سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جریان انحرافی و فراماسونری

قسمت ششم ، تاریخ خبر:4/4/90

کاسموپولوتیسم یا جهان وطنی

یکی از اهداف فراماسون‌ها بلکه مهم‌ترین هدف آن‌ها تأسیس جامعه جهانی بر اساس اندیشه‌های اومانیستی است. این گروه –همان‌گونه که قبلاً یادآور شدیم- برای رسیدن به چنین وحدتی با تاکید بر ناسیونالیزم به دین‌زدایی می‌پردازند و برای دین‌زدایی نیز روند تدریجی طی کرده، ابتدا پلورالیزم دینی را مطرح و سپس نفی دین را در دستور کار خود قرار می‌دهند تا بشر را حول محور بی دینی متحد ساخته، سپس آیینی را که فراماسون‌ها به نام اخلاق بنا کرده‌اند جایگزین آن سازند. دکتر جیمز اندرسن که تحت تعالیم ژان تئوفیل دزاگولیه، قانون اساسی فراماسونری را در سال 1723 تدوین کرد، در این‌باره می‌گوید: تا قبل از وضع این قانون، فراماسون‌ها در هر کشوری از دین و شعایر مذهبی همان کشور پیروی می‌کردند؛ با وضع این قانون فراماسون‌ها بر آن شدند که دین خود را به یک سو نهاده و مذهب واحدی را اختیار کنند که همان پیروی از اخلاق و فضیلت باشد! بر اساس ماده یک قانون اساسی اندرسن، «درباره خدا و مذهب یک نفر ماسون به حکم شخصیت خود مجبور است از قانون اخلاق پیروی کند و اگر این هنر ماسونی را خوب درک کند هرگز ملحدی احمق و فاجری بی‌دین نخواهد شد و بر خلاف وجدانش رفتار نخواهد کرد.» (بررسی فراماسونری، انتشارات دفتر پژوهش‌های فرهنگی) فراماسون‌ها درباره این آیین که آن را دین جهانی می‌دانند، می‌گویند: «امروز یک دین جهانی متولد می‌شود، به آرامی می‌تواند شعور را به معنای واقعی کلمه ارضا کند... به موازات دین جهانی، اخلاقیاتی متناسب با این جهان‌بینی ایجاد خواهد شد... چنین دینی انسان‌ها را در جهان متحد خواهد ساخت. این دین فراماسونری است. این دین از طریق قلب‌ها منتقل خواهد شد... (هارون یحیی، فراماسونری جهانی، ص191) ماسون‌ها می‌خواهند از تمام جهان معبدی بسازند؛ اما معبد مورد نظر آن‌ها معبد دین واقعی نیست بلکه معبد اومانیزم است و رؤیای آن‌ها جهانی است که در آن انسانیت پرستش شود. این دین نوین بر اساس اصول اخلاق اومانیستی و غیر الهی ترسیم شده است. ماسون اعظم ترکیه، سلامی ایزپنداک، در این‌باره می‌نویسد: «طبق نظر ماسونری، به منظور رهاییدن انسان از اخلاقی که بر پایه منابع ماوراء طبیعه دینی است، باید اخلاقیاتی پی‌ریزی کرد که بر پایه عشق به انسان باشد که نسبی نیست. ماسونری در اصول اخلاقی سنتی خود گرایش‌های ارگانیک انسان، نیازها و ارضاهای او، قوانین زندگی اجتماعی و سازمان‌های آن، وجدان، آزادی، عقیده و بیان و نهایتاً همه چیزهایی که موجب ایجاد زندگی طبیعی می‌گردند را لحاظ کرده است. به همین دلیل، هدف او ترویج و تثبیت اخلاق انسان مدار در تمام جوامع است.» (فراماسونری جهانی، ص78) محمود هومن، فرمانروای شورای عالی ایران و فراماسون مشهور نیز در همین راستا با ترویج ناسیونالیزم پیشرفته، به نوعی وحدت فرهنگی یا کاسموپولیتیسم (حکومت جهانی) می‌رسد. وی با ارائه تعریفی از میهن ضمن رد نظراتی که میهن را به خاک، نژاد، زبان و... محدود می‌کند می‌گوید: "... میهن جایی است که من در آن‌جا تربیت یافته‌ام و در آن‌جا اخلاق انسانی و تاریخ یک دسته از انسان‌ها با یکدیگر هماهنگ شده است. اخلاق انسانی مفهومی کلی است و درباره همه انسان‌ها درست است." (تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص588-590 به نقل از استاد مؤسسه مطالعات تاریخ... گفتار بزرگ فرمانروای آیین اسکاتی در جشن طریقت 1351، ص6)

 لیدر جریان انحرافی نیز در موارد متعددی از حکومت جهانی دم می‌زند و در ذهن مخاطب این‌گونه تداعی می‌شود که منظور وی از حکومت جهانی حکومت حضرت ولی عصر(عج) می‌باشد ولی تاکید او بر تمام شدن دوره اسلام‌گرایی و این‌که ضرورتی ندارد برای رسیدن به حقیقت از پوسته اسلام عبور کرد و مسلمان شد تا به حقانیت رسید، این احتمال را تقویت می‌کند که مراد وی از حکومت جهانی، حکومت حضرت مهدی(عج) نیست بلکه همان است که فراماسون‌ها و اومانیست‌ها آن را مطرح می‌کنند. او آینده بشر را به‌گونه‌ای ترسیم می‌کند که بر جامعه جهانی اومانیست‌ها منطبق می‌شود. وی می‌گوید: "جامعه آینده بشری متعلق به همگان است. هر مشرب فکری، هر مذهب فکری، هر مسلکی، هر منطقی، هر دینی، هر چه که در دنیا وجود دارد و دارای صبغه فکری است، آرم و نشان فکری دارد و پیام فکری دارد. تنها در صورتی که بتواند جامعه جهانی را با هم ببیند و همه انسان‌ها را محترم بشمارد این آینده از آن اوست، در این آینده (چون آینده از آن مردم است) هیچ جامعه‌ای در آینده برتر از دیگران نیست، هیچ کسی. در آینده، کشور معنا ندارد، نژاد معنا ندارد و آینده، آینده آن‌هاست.» بر این اساس و از منظر وی، مهدویت منحصر به جریان مذهبی نمی‌شود بلکه حرکت انسان‌ها به سوی یکدیگر و همایش آن‌ها از هر زاویه‌ای که اتفاق بیفتد مهدویت است! به عبارت دیگر می‌توان قالب را حفظ کرد و در درون آن وحدت فراماسونری و اومانیستی ریخت که همه انسان‌ها با انگیزه انسانی به سوی همدیگر می‌روند! او در این‌باره می‌گوید: «مسأله مهدویت صرفا یک بحث مذهبی و معنوی نیست که کسی بخواهد آن را بپذیرد یا نپذیرد و به آن ایمان بیاورد یا نیاورد. مسأله مهدویت همان همایش انسان‌ها و همدلی آن‌ها برای رسیدن به رفاه و آسایش و آرامش انسان‌هاست.» (سخنرانی در همایش مهدویت و مدیریت جهانی) بنابراین گرچه نامبرده سخن خود را با اللهم عجل لولیک الفرج و... آغاز می‌کند و از حکومت جهانی نیز سخن به میان می‌آورد ولی قراین و شواهد فوق نشان می‌دهد که این شعار‌ها به کاسموپولوتیسم و جهان وطنی فراماسون‌ها نزدیک‌تر است تا حکومت جهانی امام زمان(عج). و شاید به همین دلیل است که به جای حضرت ولی عصر(عج) از انسان کامل نام برده می‌شود که بر انسان کامل نوعی نیز انطباق می‌یابد.

نویسنده: حجت الاسلام قاسم روانبخش. ادامه دارد...


+نوشته شده در چهارشنبه 90/10/21ساعت 8:0 عصرتوسط شاهد | نظر
جریان انحرافی و فراماسونری

قسمت پنجم ، تاریخ خبر:24/3/90

علل طرح تفکر ناسیونالیزم در ایران

 

ب. بر اندازی ادیان، رسالت اصلی ماسون ها : همان‌گونه که پیش‌تر متذکر شدیم ماسون‌ها برای تخریب دین و نابودی آن از استراتژی گام به گام و تدریجی استفاده کرده، سعی می‌کنند در طی چند مرحله، هویت دینی بشر را بگیرند و سپس او را بسان برده‌ای بی اراده در اختیار خود بگیرند. در ابتدا با نیرنگ و فریب، خود را طرفدار دین وانمود می‌کنند و سپس در مرحله دوم از طریق پلورالیزم دینی با حقانیت مطلق اسلام به مخالفت بر می‌خیزند و سرانجام به جنگ اصل دین و دین خواهی می‌روند و در مرحله نهایی انسان را به جای خدا می‌نشاند و برای پرستش به بشر پیشنهاد می‌کنند.

در همین راستا قانون اساسی فراماسونری که در سال 1723 م، توسط آندرسن و دزاگولیه نوشته شده است، عملا دین و مذهب را کنار گذاشته است. در قسمتی از قوانین ماسونی آمده است: «بنایان در روزگار باستان، دین وکیش و ملت را هرچه بود گردن می‌نهادند ولی اکنون نیک بختی را در این یافتند که دین و کیشی را گردن نهند که تمام مردم بر آن اتفاق داشته باشند و آراء و عقاید خاص خود را کنار نهاده ترک گویند...» (کتاب صبح، ص‌45-44) مهم‌ترین تکلیف لژ بزرگ انگلستان دین رهایی laisme است زیرا از نظر آن‌ها با قیود مذهبی، اهداف ماسونی هرگز پیش نخواهد رفت. از این رو ماسون‌های انگلیسی از ماده 17 موافقتنامه سپتامبر 1929استفاده کرده، می‌گویند «در لژها نباید به هیچ وجه راجع به مسائل مذهبی و سیاسی صحبت شود.» (کتاب صبح، ص‌24) قانون اساسی ماسونی، مذاهب و فرق دینی را رها کرده و فراماسون‌های جدید را از حیث نداشتن مذهب آزاد گذاشت و «رفاقت» و «کانون اتحاد» را جایگزین «اتحاد مذهبی» نمود. «... فراموشخانه جدید از وحی و الهام و از اصول مذهبی دفاع نمی‌کند و اخلاقی که ترویج می‌نماید اجتماعی است و تباینی را که بین عالم ارضی و عالم فوق الطبیعه بوده از بین می‌برد و دیندار و مقدس را کسی می‌داند که حقیقت را به‌طور صحیح درک کرده باشد و بالاخره به جای یک «مذهب روحانی» یک «مذهب عقلی» را پیشنهاد و ترویج می‌کند. این فراماسونری اماکن دینی را خراب نمی‌کند ولی به‌وسیله ترقی دادن افکار و اذهان به سوی خود، مهیای جانشینی آن‌ها می‌شود.» (همان، ص‌47)

 در واقع «هدف نهایی فراماسونری این است که می‌خواهند دین را به طور کامل تخریب کرده، جهانی اومانیست براساس تقدس انسانیت ایجاد کنند آن‌ها می‌خواهند نظم نوینی براساس غفلت بنا کنند که در آن مردم خدایی که آن‌ها را آفریده انکار کنند و به خود مقام ربوبیت بدهند این هدف فلسفه وجودی ماسونری است.... نشریه ماسونی آینه این وضعیت را «معبد عقاید» نام نهاده است». (فراماسونری جهانی، هارون یحیی، ص‌82) این دین جدید فراماسون‌ها دارای ویژگی‌های اخلاقی است که همه انسان‌ها در سراسر جهان ملزم به اجرای آن و التزام عملی به آن هستند .

هارون یحیی در‌باره این ویژگی‌ها از قول آن‌ها چنین می‌نویسد: «امروز یک دین جهانی متولد می‌شود، به آرامی می‌تواند شعور را به معنای واقعی کلمه ارضا کند... به موازات دین جهانی، اخلاقیاتی متناسب با این جهان‌بینی ایجاد خواهد شد... چنین دینی انسان‌ها را در جهان متحد خواهد ساخت. این دین فراماسونری است. این دین از طریق قلب‌ها منتقل خواهد شد...» (همان،ص 191)

ج. مکانیزم جریان دین زدایی: مکانیسم جریان دین‌زدایی تدریجی بدین‌گونه است که ابتدا عنوان می‌شود مراد از معمار بزرگ جهان همان خداوند است، سپس اعلام آزادی مذهب درمراسم ماسونی و ترویج تساهل در زمینه اعتقادات مذهبی، و مرحله بعد ترویج نظریه اعتقاد به خداوند بدون اعتقاد به انبیا و ادیان یعنی «دئیسم» است که همزمان با آن آیین مسخ شده یهودیت و مسیحیت نیز در بین افراد به شکل غیر مستقیم و در قالب رمز و برخورد سمبلیک ترویج می‌شود. برای کسانی که به ساحل عرفان رسیده‌اند، دیگر عبارت تولد ادیان مفهومی ندارد، آن‌ها بر ماورای دین مسلط شده‌اند. از نظر آنان وابستگی به دین و مذهب خاصی بی‌مورد است. (تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسی فقیه حقانی و موسی نجفی به نقل از فراماسونری و یهود، ص‌266) دکتر اشینداغ فراماسون ترک نیز با تأیید این روش تدریجی می‌نویسد: «ماسونی به ایمان و عقائد شخصی هیچ برادری مداخله نمی‌کند. هر ماسون برابر تمنیان روحی خود دینی را پذیرا می‌شود. در این خصوص آزادی کامل دارد. در افکار سیاسی نیز وضع به همین منوال است. ما در ماسونی این طرز شروع را قبول داریم ولی در مراحل بعدی و با گذشت زمان و پیشروی درجات ماسونی موافق با تکامل تدریجی و احراز هویت ماسونی در رسیدن به عقائد مشترک هستیم. از نظر ما، ماسونی نمونه‌های گوناگون انسانی را در بر می‌گیرد. و با القای اصول و پرنسیبهای اصلی آنان را پرورش داده و بار می‌آورد، می‌تراشد و صیقل می‌دهد، متحول می‌کند، و آن‌ها را برای رسیدن به حکمت و عرفان یاری می‌دهد، با این اوصاف، ماسون فعلی جدا از بیگانه اولیه، به صورت شخصیت دیگری درآمده و به عرفان می‌رسد. ماسونی از طریق علم و حکمت و عقل موجبات تحول افکار و عقاید انسان را فراهم می‌آورد. می‌توان گفت ماسونی یک مؤسسه آدم‌سازی است. (همان، به نقل تز همان نشریه، همان صفحه)

 برخورد فراماسونری با دین موجب عکس العمل‌های شدیدی در جوامع دینی گردید و فریاد از مجامع دینی برخاست و رؤسای مذهبی، اشاره آندرسن را به «دینی که همه مردم بر آن اتفاق داشته باشند» طرحی برای دور افکندن مسیحیت تلقی کردند و هدف اصلی فراماسونری را نابود ساختن تعلیمات دینی دانستند( کتاب صبح، ص‌45_ 44) در واقع مسیحیان نیز همانند پیروان سایر ادیان به‌خوبی به این واقعیت دست یافتند که پلورالیزم دینی پیش زمینه‌ای برای کنار گذاشتن ادیان از جمله مسیحیت است.

 نویسنده: قاسم روان‌بخش. ادامه دارد...


+نوشته شده در سه شنبه 90/10/20ساعت 8:0 عصرتوسط شاهد | نظر
جریان انحرافی و فراماسونری

قسمت چهارم ، تاریخ خبر:8/3/90

چرا انگلیس منشور کوروش را که به شاه نداد به مشایی داد

اشاره: در بخش های قبلی در باره نشانه های فراماسونری در جریان انحرافی نکاتی را یاد آور شدیم و نوشتیم که بسیاری از سخنان لیدر جریان انحرافی بر اصول و مبانی فراماسونری منطبق است که می توان مهم ترین آ ن ها را اومانیزم، ناسیونالیزم، پلورالیزم و دییسم و دین زدایی دانست. در باره ناسیونالیزم در دو قسمت قبل مطالبی را تقدیم خوانندگان محترم کردیم و در این شماره بخش دیگری در رابطه با علل طرح تفکر ناسیونالیزم در ایران به محضرتان تقدیم می شود.

* علل طرح تفکر ناسیونالیزم در ایران : در بخش های پیشین آوردیم که استکبار برای مبارزه با انقلاب اسلامی که بر اساس مکتب ناب اسلام محمدی (ص) در ایران شکل گرفته و با شتاب زاید الوصفی در حال پیشروی در خاور میانه و جهان است، در صدد پیدا کردن راه حلی است که بتواند این حرکت عظیم را متوقف یا از سرعت آن بکاهد. در این راستا سازمان ها و مجامع تحت سیطره غرب بویژه آمریکا دست به کار شده اند و با تشکیل اتاق فکرهایی در حال تحقیق و مطالعه اند. از اینرو این کارشناسان علاوه بر تحقیقات علمی ، به تحقیقات میدانی نیز می پردازند تا هم راه حل های عینی بیابند و هم نتایج اجرای ایده های خود را از نزدیک ملاحظه کنند. یکی از این دانشمندان ریچارد رورتی، فیلسوف ارشد پراگماتیست آمریکایی است که درسال 86 به ایران آمد و از محافل دانشجویی و آکادمیک ایران دیدن کرد؛ او پس از دیدار خود در مصاحبه ای با روزنامه "کوریره دلاسرای ایتالیا" ملی گرایی را تنها پاد زهر در مقابل اسلام گرایی در ایران شناخته و پیش بینی کرده است که اشراق گرایی اسلامی به زودی در ایران پا خواهد گرفت. این فیلسوف فقید آمریکایی حکمت طرح نظریه ملی گرایی و ناسیونالیزم را این گونه توضیح می دهد که " نیروهای سکولار ایران چاره ای به جز جستجوی مخرج مشترک های دیگری بر پایه ملی گرایی ندارند. زیرا در کشورهایی چون جمهوری اسلامی ایران که حکومت در اختیار مذهبی ها قرار دارد، نیروهای سکولار برای مقابله با کسانی که سعی دارند مذهب را به وجه مشترک جامعه تبدیل کنند، چاره ای به جز جستجوی مخرج مشترک های دیگری بر پایه ملی گرایی ندارند، زیرا نسبت گرایی و گذشت از ریشه های ملی هرگز نخواهند توانست در مقابل مذهب گرایی قد علم کنند." ( سایت بی باک28 /2/90)

 این تز سال ها در دولت آقای خاتمی با شعار ایران و ایرانی گری و شعار ( ایران برای همه ایرانیان) به تجربه گذاشته شد که در نهایت به شعار جمهوری ایرانی در فتنه 88 انجامید. اما نتوانست در میان ملت ایران جایی باز کند، زیرا مطرح کنندگان آن عمدتا افراد مساله دار و دارای پرونده های ملی گرایانه ای بودند که ریشه آن ها به احزاب منحله نهضت آزادی و جبهه ملی باز می گشت که حضرت امام (ره) ارتداد آن ها را از سال ها پیش رسما اعلام کرده بود. از آن جایی که بر اساس این نظریه تنها محور مشترکی که می تواند گروه های سکولار را پای مقابله با اسلام گرد هم جمع کند محور ملی گرایی است، در دولت احمدی نژاد نیز بهترین پاد زهر را استمرار همان استراتژی یافتند با این تفاوت که این بار در دولت اصول گرایی آن را در قالب دینی و اعتقادی مطرح کردند. آقای مشایی مشاور و رییس دفتر رییس جمهور اصول گرا و مکتبی با حمایت رییس جمهور با طرح" مکتب ایران" ناسیونالیزم را وارد فاز دیگری کرد. این حرکت که در داخل به ترویج از کوروش و ایرانی گری و جشن های نوروز و مکتب ایرانی پرداخته است در خارج نیز به شدت مورد حمایت قرار گرفته است. دو ماه پیش از طرح مکتب ایران، فیلم "شاهزاده ایرانی" با یک رستم دستانی یهودی و تهمینه ای انگلیسی، توسط کمپانی دیزنی آمریکا روی صحنه رفته بود و اندکی پس از آن، انگلیسی ها که حتی پیش از انقلاب هرگز حاضر نمی شدند منشور کوروش را به شاه ایران بدهند؛ تنها به خاطر گل روی جناب مشایی حاضر شدند برای مدت 4 ماه بدون اخذ کرایه آن را دراختیار جمهوری اسلامی قرار دهند واقعیت آن است که مطرح شدن "مکتب ایرانی" در سال 1389 ، چیزی جز انحراف از اصول اسلام و ایران نبوده است. و از زمان مطرح شدن آن موفقیت هایی نیز برای استکبار داشته است زیرا مکتب ایرانی در داخل با اسلام مبارزه می کند و در خارج با جمهوری اسلامی ایران. از زمان طرح آن، فضای ضد ایرانی در میان جهان عرب افزایش یافت که از آن جمله است موضع گیری های ضد ایرانی مسئولین امارات و سفیر عربستان در مصر که گفته بود ایرانی ها رویای امپراطوری پارس را در سر می پرورانند. حقیقت حکمت طرح موضوع ناسیونالیزم در ایران در بیان یک نویسنده دیگر آمریکایی که این روزها در خانه مجلل اهدایی از سوی رحیم مشایی در اصفهان زندگی می کند روشن تر می شود. ریچارد فرای یهودی در مصاحبه ای با شبکه امریکایی CNN در پاسخ به سوال جهت دار مجری این شبکه (آسیه نامدار)، مبنی بر این که "ایرانی که شما از آن صحبت می کنید زیر سلطه ملاها و آیت الله ها قرار دارد"، اظهار داشت که حکومت مذهبی در ایران نیز از بین می رود و همه چیز تغییر می کند. این آمد و شد حکومت ها در گذشته نیز بارها وجود داشته است." ( سایت رجا نیوز18 آبان 89)

3. دین ستیزی و تلاش در جهت حذف دین: یکی از اهداف فراماسون ها حذف دین از جغرافیای فکر و زندگی بشر و جایگزینی ارزش های دیگر به جای آن است. ماسون ها سعی می کنند در یک فرآیند طولانی مدت و طی مراحلی به این هدف دست یابند. در مرحله اول چنین القاء می کنند که دین امر مطلوبی است و هرکس دین نداشته باشد حق ورود به لژ فراماسونری و عضویت این سازمان را ندارد ولی در مرحله دوم با ترویج پلورالیزم دینی در صدد کم رنگ جلوه دادن دین حق بر آمده و سرانجام به انکار اصل دین و پذیرش ماتریالیزم و الحاد می پردازد. شهید مطهری در این باره می فرمایند "هنگامی که یک نهضت اجتماعی اوج می گیرد و جاذبه پیدا می کند و مکتب های دیگر را تحت الشعاع قرار می دهد، پیروان مکتب های دیگر برای رخنه کردن در آن مکتب و پوساندن آن از درون، اندیشه های بیگانه را که با روح آن مکتب مغایر است وارد آن مکتب می کنند و آن مکتب را به این ترتیب از اثر و خاصیت می اندازند و یا کم اثر می کنند... نفوذ و نشر اندیشه های بیگانه... خطری است که کیان اسلام را تهدید می کند (کتاب نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر ( ص 90 ـ 92 )

همان گونه که ذکر شد فرقه ماسونی در مرحله دوم برای نابودی دین با طرح تکثرگرایی دینی تلاش می کند حقانیت مطلق اسلام را زیر سوال ببرد و سطح آن را در کنار ادیان تحریف شده و حتی انحرافی و دست ساخت بشر، پایین بیاورد تا زمینه ای فراهم شود که بتوانند در مراحل بعدی آن را از میان بردارد. از این رو در موضوع دین ستیزی ابتدا به موضوع پلورالیزم می پردازیم و سپس دییسم و نفی کامل دین از سوی فراماسون ها را مورد بحث قرار می دهیم.

 الف . پلورالیزم و تکثر گرایی دینی :یکی از اهداف میانی فراماسون ها پلورالیزم دینی است تا زمینه را برای از میان برداشتن همه ادیان بویژه اسلام فراهم کنند. وقتی اعتبار اسلام در حد اعتبار ادیان تحریف شده و انحرافی پایین آورده شود، عملا ارزش اسلام و آموزه های آن زیر سوال رفته است. در همین راستا ماسون ها ادعا می کنند فراماسونری مادر همه ادیان و مذاهب جهان است. نویسنده کتاب صبح می نویسد: " لژ اسکاتلند آمریکا معتقد است که تمام ادیان و مذاهب جهان از فراماسونری سرچشمه گرفته و در همین لژ تابلویی برای نشان دادن این موضوع نقاشی شده که به وسیله اشکال و علائم فراماسونری به اصطلاح ثابت می کند که تمام مذاهب از مواهب فراماسونری برخوردار گردیده­اند!"( کتاب صبح، به نقل از گزارش سفر میرزا صالح شیرازی به کوشش همایون شهیدی ص 358) از سوی دیگر ماسون ها سعی دارند نظریات آن ها در مورد موضع ضد دینی و تفکرات الحادی آن ها، به مطبوعات سرایت نکند، بلکه به عکس برای جذب همه طرفداران ادیان سعی می کنند با تبلیغ پلورالیزم دینی چنین وانمود کنند که طرفدار دین و ارزش های الهی هستند آن هم تمام ادیان الهی! پاسخ مولکوس به خبرنگار نشریه «نکته» حاوی مطالبی است که می تواند این حقیقت را بخوبی بر خوانندگان مکشوف سازد. وی در پاسخ به این پرسش خبرنگار که می پرسد: " در بین افکار عموم، بی­دینی و لامذهبی ماسون ها شایع است؟" می گوید: " نه خیر اشتباه است. مسأله کلا برعکس جلوه داده شده، ما برای قبول عضو شرایطی داریم و اولین شرط هم، دیانت فرد است. یعنی کسی که معتقد به خدای متعال و قدرت لایزال او نباشد نمی تواند وارد جرگه ما شود. در صورتی که این فرد ملحد و لامذهب باشد، نمی توانیم او را بپذیریم." سپس بر این اصل پلورالیستی تاکید می کند و می گوید " البته می تواند مسیحی، موسوی (کلیمی)و یا مسلمان باشد." ( مبانی فراماسونری، یحیی هرون ص 195 به نقل از نشریه نکته، ش 40، ص 31) این درحالی است که ماسون ها رسما دین را انکار کرده و پیروان خود را به پذیرش فراماسونری که آن را فلسفه واحدی می دانند که در سراسر دنیا جریان پیدا خواهد کرد، دعوت می کنند آن ها می گویند " ماسونی دین نیست بلکه یک فلسفه است برحسب ماهیت حقیقی بایستی برتر از مؤسسات دینی واقع شده باشد. "( همان، ص 199 ، نشریه شرق بزرگ، ش 19، ص 17)

جریان انحرافی که رحیم مشایی آن را رهبری می کند در یک فرآیند حساب شده و ظریفی شبیه همان سناریو را دنبال می کند. وی ابتدا با عنوان و تابلوی دین و امام زمان (عج) و ولایت و با چهره ای مذهبی و در حال ذکر این گونه القا می کند که به شدت مذهبی است. ولی کدهایی در صحبت هایش وجود دارد که نشان می دهد همانند فراماسون ها به تدریج در جهت دین زدایی و سکولاریسم افراطی به پیش می رود. وی در این مرحله مانند فراماسون ها از پلورالیزم دینی و حقانیت همه ادیان سخن به میان می آورد و می گوید: "این که مسلمان‌ها بگویند کار ما درست است بقیه اشتباه می‌گویند یعنی 5/5 میلیارد انسان را از دایره انسانیت خارج کنیم." ( سایت شخسی مشایی، سخنرانی در مراسم ثبت میراث معنوی نیمه شعبان1387 ) وی در واقع در این سخنرانی بر همان پلورالیزم دینی تاکید کرده، حقانیت را به همه ادیان می دهد تا پیروان آن ها از دایره انسانیت خارج نشوند!. وی سپس بر پلورالیزم دینی و تکثر گرایی دینی و حقانیت همه ادیان سوگند می خورد و ادعا می کند که هر گونه صف بندی ادیان باطل است" به تمام نمازهایی که خوانده‌ام قسم می‌خورم منطقی که صف‌بندی می‌کند باطل است، باطل است، باطل است." این در حالی است که قرآن بر حقانیت مطلق اسلام و نفی حقانیت سایر ادیان تاکید می کند و می فرماید " ان الدین عند الله الاسلام " و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین" دین فقط در نزد خدا اسلام است و هر کس دینی غیر از اسلام بپذیرد از او پذیرفته نیست و در آخرت از زیان کاران است. "( آل عمران آیات 19و 85)

مشایی در این بخش از سخنانش، حاکمیت دین واحد و حق را غیر ممکن دانسته می گوید" این دوره ای نیست که هر کسی بخواهد یک دینی را در دنیا فراگیر بکند. اصلاً مکانیزمش کو؟ ما که در خواب زندگی نمی کنیم. این را به همه پیروان همه ادیان می گویم نه فقط به اسلام و مسیحیت و به یهود . به عالیجناب پاپ هم گفته ام. گفتم این راه، راه درستی نیست که ما امروز بخواهیم پیروان اسلام را زیاد بکنیم یا پیروان مسیحیت را زیاد بکنیم و گمان می بریم که در این رقابت ما چه چیزی را از خدا می گیریم؟ کی خدا به ما جایزه می دهد؟ مگر بین مسیح و پیامبر ما رقابتی وجود دارد که بین دستگاه های دینی اسلام و پیروان مسیحیت رقابتی برای سرزمین (توسعه ای) باشد؟ این خطاست. آینده روشن است. جهان در حال هم افزایی و همایش انسان هاست .این اجتناب ناپذیر است. هیچ کس قادر نیست مانعش بشود. این سرنوشت مردم و بشر است . (همان، سخنرانی در همایش نوآوری و شکوفایی در صنعت گردشگری مرداد 1387)

پس بنابر این از نظر مشایی امروز ما مسلمانان وظیفه ای در برابر اسلام نداریم زیرا میان ادیان رقابتی وجود ندارد؛ همه برابرند! تنها امتیازی که می تواند دینی آن را داشته باشد و آن را بر سایر ادیان برتری دهد این است که در آن جامعه جهانی با هم دیده شود و به همه انسان ها احترام بگذارد. " جامعه آینده بشری متعلق به همگان است. هر مشرب فکری، هر مذهب فکری، هر مسلکی ، هر منطقی، هر دینی، هر چه که در دنیا وجود دارد و دارای صبغه فکری است، آرم و نشان فکری دارد و پیام فکری دارد تنها در صورتی که بتواند جامعه جهانی را با هم ببیند و همه انسان ها را محترم بشمارد این آینده از آن اوست، در این آینده (چون آینده از آن مردم است) هیچ جامعه ای در آینده برتر از دیگران نیست،" ( همان) در این سخن بخوبی روشن است که او همه ادیان و گرایش های فکری را در حد هم می پندارد و به جامعه ای می اندیشد که اصالت انسان در آن کاملا لحاظ شده باشد و فقط انسان ها در آن محترم باشند و از نظر وی، جامعه برتری به نام اسلام و مسلمانان وجود ندارد. اسف بار تر این که مشایی حتی در برخی موارد، پیروان سایر ادیان را نیز از مسلمانان به حق نزدیکتر معرفی می کند و با طرح این سوال که " آیا در جامعه اسلامی همه اندیشه‌ها یکسان است؟" می گوید" به قول بعضی‌ها، بعضی مسلمان‌ها از نظر مبانی فکری شاید از ما دورتر باشند!"( همان)

نویسنده: قاسم روان بخش. ادامه دارد...


+نوشته شده در دوشنبه 90/10/19ساعت 8:0 عصرتوسط شاهد | نظر
جریان انحرافی و فراماسونری

قسمت سوم ، تاریخ خبر:1/3/90

نسبت سنجی مکتب ایرانی جریان انحرافی با اصل ناسیونالیسم فراماسونری

اشاره: در قسمت قبل درباره یکی دیگر از مبانی فراماسونری یعنی ناسیونالیسم بحث کردیم و مقررشد که در این قسمت، سخنان جریان انحرافی دولت را در این باره با این مبانی مطابقت دهیم. اکنون بخش دوم این مبحث تقدیم خوانندگان محترم می‌گردد.

ب. تطبیق آرای جریان انحرافی و نفوذی در دولت بر اصل ناسیونالیسم فراماسونری :

تطبیق نظریات جریان انحرافی با آرای ماسون‌ها یک روش کاملا مستند و علمی است. اسفندیار رحیم مشایی در این راستا در همایش ایرانیان خارج از کشور، مکتب ایران را به جای مکتب اسلام نشانده، می‌گوید:"من اصرار دارم برمکتب ایران، بعضی‌ها ممکن است بر من خرده بگیرند که تو چرا نمی‌گویی مکتب اسلام، مکتب اسلام دریافت‌های متنوعی از آن وجود دارد. دریافت ناب از حقیقت ایمان و حقیقت توحید و حقیقت اسلام، مکتب ایران است؛ باید از این پس ما مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم"(سایت شورای عالی ایرانیان،14/5/89) پس از آن که علما و بزرگان دین از جمله آیت ا... مصباح درباره این اظهارات غیر اصولی و منحرف موضع گرفته تصریح کردند" کسانی که بی شرمانه شعار مکتب ایران را می‌دهند خودی نیستند" درصدد توجیه و تاویل سخنان خود بر آمده می‌گوید" این حرف من (مکتب ایرانی ) حرف جدیدی نبود بلکه حرف امام است. امروز حرف‌های مختلفی در دنیا به نام اسلام زده می‌شود؛ آیا ما قبول داریم؟ بلکه اسلامی را قبول داریم که در ایران مستقر است "( سایت استقامت17/8/2010) به دنبال این توجیهات، رئیس جمهور نیز به کمک وی آمد و گفت: منظور رحیم مشایی مکتب اسلام ناب محمدی(ص) است که امروز کانون آن ایران است. ولی موضع گیری‌های بعدی، نشان داد که توجیهات فوق به دلیل ترس از افکار عمومی و افشا نشدن اهداف پشت پرده آن است.

 بی تردید مبدع مکتب ایران امام(ره) نیست؛ بلکه این یک اتهام ناجوانمردانه است. امام(ره) همواره بر مکتب اسلام ناب محمدی(ص) تاکید می‌فرمود و مطرح کنندگان جمهوری ایرانی و مکتب ایران را عمال خارجى می‌دانست: " این‌ها مى‏خواهند که این جمهورى اسلامى که از آن مى‏ترسند و اربابانشان هم از همین جمهورى اسلامى، از اسم اسلام، مى‏ترسند [نباشد] ولهذا عمالشان به این راه افتادند که لازم نیست جمهورى «اسلامى» باشد، خوب، «جمهورى» باشد؛ «جمهورى ایرانى» باشد؛ «جمهورى دمکراتیک» باشد. این براى این است که این‌ها از اسلام مى‏ترسند، از اسلام آن چیزهایى که باید نبینند دیدند، اسلام تودهنى به آن‌ها زد و بیرونشان کرد از مملکت! این‌ها از این مى ترسند. ولهذا کوشش مى‏کنند خودشان و عمالشان، که به هر صورت هستند، آن هایى که به هر صورت هستند، کوشش مى‏کنند که این کلمه «اسلام» تو کار نباشد؛ هرچه مى خواهد جایش باشد. این‌ها راضى هستند که هرچه جاى کلمه «جمهورى اسلامى» هرچه مى‏خواهید بگذارید؛ اسلام نباشد؛ دیگر هرچه مى‏خواهد باشد ( صحیفه نور، ج‏8، ص: 44 )

مبدع مکتب ایران کیست؟ مبدع مکتب ایران یک مورخ یهودی به نام "ریچارد فرای" است. وی از زمره مورخانی است که در سده اخیر درباره تاریخ باستان و اسلام و ایران به تحقیقات پرداخته است. این دسته از مورخان که فارغ از ملیتشان، همگی یهودی هستند، منبع اصلی ایران شناسی شناخته می‌شوند به گونه‌ای که بدون استناد به کسانی مانند فرای، پوپ، کریستن سن، اشمیت، آستروناخ، کخ، گیرشمن و... نمی‌توان در باره ایران باستان سخن گفت. این افراد که همگی هویتی مشکوک دارند، عامل اصلی شناساندن تاریخ ایران بخصوص دوره باستان آن شناخته می‌شوند تا حدی که آن‌ها تاریخ ایران را بهتر از مردم کشورمان می‌شناسند. این تاریخ سازی که با دامن زدن به ناسیونالیسم ایرانی در سایه تحریف و یا اغراق در باره وقایع گذشته انجام شده، ریشه بسیاری از مشکلات کنونی به‌ ویژه در بین روشنفکران ایرانی به شمار می‌آید و همزیستی مسالمت آمیز مردم ایران را که سال‌ها در پناه آموزه‌های قرآن به خوبی با همسایگان مسلمانشان زیسته اند، هدف قرار داده است. درباره سوابق "فرای" کافی است گزارش وزارت اطلاعات در سال 1376 در کتاب "هویت" ملاحظه شود؛ در صفحه 131 این کتاب آمده است: «ریچارد فرای چندی پیش به دعوت و تلاش برخی روشنفکران داخلی به ایران سفر کرد و در طول اقامت خود در تهران با استفاده از برخی عناصر نا آگاه اقدام به جمع‌آوری گسترده اطلاعات محرمانه کرد. ریچارد فرای که همکاری به ظاهر علمی او با سیا امری آشکار است، در این سفر تا آن جا پیش رفت که حتی برای جذب برخی مدیران اجرایی و آموزشی کشور اقدام کرد که البته این تلاش با برخی هوشیاری‌ها ناکام ماند. وی همچنین نویسنده کتاب "عصر زرین فرهنگ ایرانی" و بنیانگذار مرکز مطالعات خاورمیانه در آمریکا می‌باشد. فرای در مصاحبه‌ای با شبکه امریکایی CNN در پاسخ به سؤال جهت‌دار مجری این شبکه (آسیه نامدار)، مبنی بر این که "ایرانی که شما از آن صحبت می‌کنید زیر سلطه ملاها و آیت الله‌ها قرار دارد"، اظهار داشت که مردم خوب و مردم بد در همه جای جهان وجود دارند و حکومت مذهبی در ایران نیز از بین می‌رود و همه چیز تغییر می‌کند. این آمد و شد حکومت‌ها در گذشته نیز بارها وجود داشته است." (سایت رجا نیوز، 18 آبان 89)

فرای از اعضای هیات مشاوران بنیاد مطالعات ایران وابسته به اشرف پهلوی بوده و همکاری به ظاهر علمی او با سازمان سیا پس از جنگ جهانی دوم در قالب مؤسساتی چون "اداره خدمات استرات‍‍ژیک" وابسته به این سازمان امری آشکار است. وی با دعوت رحیم مشایی در همایش ایرانیان خارج از کشور شرکت کرد و با پیشنهاد مشایی خانه مجللی در شهر اصفهان از سوی رئیس جمهور برای اقامت به او اهدا گردید! اکنون روشن می‌شود که منادیان مکتب ایران، از ابداع چنین اصطلاحی چه هدفی را دنبال می‌کنند.  منظور از مکتب ایران در سخنان مشایی اسلام ناب محمدی(ص) نیست؛ زیرا اگر منظور وی اسلام ناب بود نیاز به جعل اصطلاح جدید نبود. شواهد و قراین و مواضع بعدی او نشان می‌دهد که مرادش از مکتب ایران، همان ناسیونالیسم ایرانی است که به برخی از آن شواهد اشاره می‌کنیم:

1. مشایی در سخنرانی خود در دوره ریاستش بر سازمان میراث فرهنگی، با تجلیل از همه کسانی که حتی در زمان طاغوت و پهلوی در راستای توسعه فرهنگ ایرانی‌گری کوشیده‌اند گفت: "مایلم قبل از هر چیز تشکر بکنم از همه کسانی که حتی پیش از انقلاب در عرصه توسعه صنعت گردشگری کشور تلاش کرده‌اند خیلی از اون‌ها الان در قید حیات نیستند همه کسانی که برای اعتلای کشور تلاش کرده‌اند اجر و مزدشون در پیشگاه خداوند محفوظ است." وی سپس افزود: "هر کسی که عشق ایران در دلش باشد این در نزد خداوند مأجور است." (سایت مشایی، مرداد 1387) معلوم نیست این جمله با این کلیت را بر اساس چه مبنایی مطرح کرده است. آیا بهاییان و دشمنان خدا نیز اگر عشق ایران در دل داشته باشد واقعا در نزد خداوند مأجورند؟!

2. مشایی در همان سخنرانی شورای ایرانیان می‌گوید: "باور دارم که واژه ایران ذکر است، ذکر است چرا ذکر است؟ شما در ذکر دنبال چه می‌گردید؟ ذکر واژه‌ای است مرتبط به روح مؤمن به جهان درون باور کرده به ارزش‌های متعالی. از ذکر چه می‌جویند ذاکران همان را بجویند از ایران. ایران ذکر است"! (سایت شورای عالی ایرانیان،14/5/89) و در ادامه می‌افزاید: "اندیشه ایرانی جوهر دارد گوهر است، بروز ظهور اندیشه ایرانی همه‌اش زیباست. مرا مظهر ایرانی نپندارید. من تلاش می‌کنم تا مظهر یک ایرانی باشم اما بدانید همان جا که زیبایی را می‌یابید آن گوهر ایران است؛ در کردار، در پندار، در رفتار، در بینش، در کنش ایران است" (همان) روشن است که این‌گونه ادبیات، جز بر اساس اعتقاد به ناسیونالیسم صادر نمی‌شود؛ ادبیاتی که خفیف‌تر از آن در زمان شاهان و سپس در زمان دولت اصلاحات ترویج می‌شد. شعار پندار نیک، کردار نیک، گفتار نیک نیز که از شعار‌های رسمی زرتشت است به نحوی در این سخنرانی برجسته شده است تا بر آموزه‌های دین ایرانی هم تاکید شده باشد

 3. به دنبال این حرکت، اجاره منشور کوروش از موزه لندن برای مدت 4 ماه و انتقال آن به ایران و انداختن چفیه بسیجی به گردن مجسمه آرش کمان‌گیر و یک سرباز هخامنشی و تجلیل فوق العاده از منشور کوروش صورت گرفت که نوعی اهانت آشکار به فرهنگ بسیج و بسیجی و شهدا تلقی می‌شد. وی در تجلیل از کوروش و ایرانیت تا آن جا پیش رفت که در یکی از اظهاراتش گفت:"امروز منشور کوروش باید نصب العین جامعه جهانی قرار گیرد"! و از این زشت‌تر به تقدیس پادشاهان پرداخت:" ملت ایران ملت بزرگی است. اگر به منشور کوروش نگاه کنید می‌توانید به این مسأله پی ببرید. امپراتوری کوروش در اوج قدرت بابل، این کشور را فتح کرده است. انوشیروان یکی از فرمانروایان مقتدر بوده و البته باید گفت اگر در این‌جا از مدیریت شاهی نیز تمجید می‌شود به خاطر نماد ملت ایران است." (روزنامه آرمان، 2/3/89، ص1)

4. گفتمان ناسیونالیسم ایرانی تا آن جا پیش رفت که همشهری ماه در شماره 47- ویژه نامه ایران شناسی تیر ماه 1389 -با چاپ عکس زیبا و مسیح‌گونه از کوروش در روی جلد خود، به حضور 189 کشور جهان به مدت شش ماه در اکسپوی جهانی شانگهای اشاره داشت که از 11 اردیبهشت آغاز شده و مسؤولان بسیاری از جمله مسؤولان رده بالای دولت از آن دیدن کرده‌اند. این نشریه در مطلبی با عنوان «مردان پارسی در سرزمین اژدها» آورده است: «زرتشت، کوروش، آرش کمانگیر، ابن سینا و حتی سربازان هخامنشی هم آمده اند، هزاران کیلومتر دورتر از ایران در آن سوی قاره کهن در گوشه‌ای از غرفه، مردان خراسانی رقص چوب می‌کنند، چند گروهی پشت دار قالی نشسته‌اند از طبقه بالا بوی شله زرد می‌آید، این جا اکسپوی 2010 شانگهای در چین است» برجسته کردن نام کسانی چون زرتشت، کوروش، آرش کمانگیر و سربازان هخامنشی در نمایشگاه شانگهای و قرار دادن مجسمه متحرکی از کوروش توسط متولیان فرهنگی کشور، نشان از حرکت تند به سوی ناسیونالیسم ایرانی است.

 نویسنده: قاسم روان‌بخش منبع: سایت قبس


+نوشته شده در یکشنبه 90/10/18ساعت 8:0 عصرتوسط شاهد | نظر
جریان انحرافی و فراماسونری

قسمت دوم ، تاریخ خبر:25/2/90

نشانه های تفکر فراماسونری در جریان انحرافی

اشاره: مدت‌هاست جریانی انحرافی در دولت نفوذ کرده و هر از چندی با بیان مطالب غیر کارشناسانه، فضای جامعه را دچار تنش و اضطراب می‌کند. در باره نوع گفتمان و علل پرداختن به این گونه مسایل، دیدگاه‌های متفاوتی مطرح شده است. عده‌ای آن را محصول شهرت طلبی و برخی ورود غیر متخصص در حوزه کارشناسی ذکر کرده‌اند ولی حقیقت مطلب آن است که آیت ا... مصباح آن را دریافت و نسبت به خطر شکل‌گیری آن هشدار داد: " امروزه در دورن جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است، و همان‌طور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پیش آمد، امروز نیز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه می‌کند و تحت پوشش آن حرف خود را بیان می‌کند، یعنی قالب را حفظ و محتوا را عوض می‌کند." (پایگاه اطلاع رسانی آثار آیت ا... مصباح یزدی، 24/01/1390) در باره شکل گیری فراماسونری و نفوذ آن در جامعه اسلامی ایران، لازم است ابتدا مبانی فراماسونری را به‌خوبی بشناسیم و سپس با نشان دادن کدهایی از جریان شبه ماسونی نفوذی و تطبیق آن بر مبانی ماسون‌ها، این مدعا را ثابت کنیم و سپس در صدد چاره جویی بر آییم. مبانی فراماسونری عبارتند از اومانیسم و انسان گرایی، ناسیونالیزم و ملی گرایی، کثرت گرایی دینی و پلورالیزم، دین زدایی و دین ستیزی. در قسمت قبل درباره اومانیزم و انسان گرایی مطالبی را تقدیم خوانندگان کردیم. در این بخش به باستان‌گرایی که یکی دیگر از مبانی ماسون‌ها است می‌پردازیم.

2. ناسیونالیزم و باستان گرایی ===مهم‌ترین رسالت فراماسون‌ها رهایی بشر از دین است، به طوری که آنان " مهم‌ترین تکلیف لژ بزرگ انگلستان را دین رهایی laisme دانسته‌اند؛ زیرا با قیود مذهبی، اهداف ماسونی هرگز پیش نخواهد رفت" (کتاب صبح، محمد خاتمی، ص22) ماسون‌های انگلیسی با استناد به ماده 17 موافقتنامه سپتامبر 1929 می‌گویند: "در لژها نباید به هیچ وجه راجع به مسایل مذهبی و سیاسی صحبت شود" (همان، ص24) در این راستا فراماسون‌ها به جای دین و ارزش‌های دینی، گرایش‌های قومیتی و ملی گرایانه می‌نشانند تا بتوانند تا حدودی خلأ دین را برای اعضای خود جبران کنند. دکتر موسی حقانی، نویسنده و محقق ارجمند، در کتاب خود بر این نکته تاکید می‌کند که " ترویج ناسیونالیزم مبتنی برعصمت (شوونیسم) در کنار مذهب‌زدایی و غرب گرایی از دیگر اقدامات ماسون‌ها بود.احیای باستان‌گرایی و تاریخ پیش از اسلام هدف مشترک وزارت مستعمرات بریتانیا و سازمان فراماسونری در ایران و سایر کشورهای اسلامی بود. این حرکت در تاریخ معاصر از آخوندزاده، ملکم خان، آقاخان کرمانی و... آغاز شد و دیگر فراماسون‌ها نظیر فروغی و پیرنیا آن را پی گرفتند. هدف این جریان معرفی اسلام به‌عنوان عاملی مخرب در تاریخ ایران و عنوان نمودن این مطلب بود که تاریخ ایران پیش از اسلام، درخشان تر از ایران بعد از اسلام است. برای اثبات این فرضیه موهوم تاریخی، تمام قلم‌ها به کار افتاد و آثاری نظیر کتاب‌نامه خسروان اثر جلال‌الدین میرزا از شاگردان ملکم و آخوندزاده که در تمجید پادشاه ایران پیش از اسلام و به فارسی سره نوشته شده بود، نمایشنامه عشق و مردانگی اثر ابوالحسن فروغی که در تمجید ایران باستان به رشته تحریر درآمده بود. از پرویز تا چنگیز اثر تقی زاده، ایران باستان حسین پیرنیا، فرهنگ پهلوی اثر پرویز ناقل خانلری و... به رشته تحریر درآمد. وجه مشترک تمامی این آثار، بزرگنمایی آثار حکومت‌های پیش از اسلام، در ایران می‌باشد و تأسف خوردن بر سقوط دولت ساسانی به دست مسلمین. حکومت پهلوی که اساس آن را فراماسون‌ها پی‌ریزی کرده بودند، نیز دقیقاً در همین راستا حرکت می‌کرد. با نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضاخان، وی قذاق بی‌سواد و قلدری را در حد و ردیف شاهان ساسانی و هخامنشی قرار داد. بعد از آن تمام شعرا و نویسندگان وابسته، پهلوی را وارث تاج و تخت کیان معرفی کردند و نشریات مختلف به ترویج این امر پرداختند و مقالات متعددی در خصوص مهرپرستی و زردشتی گری توسط اعضای لژ مهر و دیگر نویسندگان آن نوشته می‌شد....این روند نه تنها در جامعه بلکه در لژها نیز به نحو شدیدی دنبال می‌شد.(تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسی حقانی و موسی نجفی، به نقل از مجله مهر، سال اول، شماره اول ص3 و شماره 12 7) جریان فراماسونری ابتدا بر ارزش‌های ملی گرایانه آب و خاک و خون و نژاد و باستان گرایی تاکید می‌ورزد ولی در این مرحله توقف نمی‌کند؛ زیرا هدف آن‌ها بسی بالاتر از ناسیونالیزم و ملی گرایی کشوری و منطقه‌ای است و چه بسا در دراز مدت همین ملی‌گرایی افراطی محلی و منطقه‌ای نیز موی دماغ آن‌ها گردد. از این رو با طرح تفسیر جدیدی از ناسیونالیزم سعی می‌کنند آن را به میدانی سوق دهند که با فرهنگ پذیری غربی و ذوب شدن در فرهنگ واحد جهانی که همان فرهنگ فراماسونری و به عبارت دیگر همان اومانیزم و انسان گرایی به جای خداگرایی است سازگار باشد. در همین راستا محمود هومن، فرمانروای شورای عالی ایران، ضمن ارائه نگاهی فلسفی و اعتقادی از سلطنت، از ناسیونالیزم که او آن را میهن پرستی یا پاتریوتیسم می‌نامد، به نوعی وحدت فرهنگی یا کاسموپولیتیسم (حکومت جهانی) می‌رسد. وی ضمن رد نظراتی که میهن را به خاک، نژاد، زبان و... محدود می‌کند، می‌گوید: "... میهن جایی است که من در آن جا تربیت یافته‌ام و در آن جا اخلاق انسانی و تاریخ یک دسته از انسان‌ها با یکدیگر هماهنگ شده است. اخلاق انسانی مفهومی کلی است و درباره همه انسان‌ها درست است. اخلاق ایرانی با اخلاق یونانی تفاوت ندارد ولی تاریخ ما با تاریخ او تفاوت دارد و این جزئی بودن تاریخ دسته معینی از مردم است که مفهوم کلی اخلاق انسانی را محدود و تبیین می‌کند و باعث می‌شود که میهن مفهومی معین و محدود گردد." ( تاریخ تحولات سیاسی ایران به نقل از اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ..... گفتار بزرگ فرمانروای آیین اسکاتی در جشن طریقت 1351، ص 6) برای شکل گیری چنین اتحادی یعنی شکل گیری ناسیونالیزم جهانی و نشاندن انسان به جای خدا، " وی پیشنهاد می‌کند که ملت‌ها به جای بزرگنمایی نقاط منفی تاریخ خود که شامل جنگ‌ها و نظایر آن می‌شود، به نکات انسانی تاریخ خود تکیه کنند که موجب وحدت ملت‌ها می‌شود. این نکته اساس طرح حکومت جهانی ماسون می‌باشد که از آن به کاسموپولیتیسم تعبیر می‌شود." (مبانی فراماسونری، ص 206) با بیان این نکته، راز برخورد دوگانه ماسون‌ها با مسأله ناسیونالیزم به دست می‌آید. در آثار مکتوب و موضع گیری‌های ماسون‌ها می‌بینیم آن جا که مسأله اسلام مطرح می‌شود، تکیه آنان بر ناسیونالیسم شوونیستی است و برتری عجم بر عرب مطرح می‌شود و آن جا که از سایر کشورها و ادیان به ویژه سلطة غرب و یهودیان سخن به میان می‌آید، تکیه آن‌ها بر فرهنگ جهانی و انسانی و کاسموپولیتیزم پر رنگ و جدی می‌شود. " و صدالبته این مقدمه‌ای است برای حکومت جهانی یهودیان و ماسون‌ها که به نحوی جدی و آشکار توسط جمعیت طرفداران حکومت متحده جهانی و شیعه ایرانی آن جمعیت ایرانی طرفدار حکومت متحده جهانی تعقیب می‌شد. این جمعیت که وابسته به سازمان جهانی فراماسونری است، با مخفی نمودن این وابستگی و روی آوردن به فعالیت‌های آشکار سیاسی، سعی در ایجاد حکومتی جهانی دارد که احکام آن ضمانت اجرایی داشته باشد." (همان) جریان فراماسونری در کشور سال هاست که به دنبال اجرایی کردن این نوع تفکر بوده است. پیش از انقلاب اسلامی ایران و در زمان رژیم پهلوی نیز این نوع تفکر فعال بود و رژیم پهلوی که محصول فعالیت جریان فراماسونری در کشور به شمار می‌آمد، با تمام ابزار و امکانات در صدد اجرایی کردن ناسیونالیسم ایرانی و سپس تشکیل حکومت جهانی از این سنخ بود. در همین راستا بهای آزادی دکتر شریعتی از زندان، نوشتن سلسله مقالاتی قرار داده می‌شود که در آن به جای اسلام، بر ملیت ایرانی تاکید شود. وی به دنبال آزادی از زندان، با نوشتن سلسله مقالاتی در کیهان با نام "بازگشت به خویشتن" به ترویج ملی گرایی و ناسیونالیزم پرداخت و از حمله اسلام به ایران که موجب مسلمان شدن ایرانی‌ها شد، به "حمله تازیان به ایران" تعبیر کرد! شهید مطهری در بخشی از نامه دردمندانه اش خطاب به حضرت امام(ره) در باره این سری مقالات می‌نویسد: " درباره ملیت ایرانی قطعا تاکنون احدی از ملیت ایرانی به این خوبی و مستند به یک فلسفه امروز پسند دفاع نکرده است. شایسته است نام آن را "فلسفه رستاخیز" بگذاریم." منظور حزب رستاخیز است که محمد رضا شاه آن را حزب رسمی دولتی اعلام کرده بود و همه موظف بودند که در آن عضو شوند، شهید مطهری خلاصه‌ای از مقالات دکتر شریعتی را این گونه برای امام توضیح می‌دهد: " خلاصه این مقالات که یک کتاب می‌شود، این بود که ملاک ملیت، خون و نژاد که امروز محکوم است، نیست؛ ملاک ملیت، فرهنگ است و فرهنگ به حکم این که زاده تاریخ است نه چیز دیگر، در ملت‌های مختلف، مختلف است؛ فرهنگ هر قوم فرهنگ آن قوم است؛ هر قوم که فرهنگ مستمر نداشته نابود شده است؛ ما ایرانیان فرهنگ دو هزار و پانصد ساله داریم که ملاک شخصیت وجودی ما و من واقعی ما و خویشتن اصلی ماست، ولی در طول تاریخ حوادثی پیش آمد که خواست ما را از خود واقعی ما بیگانه کند ولی ما هر نوبت به خود آمدیم و به خود واقعی خود بازگشتیم،" ایشان سپس به سه جریانی که شریعتی آن‌ها را از بین برنده "خود واقعی" ملت ایران معرفی کرده، اشاره می‌کند و می‌نویسد: شریعتی می‌گوید آن سه جریان عبارت بود از حمله اسکندر، حمله عرب، حمله مغول، در این میان وی بیش از همه درباره حمله عرب بحث کرده و نهضت شعوبیگری را تقدیس کرده است، آن‌گاه گفته است اسلام برای ما ایدئولوژی است و نه فرهنگ؛ اسلام نیامده که فرهنگ ما را عوض و فرهنگ واحدی به وجود آورد، بلکه تعدد فرهنگ‌ها را به رسمیت می‌شناسد همان طوری‌که تعدد نژادی را یک واقعیت می‌داند؛ آیه کریمه "اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثی وَ جَعَلناکُم شُعوباً وَ قَبائِلَ..." ناظر به این است که اختلافات نژادی و اختلافات فرهنگی که اولی ساخته طبیعت است و دومی تاریخ، باید به جای خود محفوظ باشد؛ ادعا کرده است که ایدئولوژی ما روی فرهنگ ما اثر گذاشته و فرهنگ ما روی ایدوئولوژی ما، لهذا ایرانیت اسلامی شده است و اسلام ما اسلام ایرانی شده است. شهید مطهری می‌افزاید: این بیان عملا و ضمنا، نه صریحا فرهنگ واحد به نام فرهنگ اسلامی را انکار کرده است و صریحا شخصیت‌هایی نظیر بوعلی و ابوریحان و خواجه نصیرالدین و ملاصدار را وابسته به فرهنگ ایرانی دانسته است؛ یعنی فرهنگ این‌ها ادامه فرهنگ ایرانی است. همان‌گونه که ملاحظه می‌کنید، شریعتی در این مقالات از ناسیونالیزم خون و نژاد گذشته و با جدا سازی فرهنگ از ایدئولوژی سعی کرده است فرهنگ را معلول تاریخ یک ملت معرفی کند و به عبارتی وانمود کند که این تاریخ است که فرهنگ را می‌سازد نه مکتب! همان که فراماسون‌ها بر آن تصریح می‌کردند. زمانی که فرهنگ معلول تاریخ شود، می‌توان با نادیده گرفتن نقاط منفی تاریخ خود که شامل جنگ‌ها و نظایر آن می‌شود، به نکات انسانی تاریخ خود تکیه کرد و موجب وحدت ملت‌ها شد! و این نکته، اساس طرح حکومت جهانی ماسون می‌باشد که از آن به کاسموپولیتیسم تعبیر می‌شود و در سطور پیشین به آن اشاره شد.

ب. تطبیق آرای جریان انحرافی و نفوذی در دولت بر این اصل ماسون‌ها ===تطبیق نظریات جریان انحرافی با آرای ماسون‌ها، یک روش کاملا مستند و علمی است. مشایی در همایش ایرانیان خارج از کشور؛ بر روی همان اصول ملی‌گرایانه گام برمی‌دارد و مکتب ایران را به جای مکتب اسلام نشانده، می‌گوید: "من اصرار دارم برمکتب ایران، بعضی‌ها ممکن است بر من خرده بگیرند که تو چرا نمی‌گویی مکتب اسلام، مکتب اسلام دریافت‌های متنوعی از آن وجود دارد. دریافت ناب از حقیقت ایمان و حقیقت توحید و حقیقت اسلام مکتب ایران است؛ باید از این پس ما مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم"(سایت شورای عالی ایرانیان،14/5/89) وی پس از آن که علما و بزرگانی از جمله آیت ا... مصباح درباره این اظهارات غیر اصولی و منحرف موضع گرفته و گفتند" کسانی که بی‌شرمانه شعار مکتب ایران را می‌دهند خودی نیستند" درصدد توجیه و تأویل سخنان خود بر آمده، می‌گوید: "این حرف من (مکتب ایرانی) حرف جدیدی نبود، بلکه حرف امام است. امروز حرف‌های مختلفی در دنیا به نام اسلام زده می‌شود آیا ما قبول داریم؟ بلکه اسلامی را قبول داریم که در ایران مستقر است." (سایت استقامت) رئیس جمهور نیز در ادامه به کمک وی می‌آید و می‌گوید: منظور آقای مشایی، مکتب اسلام ناب محمدی است که امروز کانون آن ایران است.ولی مرور زمان نشان داد که این توجیهات، به دلیل ترس از افکار عمومی است و گر نه وی به همان مکتب ایران اعتقاد دارد. شاهد آن، اظهارات و عملکرد وی پس از این اظهار نظر است.

نویسنده: قاسم روان‌بخش منبع: سایت قبس. ادامه دارد...


+نوشته شده در شنبه 90/10/17ساعت 8:0 عصرتوسط شاهد | نظر
حریان انحرافی و فراماسونری

قسمت اول ، تاریخ خبر: 24/2/90

نشانه های تفکر فراماسونری در جریان انحرافی

ماه گذشته (90/01/21) آیتالله مصباح یزدی از شکلگیری فراماسونی در کشور در قالب جدید خبر داد و تلنگری فکری به اذهان نخبگان و مردم وارد ساخت. البته ایشان از مدتی پیش در جلسات خصوصی درباره وقوع چنین پدیده خطرناکی هشدار می‌داد. اکنون پرسش این است که آیا آیت‏الله مصباح برای چنین ادعایی به سند مهمی دست یافته یا از رگه‌های فکری این جریان، چنین خطری را احساس کرده و درباره شکل‌گیری مجدد آن هشدار داده است؟ بی‌تردید دانشمندان بابصیرت همانند پزشک حاذق که از آثار ظاهری به نوع بیماری پی می‌برند، به‌راحتی می‌توانند با مشاهده علایم، نوع انحراف را شناسایی کرده در پی درمان آن برآیند. کسانی که با مبانی و آموزه‌های فراماسونری آشنا باشند، هنگام برخورد با سخنان و نوشته‌های فرد معلوم الحال دولت متوجه می‌شوند که این گونه حرف‌ها از سر تصادف نیست بلکه طبق برنامه و با محاسبات دقیقی به پیش می‌رود. ما در این تحلیل ابتدا به اصول و مبانی فراماسون‌ها می‌پردازیم و سپس با ذکر بخش‌هایی از سخنان رحیم مشایی و برخی جریانات با کارکرد مشابه، تطبیق آن را به قضاوت شما خوانندگان محترم وامی‌گذاریم.

1.‌ مبانی و مواضع فراماسونها یکی از اصول فراماسونری، اومانیسم و انسانگرایی است. از نظر فراماسون‌ها اصالت با انسان است و باید انسان به جای خدا بنشیند؛ آن چه باید ما در صدد تحقق آن باشیم خواست و اراده انسان است و بس! یکی از معروف‌ترین اومانیست‌های قرن 14، آقای پیکور دلامیراندولا است که در سال 1489توسط پاپ اینوسنت هشتم به‌عنوان مروج عقاید بدعت گذارانه محکوم گردید. او در کتاب خود «نتیجه‌گیری فلسفی کابالیست و الهیات» نوشته بود: «در جهان چیزی بالاتر از ستایش بشر وجود ندارد.» (یحیی هارون، مبانی فراماسونری، ص70) امروزه ماسون‌ها عقاید بدعت‌گذارانه میراندولا را بسیار بی‌پرده‌تر بیان می‌کنند. به‌عنوان نمونه، در یک جزوه محلی ماسونی آمده است: «جوامع ابتدایی ضعیف بودند و به خاطر این صفت به نیروها و پدیده‌های اطرافشان مقام ربوبیت می‌دادند. اما ماسونری تنها به انسان چنین مقامی می‌دهد.»(همان) مانلی. پی. هال در کتاب «کلید گمشده فراماسونری» می‌نویسد: انسان خدایی در حال شکل‌گیری است و همان‌گونه که در اسطوره‌های تمثیلی مصر باستان آمده است، بر روی چرخ کوزه‌گری، در حال قالب‌گیری است. هنگامی که نور او به درخشش در می‌آید تا همه چیز را حفظ کند و ارتقاء بخشد، او به تاج سه‌گانة خدایی دست می‌یابد و به جماعت اساتید فراماسون، همان‌هایی که در لباس‌های آبی و طلایی خود به دنبال تاریکی شب با نور سه‌گانه لژ ماسونی هستند ملحق می‌گردد. راه استاد اعظم شدن (استاد اعظم لژ فراماسونری) این است که اعتقاد به خدا و این حقیقت که انسان بنده اوست کاملا رد شود. ( همان) جی دی باک در کتاب «فراماسونری اسرارآمیز» تصریح می‌کنند: «تنها خدایی که فراماسونری قبول دارد انسان است... بنابراین انسان تنها خدای موجود است.» (همان) در همین راستا مجله ماسون ترک طی تحلیلی، فراماسونری را یک دین اومانیست معرفی کرده می‌نویسد: در واقع فراماسونری یک نوع مذهب بلکه یک دین اومانیست است و دین جعلی به ستایش انسان سفارش می‌کند نه خدا. «ما همیشه اذعان می‌کنیم که بالاترین کمال مطلوب فراماسونری در عقاید اومانیزم قرار دارد. ( همان، به نقل از مجله ماسون ترک) تفکر انسان محور و اومانیستی در فراماسونری به حدی پر رنگ است که آن‌ها به جای عشق به خدا و کار برای او، عشق به انسان را ترویج می‌کنند. یحیی هارون در این باره می‌نویسد « ماسون‌ها اعتقاد دارند همه کارها باید فقط به خاطر انسانیت انجام گیرد نه رضای خدا. "او سپس با نقل مطلبی از کتاب لژ ترکیه می‌نویسد: «اساس اخلاق ماسونی عشق به انسانیت است و خوب بودن به خاطر خواسته‌ای در آینده، منفعت، پاداش و بهشت، از روی ترس از دیگری، عرف دینی یا سیاسی، نیروهای ناشناخته ماوراء طبیعی... را کاملا مردود می‌داند. تنها از خوب بودن به خاطر عشق به خانواده، کشور، انسان‌ها و انسانیت حمایت و تمجید می‌کند. این یکی از مهم‌ترین اهداف تکامل فراماسونری است. عشق به مردم و خوب بودن بدون انتظار پاداش، رسیدن به این سطح، تحول عظیمی است."(همان، ص 73) یحیی هارون در کتاب خود هدف نهایی ماسون‌ها را تخریب دین و نابودی آن ذکر می‌کند و اظهار می‌دارد: "هدف نهایی ماسونری این است که می‌خواهند دین را به‌طور کامل تخریب کرده، جهانی اومانیست براساس تقدس انسانیت ایجاد کنند. آن‌ها می‌خواهند نظم نوینی براساس غفلت بنا کنند که در آن مردم، خدایی که آن‌ها را آفریده انکار کنند و به خود مقام ربوبیت بدهند. این هدف و فلسفه وجودی ماسونری است. نشریه ماسونی آینه این وضعیت را «معبد عقاید» نام نهاده است. (همان، ص 82) در همین راستا ماسون‌ها می‌خواهند از تمام جهان معبدی بسازند. اما معبد مورد نظر آن‌ها معبد دین واقعی نیست بلکه معبد اومانیزم است و رؤیای آن‌ها جهانی است که در آن انسانیت پرستش شود؛ مردم به‌طور کامل از دین حقیقی روی بگردانند و فلسفه اولوسیونیت تنها فلسفه حقیقی قلمداد گردد. در نوشته‌های ماسونی مراسم عجیب و غریب که به این منظور طراحی شده، چنین توصیف گردیده است. «امروز یک دین جهانی متولد می‌شود، به آرامی می‌تواند شعور را به معنای واقعی کلمه ارضا کند... به موازات دین جهانی، اخلاقیاتی متناسب با این جهان‌بینی ایجاد خواهد شد... چنین دینی انسان‌ها را در جهان متحد خواهد ساخت. این دین فراماسونری است. این دین از طریق قلب‌ها منتقل خواهد شد... (همان، ص 191) در این جریان که اومانیزم پابه پای تفکر الحادی به پیش می‌رود" فراماسون‌ها همانند بیانیه سال 1933 اومانیست‌ها، معتقدند که خداپرستی سنتی به‌ویژه ایمان به خدایی که شنونده دعا است و به مردم زندگی می‌دهد و از آن‌ها مراقبت می‌کند، می‌فهمد و قادر است و کاری برای آن‌ها انجام می‌دهد یک اعتقاد ثابت نشده و از مد افتاده است" سپس بر اساس این اعتقاد می‌گویند: "ما به‌عنوان ضد خداپرستی، از انسان شروع می-کنیم نه از خدا. از طبیعت نه از ملکوت." (همان، ص 62) روند ماسون شدن و پرستش انسان و نشاندن آن به جای خدا در لژهای فراماسونری این گونه انجام می‌شود: "یک فراماسون قبل از ورود به تشکیلات فراماسونری می‌آموزد که باید نسبت به دین و مذهب بی‌اعتنا باشد. سپس با تأکید بر مذهب، مفهومی اومانیست از تعالیم فرماسونری به فرد ارائه می‌شود. در آیین درجه شاگردی، استاد لژ از ناظر اول لژ می‌پرسد: «برادر ناظر اول چرا ما خود را بنّای آزاد می‌نامیم؟» ناظر اول: «زیرا چون آزادگان در ساختن بنای عظیم کار می‌کنیم.»استاد لژ: «چه نوع بنایی؟» ناظر اول: «نیاکان ما آن را معبد سلیمان می‌نامیدند و منظورشان معبد انسانیت بوده است.» استاد لژ: «برادر ناظر دوم چه سنگی در این بنا به کار می‌بریم؟» ناظر دوم: «سنگ بنای ما انسان است.» استاد لژ: چه ملاتی لازم است تا این سنگ‌های معبد را به هم متصل سازیم؟» ناظر دوم: «ملات بنای معبد تابناک انسانی و برادری همگانی است (دکتر موسی نجفی و دکتر موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص 551 به نقل از مکتب‌های فراماسونری، ص 27 28). " استاد لژ خطاب به اعضاء می‌گوید: " مساعی جمعیت ما وقف راه انسانیت است. وظیفه ما این است که تمام صفات عالیه انسانی رادر خود نیرومند سازیم »(همان، به نقل از همان کتاب ص 37) در درجات اول و دوم ضمن تاکید بر مفهوم انسانیت، به فرد تاکید می‌شود که می‌بایستی خود را از قید و بند عقاید خرافی رها سازد. پس از گرفتن التزام از داوطلب، وی را وارد حلقه برادری نموده، خطاب به او اظهار می‌دارد: " این حلقه برادری که ملاحظه کردید، زنجیر بزرگ برادری جهانی را تشکیل می‌دهد و مردانی را از هر ملت و کشور و مذهب در هر مقام به هم متصل می‌سازد. به هر نقطه جهان بروید نام برادری به گوش شما خواهد رسید و همه جا دست برادری مهیای پذیرفتن و معاضدت شما خواهد بود. (همان، به نقل از همان، ص 46) "در سیر درجه سوم مجدداً در گفت و گوی استاد لژ و ناظر لژ، این سؤال مطرح می‌شود که چرا ما خود را بنّای آزاد می‌نامیم؟ ناظر لژ پاسخ می‌دهد: «برای آن که خود را از قید افکار و عقاید باطل رها کرده‌ایم و بنای بزرگ بشریت را برپا می‌سازیم.( همان، به نقل از مکتب‌های فراماسونری، ص 77) بررسی برخی دیدگاه‌ها و سخنان رحیم مشایی نسبت به انسان و برجسته کردن آن می‌تواند برای مخاطبان دست کم سوال برانگیز باشد. به‌عنوان نمونه در نطق‌های چند ساله اخیر وی نیز همواره شعار انسان گرایی موج می‌زند؛ هرچند او تلاش می‌کند آن را در قالب مباحث عرفانی در هم آمیزد ولی این نوع نگاه به نگاه اومانیستی بسیار نزدیک است. در تاریخ معاصر ایران ترکیب فراماسونری و آداب آن با تصوف توسط ظهیر الدوله جانشین صفی علیشاه قطب فرقه نعمت اللهی در تهران نمونه تاریخی درچنین رویکردی است. مشایی در باره انسان تا این اندازه غلو می‌کند که می‌گوید: "انسان بزرگ‌تر از جهان است، هیچ نقطه‌ای از عالم نیست که به انسان مربوط نباشد، هیچ نقطه از عالم نیست که در آن منظوری از انسان وجود نداشته باشد. امروز ما جزء کوچکی از جهان هستیم." (سایت شخصی مشایی،30 مرداد87) جالب است که وی از یک طرف انسان را از همه جهان بزرگ‌تر می‌داند و از سوی دیگر در جمله بعد، انسان را جزئی کوچکی از جهان می‌شمارد! و سپس در ادامه می‌گوید: "انسان متعلق به همه عالم است و همه عالم متعلق به انسان است. "او در چارچوب تفکر شبه اومانیستی، دین را فرع انسان دانسته می‌گوید: "می‌گویند صف‌بندی مؤمن و کافر وجود دارد این صف‌بندی وقتی اصالت دارد که فرصت‌ها را برای انتخاب انسان‌ها فراهم بیاورید و انسان‌ها به مفهوم واقعی آزادی انتخاب خود را انجام دهند. این که مسلمان‌ها بگویند کار ما درست است و بقیه اشتباه می‌گویند، یعنی 5/5 میلیارد انسان را از دایره انسانیت خارج کنیم. "او انسان بودن را اصل و مقدم بر دین و مکتب اسلام می‌داند. مشایی بر اساس اصالت انسان می‌گوید: "بعد از آن که این انسان‌ها گرد هم آمدند، تازه خدا هم معنا پیدا می‌کند. ظرفیت انسانی باید شکل بگیرد تا ما سخن از خدا بگوییم. انسان که شناخته نشده باشد، که شناخته نشده است کی خدا قابل شناسایی است؟ عظمت خدا وقتی قابل شناسایی است که عظمت انسان شناخته شده باشد.... باید همه ابعاد وجود انسان را بشناسیم. بدون شناخت جهان کی می‌توانیم انسان را بشناسیم؟ انسان 2000 سال پیش کجا؟ انسان امروز کجا؟ (همان) وی سپس بر همین اساس می‌گوید: "هر انسانی صرف نظر از همه مشخصاتی که مربوط به اوست باید یکسان دیده بشود. جامعه آینده بشری متعلق به همگان است. هر مشرب فکری، هر مذهب فکری، هر مسلکی، هر منطقی، هر دینی، هر چه که در دنیا وجود دارد و دارای صبغه فکری است، آرم و نشان فکری دارد و پیام فکری دارد. تنها در صورتی که بتواند جامعه جهانی را با هم ببیند و همه انسان‌ها را محترم بشمارد این آینده از آن اوست، در این آینده (چون آینده از آن مردم است) هیچ جامعه‌ای در آینده برتر از دیگران نیست، هیچ کسی. در آینده کشور معنا ندارد، نژاد معنا ندارد و آینده، آینده آن‌هاست." (همان) مشایی سرانجام می‌گوید: "بدون واهمه می‌گوییم: جهان آینده متعلق به همه انسان‌ها است. هر منطقی که بین انسان‌ها فرق بگذارد محکوم به شکست است. هر منطقی که به خط کشی بین انسان – جمله استراتژیک است- هر منطقی که به خط کشی بین انسان‌ها بینجامد منطقی است که در آینده خریدار ندارد." هر منطقی که بتواند در آینده نزدیک ادبیاتی داشته باشد که 3 عنصر آدم، خدا و جهان را با هم تنظیم کند از نظر آیین و مکتب، آینده از آن اوست.وی در آخرین پرده، انسان را در جانشینی خدا قرار داده می‌گوید: "ماموریت انسان بر روی زمین این است که جانشین خدا باشد، به جای خدا تصمیم بگیرد و به جای خدا اراده کند" (سایت عصر ایران، مرداد ) در پایان توجه به این نکته لازم است که گرچه از پاره‌ای این گونه حرف‌های بعضا شبه عارفانه از سوی برخی عرفا نیز شنیده می‌شود ولی ممکن است از آن افق دید تا حدودی آن را قابل توجیه دانست ولی طرح این گونه مباحث در اردوگاه فراماسون‌ها نیز قابل تامل جدی است که برخی از آن‌ها را در فوق ملاحظه نمودید؛ بنابر این داشتن برخی از این گونه تعابیر در میان عرفا به معنای نادیده گرفتن آن‌ها در ادبیات فراماسون هانیست. باید از قراین و شواهد سخنان شخصی که این گونه حرف‌ها را مطرح می‌کند حقیقت آن را شناخت و نوع آن را تشخیص داد. اکنون سوال این است که آقای مشایی با طرح شعار‌های دیگری نیز که در باره دین و عدم لزوم تبلیغ آن و ضرورت ترویج ملی گرایی و همسان بودن ادیان و هم افزایی انسان‌ها در سخنانش مطرح است آیا محققین را نسبت به مواضعش دچار تردید نمی‌کند ؟ نویسنده: قاسم روان‌بخش منبع: سایت قبس ادامه دارد...


+نوشته شده در جمعه 90/10/16ساعت 6:23 عصرتوسط شاهد | نظر
جریان انحرافی و فراماسونری

مرزبندی اصولگرایانه با فتنه و فراماسونری

تاریخ خبر:30/1/90

به گزارش خبرنگار گروه "فضای مجازی" خبرگزاری فارس به نقل از جوان، پس از هشدار آیت‌الله مصباح یزدی مبنی بر شکل‌گیری تشکیلاتی فراماسونری در کشور و رشد نفوذی‌ها در بین خودی‌ها، عده‌ای تلاش کردند تا این روشنگری و امر به معروف و نهی از منکر آیت الله مصباح را سیاه نمایی علیه دولت القا کنند. تلاش این عده به گونه‌ای پیش‌رفت که گویی موضع‌گیری آیت‌الله مصباح با هدف خاص سیاسی صورت گرفته است و موج انتقادات علیه دولت ناشی از عملکرد ایشان است. حال آنکه خطری که ایشان علیه اسلام حس کردند و نسبت به آن هشدار داده‌اند، خطری است که پیش از آیت الله مصباح نیز از سوی سیاسیون انقلابی گوشزد شده بود. هشدار رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در دیدار با جمعی از مسئولان شورای عالی زنان در مقابل جریان انحرافی معروف در دولت که نام سردسته آن بر همگان آشکار است، مطرح شد. هشداری که مشابه آن در کارنامه سوابق آیت الله مصباح مشهود است و این اولین باری نبود که ایشان خطرات موجود در برابر پیشرفت انقلاب را گوشزد کردند. * سوابق آیت‌الله مصباح در هشدارهای به وقت در پایان دهه 1370 آیت الله مصباح یزدی با ارائه سلسله گفتارهای انتقادی خود پیش از خطبه‌های نماز جمعه تهران علیه گفتمان ماسونی اصلاح‌طلبان شوریده بود. هشدار این عالم سیاستمدار در روزهای آغازین دهه 1390 نیز بار دیگر یادآور تذکرات ایشان نسبت به بازتولید ایدئولوژی و تشکیلات فراماسونری در ایران بود. آیت الله مصباح، در آغاز راهی که سازمان منافقین انقلاب نیز در پیش گرفته بود، انحرافات آنها را دریافت و نسبت به آن هشدار داد. سوابق دیگر آیت الله مصباح نیز بیانگر آن است که ایشان تکلیف امر به معروف و نهی از منکر که بر همه مسلمین واجب است را به واقع دریافته اند و هر جا در هر زمان که باشد بی تعارف نسبت به آن اقدام می کنند. مانند هشدار اخیری که ایشان نسبت به جریان انحرافی در دولت دادند و خاطرنشان کردند: "خطری که من احساس می‌کنم شدیدترین خطری است که تا کنون اسلام را تهدید کرده است و آن هم از سوی نفوذی‌هایی است که در بین خودی‌ها در حال رشد هستند." * انذاری از باب تکلیف و نهی از منکر با این حساب طرح این سوال جدی است که چرا و با چه توجیهی عده‌ای سعی دارند، امر به معروف و نهی از منکر آیت الله مصباح را جناحی و با هدف خاص سیاسی جلوه دهند؟ در حالی که ایشان هرگز به دنبال مطامع سیاسی و حزبی نبوده و نخواهد بود و هشداری که داده‌اند فقط از باب احساس تکلیف بوده است. این تکلیف زمانی برای ایشان واجب الاجرا شد و اغماض را جایز ندانستند که جریان انحرافی در دولت بر سخنان ملی گرایانه و مرزبندی اسلام ایرانی با اسلام غیر ایرانی تاکید کرد. به رغم انذار و انتقاد احزاب و گروه های سیاسی خیرخواه اما این جریان بر ادامه سخنان ملی گرایانه اصرار ورزید و در عین حال با تکیه به مضامین مهدویت و آخرالزمانی تاکید داشت که این حرف‌ها ملی‌گرایانه نیست و برای مدیریت جهانی کاربرد دارد. بکارگیری و اداره این روش توسط جریان انحرافی و اشاعه آن در بدنه دولت، موجب شد تا آیت الله مصباح با اتخاذ موضعی شدید اینطور اظهارنظر کنند: "امروزه در درون جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است، و همان‌طور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پیش آمد، امروز نیز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه می‌کند و تحت پوشش آن حرف خود را بیان می‌کند، یعنی قالب را حفظ و محتوا را عوض می‌کند." * شباهت‌های فراماسونری از مشروطه تا امروز برای باز شدن این مطلب لازم است تا اشارتی به رویه و روش فراماسونرها در دوران مشروطیت شود. پیش از آن یادآوری این نکته ضروری است که فراماسونری تشکیلاتی مخفی و پنهان است که بدین طریق قادر است تا از آسیب حکومت ها در امان بماند. بنابراین لژهاى فراماسونرى به مجمعى براى تجمیع و جریانی شدن تمام ساختارشکنان با هر طرز فکر منحرفی تبدیل مى‏شود؛ یعنى کسانى که به دنبال شکستن ساختارهاى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى هستند. حال با نگاهی به تاریخ مشروطه می‌توان چنین حرکت و مجمعی را به وضوح دریافت. در آستانه انقلاب مشروطه تعداد زیادى از مشروطه‏خواهان در یک جریان سیاسی قرار گرفتند که میرزا ملکم‏خان آن را اداره و رهبرى مى‏کرد. این طیف ابتدا با ظاهر اسلامى و با اعلام این‏که مشروطیت همان برقرارى اصول اسلامى است، وارد صحنه مى‏شوند. حال آنکه ملکم خان نخستین فردى بود که اولین فراموش‏خانه یا اولین لژ فراماسونرى را در ایران تأسیس کرد. این عده به مرور زمان اقداماتی را در دستور کار قرار دادند که به طور خلاصه می توان به این موارد اشاره کرد: 1- اضمحلال فرهنگى، اقتصادى و سیاسى ایران 2- نبرد با تشیع و روحانیان شیعه در عرصه فرهنگی 3- مى‏کوشیدند تا ایران دوره باستان را در آثار و نوشته‏هاى خود احیا کنند 4- به روحانیان درجه دو و سه شیعه (غیر از مراجع) نزدیک شوند. از شاخص ترین روحانیونی که در آن مقطع زمانی در برابر این انحرافات واکنش نشان داد، مرحوم آیت‏الله حاج شیخ فضل‏اللّه نورى بود که در مقابل بدعت گذارى جریان نفوذى در مشروطه موضع‏گیرى کرد. مرحوم حاج شیخ فضل‏اللّه معتقد بود که روحانیان و نهضت مى‏بایستى حسابشان را از جریان نفوذى جدا کنند و مشخص نمایند که چه مى‏خواهند. هشدارهای آن عالم بزرگوار البته در آن مقطع زمانی منجر به دار آویخته شدن او انجامید و در نهایت ایران به اشغال سازمان فراماسونرى درآمد و آن‏ها عملاً با آشکار کردن کامل دیدگاه‏هاى افراطى خود، روحانیون اصولگراى شیعه ـ چه علماى نجف، چه علماى تهران ـ را کنار گذاشتند؛ پاى غربى‏ها را در ایران باز کردند و صراحتا به جنگ مفاهیم دینى رفتند. پس از مدتى تلاش، وقتى مقاومت مردم را مشاهده کردند، تصمیم گرفتند که ساختار سیاسى ـ فرهنگى ایران را به یکباره تغییر دهند. ابتدا با کودتاى 1299 خلع قاجاریه را سامان دادند و بعد با اقدامات ضد دینى رضا شاه، نابودى تشیع را در ایران هدف گرفتند که خوشبختانه توفیق زیادى در این زمینه به دست نیاوردند. بنابراین اگر در شرایط امروز جامعه ایران، آیت الله مصباح مشابهاتی را میان جریان فراماسون در دوران مشروطه با تشکیلات جدید فراماسونری درک کرده است، آیا نباید نسبت به آن هشدار دهد تا اتفاقات تلخ تاریخ تکرار نشود؟ پاسخ مثبت به این سوال، پرسش دیگری را به وجود می‌آورد که آیا عده‌ای با استدلالات انحرافی خود، قصد دارند سرنوشت این عالم وارسته را در افکار عمومی با عاقبت شیخ فضل الله یکی بدانند؟


+نوشته شده در پنج شنبه 90/10/15ساعت 7:32 عصرتوسط شاهد | نظر
مشایی و کیهان 4

حاشیه‌های ناگفته از نقش مشایی و باند انحرافی  در عزل وزیر اطلاعات

 تاریخ خبر:30/1/90

به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان در سرمقاله امروز (سه‌شنبه) این روزنامه با عنوان "چه کسانی باید عزل شوند؟!"نوشت: عزل آقای مصلحی از وزارت اطلاعات که در پوشش «استعفاء» صورت گرفته بود و مخالفت رهبر معظم انقلاب با عزل ایشان که بازگشت وی به وزارت را در پی داشت با حاشیه‌های ناگفته‌ای همراه بود که بایسته نبود ولی این حاشیه های ناشایست با نگاهی دقیق‌تر و از زاویه‌ای دیگر، نه فقط نگران کننده نیستند بلکه هشدار دهنده‌اند و شکرانه نیز دارند. مانند آژیر خطری که از ورود «دزد» خبر می دهد و صدای آن اگرچه گوشخراش است اما هیچ صاحب‌خانه‌ای از شنیدن این صدا آزرده خاطر نمی‌شود و یا از نصب آژیر، ابراز پشیمانی نمی‌کند. شاید نگارنده را بیش از اندازه خوشبین تلقی کنید! ولی... 1- فرض کنید دوران تبلیغات انتخاباتی است و یکی از نامزدها در سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها و پوسترها و برگه‌های تبلیغاتی خود اعلام می‌کند که؛ «از نظر من دوران اسلامگرایی گذشته است! به جای مکتب اسلام باید از مکتب ایران به عنوان نسخه و الگوی حکومتی استفاده کنیم! صهیونیست‌هایی که به بهای قتل عام مردم و آواره کردن آنها در فلسطین اسکان داده شده‌اند «مردم اسرائیل»! و مستحق دوستی هستند! هرکس با خواست و نظر من موافق نباشد در دولت من جایی ندارد! تنها معیار و ملاک من در به کارگیری افراد، اطاعت بی چون و چرا از دستورات و خواسته‌های من است! مبالغ کلان و نجومی بیت‌المال مسلمین را هر طور که بخواهم و در هر کجا که مایل باشم هزینه می‌کنم و در مقابل هیچ کس هم پاسخگو نیستم! ایجاد تفرقه در میان جریانات ارزشی و متعهد را به عنوان یک هدف استراتژیک دنبال می‌کنم! هروقت که بخواهم به آمریکا و انگلیس و سایر کشورها سفر می‌کنم و با هر یک از مقامات سیاسی خارجی و یا ایرانی فراری که مایل باشم به گپ وگفت می‌نشینم و اگر مثلاً در وزارت اطلاعات کسی بخواهد از علت این سفرها و ماهیت آن ملاقات ها سر در بیاورد بلافاصله او را عزل می کنم و...» خب! حالا بر فرض نامزدی با این خصوصیات از فیلتر شورای نگهبان عبور کرده باشد! آیا حدس می زنید بیشتر از آقای کروبی - یعنی کمتر از آراء باطله- رأی بیاورد؟ به یقین نه! 2- حالا اگر مردم متعهد و پاکباخته ایران اسلامی به یک نامزد متعهد، مردم دوست، پاک دست و مقاوم در برابر باج خواهی قدرت های استکباری رأی بدهند و این نامزد منتخب و محبوب، بعد از حضور در رأس قوه مجریه، فرد یا افرادی با خصوصیات یاد شده در بند اول این نوشته را نه به عنوان «رئیس دفتر» و یا صاحب دهها پست کلیدی دیگر، بلکه در جایگاهی نظیر «قائم مقام» و «همه کاره دولت» بنشاند و هشدار دلسوزانه و مستدل دیگران را درباره خطر حضور او در کنار خود نپذیرد آیا به رای صادقانه مردم بی اعتنایی نکرده و اعتماد خالصانه آنها را نادیده نگرفته است؟! می دانیم و بر این باور خود اصرار داریم که شائبه و تردیدی درباره احترام و اعتقاد رئیس جمهور محترم به رأی و نظر مردم وجود ندارد ولی متاسفانه با به کارگیری باند منحرف و نفوذی مورد اشاره، این بی توجهی چه بخواهند و چه نخواهند- و صد البته که نمی خواهند- صورت پذیرفته است و البته بدیهی است از آنجا که این انقلاب به قول حضرت امام(ره) «کشتی نوح است و خدایش پشتیبان و کشتی بان است» و مخصوصا، از آن روی که نگاه توده های عظیم مردم به رهبر انقلاب است و جایگاه و وزن هر کس را در میزان نزدیکی به آن رهبر فرزانه و نایب امام زمان(عج) ارزیابی می کنند، به یقین باند منحرف کذایی راه به جایی نخواهد برد و ضربه اصلی را به جایگاه مردمی رئیس جمهور و تلاش درخور تقدیر و خستگی ناپذیر ایشان وارد می کند و دلشوره دلسوزان این است که چرا؟! 3- سال گذشته- شهریورماه 89- در حالی که باند مورد اشاره یکی از پروژه های خود را برای محاصره بیشتر آقای دکتر احمدی نژاد تدارک دیده و در دست اجرا داشت، اطلاعات مربوط به پروژه یاد شده و شماری از جزئیات آن را که از طریق برخی اعضای همان باند به دست آورده بودیم فاش کردیم و انتظار آن بود که رئیس جمهور محترم با مشاهده آن نشانه ها از اجرای پروژه جلوگیری کنند ولی متاسفانه چنین نشد و باند نفوذی، آقای احمدی نژاد را به مصاحبه مفصلی با روزنامه دولتی ایران کشاند- و همانگونه که کیهان پیش بینی کرده و خبر داده بود- تلاش کرد میان ریاست محترم جمهوری و دوستان وفادار و اصولگرای ایشان مرزبندی کند. همان روز در بخشی از یک یادداشت و با نگاهی دلسوزانه خطاب به رئیس جمهور محترم نوشتیم؛ «کاش برادر عزیزمان جناب آقای دکتر احمدی‌نژاد نگاهی به اطراف خویش می انداخت و مشخصات و هویت برخی از این اطرافیان را که امروزه در شمار نزدیکترین افراد به ایشان هستند، با کسانی که طی چند سال گذشته در کنار وی بوده‌اند به مقایسه می نشست. برخی از آنان- تاکید می شود که فقط برخی از آنها نظیر آن آقای اخراجی فلان وزارتخانه و...- چگونه آمده اند؟ و برخی از یاران فداکار، اصولگرا و کارآمد قبلی چرا در کنار ایشان نیستند؟! بی آن که - خدای نخواسته- قصد مقایسه مثل به مثل در میان باشد، و فقط به عنوان یک هشدار منطقی باید گفت که ماموریت عوامل نفوذی دشمن تنها ترور و انفجار نیست، بلکه مهره چینی بی خاصیت های گوش به فرمان و دور کردن کارآمدهای متعهد از کنار مسئولان، یکی از اصلی ترین و شناخته شده ترین ماموریت آنهاست. اینگونه نفوذی ها را چگونه می توان شناخت؟! به یقین نباید در جیب و کیف آنها، کارت شناسایی سازمان های ماموریت دهنده را جستجو کرد! آنان بعد از نفوذ و جایگزینی دست به کار ماموریت خود می شوند، و از جمله با اهمیت ترین و شناخته شده ترین انواع ماموریت آنها علاوه بر خالی کردن اطراف یک مسئول بلندمرتبه از نیروهای وفادار و متعهد که به آن اشاره شد، تنگ کردن دایره دوستان، متهم کردن یاران متعهد و دلسوز به دشمنی، دست زدن به اقدامات ضد ارزشی و نسبت دادن آن به مسئولان و هنجارشکنی های دیگری از این دست نیز هست.» اکنون باید پرسید که آیا در ماجرای اخیر یعنی عزل آقای مصلحی بار دیگر پای همان باند منحرف در میان نبوده است؟! رئیس باند مورد اشاره بعد از اطلاع از مخالفت رهبر معظم انقلاب با عزل آقای مصلحی، حاضر نشد این خبر در خبرگزاری ایرنا که مدتی است مانند برخی دیگر از مراکز و نهادها به طور کامل در اختیار عوامل سرسپرده او قرار گرفته است، درج شود و در حالی که یادداشت کتبی رهبر معظم انقلاب حاوی دستور ایشان مبنی بر لغو عزل آقای مصلحی به دست رئیس جمهور محترم رسیده بود و ایشان دستور را ابلاغ کرده بود، رئیس باند بهانه می آورد که باید این دستورالعمل از طریق منابع رسمی بیت معظم له اعلام شود!! و حال آن که، پیش از این اعتراض داشت که چرا دستور حضرت آقا مبنی بر ضرورت عزل وی از معاون اولی رئیس جمهور، رسانه ای شده است!! و حال آن که ایشان در همان هنگام نیز قبل از رسانه ای شدن دستور آقا، گلایه داشت که چرا این دستور رسانه ای نمی شود؟! بعد از صدور دستور آقا مبنی بر بازگشت آقای مصلحی به وزارت اطلاعات و ابلاغ این دستور از سوی آقای احمدی نژاد، روزنامه ایران، خبر قبلی خود مربوط به استعفای ایشان را حذف کرده و خبر بعدی یعنی، مخالفت حضرت آقا با عزل وزیر اطلاعات را تیتر کرده بود. اما رئیس باند یاد شده ضمن تماس با عوامل خود در روزنامه دولت به آنها دستور می دهد که همان خبر استعفا را چاپ کنند و روزنامه ایران به فرموده!! ایشان و در حالی که چند هزار نسخه از آن چاپ شده بود، چرخه چاپ را متوقف کرده و دستور ابلاغ شده را اجرا می کند!! قلم را در این باره به نیام و زبان را به کام می کشیم، زیرا شنیدن همین اندازه نیز برای توده های عظیم مردمی که همواره از امام راحل(ره) و خلف حاضر او به یک اشاره بوده است و از آنان «به سر دویدن»، سخت و آزاردهنده است. و این پرسش برخاسته از ژرفای دل آنان را پیش می کشد که حضور تحمیلی این باند در کنار رئیس جمهور منتخب با کدام توضیح قابل توجیه است و چرا آقای احمدی نژاد به عنوان کسی که مردم با اعتقاد به پیروی بی چون و چرای وی از رهبر و مقتدای خویش به ایشان رأی داده اند، دست این باند منحرف و نفوذی را کوتاه نمی کند؟! 4- خوشبختانه جناب آقای احمدی نژاد، رئیس جمهور محترم، همانگونه که از ایشان انتظار می رفت با دریافت نظر رهبر معظم انقلاب، فرمان واجب الاطاعه حضرتش را به اجرا درآورد و نشان داد که بر عهد دیرین با خدای خویش، مردم و مقتدای خود پابرجا و استوار است اما، گلایه ای برادرانه از ایشان نیز در میان است و آن این که، چرا علی رغم هویت برملا شده باند مورد اشاره باز هم برای چندمین بار فریب حرکت سالوسانه آنها را خورده است؟! و به آنان اجازه سوءاستفاده از جایگاه مورد احترام خویش در میان مردم را داده است؟! اگرچه گفتنی است خبرگزاری دولت- ایرنا- بعد از آنکه با تاخیر چند ساعته خبر مخالفت رهبر معظم انقلاب با عزل مصلحی را روی خروجی خود گذاشت، بعدازظهر دیروز مجدداً این خبر را حذف کرد و مطابق یک گزارش موثق که به کیهان رسیده است، دستور حذف دوباره خبر را مدیرعامل ایرنا که در هند به سر می برد با اشاره رئیس باند یاد شده و از طریق تماس تلفنی به خبرگزاری تحت مدیریت خود صادر کرده است!!... که امید است آقای احمدی نژاد از آن بی خبر باشد. 5- نگارنده سال‌های متمادی است که برادر عزیزم حجت الاسلام والمسلمین مصلحی را از نزدیک می شناسد و همواره به مراتب بالای ایمان، تقوی، شجاعت و پاکباختگی ایشان غبطه خورده است و می داند که جناب مصلحی تنها به عنوان ادای وظیفه و انجام تکلیف حاضر به پذیرش وزارت شده است. این نگاه در تمامی کسانی که طی سه دهه گذشته با فراز و نشیب های انقلاب همراه بوده و عبور از عقبه های تند و نفس گیر را شاهد بوده اند، مشترک است ضمن آن که کارآمدی و مدیریت ایشان بر کسی پوشیده نیست و موفقیت های چشمگیر و بعضاً حیرت انگیز وزارت اطلاعات در دوران تصدی ایشان نظیر دستگیری عبدالمالک ریگی، نفوذ در شبکه موساد، بازداشت عوامل ترور دانشمندان هسته ای، مقابله سایبریک با ویروس استاکس نت، ریشه کنی شبکه های هرمی و شاید بااهمیت تر از همه، برخورد با جریان فتنه 88 و... شاهدی بلامنازع بر این کارآمدی هوشمندانه است. از این روی اگرچه می دانستم و می دانم که برکناری ایشان از وزارت اطلاعات برای شخص ایشان نوعی سبکبار شدن است ولی این برکناری حیرت انگیز و غیرقابل توجیه بود. مخصوصا آن که چندی قبل رهبر معظم انقلاب بر جلوگیری از ورود افراد منحرف به وزارت، پیشگیری از دخالت در امور وزارت از سوی جریانات بیرونی و حساسیت در مقابل نفوذ دشمن تاکید ورزیده و فرموده بودند وزارت اطلاعات متعلق به هیچ دولتی نبوده و به اصل نظام تعلق دارد و جناب مصلحی به گواهی کارنامه درخشان ایشان، مجری همین رهنمودهای حکیمانه در وزارت اطلاعات بوده اند و دقیقا با نگاه از همین زاویه، عزل ایشان تعجب مضاعف همگان را در پی داشت که خوشبختانه با تدبیر حکیمانه رهبر معظم انقلاب منتفی شد. 6- و بالاخره، ماجرای اخیر با ذوق زدگی فراوان دشمنان بیرونی و برخی از دنباله‌های داخلی آنان روبرو شد که سال هاست اختلاف و تفرقه در میان خیل عظیم اصولگرایان را به عنوان یک آرزوی دور و دراز در سینه های پرکینه خود حمل می کنند. آنان به خوبی می دانند که اولا؛ باند منحرف مورد اشاره حساب جداگانه ای از حساب رئیس جمهور مکتبی و مردمی دارد و توده های عظیم مردم باز هم مثل همیشه اجازه سوءاستفاده از گلایه های درونی و خانوادگی خویش را به دشمنان بیرونی و دنباله های درونی آنها نمی دهند و ثانیا؛ مردم همانگونه که دشمن، بارها آزموده است، چشم جان و گوش دل به نگاه و نظر رهبری دارند و در ماجرای فتنه 88 همگان شاهد بودند که با همین اعتقاد و با پیروی مومنانه از ولی امر خویش بر توطئه فراگیر و همه جانبه دشمن پیروز شدند


+نوشته شده در سه شنبه 90/10/13ساعت 6:45 عصرتوسط شاهد | نظر
مشایی و کیهان 3

هویت مخدوش مشایی در یاداشت امروز کیهان

تاریخ خبر:18/5/89

به گزارش خبرگزاری فارس، کیهان در یادداشت امروز خود به قلم محمد ایمانی نوشت: «برخی اظهارات و عملکردهای آقای اسفندیار رحیم مشایی طی 5 سال گذشته و مجموعه بحث‌هایی که برانگیخته، اکنون تبدیل به یک پرونده پرحجم شده است. درباره این پرونده که 3 فصل «ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری»، «معاون اولی رئیس جمهور» و «ریاست دفتر رئیس جمهور» را شامل می شود، چگونه باید قضاوت کرد؟ پرونده «انسانی مؤمن، خودساخته و دلباخته حضرت ولی عصر(عج) با تعهدی عمیق و آگاهانه به خط نورانی ولایت و مبانی جدی جمهوری اسلامی و خدمتگزاری توانمند و صدیق به ملت» یا چشم اسفندیار و پاشنه آشیل دولت چندان که منتقدان می‌گویند؟ درباره ابعاد این موضوع گفتنی‌هایی هست.

1- درباره آقای مشایی تحلیل‌ها و احتمالات گونه‌گونی از جهات مختلف مطرح شده است. اینکه مدیری کارآمد و خدمتگزاری بی‌نظیر است که ناشناخته مانده و در حق او جفا می‌شود. احتمال بالاتر این است که او از شدت دوستی و اخلاص، خود را وقف رئیس‌جمهور کرده است. احتمال سوم اینکه او با حاشیه‌سازی می‌کوشد باری از دوش رئیس جمهور و دولت بردارد و سپر بلا شود! احتمال چهارم نزدیک به احتمال سوم اما اندکی متفاوت است؛ مشایی به عمد می‌کوشد میان رئیس جمهور و جبهه اصولگرایان «تمایز» قائل شود و نشان دهد احمدی‌نژاد تافته جدا بافته است تا شاید به این ترتیب دل دیگرانی به دست آید. وجه خوش‌بینانه ماجرا این است که باید «دیگران» را دریابیم، اصولگرایان که سر جای خود هستند. احتمال پنجم معتقد است مشایی یک سوءتفاهم بزرگ برای رئیس دولت است و مثل یک انسان ناشی، هزینه می‌تراشد. احتمال ششم آقای مشایی را باتوجه به مختصات فکری و شخصیتی وی بخشی از جریان «نفوذ» می داند، صرف نظر از اینکه آگاهانه یا ناآگاهانه و با واسطه باشد. اما فارغ از اینکه کدام احتمال یا مجموعه‌ای از آنها را بپذیریم، یک نکته تقریباً مسلم است و آن اینکه آقای اسفندیار رحیم‌مشایی سر جای خودش نیست. ریاست دفتر رئیس جمهور کار ویژه و شأنیت خاص خود را دارد. ذاتاً یک کار اجرایی و دفتری پرحجم است. رئیس دفتر منطقاً باید از حجم کارهای رئیس جمهور بکاهد و به تنظیم امور بپردازد. دفتر، اندرونی نهاد ریاست جمهوری است و باید بی‌حاشیه‌ترین جاها باشد. اصرار بر گفتن عبارات عجیب و غریب و احتمالا خارق‌العاده و بعضاً ناقض مبانی فکری اسلام و انقلاب اسلامی، نقض غرض تعبیه پست «ریاست دفتر رئیس جمهور» است. حتی اگر بنابر تبیین گفتمان دولت هم باشد، متولی این کار شخص رئیس‌جمهور است. فارغ از اینکه چه قضاوت مثبت و منفی از آقای مشایی داشته باشیم، او نباید مرز کار دفتر را با ایدئولوژی‌پردازی به هم بریزد چه آن که او تئوریسین دولت اصولگرا نیست، همچنان که نه در مسائل فقهی و دینی و نه در مسائل عمیق کارشناسی صاحب‌نظر هم نیست. اما اگر هم او را صاحب نظری فرض کنیم که مصر است بدیع - بدعت‌آلود- و پر‌حاشیه و از سر ابهام و ایهام یا اوهام حرف بزند جای این کار در حوزه و دانشگاه و در محضر صاحب‌نظران است تا آن تصورات و هیجانات فکری نقد و بررسی شود و هرچه هست دفتر رئیس جمهوری پرکار جای این حاشیه و مجادله نیست. 2- آقای مشایی قائل است به این که مورد جفا و ستم منتقدان قرار می‌گیرد و خود را از متدین‌ترین و ولایی‌ترین افراد می‌داند که همواره مثل یک سرباز در دفاع از دین و کشور کوشیده است. اینکه تهمت بد است و در نقد باید جانب انصاف را نگاه داشت شکی نیست اما آنچه به نام اخلاص و ناشناختگی آقای مشایی مورد بی‌اعتنایی قرار می‌گیرد این رهنمود دینی است که «اجتنبوا من مواضع التّهم» یا «اتّقوا من مواقع التّهم». از مواقع و مواضع تهمت بپرهیزید! حتی اگر خوش‌بینانه به برخی رویکردها و اظهارات لجاجت‌آمیز آقای مشایی نگاه کنیم، هیچ جای دین و قرآن و سنت نیامده که برای اخلاص و متمایز شدن یا دفاع از کسی و حقی، خود را مدام در موضع اتهام بیندازید! این تعبیر از امیرمؤمنان است که «هرکس خود را در مواضع تهمت قرار دهد نباید کسی را که به او سوءظن پیدا می‌کند ملامت و سرزنش کند» (حکمت 159 نهج البلاغه) و یا «هرکس که خود را در موضع تهمت قرار دهد نباید جز خود کس دیگری را ملامت و سرزنش کند». اکنون سؤال این است که آیا سنگ اشغالگران فلسطین را تحت عنوان «ملت اسرائیل!؟» به سینه زدن، خود را در موضع تهمت قرار دادن نیست و آیا جنایتکاران و مستکبران عالم با این سخنان، دلشان با ملت ایران و رئیس جمهور ضد‌استکبار صاف می‌شود یا فقط ملت‌های مظلوم و مؤمنان و آزادیخواهان را بدگمان می‌کند؟ آیا مراوده طولانی‌مدت با فلان دلال فرصت‌طلب آمریکانشین- که گاو پیشانی سیاه جاسوسی و خیانت است - خدمت است یا اسباب بدگمانی و تردید؟ سخنان بی‌پایه گفتن درباره حجاب و حرف‌های چند‌پهلو یا غلط درباره احکام اسلامی یا تقابل میان اسلام و ایران، باری از دوش دولت و رئیس‌جمهور محترم برمی دارد یا حاشیه‌های زیانبار درست می‌کند؟ انبوه این مواضع، دل دشمنان و بدخواهان و مغرضان و معاندان را ذره‌ای نسبت به ملت و دولت ایران صاف نمی‌کند- مگر اینکه آنها را به طمع اندازد و جسورتر کند- اما قطعا در این سو و در جبهه خودی باعث اختلاف و دلخوری و سرخوردگی می شود. اگر چنین است که قطعاً چنین است، باید دید رویکرد و عملکرد آقای مشایی در جهت خدمت به دولت است یا جفا به آن، پاکباختگی است یا مین گذاری زیر پای دولت خدمتگزار و زدن ریشه های نشو و نمای دولت در جبهه اصولگرایان. همین جا باید گفت ادعای اخلاص و خلوص- که بعضاً در حد افراط تا مرزبندی و تمایز با دیگر اصولگرایان پیش می رود- دقیقاً در تناقض با بساط ابهام و ایهام و اتهامی است که آقای مشایی درباره مواضع دولت و رئیس جمهور پهن کرده است.

3- صرف نظر از اینکه خاستگاه و انگیزه رویکردهای آقای اسفندیار رحیم مشایی را چه بدانیم و کدام احتمال را به او نسبت دهیم، آنچه با جرئت و قطعیت می توان گفت این است که او به عنوان معتمد رئیس جمهور و نفر دوم کابینه! با بی مبالاتی و بی مسئولیتی مطلق با امانت ملت و سرمایه اجتماعی رئیس جمهور محترم برخورد می کند، روشی که از سوی آقایان دکتر الهام و دکتر شیخ الاسلام در پیش گرفته نشد. چنین رویکردی در صورت استمرار، هم به باور مردم و حامیان اصولگرا خدشه وارد می کند و هم از آن سو موجب اخلال و اختلال در عملکرد وزیران محترم و دستگاه های اجرایی می شود، حال آن که مسئولیت و پاسخگویی هر یک از این وزارتخانه ها در قبال مجلس به عهده وزرای مربوطه است. مسئولیت شناسی و پاسخگویی شرط قدرت و اختیار است و متأسفانه آقای مشایی هرچه اختیار بیشتری- قانوناً یا غیرقانونی- به دست می آورد، از آن سو در سیاه چاله و حفره بی مسئولیتی و عدم پاسخگویی الزام آور بیشتر می غلطد. این، بستر نازپروردگی و لاابالی گری است و رئیس جمهور محترم باید از سر اصولگرایی و قانونگرایی، میان این دو جایگاه متناقض آقای مشایی تعادل و توازن ایجاد کند.

4- نامه 27تیر 88 رهبر فرزانه انقلاب خطاب به رئیس جمهور محترم، متأسفانه خوب فهمیده نشد هرچند که اجابت و اجرا شد. رهبر انقلاب در آن نامه مرقوم فرموده بودند «انتصاب جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی به معاونت اولی رئیس جمهور بر خلاف مصلحت جنابعالی و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقمندان به شما است. لازم است انتصاب مزبور ملغی و کان لم یکن اعلام گردد.» یک هفته بعد آقای مشایی به عنوان «سرباز نظام ولایی» از معاون اولی استعفا داد و مدتی بعد به ریاست دفتر رئیس جمهور منصوب شد و... ماجراهایی که در این یک سال از ناحیه آقای مشایی عارض شد. با وجود بزرگی اشتباه پدید آمده باید گفت که اصولگرایان ضمن نقد جدی و دلسوزانه به خاطر این عارضه، دور رئیس جمهور خدوم و دولت اصولگرا را خط نمی کشند و خالی نمی کنند تا در میان خود جبهه باز کنند. این عین همان هشداری است که رهبری درباره اختلاف میان علاقمندان به رئیس جمهور داده اند. حقیقت این است که رئیس جمهور فرزند خدمتگزار جبهه اصولگرایی و سرمایه پر ارج جبهه وفاداران به انقلاب است که در روزگار غربت ارزش ها، با شجاعت و قاطعیت و افتخار، پرچم عدالت خواهی، خدمتگزاری، نوکری مردم، مبارزه با فقر و فساد و تبعیض، و دفاع تهاجمی در برابر استکبار را سر دست گرفت و رکورد بزرگ اعتماد ملی را درحد 5/24میلیون رأی به ارزش های اسلام و انقلاب برجای گذاشت، که اگر برخی حاشیه های تردید افکن نظیر ماجراهای آقای مشایی و... نظایر آن نبود قطعاً این رأی از مرز 30میلیون هم می گذشت. این رأی، رأی به استکبارستیزی، مردم داری، خدمتگزاری و بالاتر از همه اسلام خواهی است. این بار اعتماد بر شانه های رئیس جمهور و اصولگرایان سنگینی می کند. چنین اعتمادی را باید با وحدت و همدلی پاس داشت و گرامی شمرد. رویکردها و شعارها و عملکردهای انقلابی دکتر احمدی نژاد که جای خود دارد، مقتدای فرزانه ما در اوج روزگار تیره و خیانت آلود اصلاحات، باورمندانه و مؤمنانه فرمود اگر منظور آقای خاتمی از شعار جامعه مدنی، مدینه النبی(ص) است که می گوید، ما جان خود را پای این شعار می گذاریم. اگر پای شعار خوب خاتمی می توان جان گذاشت، خدمات رئیس جمهور و دولت اصولگرا که جای خود دارد و می دانیم خود را وقف باورهای اسلامی کرده اند و «جزو خدمتگزارترین دولت ها هستند». اصولگرایان، دولت برآمده از میان خود- عصاره و فرزند خود- را اولاً حمایت و ثانیاً نقد ناصحانه می کنند اما هرگز فراموش نمی کنند که یک خانواده بزرگند و خط مقدم مقاومت و پیشرفت را به دولت سپرده اند و نباید پشت او را- ولو به خاطر انتقادها و رنجش های به حق- خالی کنند، که چنین کاری میدان دادن به فرصت طلبان است. از آن سو دولت و رئیس جمهور محترم نیک می دانند که اگر به فضل خدا به برگ و بار رسیده اند، ریشه در اصول و اصولگرایی تراز اسلام و انقلاب دارند و بر شاخه نشستن و بن بریدن برخی افراد، خلاف عقل و نقض مصلحت- عین مفسدت- است با هر انگیزه ای که باشد و البته این خبر قطعی است که جبهه استکبار و هم پیمانان فتنه گر آن در داخل، استراتژی خود را بر زدن رگ و ریشه های حیات و شادابی دولت و فاصله انداختن میان رئیس جمهور و اصولگرایان گذاشته اند و به شدت پیگیر آن هستند. این هم یک احتمال- ولو اندک- است که آنها با واسطه های خاکستری به آقای مشایی نزدیک شوند. به هرحال او رئیس دفتر رئیس جمهور است. 5

- اشخاص محترمند اما حق محترم تر است. این منطق سلمان و ابوذر و مقداد بود در قبال سایر صحابه پیامبر(ص). گفتند صحابه شما محترمید اما حق محترم تر است. تعصب اشخاص و محبت عاشقانه به دوستان، سبب نابینایی و ناشنوایی می شود. حب الشئ یعمی و یصمّ. پیامبر(ص) فرمود هرکس تعصب غیر حق بورزد یا اجازه دهد به او تعصب بورزند، گردن بند ایمان را از گردن خویش گشوده است. رئیس جمهور محترم و همه اصولگرایان باید با فرض خطا پذیری، عرصه را برای «تواصی به حق» و امر به معروف و نهی از منکر باز بگذارند بلکه شنیدن نقد و مشورت را جدی بگیرند که براساس آموزه های دینی و به تعبیر امیرمؤمنان «من استبد برأیه هلک» (حکمت 116 نهج البلاغه). غرور و تکروی از سوی هرکس که باشد می تواند مقدمه فتنه شود «انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع». در ادامه همین فراز از خطبه 05 نهج البلاغه بود که امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود؛ اگر باطل خالص می ماند و با حق آمیخته نمی شد، امر بر پویندگان راه حق پوشیده نمی ماند و «اگر حق خالص می ماند و با باطل آمیخته نمی شد، زبان معاندین از سرزنش حق کوتاه و بریده می شد.» اما بخشی از حق و بخشی از باطل را می گیرند و به هم می آمیزند و آنجاست که شیطان بر اولیای خود مستولی می شود. عارضه عملکردها یا رویکردهای زاویه دار نسبت به ارزشها، هم زبان معاندین دشمن دین را دراز می کند، هم گروهی از مردم را به خطا می اندازد تا سراغ باطل بروند و هم حق را به غربت می اندازد. همه باید در برچیدن چنین بساط های فتنه ای همت کنند، مراقبت از نقش آفرینی در ابهامات و اتهامات فضای فتنه که جای خود دارد. صحابه حق محترمند اما حق محترم تر است و پیش افتادگان یا عقب ماندگان باید به تراز و مدار حق- ولایت و رهبری- برگردند، اگر از فتنه بیزارند و اهل ولایتند. این عین اخلاص و صلاح و مصلحت است. هرگز نباید دشمنی فزاینده مستکبران و معاندین را که ناامیدانه به اختلاف اصولگرایان دل بسته اند، از خاطر برد.»


+نوشته شده در شنبه 90/10/10ساعت 7:28 عصرتوسط شاهد | نظر
مشایی و کیهان 2

آقای مشایی باز هم انکار می‌کنید؟

تاریخ خبر:17/5/89

به گزارش گروه "فضای مجازی" خبرگزاری فارس، روزنامه کیهان امروز یکشنبه 17 مرداد، نوشت: در پی انتشار متن دعوتنامه شورای عالی ایرانیان مقیم خارج کشور از هوشنگ امیراحمدی برای شرکت در دومین همایش این شورا که نشان می داد ادعای آقای مشایی مبنی بر این که نامبرده به همایش دعوت نشده کذب محض است، روابط عمومی شورای یاد شده جوابیه ای برای کیهان ارسال کرده و کوشیده است دعوت از عنصر ضد انقلاب یاد شده را انکار کند، متن کامل جوابیه شورای عالی ایرانیان مقیم خارج از کشور و توضیحات کیهان از نظرتان می گذرد. جناب آقای حسین شریعتمداری مدیرمسئول محترم روزنامه کیهان با سلام با عنایت به مطلب مندرج در آن روزنامه به تاریخ 89/5/14 با عنوان "مشایی: امیراحمدی را دعوت نکرده ایم، متن دعوت نامه در کیهان امروز"، مستند به تصویر یک سند جعلی، بدینوسیله پاسخ مربوط ایفاد می گردد. شایسته است برای تنویر افکار عمومی و حسب قانون مطبوعات، نسبت به چاپ در نخستین شماره آن روزنامه دستور اقدام فرمایند: 1- کلیه مدعوین محترم همایش بزرگ ایرانیان خارج از کشور کارت دعوت (تصویر پیوست1) راکه با امضای دبیرکل محترم شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور و رئیس همایش صادر شده است دریافت نموده اند، بنابراین هرگونه دعوتنامه دیگری برای شرکت در این همایش سندیت ندارد. ضمن آنکه میهمانان محترم کارت رسمی و تأیید شده حضور در همایش را نیز اخذ نموده اند (تصویر پیوست2)، لذا براساس قاعده فقهی "البینه علی المدعی" ارایه اسناد مربوطه برای اثبات مدعای آن روزنامه و صحت سند منتشره ضرورت دارد. 2- حضور نامبرده در هتل استقلال براساس اقدام شخصی بوده است که در این خصوص توجه مخاطبان محترم را به نامه شماره 2601/101 مورخ 14/5/89 مدیریت محترم هتل مزبور (تصویر پیوست3) در پاسخ به استعلام این شورا جلب می نماید. ضمن آنکه در فهرست اعلام شده به هتل استقلال جهت رزرو اتاق میهمانان همایش نامی از شخص مورد نظر وجود ندارد. 3- کلیه برنامه های همایش، اعم از افتتاحیه، سخنرانی ها، پنل های تخصصی، اختتامیه و... با پوشش تصویری مدعوین و حضار محترم، همراه بوده و اسناد صوتی- تصویری آنها موجود است که در روز پایان همایش در یک لوح فشرده به حاضران تقدیم شده است. این اسناد، مدعای آن روزنامه را در خصوص حضور فرد موصوف در همایش مردود می داند. چنانچه آن روزنامه محترم سند دیگری در اثبات مدعای خود در اختیار دارد، در اسرع وقت نسبت به انتشار آن مبادرت ورزد. 4- مخاطبان محترم در قبال ادعای حضور فرد مورد نظر در همایش بزرگ ایرانیان مقیم خارج از کشور که با قید "قابل انکار نبودن" بدان اشاره شده، به طور منطقی خواهان ارایه اسناد در این خصوص هستند که با عنایت به قطعیت عدم شرکت نامبرده در این همایش، ادعای روزنامه کیهان کذب محض است. در همین راستا ارایه اسناد مربوطه برای تنویر افکار عمومی از سوی آن روزنامه موکداً مورد تقاضاست. در پایان ضمن یادآوری اهمیت و نتایج پربار و غیرقابل انکار همایش بزرگ ایرانیان مقیم خارج از کشور در تامین منافع ملی، رعایت اخلاق اسلامی و حرفه ای در انتشار مطالبی از این دست که از مصادیق بارز نشر اکاذیب منجر به تشویش اذهان عمومی است، توصیه می شود.

حسن بوشهریان سرپرست اداره کل روابط عمومی کیهان: اگر چه اصرار آقای مشایی بر تکرار یک دروغ بزرگ سؤال برانگیز است و البته با اسنادی که در اختیار داریم، نگرانی ایشان برای ما قابل درک است ولی باید از ارسال جوابیه شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور - بخوانید آقای مشایی- تشکر کنیم چرا که این جوابیه فرصتی برای بازگو کردن برخی دیگر از ابعاد ماجرا در اختیارمان می گذارد و امیدواریم چنانچه همتی در میان مسئولان و مراکز مربوطه وجود داشته باشد- که به یقین وجود دارد- از تکرار موارد مشابه جلوگیری شود. و اما درباره جوابیه شورای یاد شده اگر چه گفتنی های بسیاری هست ولی تنها به چند نمونه از آن بسیارها اشاره می کنیم؛ 1- ادعا کرده اند سند دعوت از هوشنگ امیراحمدی که در کیهان منتشر شده است، "جعلی"! است و توضیح نداده اند که چرا؟! این سند متن دقیق و بی کم و کاست "ایمیل" شورای ایرانیان خارج از کشور است که خطاب به هوشنگ امیراحمدی ارسال شده و از وی برای شرکت در دومین همایش ایرانیان خارج از کشور دعوت به عمل آمده است. در جوابیه نوشته اند "کلیه مدعوین محترم همایش بزرگ ایرانیان خارج از کشور کارت دعوت را که با امضای دبیرکل محترم شورا و رئیس همایش صادر شده است دریافت نموده اند" که در آن تردیدی نیست ولی آقایان عمداً توضیح نداده اند که کارت مورد اشاره در تهران به شرکت کنندگان داده می شود و تمامی آنها ابتدا از طریق "ایمیل" به همایش دعوت می شوند و بعد از انجام امور مقدماتی نظیر تهیه بلیط، رزرو هتل، تعیین تاریخ پرواز و... وارد کشور شده و به محض ورود کارت شرکت در همایش را دریافت می کنند. و سند منتشر شده در کیهان نشان می دهد که "ایمیل" مورد اشاره برای هوشنگ امیراحمدی نیز ارسال شده است. گفتنی است که سایر دعوت شدگان نیز ابتدا ایمیلی دقیقا با همان متن را دریافت کرده اند و سپس مقدمات ورود آنها انجام پذیرفته است. بنابراین آقای مشایی چگونه ایمیل یاد شده را جعلی! می نامد و مسیر مورد اشاره برای دعوت از میهمانان همایش را دروغ!! معرفی می کند؟! 2- تعداد دیگری از میهمانان دعوت شده نیز که نسبت به هویت ضد انقلابی شماری از دعوت شدگان و مواردی از فساد پیرامونی همایش اعتراض جدی داشته اند، ایمیل های دعوت خود را در اختیار کیهان قرار داده اند و نکته درخور توجه که تیم آقای مشایی از آن غفلت کرده اند این که "IP" همه ایمیل ها یکسان است و نشان می دهد از یک سیستم کامپیوتری واحد برای میهمانان ارسال شده است. 3- در جوابیه با بهره گیری ناشیانه از قاعده فقهی "البینه علی المدعی" یعنی ارائه دلیل برعهده ادعاکننده است، از کیهان خواسته اند برای اثبات ادعای خود دلیل و سند ارائه کند که باید گفت؛ کیهان متن سند خود- یعنی ایمیل دعوت از امیراحمدی- را ارائه کرده و اسناد دیگری نیز در همین آورده است و مطابق قاعده فقهی یاد شده، آقای مشایی که ادعا می کند این سند جعلی است باید برای ادعای خود دلیل و سند ارائه کند. به بیان دیگر کیهان سند ارائه می کند و آقای مشایی فقط به حرف خود استناد می کند! ما در این زمینه به آقای مشایی کمک می کنیم و راه کار نشان می دهیم. ایشان برای اثبات ادعای خود مبنی بر جعلی بودن سند کیهان می تواند- البته اگر جرأت داشته باشد- متن چند ایمیل دیگر که برای سایر دعوت شدگان ارسال کرده است را منتشر کند تا مردم با مقایسه آن ایمیل ها و ایمیل منتشر شده در کیهان دروغگو را بشناسند. خوانندگان عزیز نگران نباشند که مبادا شورای یاد شده ایمیل های جعلی منتشر کند، چرا که کیهان متن چند ایمیل دیگر را در اختیار دارد و جعل احتمالی ایمیل از جانب آنها شبیه جعل اسکناس 32 تومانی خواهد بود! که به آسانی قابل تشخیص است. 4- اگر آقای مشایی هنوز هم اصرار دارد که از هوشنگ امیراحمدی دعوت نکرده است می تواند به "ایمیل" زیر که امیراحمدی در همان روز دعوت از وی برای مسئولان همایش ارسال نموده و در آن ثبت نام خود را تایید کرده است توجه کند؛

"ضمن سلام و تشکر از پذیرش درخواست بنده برای شرکت در همایش بزرگ ایرانیان خارج از کشور، اطلاعات داده شده در فرم ثبت نام صحیح می باشد. اینجانب بلیط خود را شخصا خریداری نموده ام و اطلاعات آن را هم به پیوست این ایمیل دوباره می فرستم. برابر مقررات شما هزینه بلیط را در ایران دریافت خواهم کرد. ارادتمند هوشنگ امیراحمدی"

5- و اما، علاوه بر موارد یاد شده، تصویر "فرم ثبت نام متقاضیان شرکت در همایش" که هوشنگ امیراحمدی بعد از دریافت ایمیل دعوتنامه، آن را پر کرده و برای مسئولان همایش ارسال کرده است نیز در دست است که کلیشه آن را در همین صفحه ملاحظه می فرمائید. نام، مشخصات، عکس، شماره پرواز، شرکت هواپیمایی، تاریخ و ساعت ورود به فرودگاه امام خمینی و.... اکنون باید از آقای مشایی پرسید؛ باز هم دعوت از این عنصر ضد انقلاب را انکار می فرمائید؟! 6- ادعا کرده اند که برای هوشنگ امیراحمدی در هتل استقلال یعنی محل اسکان میهمانان جا رزرو نشده است! که باید گفت؛ ایشان در هتل استقلال ساکن بوده و بعد از انتشار یادداشت کیهان با عنوان "آنجا چه خبر است؟!" که روز دوشنبه 11 مرداد ماه، همزمان با آغاز همایش منتشر شده بود، از ایشان خواسته می شود در همایش آفتابی نشود که البته می شود و پس از این توصیه با عصبانیت اعلام می کند اگر دعوت از وی را انکار کنند، متن دعوتنامه را منتشر خواهد کرد. وی با خبرنگار یکی از خبرگزاری ها در لابی هتل استقلال مصاحبه می کند که ضبط و دوربین خبرنگار مصاحبه کننده را توقیف می کنند. ولی مصاحبه دیگری از سوی یک خبرنگار دیگر انجام شده که متن آن موجود است و البته کیهان با توجه به اسناد غیرقابل انکاری که در اختیار دارد از استناد به این مصاحبه بی نیاز است. ضمناً گفتنی است که هوشنگ امیراحمدی در ضیافت باشگاه وزارت امور خارجه کشورمان که به افتخار ایرانیان دعوت شده برپا شده بود، حضور داشته است و... 7- آقای مشایی نمی تواند دعوت از هوشنگ امیراحمدی را انکار کند و نهایتاً این که می تواند اعتراف کند که بعد از دعوت وی به این نتیجه رسیده است که حضور آشکار او در همایش با توجه به هویت شناخته شده نامبرده می تواند برخی از اهداف این همایش را زیر سوال ببرد و به این علت دعوت علنی از وی را پس گرفته و به حضور غیرعلنی وی بسنده کرده اند. این نکته اگرچه از ناپسندی و زشتی دعوت وی نمی کاهد ولی دستکم نشان می دهد که دست اندرکاران همایش هنوز برای روح بلند مردم ایران اندک احترامی قائل هستند. اما چرا چنین نمی کنند؟! شاید به این علت که ماجرای همایش و برخی از موارد سوال برانگیز آن منحصر به دعوت از هوشنگ امیراحمدی نیست ... بخوانید. 8- در این همایش از برخی چهره های ایرانی و خارجی که مرتکب جرایم قابل پیگیری قضایی شده و به محض ورود بایستی بازداشت و تحت پیگرد قرار می گرفتند نیز دعوت شده است که معلوم نیست مراکز اطلاعاتی و امنیتی کشور چگونه و با کدام توصیه احتمالی از انجام وظیفه قانونی خود درباره آنها سر باز زده اند؟! در این باره اگرچه گفتنی هایی هست ولی فقط به عنوان مثال باید پرسید، چرا از آقای "وحید-گ" که در سال 88 تظاهرات عوامل ضد انقلاب در مقابل سفارت ایران در استرالیا را به حمایت از سران فتنه سازماندهی کرده بود برای شرکت در همایش دعوت شده و یا "محمد-پ"، "عباس-ع" و... با چه انگیزه ای دعوت شده اند؟! و... 9- سوال اساسی تر آن که چرا باید در شرایط کنونی با هزینه نجومی و هنگفتی بالغ بر 80 میلیارد ایرانیان خارج از کشور را برای شنیدن سخنان شرک آلود آقای مشایی گردهم آورد؟! و این اظهارات شرم آور و ضد انقلابی را در پوشش دیدگاه جمهوری اسلامی ایران به خورد آنان داد؟! چه کسی به آقای مشایی اجازه داده است که 80 و چند میلیارد پول بی زبان بیت المال را از حلقوم محرومان و مستضعفان بیرون بکشد و برای سخنان آمریکا و اسرائیل پسند خود مستمع جمع کند؟! راستی! وزارت اطلاعات، وزارت امور خارجه، دستگاه قضایی، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مخصوصا شخص ریاست محترم جمهوری چه پاسخی برای این پلشتی آشکار دارند؟! درباره سخنرانی آقای مشایی در همایش یاد شده گفتنی های جداگانه ای هست که به آن خواهیم پرداخت ولی فقط در این اظهارنظرها دقت کنید؛ "از مکتب اسلام دریافت های متنوعی وجود دارد و من بر مکتب ایران اصرار دارم"! آیا این، همان دیدگاهی نیست که طی 32 سال گذشته آمریکا و اسرائیل برای قبولاندن آن همه توان خود را به کار گرفته اند؟ تقابل ایران و اسلام!، دست کشیدن از اسلام در پوشش رویکرد به مکتب ایران! اساسا چرا نفی اسلام؟! و عجیب آن که در قالب ایران دوستی مطرح می شود! و یا این که "اندیشه آقای احمدی نژاد حذف رژیم صهیونیستی از نقشه جغرافیایی نیست، بلکه ما معتقدیم آمدن اسرائیل مبنا ندارد، این رژیم زورکی آمده و موقت است"... آیا این دقیقا همان شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران"! نیست؟! یعنی اسرائیل خودش رفتنی است و نباید در پی مقابله با آن بود! صهیونیست ها مگر چه می خواهند؟! آیا آقای احمدی نژاد با محو اسرائیل که دیدگاه قطعی امام راحل(ره) است مخالفند؟! به یقین پاسخ منفی است. پس ادعای آقای مشایی چیست؟! 10- و بالاخره؛ آقای مشایی اصرار دارد که خود را ترجمان آقای احمدی نژاد معرفی کند و با این ترفند انتقاد و اعتراض به خود را نشانه مخالفت با ریاست محترم جمهوری قلمداد کند! ایشان بارها این ترفند را به کار گرفته و از جمله انتقادات کیهان به خود را نشانه مخالفت با ریاست محترم جمهوری جا زده است و حال آن که کیهان بیشترین حمایت ها را به حق از آقای دکتر احمدی نژاد داشته است و در بسیاری از موارد که رسانه های وابسته به دولت از حمایت ایشان دریغ کرده اند یک تنه به مقابله با بدخواهان و حمایت از دولت شتافته است و البته، انتقادها را نیز در جای خود مطرح کرده است. سران و عوامل فتنه از این ترفند باخبرند ولی دوستان خودی باید به این نکته توجه داشته باشند و فریب این ترفندها را که برای بدنام کردن رئیس جمهور تدارک شده است، نخورند.


+نوشته شده در پنج شنبه 90/10/8ساعت 11:39 عصرتوسط شاهد | نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >