع نماد تلاشهای شکل گرفته استکبار، اپوزیسیون و دوم خردادیها، علیه نظام اسلامی و ارکان آن بود.
حمیدرضا اسماعیلی نویسنده کتاب "شورش اشرافیت بر جمهوریت "در گفتگویی تفصیلی با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس در ابتدای سخنان خود به علت و انگیزه نگارش این کتاب پرداخت و گفت: حوادث سال 88 ضمن آنکه حوادث ماندگار از لحاظ تاریخی بود، حکایت از جریانی دامنهدار و دارای زمینه و ریشههای تاریخی داشت؛ بنابراین گروه مطالعاتی ما سالها در مورد جریان دوم خرداد موسوم به اصلاحات کنکاش و مطالعه کرده بود، لذا حوادثی که در جریان فتنه 88 رخ داد، دور از انتظار نبود، چرا که ماهیت این جریان از زمان ائتلاف سال 76 نشان از راه انتخابی پیشروی این جریان داشت.
وی انتخابات ریاست جمهوری سال84 و 88، زمینه ساز تحولات اجتماعی و سیاسی جدید در ایران خواند و افزود: هم موضوع انتخابات و هم موضوع آرایشهای سیاسی پدید آمده در این مقطع نیاز به یک کار پژوهشی داشت که در آن زمینههای فکری، سیاسی، اجتماعی و تاریخی لحاظ شود که در نهایت اقدام به نگارش کتاب شورش جمهوریت بر اشرافیت شد که سعی کردم روح آنچه را که در کتاب به آن پرداخته بودم را در نام کتاب متجلی کنم.
نویسنده کتاب "شورش اشرافیت بر جمهوریت " گفت: منظور ما از اشرافیت طبقهای بودند که بعد از انقلاب به جایگاهی رسیده بودند، که شامل دیوان سالاران، سرمایهداران و ... بودند، به همین دلیل میبینیم مکان و مراکز آشوبها در طول فتنه، از مرکز شهر به سمت بالای شهر بوده و علت استفاده آنها از خیابان انقلاب این بود که خود را به عنوان نمادین دارای پیشینه انقلابی نشان دهند که کاریکاتور آن هم نشدند.
اسماعیلی رهبران و هدایتگران جریان فتنه را از طبقه اشراف دانست و ادامه داد: لذا اگر از جنبه جامعهشناسانه به مسئله نگاه کنیم افرادی هم که در این تجمعات غیر قانونی حضور پیدا میکردند کمتر از جنوب شهر بودند. بنابراین منظور ما از اشرافیت به معنای کلاسیک آن یعنی طبقه فئودال نیست، بلکه طبقه سرمایهدار جدید شهری هستند که منافع خود را با منافع اکثریت مردم ایران که در 22 خرداد 88 به پای صندوقهای رای آمد، ناسازگار دید و سعی کرد منافع خود را بر این اکثریت به هر طریق ممکن دیکته کند.
وی با توضیح انواع حکومتها در دنیا، گفت: در نظام دموکراسی و مردمسالاری "جمهوریت " حاکم است، که این جمهوریت در 22 خرداد رای خود را مشخص کرد؛ اما این گروه اقلیت - با شعار تقلب که رمز آشوب بود - رای اکثریت را نپذیرفت و درنهایت این طبقه اشراف علیه جمهوریت و حتی اسلامیت نظام وارد عمل شد.
* در یک جمله جریان موسوم به دوم خرداد را باید جریان سکولاریستی دانست
این کارشناس مسائل سیاسی تصریح کرد: برای تحلیلگران واقعبین سیاسی، ماهیت جریان دوم خرداد به خوبی روشن است و در یک جمله جریان دوم خرداد را باید جریان سکولاریستی دانست.
اسماعیلی در ادامه سخنان خود در تبیین عملکرد و خط مشی برخی چهرههای اصلاحطلب که در ده سال گذشته از منتقدان نظام اسلامی به معاندان رادیکال طرفدار براندازی تبدیل شده و در نهایت به دامان دشمنان پناه بردند، تصریح کرد: گفتارها و عملکردهای چهرههای شاخص این جریان از جمله "بشیریه، سروش، ملکیان "، عدم اعتقاد به نظام و حکومت دینی است، هر چند در برخی موارد تفاوتهایی با هم دارند، اما تفکر سکولار نقطه مشترک نظریهپردازیهای آنها است، لذا تلاش آنها ناکارآمد نشان دادن حکومت و تئوریسازی برای آن بود.
* نظریهپردازیهای سکولار دوم خردادی رکن اصلی نظام اسلامی یعنی «ولایت فقیه» را بر نمیتابیدند
وی از مهمترین اهداف جریان دوم خرداد را تضعیف و تخریب ولایت فقیه دانست و افزود: اینها در حقیقت نظام جمهوری اسلامی و در اصل رکن اصلی این نظام یعنی «ولایت فقیه» را بر نمیتابیدند و تلاش میکردند با تاکتیکها و راهبردهای متفاوت این ستون را تضعیف و تخریب کنند.
نویسنده کتاب "شورش اشرافیت بر جمهوریت " ادامه داد: در نظام فکری ایدئولوژیک این افراد_ به دلیل داشتن ماهیت سکولار_ ولایت فقیه نمیتواند دارای جایگاه باشد و این طبیعی است، بنابراین در زمانی که بخواهند وارد عرصه سیاست شوند به دنبال جایگزین ولایت فقیه میروند.
* "غرب " مدینه فاضله روشنفکران سکولار اصلاحات است
این کارشناس مسائل سیاسی با تشریح رفتارشناسی روشنفکران سکولار ایران از مشروطه تا به حال، بیان داشت: برای این روشنفکران سکولار مدینه فاضلهای وجود دارد که آن «غرب» است؛ چرا که بسیاری از اینها وامدار غرب هستند و یا آنجا تحصیل کردهاند و یا از متون تولید شده غرب تغذیه کرده و به آنجا تعلق خاطر پیدا کردهاند.
اسماعیلی گفت: ائدولوژی جریان اصلاحات و دوم خرداد به دنبال این بود که بگوید من تجدد گرا هستم و تئوری پردازان این جریان مباحثی را به خصوص در محافل دانشگاهی مدام شکاف سنت و تجدد را مطرح میکردند و خدا را در برابر انسان، علم را مقابل ایمان قرار میدادند.
وی با بیان اینکه امروز جامعه ایران با حضور و گسترش ابزار ارتباطی از وضعیت گذشته خارج شده است، اظهار داشت: عوامل و نیروهای خارج از سیستم تاثیر زیادی بر درون سیستم میگذارد و حتی میتوان گفت سیستم جدیدی شکل گرفته که برخی از نیروهای تاثیر گذار، خارج از جامعه ایران قرار دارند مثلا دولتهای غرب بر جامعه ایران تاثیر میگذارند.
*قطعا اثر رسانهها از روشنفکران بسیار بیشتر است
وی با تاکید بر لزوم توجه اندیشمندان و مسولان بر تاثیرات رسانهها، سوال کرد: امروز آیا تاثیر رسانهها غرب بیشتر است یا تاثیر روشنفکران ما امروز آیا برداشت جوان 18 ساله از آزادی همان برداشت یک فرد 60 ساله است؟ لذا با نگاهی به جامعه امروز، نمیتوان نقشه رسانههای مدرن امروز مانند ماهواره و اینترنت را نادیده گرفت، چرا که قطعا اثر رسانهها از روشنفکران بسیار بیشتر است.
نویسنده کتاب "شورش اشرافیت بر جمهوریت " نقش شبکه بی بی سی فارسی را درجریان فتنه 88 بسیار زیاد دانست و ضمن بیان اینکه باید دید ابزار رسانه به دست چه تفکر و جریانی هدایت و مدیریت میشود؛ خاطرنشان کرد: بسیاری از جوانان مواضع افراد مثلاً سروش و غیره را مطالعه نمی کنند، اما با زدن دکمه ماهواره و دیدن و شنیدن اخبار جهت دار ماهواره به راحتی بازی میخورند.
وی خاطرنشان کرد: در دهه اصلاحات گفتمان سکولارسازی جامعه موجب شد این جریان با کسب تجربه از حادثه کوی دانشگاه، از سال 78 با تحربهاندوزی ده ساله و برنامهریزی بلند مدت، به فتنه 88 اقدام کند.
*ارتباطگیری مستقیم با اپوزسیون خارج، نقطه اشتراک کنفرانس برلین و فتنه 88
اسماعیلی در ادامه و در تبیین کنفرانس برلین و اهداف برگزاری آن تصریح کرد: هدف این کنفرانس ایجاد پل ارتباطی با هسته اصلی جریان رادیکال دوم خرداد با جریان اپوزیسیون خارج بود که با هوشیاری مردم و مسئولان به موفقیت نرسید، لذا تشابه فضای کنفرانس برلین با فتنه 88 ارتباطگیری مستقیم با اپوزسیون خارج بود و تفاوت این دو این بود که ائتلاف در سال78 شکست خورد ولی در سال 88 ائتلاف با ضد انقلاب برقرار شد که افرادی مثل رجوی، سازمان منافقین، سلطنتطلبها، رژیم صهیونیستی از موسوی و کروبی حمایت کردند.
وی با تاکید بر اینکه جریان اصلاحات و دوم خرداد میدانستند تقلب نشده است، گفت: حالا این سؤال مطرح است چرا با این وجود آنها ادعای تقلب کردند؛ جای سوال جدی داشته و استدلال برای اثبات اینکه تقلب نشده است خیلی صحیح نیست، چرا که هر که یک مقدار از سیستم انتخابات کشور مطلع باشد، به روشنی میفهمد که تقلب امکان نداشت.
نویسنده کتاب "شورش اشرافیت بر جمهوریت " بیان داشت:فردی مثل میرحسین موسوی بیشتر از اینکه در پی مسائل ایدئولوژیک باشد، به دنبال مسائل شخصی و فردی است و در مورد موسوی باید وجوه فردی این آدم را دید فردی کار را میکند و بعد از آن برای افکار فلسفهسازی میکند موسوی اشتباهی را مرتکب شد و بعد برایش فلسفهبافی کرد. حب قدرت، غرور و تکبر موسوی باعث اشتباهات وی شد.
وی تصریح کرد: در دوران هشتساله دوم خرداد نشانههای بیشماری وجود دارد که این جریان سر ناسازگاری با حاکمیت جمهوری اسلامی دارد و پیشبینی میشد که روزی این جریان هویت واقعی خود را بروز خواهد داد و از لفافهگویی به صراحت خواهد رسید؛ بنابراین کنفرانس برلین در واقع نماد تلاشهای شکل گرفته استکبار، اپوزیسیون دوم خردادیها علیه نظام اسلامی و ارکان آن بود.
اسماعیلی در بخش دیگر سخنان خود در تشریح جریان دوم خرداد، یادآور شد؛ جریان اصلاحات سه کانون اصلی به نامهای حلقه کیان، حلقه آئین، و گروه مصطفی ملکیان دارد که در هر سه کانون یک فرد در مرکزیت قرار دارد و اندیشههالی او ستون آن کانون محسوب میشود که دیگران از او تغذیه میکنند و حرفها و اندیشههای او را تکرار میکنند؛ هر چند این سه در ظاهر تفاوتهای با هم دارند اما ائدئولوژی شکل گرفته در دوران اصلاحات چیزی جز تولیدات فکری این سه کانون و حلقه نیست و سایرین تحت الشعاع اینها هستند؛ بنابراین اگر بخواهیم جریان دوم خرداد را بشناسیم ضرورت دارد تفکرات این 3 نفر را مورد شناسایی قرار دهیم چرا که امکان ندارد کسی مدعی این باشد که جریان اصلاحات را میشناسد اما مطالب این را نخواند.
وی افزود: توجه به این نکته لازم است که سایرین و حلقههای اطراف اینها در جریان دوم خرداد چیزی غیر از اینها نگفتهاند؛ مجتهد شبستری، کدیور، حجاریان، عباس عبدی، علوی تبار، تاج زاده و غیره هیچکدام در این حد نیستند که از آنها نام برده شود.
*گردانندگان دوم خرداد از انرژی خفته در جامعه به نفع اهداف سکولاری خود استفاده میکردند
نویسنده کتاب "شورش اشرافیت بر جمهوریت " جنگ نرم را دارای 3 رکن "ایدئولوژی، سازماندهی و رسانه " دانست و افزود: اکثریت گردانندگان دوم خرداد متاثر از پارادیم نیروهای اجتماعی بود یعنی همه تحولات جامعه بر اساس نیروهای اجتماعی تبیین میشود، بنابراین نیروهای اجتماعی یا همان فعالان سیاسی باید در جایی سازماندهی شوند تا بتوانند از انرژی خفته در جامعه به نفع اهداف سکولاریستی خود استفاده کنند.
اسماعیلی در همین زمینه ادامه داد: وقتی این نظریه پردازان دوم خردادی از واژه آزادی یا جامعه مدنی استفاده میکنند، فقط منظور آنها یک مفهوم نظری نیست، بلکه پشت این واژه یکسری راهبردها و تاکتیکهای کاملا عملیاتی وجود دارد ؛ لذا منظور او از جامعه مدنی همان تشکیل شبکه اجتماعی هم سو است چرا که مهم این است که نهاد ساخته شده بر اساس چه تفکری شکل گرفته است و علت حمایت جامعه غرب از این شبکهها به این دلیل است که کاملا در جهت منافع آنها هستند بنابراین با تخصیص سرمایه و پوشش رسانهای این نهادها تاثیر گذار را تاسیس و حمایت میکنند.
وی با یادآوری اینکه جریان اصلاحات با بسیج تیم رسانهای خود و راهاندازی روزنامههای زنجیرهای سعی در ترویج تفکر ایدئولوژی سکولار آنها بود گفت: جریان دوم خرداد سعی داشت با این رسانهها پیام خود را به جوانان القا و با عضوگیری آنها با هدف سکولاریزه کردن جامعه اهداف خود را پیگیری کند.
این کارشناس مسائل سیاسی در ادامه به توضیح نحوه سازماندهی این جریان پرداخت و خاطرنشان کرد: آنها به دو صورت؛یکی با تشکیل احزاب و سازمانهای رسمی و دیگری سازمان و گروههای غیر رسمی، گروههای خود را سازماندهی میکردند، بنابراین در زمان دوم خرداد شاهد شکلگیری گروهها و انجمنهای متعددی در قالبهای گوناگون بودیم.
وی با بیان اینکه حزب دولت ساخته و منحله مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب، بیشترین تاثیر را در جریانات سکولانیزه کردن جامعه داشتند یادآورشد: در فتنه 88 این دو حزب سعی میکردند با استفاده از شبکههای خود در یارگیری برای فتنه و آشوبگری در جامعه اقدام کنند.
* دانشگاه به دلیل ماهیت و ساحتار سکولار افراد سکولار تربیت می کند
بخش دیگر سخنان اسماعیلی به گفتمانسازی جریان دوم خرداد در دوران اصلاحات در محافل دانشگاهی و علوم انسانی اختصاص داشت که در تبیین آن گفت: دانشگاه به عنوان نهاد فرهنگساز از بدو تاسیس در ایران به دلیل اینکه ماهیت " خود دانشگاه، اساتیدآن و متون درسی " که در آن تدریس میشد، مبنایی برگرفته از غرب داشته، بالطبع افرادی را که تربیت میکند سکولار خواهند بود.
اسماعیلی تاکید کرد: اگر ماهیت دانشگاه، اساتید آن، و متون درسی آن با جدیت و از درون اصلاح نشود و ساختار آن با هویت، آرمانها، فرهنگ اسلامی کشور مان منطبق نشود، این روند تولید محصولات سکولار ادامه خواهد داشت و این چرخه معیوب همچنان ادامه خواهد داشت.
وی با یادآوری اینکه در زمان شاه نیز رشته الهیات در دانشگاه تدریس میشد، تصریح کرد: هدف دولت پهلوی ترویج دین نبود بلکه به دنبال این بود که افرادی با ظاهر دینی و تحصیلات به اصطلاح دینی را در مقابل اسلام حوزه علمیه به عنوان اسلام حقیقی و روحانیت قرار دهد؛ حمایت پهلوی از اندیشمندانی چون شریعتی نیز همین بود که شریعتی را در مقابل روحانیت قرار دهد و همان تفکر اسلام منهای روحانیت را دامن بزند لذا این به معنای احترام و اعتقاد به تفکرات شریعتی نبود.
اسماعیلی ضمن تاکید یر اینکه اگر علوم انسانی در حوزههای علمیه ما به عنوان اصلیترین نهاد فرهنگساز اسلامی رشد، اصلاح،تولید نشود، مشکلات فعلی به سرعت ادامه پیدا خواهد کرد،گفت: امروز نیروهایی که توسط دانشگاه در دورههای گذشته تولید شده است، به دلیل تربیت در محیط سکولار (اعم از مکان، استاد و متون درسی) برای جامعه اسلامی مشکلساز هستند. اما فرصت هنوز برای اصلاح از درون باقی است.
*امروز بهترین زمان اصلاح متون علوم انسانی در دانشگاههاست
وی با بیان اینکه تحلیلران و متفکران، یکی از ریشههای فتنه 88 را گسترش همین علوم سکولار غربی در دوره اصلاحات می دانند، گفت: امروز بهترین زمان اصلاح متون علوم انسانی در دانشگاههاست که در این کار نقشه حوزههای علمیه و متفکران اسلامی بسیار تعیین کننده است.
این کارشناس مسائل سیاسی با بیان اینکه رشته علوم سیاسی در هر کشوری برای ترویج منافع سیاسی خود آن کشور در جهان تدریس می شود، ضمن انتقاد از شیوه تدریس علوم سیاسی در کشورمان، گفت: قرار نیست در دانشگاه کشور خودمان مطالبی تدریس شود که خلاف سیاستهای نظام و خواست مردم است.
اسماعیلی خاطرنشان کرد: در کلاسهای درس اساتید دوم خرداد مانند «بشریه» نحوه مبارزه با جمهوری اسلامی تدریس میشد.
*در دانشگاههای کشور ما برخی از اساتید سکولار نحوه مقابله با اهداف جمهوری اسلامی را تدریس میکنند
وی در ادامه به اخراج کامران نجفزاده از فرانسه اشاره کرد و افزود: این اتفاق نشان داد در این کشور آزادی سیاسی وجود ندارد و این در حالی است که این کشورهای ادعای آزادی را دارد؛ اما اجازه فعالیت رسمی و قانونی و حرفای یک خبرنگار داده نمیشود، ولی در دانشگاههای کشور ما برخی از اساتید سکولار نحوه مقابله با اهداف جمهوری اسلامی را تدریس میکنند و کسی نیست جلوی آنها را بگیرد که نیاز به اقدام جدی دارد.
این کارشناس مسائل سیاسی در ادامه یادآور شد: در دوران حاکمیت اصلاحات و دوم خردادیها، موج سنگین ترجمه آثار غربی به سمت کشور سرازیر شد که آن آثار علاوه بر اینکه دست چندم بودند، دقیقا کتابهایی ترجمه میشد که در راستای ایدئولوژی سکولار اصلاحات بود.
اسماعیلی در ادامه با تاکید بر اینکه در حوزه علوم انسانی، هیچ عملی خارج از پارادایم ایدئولوژیک نیست، افزود: ادعای برخی افراد که میگویند حرفهای آنها بدون پیروی از ایدئولوژی است مضحک است.
*علوم انسانی در زمان دوران اصلاحات تبدیل به سلاح مبارزه شد
وی اضافه کرد: علوم انسانی در زمان دوران اصلاحات تبدیل به سلاح مبارزه شد، چرا که با القا مفاهیم و مبانی اندیشه سکولار غربی در اندیشه جوانان این مرز و بوم سعی کردند که آنها را از فرهنگ اسلامی _ایرانی خود تهی کنند و با استفاده ابزاری از دانشجویان آنها را در خدمت اهداف خود بگیرند.
نویسنده کتاب "شورش اشرافیت بر جمهوریت " با تاکید بر اینکه برای تولید علوم انسانی بومی خود باید از اندیشمندان مسلمان خود استفاده کنیم، ضمن اظهار تاسف گفت: امروز برخی از اساتید بزرگ و متعهد به انقلاب اسلامی در حاشیه قرار دارند و این در حالی است که ما به این اساتید در تولید علم در حوزه علوم انسانی_ اسلامی بسیار نیازمندیم.
* اگر سید مرتضی آوینی بود؛ نوریزاد سقوط نمیکرد، بهرزو افخمی چپ نمیکرد
اسماعیلی با نکوداشت نام و یاد شهیدان و متفکران اسلامی همچون "شهید مطهری، شهید آوینی " متذکر شد: چه بسا امروز اگر سید مرتضی آوینی بود؛ نوریزاد سقوط نمیکرد، بهرزو افخمی چپ نمیکرد و حاتمیکیا کسی را داشت که هنوز از او خط فکری بگیرد.
وی تاکید کرد: باید قدرت و منزلت اساتید متعهد و عالم رادر کشور دانست و با شخصیت پردازی در شانشان دردها را برای ورود به آنها در عرصههای گوناگون علمی باز کرد چرا که اساتید برجسته و متعهد کم نداریم و نقشه رسانهها در ارتباطدهی این اساتید و معرفی آنها بر جامعه وظیفه سنگین بر عهده دارد.